نام پژوهشگر: علیرضا سلطانیان
علیرضا سلطانیان سقراط فقیه زاده
مقدمه:کارآزمایی بالینی کنترل دار تصادفی شده یک روش استاندارد برای تحلیل و مقایسه اثرات علیتی و درمانی یک دارو در مقایسه با درمان استاندارد یا دارونما می باشد. درکارآزمایی های بالینی، می بایست همه شرکت کنندگان، درمان تخصیص یافته را بطور کامل دریافت کنند. اما درعمل چنین پدیده ای رخ نخواهد داد و برخی افراد نسبت به دریافت درمان خود تمکین نمی کنند (non-compliance). استراتژی استاندارد و معمول برای تحلیل آزمایشات تصادفی کنترل دار، تحلیل تمایل به درمان است که در صورت وجود عدم تمکین بیماران برآوردهای نامعتبر و ناصحیحی از اثرات و درمانی ارائه می کند، که در نهایت ممکن است منجر به کم شدن توان آزمون گردد. در این رساله سعی کرده ایم اثر عدم تمکین بیماران در برآورد اثرات درمانی تعدیل (adjust) شود. روش کار: برای بررسی مدل آماری پیشنهاد شده توسط نویسندگان این رساله(مدل گریزل توسعه یافته)، از داده های یک کارآزمایی بالینی متقاطع دوسوکور که به بررسی اثر یک پماد ساختگی بنام مرهم مفاصل در مقابل دارونما برای درمان استئوآرتریت زانو پرداخته است استفاده کرده ایم. در مطالعه بررسی اثر پماد مرهم مفاصل در درمان استئوآرتریت، 42 بیمارمبتلابه استئوارتریت زانو شرکت داشته و اثر ضد دردی و بهبود عملکرد بیماران با استفاده از پماد مرهم مفاصل به مدت سه هفته در مقایسه بامصرف دارونما در همان بیماران با رعایت دوره پاکسازی مورد بررسی قرار گرفت. میزان درد و توان عملکردی بیماران بااستفاده از هردونوع پماد با استفاده از معیارهای استاندارد سنجش vas و womac مورد ارزیابی قرار گرفت که با استفاده از تحلیل مولفه های اصلی به یک متغیر، بنام شدت بیماری، تبدیل گردیده و همه محاسبات و تحلیل ها براساس آن صورت گرفت. برای تعدیل اثر عدم تمکین بیماران در مقایسه اثرات دو پماد سعی شده است از نسبت تمکین در دوره ها و گروه ها (sequences) بهره مند شده و با استفاده از یک مدل آماری پیشنهاد شده است برآورد شرطی و حداکثر درستنمایی اثرات درمانی محاسبه گردد. یافته ها: نتایج تحلیل های اولیه بر پایه مدل گریزل استاندارد (وقتی از اطلاعات عدم تمکین بیماران چشم پوشی می شود) نشان داد، اثر پماد مرهم مفاصل بیشتر از دارونما است (0361/0p=). تحلیل مجدد داده ها بر پایه مدل گریزل توسعه یافته (مدل پیشنهادی یعنی وقتی که از اطلاعات عدم تمکین بیماران استفاده می شود) نشان داد که برآورد شرطی و حداکثر درستنمایی تفاوت اثرات درمانی( ) بزرگتر از مدل گریزل است (به ترتیب برابر با 0245/0 و 0213/0 ). خطای معیار درون-بیمار برآورد شده بر اساس مدل گریزل به مراتب بزرگ تر از مدل گریزل توسعه یافته به روش شرطی و حداکثر درستنمایی بود (به ترتیب برابر با 168/2، 005/2 و 8804/1 ). آماره های نسبت درستنمایی بدست آمده بر پایه مدل گریزل توسعه یافته در هر دو روش برآوردی شرطی و حداکثر درستنمایی در مقابل مدل گریزل کوچکتر (به ترتیب 7/1181 و 7/1177 در مقابل 1/1209 و 1/1205) بود. نتایج مطالعه شبیه سازی نشان داد وقتی عدم تمکین وجود ندارد برآورد اثرات درمانی در هر دو مدل گریزل و گریزل توسعه یافته یکسان است، ولی در حالاتی که عدم تمکین وجود دارد حتی زمانی که عدم تمکین با الگوی تصادفی رخ می دهد، برآورد اثرات درمانی از اریبی کمتر و دقت بیشتری برخوردار است. نتیجه گیری: با توجه به مقدار خطای معیار درون-بیمار و آماره نسبت درستنمایی محاسبه شده و همچنین نتایج مطالعه شبیه سازی شده می توان گفت که مدل گریزل توسعه یافته، در هر دو روش برآورد شرطی و حداکثر درستنمایی، برآوردهای کاراتر و معتبرتری را نسبت به مدل گریزل ارائه می کند.
