نام پژوهشگر: هلیا جعفری
هلیا جعفری احمد برجعلی
هدف: پژوهش حاضر با هدف بررسی اثربخشی مداخله ی مبتنی بر ارتقاء عزت نفس (بر طبق نظریه ی افزایش عزت نفس، دوبوآ و همکاران، 2009) در کاهش مشکلات رفتاری دختران نوجوان پرورش یافته در سبک فرزندپروری مستبدانه انجام شد. روش: پس از اجرای پرسشنامه ی ابعاد رفتاری والدین نقاشیان در نمونه ای 180 نفری از دختران دانش آموز مقطع اول دبیرستان (14-16 سال)، 31 نفر از آنها که پرورش یافته در سبک فرزندپروری مستبدانه بودند غربال شدند. ضمن همسان کردن آزمودنی ها از نظر سن، جنس، وضعیت اقتصادی و شرایط اجتماعی-روانی، 16 نفر در گروه آزمایش و 15 نفر در گروه کنترل قرار گرفتند. آزمودنی های هر دو گروه در مرحله ی پیش آزمون مقیاس عزت نفس روزنبرگ و مقیاس مشکلات رفتاری اکن باخ " فرم خودگزارش دهی نوجوانان" را پر کردند. اعضای گروه آزمایش تحت آموزش گروهی"عزت نفس برای نوجوانان" به مدت 14 جلسه ی 90 دقیقه ای (با کاهش تدریجی هفته ای یک روز دو جلسه ی آخر) قرار گرفتند. در طی این مدت هیچ مداخلهای بر روی آزمودنی های گروه کنترل انجام نگرفت. بررسی و تحلیل داده های پژوهش، طرح نیمه آزمایشی پیش آزمون-پس آزمون با گروه کنترل، با استفاده از آزمون t، anova، تحلیل کوواریانس یک متغییری و چند متغییری (ancova, mancova) و آزمون اندازه اثر برای تغییر (d کوهن) استفاده شد. نتایج: 1) عزت نفس دختران نوجوان در معرض خطر (پرورش یافته در سبک فرزندپروری مستبدانه) پس از اجرای مداخله ی "عزت نفس برای نوجوانان" افزایش یافت (0/80=d). 2) مداخلهی مبتنی بر ارتقاء عزت نفس، در بعد رفتارهای درونی سازی، مشکلات رفتاری گوشهگیری/افسردگی ( 1/02 =d) و شکایات جسمانی (0/80=d) را کاهش داد. 3) مداخله ی مبتنی بر ارتقاء عزت نفس رفتارهای هنجارگریزی (0/90=d) بعد مشکلات رفتاری برونی سازی این گروه از دختران نوجوان را کاهش داد. بحث: با در نظر گرفتن یافته های پژوهش حاضر و پیشینه ی پژوهش می توان مطرح کرد که برخی از سبک های فرزندپروری والدین با کاهش عزت نفس (متغییر میانجی) به طور غیر مستقیم موجب بروز طیف وسیعی از مشکلات رفتاری و هیجانی می شوند. به بیان دیگر، نگرش و رفتاری که والدین در قالب سبک فرزندپروری شان نسبت به فرزندان خود دارند یکی از عوامل اصلی تعیین کننده ی میزان عزت نفس و به دنبال آن شدت مشکلات رفتاری نوجوانان است. با استفاده از مدل set (تئوری افزایش عزت نفس) این رابطه به این صورت تبیین می شود که در واقع هنگامی که نوجوانان در معرض خطر از راهبردهای ناکارآمد برای پرورش و حفظ عزت نفس (احساس ارزشمندی و قابلیت) استفاده می کنند اختلالات رفتاری و هیجانی ظاهر می شوند. در ارتباط با مکانیزم اثربخشی مداخله ی پژوهش حاضر می توان گفت که این نوع مداخلات با آموزش مهارت های کاربردی، زمینه ای را برای پرورش عزت نفس در حیطه های ارزشمند زندگی توسط نوجوان فراهم کرده (عزت نفس مختص به حیطه ) تا از برآیند این ارزیابی های مثبت (قابلیت و ارزشمندی) در هر حیطه، آزمودنی به احساس ارزشمندی کلی (عزت نفس کلی) دست یابد و در نهایت با افزایش این مولفه ی فردی بنیادی طیف وسیع تری از مشکلات رفتاری این گروه از نوجوانان در معرض خطر کاهش یابند.