نام پژوهشگر: سعید سمنانیان
معصومه کورش آرامی سعید سمنانیان
در طی رشد بیشتر نواحی مغز با دو نوع تغییر مواجه می شوند: یکی تغییر از سیناپس الکتریکی به شیمیایی و به موازات آن در سیناپس های گلوتاماترژیک تغییر از سیناپس های با nmda خالص به نوع دو گانه. سیناپس های شیمیایی از جمله سیناپس های گلوتاماترژیک در طی هفته های اول تا سوم بعد از تولد دچار بلوغ و تغییرات فعالیت گیرنده های ampa و nmda می شوند. همزمان با این دوره اصلی تشکیل سیناپس های شیمیایی و افزایش فعالیت آن ها، تشکیل اتصالات شکافدار کاهش می یابد. در این مطالعه بعد از سنجش بیان کانکسین 36 (کانکسین اصلی موجود در اتصالات شکافدار نورون های lc) و تنزل آن در روز سی ام نسبت به روز پانزدهم، با استفاده از ثبت whole cell voltage clamp در طی هفته های اول بعد از تولد جریان های پس سیناپسی خودبخودی و برانگیخته بررسی شدند تا سهم نسبی انتقال سیناپسی با واسطه ampa و nmda بین آوران های گلوتاماترژیک و نورون های لوکوس سرولئوس مشخص شود. سپس با فهم الگوی رشد بعد از تولد فعالیت سیناپسی گلوتاماترژیک، با استفاده از تکنیک western blot تاثیر مهار مزمن گیرنده های nmda توسط mk-801 بر بیان کانکسین اتصالات شکافدار ارزیابی شد. در هفته های دوم و سوم بعد از تولد دامنه و فرکانس nmda sepscs، فرکانس ampa sepscs و دامنهnmda & ampa eepscs نسبت به هفته اول افزایش معنی دار یافت در حالی که نسبت ampa/ nmda برای هر دو sepscs وeepscs ثابت ماند. مهار گیرنده های nmda موجب افزایش بیان کانکسین ها شد. از این یافته ها می توان نتیجه گیری کرد که تعداد زیادی از سیناپس های گلوتاماترژیک موش تازه متولد شده هر دو گیرنده های ampa و nmda فانکشنال را در لوکوس سرولئوس بعد از تولد بیان می کنند، بنابراین نسبت ampa/nmda در طی این دوره ثابت می ماند. همچنین احتمالا بلوک مزمن گیرنده های nmda مانع تنظیم کاهشی کانکسین اتصالات الکتریکی می شوند.
کامبیز رهام پور سعید سمنانیان
چکیده آسیب عصبی با تخلیه مکرر آوران های درد باعث ایجاد حساس شدگی مرکزی می گردد. امروزه نقش سلول های گلیا و سیتوکین های التهابی ترشح شونده از آنها در ایجاد تغییرات نوروپلاستیکی که منجربه حساس شدگی می گردد، روشن شده است. این تغییرات سیناپسی در مراکز مختلف انتقال، تعدیل و درک درد رخ می دهد. عامل نکروزی تومور-آلفا (tnf-?) یکی از عواملی است که به دنبال آسیب عصبی در برخی نواحی مغز، از جمله هسته لوکوس سرولئوس (lc)، افزایش می یابد و می تواند روی عملکرد سیناپس نقش تعدیلی داشته باشد. در این مطالعه اثر آسیب انسدادی مزمن (cci) عصب سیاتیک بر ایجاد تغییرات انتقالات سیناپسی تحریکی هسته lc بررسی شد. همچنین نقش tnf-? موجود در این هسته بر القاء تغییرات الکتروفیزیولوژیک و علائم رفتاری درد نوروپاتیک مورد ارزیابی قرار گرفت. موش های صحرایی نژاد ویستار (300-200 گرم) تحت آسیب عصبی قرار گرفتند و آستانه پردردی حرارتی و آلودینیای مکانیکی آنها به دنبال انفوزیون tnf-? و آنتی بادی آن به داخل هسته lc، مورد ارزیابی قرار گرفت. همچنین اثر آسیب عصبی و انکوبه شدن حاد و مزمن با tnf-? بر جریانات تحریکی پس سیناپسی خودبه خودی (sepsc) و برانگیخته (eepsc) نورون های هسته lc نیز بررسی شد. یافته های این پژوهش نشان می دهد که آسیب عصبی قادر است جریانات سیناپسی تحریکی برانگیخته و خودبه خودی را در نورون های هسته lc طرف مقابل به آسیب افزایش دهد ولی روی نسبت پاسخ های دوتایی (ppr) تاثیری نداشت. انکوبه کردن برش های مغزی با tnf-? نیز، اثر مشابهی بر جریانات سیناپسی برانگیخته و خودبه خودی و ppr داشت. درضمن، انفوزیون tnf-? به داخل هسته lc علائم رفتاری پردردی و آلوداینیا را تشدید کرد و انفوزیون داخل هسته ای آنتی بادی tnf-? توانست علائم رفتاری درد نوروپاتیک را کاهش دهد. بنابراین آسیب عصبی باعث افزایش قدرت سیناپس های تحریکی نورون های هسته lc می گردد که این افزایش عمدتاً از طریق اثر بر گیرنده های پس سیناپسی است. tnf-? نیز قادر است این تغییرات را شبیه سازی کند.، احتمالاً این تغییرات سیناپسی توسط این سیتو کین وساطت می شود.