روح الله روهنده سقراط فقیه زاده
هدف اصلی توسعه دارو، یافتن دوز یا دامنه دوز دارویی است که هم موثر است (برای بهبود یافتن یا معالجه بیماری) و هم ایمن است (با خطر اثرات معکوس). اگر چنین دوز یا دامنه دوز شناسایی نشود این دارو از نظر پزشکی مفید نیست و نباید توسط سازمانهای نظارت دارو تایید شود. به طور کلی میزان اثرات دارویی با افزایش دوز به طور یکنواختی افزایش می یابد و سرانجام به یک سطح ثابت می رسد که افزایش بیشتر دوز دیگر اثری نخواهد داشت. یکی از اهداف مهم در مطالعات دارویی برآورد دوزهای هدف می باشد که برای این مهم معمولا از طرح موازی استفاده می شود. برای انتخاب مدلهای دوز-پاسخ از معیار آکائیک استفاده شد. مواد و روشها: در تحقیق حاضر از نوع تجربی از موش های صحرایی نر سفید نژاد ویستار به تعداد 40 (انستیتو پاستور، تهران) در محدوده وزنی 8/9± 302 گرم در محدوده سنی 14-12 ماه در پنج دوز مختلف استفاده گردید و چهار مدل خطی، ایماکس، درجه دو و ایماکس سیگموئید برای برازش به داده ها در نظر گرفته شد. در نهایت برای انتخاب مدل از معیار آکائیک استفاده شد و تحلیل داده ها نیز با استفاده از نرم افزار r انجام شد. یافته ها: با استفاده از معیار آکائیک (aic) مدل ایماکس به عنوان بهترین مدل انتخاب شد. میانه دوز موثر ((ed50 با استفاده از این مدل دوز 8-10*6/6 مولار برآورد شد. حداکثر اثر ((emax با استفاده از این مدل 38/1 گرم در واحد سطح برآورد شد. نتیجه گیری: نیمی از ماکزیمم اثر میزان انقباض آئورت سینه ای موش های دیابتی که به آنها دانه اسفرزه داده شده در دوز 8-10*6/6 مولار از داروی آدرنالین رخ می دهد و با توجه به مقدار حداکثر اثر یعنی 38/1 گرم در واحد سطح، می توان نتیجه گرفت که میزان انقباض آئورت در این نقطه به اشباع رسیده است و از این نقطه به بعد هر چه میزان دوز را زیادتر کنیم در میزان انقباض تغییری مشاهده نمی کنیم.
