نام پژوهشگر: علی اشرف سعادتی آغبلاغ
علی اشرف سعادتی آغبلاغ رحمان مشتاق مهر
مولانا در آن نفس، که با خود است، تمامی خصوصیات یک انسان کامل در او موجود است، اما وقتی در سیطره ی جذبات روحانی قرار می گیرد و در عالم معنا پر می کشد وجودی کبریایی و دست نیافتنی می شود که جلوه ی یار است و هر چه می گوید، تلقین اوست. به این معنی که در مقام وصل«من» گسترده در وجود او محدود به جلال الدین نیست بلکه این شمس و حق است که، برای روحی فنا شده در وجود محبوب، در نهایت هر سه یکی است. تعیین حد و مرز صوری در این بین کاری ناممکن و شاید بیهوده است، چرا که، برای آن کسی که در پنجه ی تقلیب معشوق است،«منی» جدا از وی موجود نیست. چیزی که در شناخت مولانا عرصه را بر همگان تنگ می کند، عدم اتحاد روحی با اوست و داوری و معرفت زمانی سهل و بیان شدنی است که شخص در موضعی فروتر یا هم سطح باشد چون مولانا در جایگاهی بس رفیع است کار برای هر کسی دشوار می نماید. برای ره یافتن به ابعاد شخصیتی افراد، شناخت نقطه تمرکز آنها یک ضرورت است و حتی از دلبستگی های شخص می توان به ارزش های وجودی او هم پی برد و زندگی مولانا نیز بر مدار عشق می چرخد، عشقی که در نزد او اسطرلاب اسرار خداست و او به عنوان عاشق ترین عارفان جلوه گاه جمال و جلال الهی است. مولانا در بیان خود از صور خیال گوناگونی بهره می گیرد و گاه این مشبهٌ به او یک آلت موسیقی(ساز) و گاه یک پرنده و غیره است، از میان این همه پیوند تنگاتنگی بین مولانا، شعر، موسیقی و سماع است که هر سه در ارتباط با هم و بیانگر حالات حرکت و تسلیم مولاناست و چون همه ابزاری برای نیل به هدف والای اوست، برایش مقدس است. او خود را در مقام معشوقی می بیند، گاهی خود را با انبیاء و عرفا مقایسه می کند، و با شناخت از او نمی توان گفت که: وی اغراق شاعرانه کرده و آنچه گفته در حد خیال است، بلکه این حقیقت به روشنی بیان می شود که حقیقت وجودی او فراتر از آنچه گفته اند هست و خود شمّه ای زان گفتار ها را گفته است . این ابیات که غالب آنها در حالت سُکر گفته شده، چیزی جدا از«من» مولانا نیست بنابراین نتیجه این که، مولانا هر آنچه که گفته، خود را در آن حال نیز پنداشته است و مولانا همانی است که خود می گوید. آنچه در این مختصر آمده، تصویری است که خود به ما نشان می دهد. کلیدواژه: مست، عاشق، بی اختیار، تسلیم، بلند همّت، کبریایی