مژده نویدحمیدی سعید سمنانیان
هدف از این مطالعه بررسی تاثیر تزریق مهار کننده آنزیم camkii? بر بروز علایم سندرم محرومیت در موش های صحرایی وابسته به مرفین و تاثیر تزریق مزمن مرفین بر فعالیت آنزیم camkii? در هسته لوکوس سرولئوس موش صحرایی و تاثیر این دارو بر جریان کانال های کلسیمی و پتاسیمی است. این مطالعه در دو بخش رفتاری و مولکولی با استفاده از موش های صحرایی نژاد ویستار(250-300گرم) و در بخش الکتروفیزیولوژی از موش های 17-12 روزه استفاده شد. در مطالعه رفتاری توسط جراحی استریو تاکسیک کانول گذاری در هسته lc انجام شد و پس از یک هفته بهبودی، داروهای kn-93(مهار کننده آنزیم camkii?)، kn-92 (آنالوگ غیر فعال kn-93) یاdmso (حلال این دو دارو) درون هسته lc تزریق شد. گروه های کنترل نیز شامل گروه دریافت کننده مرفین و گروه دریافت کننده نرمال سالین بودند. در مطالعه ملکولی با استفاده از تکنیک وسترن بلات، میزان پروتیین camkii? فسفریله در هسته lc در سه گروه کنترل، وابسته به مرفین و دریافت کننده نالوکسان(گروه withdrawal) مورد بررسی قرار گرفت. نتایج به دست آمده از این تحقیق حاکی از آن است که در مطالعه رفتاری، گروه دریافت کنندهkn-93 نسبت به گروه حلال در چهار علامت chattering teeth ، chewing ، jumping و head shake کاهش معنی داری را نشان داد(05/0p<). در گروه های دیگر کاهش معنی داری نسبت به گروه دریافت کننده مرفین مشاهده نشد. در مطالعه ملکولی افزایش معنی داری در میزان پروتئین camkii? فسفریله در گروه وابسته به مرفین نسبت به گروه کنترل و نیز کاهش معنی داری بین گروه مرفین با گروه نالوکسان مشاهده شد(05/0p<). تزریق مزمن مرفین سبب افزایش فعالیت آنزیم camkii? در هسته lc شده و مهار این آنزیم در کاهش برخی از علایم سندرم محرومیت از مرفین نقش دارد. به نظر می رسد با مهار این آنزیم می توان تا حدودی از ایجاد وابستگی به مرفین در افراد مصرف کننده آن جلوگیری نمود. در آزمایش patch clamp استفاده مزمن از مرفین سبب افزایش جریان پتاسیمی و کاهش جریان کلسیمی شد(05/0p<). استفاده از مهارکننده آنزیم ?camkii سبب کاهش جریان پتاسیمی گردید ولی روی جریان کلسیمی تاثیر نداشت. بنابراین می توان نتیجه گرفت که افزایش جریان پتاسیمی در نتیجه افزایش فسفریلاسیون کانال توسط افزایش فعالیت آنزیم ?camkii می باشد ولی کاهش جریان کلسیمی وابسته به آنزیم ?camkii نبوده و احتمالا مسیرهای دیگر دخیل در ایجاد وابستگی نظیر فعال شدن pkc و creb و غیره در این مورد نقش دارند.