مریم ذوالقدر صدیقه کهریزی
کمردرد یکی از اصلی ترین مشکلات جوامع صنعتی بوده که حدود 80% افراد، آنرا در طول زندگی خود تجربه می کنند. این عارضه بخش اعظمی از هزینه های درمانی سالانه را به خود اختصاص می دهد و احتمال عود مجدد نیز در آن بالاست. جهت پیشگیری موثر از دردهای ایجاد شده در ستون فقرات، باید تمریناتی طراحی شوند که هدفشان تقویت عضلات ثبات دهنده ی ستون فقرات می باشد؛ علت اصلی حیاتی بودن ارزیابی کمی عضلات شکمی همین است. در این راستا، یکی از مسائلی که نیاز به حل کردن دارد، قرینگی فعالیت عضلات شکمی در طی تمرینات ثباتی ستون فقرات است، از این رو بررسی الگوهای فعالیت عضلات شکمی در وضعیت ها و انقباض های مختلف، ما را در طراحی برنامه های درمانی، به ویژه تمرینات درمانی مناسب برای درمان کمردرد، یاری خواهد کرد. این مطالعه به صورت مورد-شاهدی و در سه گروه سالم، چپ کمردرد و راست کمردرد انجام شد. افراد گروه بیمار را مبتلایان به کمردرد یکطرفه ی غیراختصاصی مزمن تشکیل می دادند. ضخامت عضلات شکمی لترال(io, eo, tra) در هر دو سمت راست و چپ افراد اندازه گیری و سپس غیرقرینگی این عضلات در هر فرد، محاسبه گردید. وضعیت های مورد ارزیابی شامل سه تمرین همراه با hollowing(انقباض ارادی) و دو تمرینaslr(انقباض اتوماتیک) بودند.میزان ناتوانی، ترس از درد و ترس از حرکت نیز، توسط پرسشنامه ارزیابی شد. یافته های این مطالعه، از طریق آزمون های متناسب با هدف، در نرم افزار spss-16 مورد بررسی و آنالیز قرار گرفت طبق نتایج، افراد سالم و کمردردی از لحاظ غیرقرینگی در ضخامت عضلات شکمی، تفاوت معنی داری باهم نداشتند. غیرقرینگی در حالت انقباضی، نسبت به حالت استراحت، بیشتر بود.بین سمت غیرقرینگی عضلات شکمی و سمت درد، رابطه ی معنی داری وجود نداشت.غیرقرینگی در انقباض اتوماتیک، بیشتر از میزان آن در انقباض ارادی بود.
شهرام حسین پور شجاع آباد صدیقه کهریزی
آسیب به لیگامان صلیبی قدامی اثرات زیان آوری بر ثبات پوسچرال و قدرت عضلانی دارد. مبتلایان به آسیب لیگامان صلیبی قدامی بر اساس پاسخ به آسیب به دو گروه کوپر و غیرکوپر تقسیم می شوند. هدف مطالعه حاضر بررسی و مقایسه تاثیر حاد ویبراسیون تمام بدن بر روی قدرت عضلات زانو و ثبات پوسچرال افراد دچار پارگی لیگامان صلیبی قدامی در دو گروه کوپر و غیرکوپر می باشد. روش کار: در این مطالعه کارآزمایی بالینی، 23 مرد ورزشکار دچار پارگی کامل لیگامان صلیبی قدامی (11نفر کوپر و 12نفر غیرکوپر) و 10 مرد سالم ورزشکار در دامنه سنی30-20 در دو برنامه مداخله با ویبراسیون کل بدن به صورت روشن و خاموش(کنترل) مورد ارزیابی قرار گرفتند. افراد مورد مطالعه طی 5 ست 1دقیقه ای با 1 دقیقه استراحت بین ست ها با وضعیت اسکات(30 درجه فلکسیون در زانو) تحت مداخله ویبراسیون با فرکانس30هرتز و آمپلی تود 3میلی متر قرار گرفتند. ارزیابی ثبات پوسچرال از طریق سیستم تعادلی بایودکس(در دو سطح4 و 8) و ارزیابی قدرت عضلات زانو(در سرعت 60 درجه برثانیه و به شکل کانسنتریک) با دستگاه ایزوکینتیک صورت گرفت. نتایج: هر دو گروه از افراد دچار پارگی لیگامان صلیبی قدامی ثبات پوسچرال کمتری نسبت به افراد سالم داشتند(05/0>p) و قدرت عضله کوادریسپس افراد غیرکوپر کمتر از افراد سالم بود(00/0=p). اعمال مداخله ویبراسیون کل بدن باعث کاهش در میزان اکثر شاخص های ثباتی در هر دو حالت چشم باز و چشم بسته به ویژه در گروه غیرکوپر و افزایش قدرت عضلات زانو در هر سه گروه شد. در برنامه کنترل تغییر زیادی مشاهده نشد. بنابراین نتایج نشان داد که اعمال یک جلسه ویبراسیون کل بدن، پتانسیل بهبودی در قدرت و ثبات پوسچرال افراد دچار پارگی لیگامان صلیبی قدامی را دارد.