نام پژوهشگر: وحید خادم زاده
وحید خادم زاده محمد سعیدی مهر
تسلسل موضوعی فلسفی در باب توالی علت ها و معلول ها در زنجیره بی نهایت است. هر چند در عرف عام فلسفه، مفهوم تسلسل به علل اختصاص ندارد بلکه مواردی را نیز شامل می شود که از دایره علیت و معلولیت خارج است. مسأله تسلسل قدمتی به اندازه تاریخ اندیشه دارد. در یونان باستان این مسئله در قالب مبحث نامتناهی ظهور یافت. تناهی و نامتناهی را باید موضوعی ریاضیاتی دانست که نتایج فلسفی مهمی را به بار می آورد به همین سبب همواره مورد توجه فیلسوفان قرار گرفته است. ارسطو با تمایز میان نامتناهی بالفعل و بالقوه گامی بزرگ در حل مسائل نامتناهی برداشت. در فلسفه اسلامی تسلسل به عنوان شاخه ای مستقل از بحث نامتناهی طرح گردید. فلاسفه اسلامی کوشیدند که تسلسل را به عنوان مصداقی از نامتناهی بالفعل انکار کنند و در این راه براهین زیادی را اقامه کردند. بنظر می رسد که آنان، تحقق فعلیت یک مجموع نامتناهی را منوط به شرایط سه گانه ی فعلیت، معیت و ترتب می دانند. ما نیز می کوشیم با نگاهی تازه این شرایط سه گانه را مورد بررسی قرار دهیم از سویی دیگر در این پایان نامه برآنیم که با تکیه بر آثار ملاصدرا به نقد و بررسی برهان های ابطال تسلسل بپردازیم. هر چند که قصد آن را نداریم از دیدگاه خاص حکمت متعالیه به این موضوع نگاه کنیم. به همین جهت با تکیه بر نظرات فلاسفه اسلامی به نقد از این برهان ها می پردازیم و نقد خویش بر بخشی از این برهان ها را بر پایه ی تفکیک دو معنا از "تساوی" بنا می کنیم. در این راه ناگزیر به مباحثی که در باب نامتناهی در ریاضیات مطرح شده اند، می پردازیم و دریچه ای جدید به مبحث تسلسل در فلسفه اسلامی می گشاییم. در ریاضیات، کانتور راه جدیدی پیش روی مسئله نامتناهی گشود و با طرح نظریه مجموعه ها به حل پارادوکس های مطرح شده در باب نامتناهی در ریاضیات نائل آمد. ما نیز می کوشیم با طرح این نظریه، دستاورد های آن را در مبحث تسلسل مورد ارزیابی قرار دهیم. بخشی دیگر از این برهان ها را نیز می توان برهان ها فلسفی صرف دانست که ما نیز فارغ از مباحث ریاضیاتی، آنها را مورد نقد قرار می دهیم
وحید خادم زاده محمد سعیدی مهر
استعاره در دیدگاه سنتی نوعی آرایه ی ادبی محسوب می شود. توصیه ارسطو و حکمای مسلمان این است که کاربرد استعاره باید منحصر در متون ادبی باقی بماند. لیکاف و جانسون با نقد این دیدگاه بیان می دارند که استعاره بخش جدایی ناپذیری از فرایند تفکر در انسان است. اندیشه ی استعاری امری اجتناب ناپذیر، فراگیر و معمولا ناآگاهانه است. استعاره مفهومی عبارت است از نگاشت نظام مند بین حوزه های مفهومی: یک حوزه از تجربه بشر که ملموس و عینی است ـ حوزه مبدأ ـ بر روی حوزه دیگری که معمولا انتزاعی تر است ـ حوزه مقصد ـ نگاشت می شود. استعاره های زبانی در اکثر اوقات بازتاب استعاره های مفهومی در زبان هستند. لیکاف و جانسون به بررسی و معرفی استعاره های مفهومی در حوزه های گوناگون و از جمله فلسفه پرداخته اند. به زعم آنها، هر فیلسوفی نظام فلسفی خویش را مبتنی بر یک یا چند استعاره محوری پایه گذاری کرده است. در این رساله، ابتدا نظریه شناختی استعاره را تبیین کرده و نقاط تمایز این نظریه را از نظریه سنتی ارسطو برجسته می سازیم. با ارائه مثال های فراوان از زبان متعارف و زبان فلسفی تصویر کامل تری از نظریه مذکور ترسیم می کنیم. استعاره های محوری حاکم بر فلسفه یونانی بویژه فلسفه افلاطونی و ارسطویی را از زبان لیکاف و جانسون تقریر کرده و سپس به بررسی استعاره های بنیادین فلاسفه مسلمان با محوریت ابن سینا، سهروردی و ملاصدرا در حوزه وجود شناسی می پردازیم. وجود شناسی صدرایی مبتنی بر استعاره های «ذات وجود است»، «وجود سیال است» و «وجود نور است» شکل گرفته است. در نهایت نیز با تقریر نگاه لیکاف و جانسون در باب علیت، استعاره های مفهومی حاکم بر نظریه علیت در فلسفه اسلامی را استخراج و مورد تحلیل قرار می دهیم. علیت در فلسفه ابن سینا با محوریت استعاره «علیت انتقال دارایی ها است» و در فلسفه ملاصدرا با محوریت استعاره «علیت حرکت به سمت خارج است» مفهوم سازی می شود.