رقیه خاکپای سعید سمنانیان
استرادیول استروئید نورواکتیوی است که در بسیاری از نواحی مغزی از جمله هسته لوکوس سرولئوس (lc) یافت می شود. استرادیول درک درد را نه تنها با اتصال به گیرنده های استروژنی تعدیل می نماید بلکه از طریق واکنش آلوستریک با گیرنده های غشایی دیگر مثل گیرنده های گلوتاماتی و gabaa نیز درک درد را تعدیل می کند. lc در تعدیل نزولی و نورآدرنرژیک درد نقش دارد. برای مطالعه اثر ?17- استرادیول در تعدیل درد حاد و مداوم و مکانیسم اثر آن، از آزمون فرمالین استفاده شد. پاسخ های القا شده با فرمالین شامل مدت زمان لیسیدن و خم کردن پای ملتهب و فرکانس تکان دادن پای مذکور به مدت 60 دقیقه پس از تزریق 50 میکرولیتر فرمالین 2? ثبت شد. برش های مغزی حاوی lc از ناحیه ساقه مغز موش های صحرایی نر تهیه شد و در سراسر آزمایش تحت پرفیوژن محلول acsf قرار داشت. تحت این شرایط، جریانات پس سیناپسی خودبه خودی تحریکی (sepsc) نورون های lc با کمک تکنیکwhole-cell patch-clamp ثبت شد. همچنین، بیان ژن های زیرواحدهای ?2 و ?1 گیرنده gabaa با استفاده از تکنیک rt-pcr بررسی گردید. نتایج مطالعه اخیر نشان داد که تزریق ?17- استرادیول به داخل lc، فاز دوم درد القا شده با فرمالین را کاهش داد ولی اثری روی فاز اول آن نداشت (p< 0.05). آنتاگونیست های گیرنده های استروژن، ampa و gabaa (ici 182,780، cnqx و بیکوکولین) اثری روی تعدیل درد با واسطه ?17- استرادیول نداشتند؛ ولی آنتاگونیست گیرنده های nmda - ap5- بی دردی القا شده با ?17- استرادیول روی رفتارهای تکان دادن و خم کردن پای ملتهب را خنثی نمود (به ترتیب p< 0.05 و p<0.01). ?17- استرادیول دامنه جریانات پس سیناپسی خودبه خودی تحریکی را تغییر نداد ولی فرکانس آنها را به شدت افزایش داده و تقویت کرد. ici 182,780 و بیکوکولین نتوانستند از اثر تسهیلی ?17- استرادیول جلوگیری نمایند. هرچند که cnqx و ap5 اثر تحریکی ?17- استرادیول را بلوکه کردند، ap5 اثر آنتاگونیستی قوی تری را نشان داد. همچنین بیان ژن زیرواحدهای ?2 و ?1 گیرنده gabaa تغییر معنی داری را نشان نداد. بی دردی القا شده توسط ?17- استرادیول در درد التهابی ممکن است از طریق واکنش با گیرنده های غشایی و احتمالا گیرنده های nmda وساطت شود. براساس یافته های مطالعه اخیر می توان فرض کرد که فعال شدن گیرنده های nmda توسط ?17- استرادیول سبب رهایش مولکول سیگنالی می شود که سبب افزایش رهایش خودبخودی گلوتامات از تارهای عصبی آوران، روی نورون های lc می گردد.
میر شهرام صفری سعید سمنانیان
درد باعث بروز پاسخهای فازیک در هسته لوکوس سرولئوس (lc) می شود. افزایش این پاسخها باعث ایجاد بی دردی بواسطه اثر نور آدرنالین مترشحه از نورونهایlc بر نورونهای شاخ خلفی نخاع می گردد. مسیر عصبی اورکسینی هیپوتالاموس به lc در تغذیه، سیکل خواب و بیداری و اعمال شناختی دخالت دارند، گزارشات جدید بر اثرات تعدیل دردی اورکسین و همچنین بر اثر این ماده بر فعالیت lc دلالت دارد، با توجه به اینکه lc بیشترین میزان فیبرهای اورکسینی را در مغز دریافت می کند یکی از اهداف ما بررسی اثرات این محور در تعدیل درد بواسطه lc بود. از طرف دیگر کانابینوئید بر فعالیت lc تاثیر دارد همچنین اثرات تعدیل دردی برای کانابینوئیدها گزارش شده است. با توجه به اینکه یافته های جدید بر تعامل بسیار نزدیک سیستمهای اورکسینی و کانابینوئیدی در سطح گیرنده ها و اشتراک و تعامل در مسیرهای داخل سلولی دلالت دارد در این مطالعه ما به بررسی اثرات هر کدام از این دو سیستم به صورت جداگانه و همچنین تعامل دو سیستم درlc در سطح رفتاری، ملکولی و الکتروفیزیولوژیک پرداختیم. نتایج نشان داد که اورکسین a منجر به بی دردی و افزایش فعالیت نورونهای lc و سطح پروتئین p-erk1/2 در نورونهای lc شده ولی آگونیست کانابینوئیدی منجر به پردردی و کاهش فعالیت نورونی می گردد، نتایج مطالعات تعاملی نشان دهنده وابستگی گیرنده های اورکسینی به حضور گیرنده های فعالcb1 بوده ولی وابستگی گیرنده های کانابینوئیدی نوع 1 به گیرنده های اورکسینی کمتر است. به طور خلاصه نتایج این تحقیق بیانگر وجود تعامل بین این دو سیستم در تعدیل درد بواسطه lc است.
حسین عزیزی سعید سمنانیان
یافته ها نقش اورکسین را در وابستگی به اوپیات ها و بروز سندرم محرومیت از مورفین نشان می دهند. هسته لوکوس سرولئوس (lc) نیز یکی از نواحی مهم مغزی است که در وابستگی به اوپیات ها و بروز علائم رفتاری محرومیت از آن ها ایفای نقش می کند. این هسته در بسیاری از گونه ها متراکم ترین استطاله های اورکسینرژیک را از هیپوتالاموس دریافت می کند. بعلاوه تراکم بالایی از گیرنده نوع 1 اورکسین در هسته lc دیده شده است. تا کنون مطالعه ای در مورد اثر اورکسین بر هسته lc در وابستگی و بروز سندرم محرومیت از اوپیات ها انجام نشده است. در این مطالعه تأثیر اورکسینa در هسته lc بر بروز علائم سندرم محرومیت از مورفین مورد ارزیابی قرار گرفت. همچنین نقش این نوروپپتید بر انتقالات سیناپسی تحریکی در نورون های هسته lc بررسی شد. در بخش رفتاری این پژوهش، موشهای صحرایی نر نژاد ویستار با وزن 250 تا 300 گرم پس از کانول گذاری در هسته lc به مورفین وابسته شدند؛ سپس اثر تزریق داخل هسته ای آنتاگونیست انتخابی گیرنده نوع 1 اورکسین (sb 334867) بر بروز علائم رفتاری سندرم محرومیت القائی با تزریق نالوکسان بررسی شد. همچنین اثر تزریق داخل هسته ای sb 334867 بر علائم رفتاری سندرم محرومیت القائی با تزریق گلوتامات به داخل هسته lc بررسی گردید. بعلاوه در این بخش، بروز علائم رفتاری محرومیت با تزریق اورکسینa به داخل هسته lc حیوانات وابسته به مورفین ارزیابی شد. در قسمت الکتروفیزیولوژی با تکنیک ثبت whole-cell clamp اثر اورکسین بر انتقالات سیناپسی تحریکی بررسی گردید. یافته های این پژوهش نشان داد که مهار گیرنده نوع 1 اورکسین در هسته lc شدت بروز علائم رفتاری سندرم محرومیت از مورفین القایی با نالوکسان را کاهش می دهد؛ اما بر رفتارهای محرومیت القایی با تزریق داخل هسته ای گلوتامات اثری نمی گذارد. همچنین تزریق اورکسینa به داخل هسته lc در حیوانات وابسته به مورفین سبب بروز علائم رفتاری محرومیت شد. داده های این مطالعه در بخش الکتروفیزیولوژی نشان می دهد که اورکسینa در موش های وابسته و غیر وابسته به مورفین سبب افزایش دامنه جریان های پس سیناپسی خودبخودی (sepsc) می شود. این نوروپپتید همچنین سبب افزایش جریان های پس سیناپسی برانگیخته (eepsc) ناشی از گیرنده های nmda در نورون های هسته lc در موش های وابسته و غیر وابسته به مورفین شد؛ اما کاربرد اورکسین eepsc ناشی از گیرنده های ampa را فقط در نورون های هسته lc حیوانات وابسته به مورفین افزایش داد. اورکسینa اثری بر تسهیل ناشی از جفت تحریک (paired pulse facilitation) در نورون های هسته lc نداشت. بنابراین می توان نتیجه گرفت که احتمالاً اورکسینa به طور مستقیم و یا از طریق تقویت انتقال سیناپس های تحریکی در نورون های هسته lc در بروز رفتارهای سندرم محرومیت از مورفین نقش ایفا می کند.
شیوا خضری محمد جوان
هدف: ام اس بیماری التهابی دمیلینه کننده مزمن در سیستم عصبی مرکزی است. افزایش مشارکت سلولهای بنیادی عصبی در ترمیم اندوژن آسیبهای میلینی یکی از مهمترین استراتژیها برای درمانهای نوین این بیماری است. در مطا لعه حاضر رفتار سلولهای بنیادی عصبی در مدل eae (مدل حیوانی ارزیابی شاخصهای التهابی و رفتاری بیماری ام اس) بررسی می شود. nogo66 (بخش خارج سلولی nogo با 66 اسید آمینه) به رسپتور nogo (ngr) متصل شده و با اثر بر مکانیسم های وابسته به اکتین، باعث تاخیر رشد نوریت و تحریک رشد کلاپس مخروطی می شود. از آنجاییکه اولین مرحله رمیلیناسیون با واسطه سلول های بنیادی شامل تکثیر و مهاجرتnscs و opcs از منابع اصلی آنها به محل ضایعه است و با توجه به اثر سیگنالینگ ngr در تنظیم سازماندهی، دینامیسیتی اکتین و ساختار سیتواسکلتون و نقش این اجزاء در مهاجرت سلولی، بر آن شدیم تا اثر مهار سیگنالینگ ngr بر میزان مهاجرت سلول های بنیادی را مدلهای نزدیک به بیماری ام اس بررسی نماییم. در این مطالعه اثر تزریق داخل صفاقی آنالوگ فعال camp (dbcamp) بر مهاجرت سلول های بنیادی عصبی در مدل eae ((experimental autoimmune encephalomyelitis بیماری ام اس نیز بررسی می گردد روش ها: برای القا eae، mog با complete freund´s adjuvant) cfa) مخلوط و به صورت زیر جلدی به موشها تزریق شد. همزمان با تزریق اول و 48 ساعت بعد از آن، سم سیاه سرفه ( pt: pertusis toxin) بصورت i.p.تزریق شد. موشهای گروه کنترل فقط cfa و pt را دریافت کردند. برای مطالعه مهاجرت و سرنوشت تمایزی سلولهای ناحیه زیر بطنی (svz) از 7 بار تزریق brdu به فواصل 2 ساعت در روز قبل از القا eae استفاده شد. گروهی از موشها در روزهای 9، 13، 17 و 21 بعد از القا sirna علیه ngr و scrambled sirna (sirna کنترل) دریافت کردند. گروهی دیگر از موشهای القا شده،dbcamp را از روز 9-14 یا 9-21 با دوز mg/kg 10 به طور داخل صفاقی دریافت کردند. علائم کلینیکی روزانه بررسی شدند. در آزمایشات هیستولوژی برای مطالعه دمیلیناسیون از رنگ آمیزی luxol-fast-blueاستفاده شد. ردیابی سلول های بنیادی عصبی با استفاده از رنگ آمیزی دوگانه brdu و یکی از مارکرهای اختصاصی ng2psa ncam, nestin انجام شد تا رده های مختلف پیش سازها شناسایی شوند. تعداد سلول ها در برشهای ساجیتال نواحی svz بطن های جانبی و پیاز بویایی (ob) شمارش شد. یافته ها: القا eae باعث ایجاد علایم کلینیکی، فلجی دم و پاهای عقب شد. تزریق singr و dbcamp باعث کاهش معنی دار علائم کلینیکی شده و وسعت ناحیه دمیلینه در بخش کمری نخاع نیز بطور معنی داری کاهش یافت. با القا eae تعداد سلولهای با مارکر دوگانه در svz کاهش و در ob افزایش یافتند. به عبارت دیگر دمیلیناسیون ناشی از eae باعث افزایش مهاجرت سلولهای بنیادی از svz به ob شد. کاهش بیان ژن ngr توسط sirna و تزریق dbcamp تعداد این سلولها را در ob کاهش داد و باعث مهاجرت آنها به نواحی آسیب مثل کورپوس کالوزوم شد. نتیجه گیری: به نظر می رسد که singr و dbcamp علائم بیماری را کاهش می دهد و باعث افزایش تمایز سلول های بنیادی عصبی به اولیگودندروسیت شده و با القای مهاجرت بیشتر سلولهای اجدادی الیگودندروسیت (ng2+) و نوروبلاست ها (psa-ncam+) به نواحی آسیب، باعث تسریع فرایند ترمیم میلین می شوند.
یدالله رنجبر اسلاملو سعید سمنانیان
تجویز مکرر آگونیست های اوپیاتی به اثر ضد دردی اوپیات ها تحمل ایجاد می کند که کاربرد آن ها را برای تسکین درد محدود می کند. اثرآنتاگونیست گیرنده ی نوع 1 اورکسین (oxr1) بر روند تحمل به مرفین با رویکرد رفتاری و الکتروفیزیولوژی بررسی گردیده است. برای دردسنجی از آزمون tail flick استفاده شد. روزی یک بار مرفین سولفات (10 mg/kg, i.p.) به مدت 7 روز، تزریق می شد و 30 دقیقه بعد از هر تزریق میزان بی دردی به صورت درصد حداکثر اثر ممکن (% mpe) حساب می شد. آنتاگونیست oxr1، sb-334867 (10 ?g/10 ?l, i.c.v.)، قبل از هر بار تزریق مرفین تزریق می شد. برای بررسی تحمل در سطح سلولی، فعالیت نورون های هسته ی لوکوس سرولئوس (lc) با روش ثبت خارج سلولی تک واحدی بررسی شد. برای بروز تحمل، مرفین (10 mg/kg, i.p.) روزی یک بار به مدت 3 و 6 روز تزریق می شد. تزریق روزانه ی مرفین به مدت 7 روز تحمل به اثر ضد دردی مرفین ایجاد می کند. تزریق sb قبل از هر بار تزریق مرفین به مدت هفت روز، تحمل به اثر ضد دردی مرفین را مهار می کند. اما این آنتاگونیست اثر ضد دردی مرفین را بعد از ایجاد تحمل، به سطح بالاتری برنمی گرداند. تزریق مرفین به مدت شش روز کاهش معنی داری در پاسخ دهی نورون های هسته ی lc به مرفین به بار می آورد که بر وقوع تحمل دلالت می کند. تزریق sb قبل از هر بار تزریق مرفین بر پاسخ دهی نورون های lc به مرفین حاد تأثیر معنی داری نداشت. مهار گیرنده ی نوع 1 اورکسین توسط sb از ایجاد تحمل به اثر ضد دردی مرفین جلوگیری می کند. به نظر می رسد هسته ی lc در این پدیده نقش نداشته باشد. با این حال برای تعیین نقش گیرنده ی اورکسین در تغییرات سازشی lc و نقش آن در تحمل، به مطالعات بیشتری نیاز است. واژه های کلیدی: مرفین، تحمل، گیرنده ی نوع 1 اورکسین، sb-334867، هسته ی لوکوس سرولئوس، ثبت تک واحدی، دردسنجی
سید محمد احمدی سلیمانی سعید سمنانیان
چکیده: یافته ها نقش اورکسین را در وابستگی به اوپیات ها و بروز سندرم محرومیت از مورفین نشان می دهند. هسته پاراژیگانتوسلولاریس جانبی(lpgi) نیز یکی از نواحی مهم مغزی است که در وابستگی به اوپیات ها و بروز علائم رفتاری محرومیت از آن ها ایفای نقش می کند. اورکسین و گیرنده نوع یک آن نیز که در وابستگی به اوپیات ها و محرومیت از آن ها تقش دارند در هسته lpgiیافت شده اند. تا کنون مطالعه ای در مورد نقش اورکسین در وابستگی و بروز سندرم محرومیت از اوپیات-هااز طریق اثر برنورون های هسته lpgi انجام نشده است. دراین مطالعه تأثیر مهار گیرنده نوع یک اورکسین بر فعالیت نورون های هستهlpgiدر طی سندرم محرومیت از مورفین القایی با نالوکسان (2 mg/kg/ml)مورد ارزیابی قرار گرفت. در این پژوهش، موش های صحرایی نر نژاد ویستار با وزن 250 تا 300 گرم به روش خوراکی به مورفین وابسته شدند. در قسمت الکتروفیزیولوژی با استفاده ازروش ثبت تک واحدی خارج سلولی، اثر تزریق داخل هسته ای آنتاگونیست انتخابی گیرنده نوع 1 اورکسین (sb 334867, 0.2 µl, 100 µm) بر میزان فعالیت القایی با نالوکسان درنورون های هسته lpgi مورد بررسی قرار گرفت. در بخش مولکولی، با استفاده از روش real time pcr، اثر تزریق داخل هسته ای sb 334867بر میزان بیان c-fosالقایی با نالوکسان درنورون های هسته lpgi بررسی شد. یافته های این پژوهش نشان داد کهتزریق آنتاگونیست انتخابی گیرنده نوع 1 اورکسین (sb334867)به داخل هستهlpgi، فعالیت القایی با نالوکسان را در نورون های این هسته در موش های وابسته به مورفین به طور معنی داری کاهش می دهد اما اثر معنی داریبر میزانفعالیتپایه این نورون ها ندارد. همچنین تزریق داخل هسته ایsb 334867اثر معنی داری بر میزانبیان c-fosالقایی با نالوکساندر نورون های هسته lpgiدر موش های وابسته به مورفین نداشت. بنابراین به نظر می رسد که اورکسیناز طریق اثر بر گیرنده نوع 1 خود در افزایش فعالیت نورون های هستهlpgiدر طی سندرم محرومیت از مورفین القایی با نالوکسان نقش ایفا می کند. با این حال مطالعات بیشتری به منظور درک عمیقتر این پدیده مورد نیاز است. واژه های کلیدی:گیرنده نوع 1 اورکسین، sb-334867، ثبت تک واحدی خارج سلولی، هسته lpgi، موش صحرایی
زهره قطب الدین مهیار جان احمدی
مقدمه: تحریک عمقی مغز به وسیله تحریک با فرکانس پایین (lfs) به عنوان یک روش درمانی احتمالی برای بیماران صرعی مقاوم به دارو مطرح شده است. اما در رابطه با نحوه تأثیر lfs بر فعالیت نورونی اطلاعات کمی در دست است. بنابراین هدف از تحقیق حاضر بررسی ویژگی های الکتروفیزیولوژیک نورون های هرمی ناحیه ca1 هیپوکمپ به دنبال اثرات ضد تشنجی lfs در طی روند کیندلینگ آمیگدال موش های صحرایی است. مواد و روش ها: حیوانات با اعمال تحریکات کیندلینگ (12 تحریک در روز) به آمیگدال کیندل شدند. در گروهی از حیوانات بلافاصله بعد از تحریکات کیندلینگ lfs اعمال شد. 24 ساعت پس از نشان دادن مرحله 5 تشنج، برش های زنده مغزی از ناحیه هیپوکمپ تهیه گردید. تعداد تحریکات کیندلینگ در حیواناتی که lfs هم دریافت می کردند، مشابه با حیوانات گروه کیندل بود. سپس با روش whole-cell patch clamp خصوصیات الکتروفیزیولوژیک فعال و غیر فعال نورون های هرمی ناحیه ca1 هیپوکمپ مورد بررسی قرار گرفت. نتایج: یافته ها نشان داد که کیندلینگ آمیگدال باعث افزایش تحریک پذیری نورون های هرمی ca1 هیپوکمپ به شکل کاهش پتانسیل استراحت غشا، اندکس سازش، ولتاژ ناشی از جریان ih، شدت و زمان رسیدن به آستانه و افزایش جریان رو به داخل کلسیمی، فرکانس و ضریب تغییرات شلیک شد و اعمال lfs به کانون تشنج باعث جلوگیری از ایجاد این تغییرات شد به گونه ای که خصوصیات الکتروفیزیولوژیک نورون های ca1 هیپوکمپ حیواناتی که به دنبال تحریکات کیندلینگ lfs دریافت کردند مشابه با حیوانات گروه کنترل که هیچ گونه تحریکی دریافت نکردند، بود. نتیجه گیری: این نتایج نشان می دهند که کیندلینگ آمیگدال می تواند باعث افزایش تحریک پذیری و تغییر ویژگی های الکتریکی نورون های هرمی ca1 شود و اعمال lfs در طی روند کیندلینگ از این تغییرات الکتروفیزیولوژیک متعاقب کیندلینگ جلوگیری می کند.
گلنار افتخاری علیرضا مانی
سپسیس پاسخ سیستمیکی است که به علت حضور باکتری یا محصولات باکتریایی مثل لیپوپلی ساکارید (lps) یا اندوتوکسین در جریان خون روی می دهد. سپسیس دارای یک ماهیت دوگانه است بدین معنا که دارای یک فازاولیه و آشکار التهابی است که نهایتا به فازتأخیری که فاز سازش ایمنی است منتهی می شود. در پی ورود بیماری به فاز سازش ایمنی، مونوسیت ها یا ماکروفاژها به طور ناگهانی از فنوتیپ التهابی به مرحله تحریک ناپذیری یا تحمل به اندوتوکسین تغییر می یابند طبق آمارهای معتبر، 63.3 % مرگ های ناشی ازابتلا به سپسیس در مرحله تحمل به اندوتوکسین رخ می دهند و درمان سپسیس نیز با چالش های بسیار روبه رو شده است. طبق نظریه جدیدی مکان های ویژه ای درشبکه عصبی وجود دارند که اجزای سیستم ایمنی را کنترل می کنند و عصب واگ به عنوان رابط میان مغز و کنترل بیان سایتوکان ها کاندید شده است. مطالعه حاضر به بررسی نقش عصب واگ در ایجاد تحمل به اندوتوکسین در موش های صحرایی پرداخته است. مطالعه بر اساس دو فاز طراحی شده است. فاز اول به بررسی اثر تحریک شیمیایی مرکزی عصب واگ در بروز تحمل به اندوتوکسین و فاز دوم به بررسی اثر واگوتومی بر بروز پدیده تحمل به اندوتوکسین می پردازد. میزان بیان ژن mcp1، inos، tnf?و tgf? در کبد موش هایی که به طور حاد و مزمن در مواجهه با لیپوپلی ساکارید قرار گرفته بودند و موش های گروه کنترل، مورد مطالعه قرار گرفت. نتایج مطالعات مولکولی فاز اول نشان داد که پدیده تحمل به اندوتوکسین در کبد موش های صحرایی رخ می دهد و تحریک مرکزی رسپتورهای موسکارینی نوع 1 موجب مهار پدیده تحمل به اندوتوکسین در کبد موش های صحرایی می شود. نتایج مطالعات مولکولی فاز دوم نیز نشان می دهد، حیواناتی که تحت جراحی قطع شاخه کبدی عصب واگ قرار گرفته بودند، به تزریق اندوتوکسین حاد پاسخ نمی دهند. نتایج حاصل از آزمایش های انجام شده را این-طور می توان توجیه کرد که ممکن است شاخه کبدی عصب واگ به طور فیزیولوژیک در جلوگیری از بروز پدیده تحمل به اندوتوکسین در کبد نقش داشته باشد.
مهدی صادق یعقوب فتح اللهی
اثرات مصرف مزمن سدیم سالیسیلات (ss) و مرفین (m) بر پاسخ های سیناپسی پایه، شکل پذیری سیناپسی هیپوکمپ، یادگیری و حافظه فضایی در ماز آبی موریس بررسی شده است. تزریق حاد m، اما نه ss، سبب اختلال یادگیری در ماز آبی موریس (mwm) شد. تزریق مزمن ss یا m برای 7 و 6 روز قبل از mwm اثری بر اکتساب و بیادآوری نداشت. تزریق ss، اما نه m، بعد از تمرین روزانه سبب اختلال در تثبیت حافظه در mwm شد، بعلاوه این حیوانات بعد از یک تزریق m در آزمون بیادآوری، در مقایسه با حیوانات کنترل زمان کمتری را در ربع محل سکو بودند. کاربرد حاد m روی برشهای هیپوکمپ سبب افزایش پایدار دامنه پاسخهای ps در گروههای کنترل و تحمل به سالیسیلات (ss-t) شد در حالیکه در گروه تحمل به مرفین (m-t) افزایش دامنه ps پایدار نبود. کاربرد مزمن m روی برشهای ss-t سبب افزایش شیب پاسخ های fepsp و تشدید افزایش دامنه پاسخهای ps شد. همچنین در برشهای تحمل دارویی جابجایی منحنی e/s (fepsp/ps) به سمت چپ، افزایش نسبت زوج پالس ms10 و تشدید ps-ltp، در مقایسه با کنترل بروز کرد. حضور m یا ss در محیط برشها سبب کاهش fepsp-ltp و ps-ltp در گروههای تحمل به سالیسیلات یا مرفین شد، بعلاوه تحریک تتا پالس (tps) 30 دقیقه بعد از pbs سبب زدوده شدن ltp برشهای تحمل به سالیسیلات یا مرفین شد. کاربرد cpx (nm200) برای مهار گیرنده a1 آدنوزین (a1r) اثرات مهاری m و ss بر ltp برشهای تحمل به سالیسیلات یا مرفین را جبران و همچنین زدایش ltp در این برشها را مهار کرد. استفاده از ehna (mµ 10) برای مهار آدنوزین دآمیناز (ada)، اثرات تحریکی ss و m را از بین برد. بعلاوه در حضور ehna برشهای کنترل مانند برشهای تحمل به سالیسیلات یا مرفین قابلیت زدایش ltp را نشان دادند. فعالیت ada هیپوکمپ در گروههای ss-t و m-t کاهش یافت. اگرچه مقدار پروتئین ada هیپوکمپ با استفاده از ایمینوبلاتینگ تغییر معناداری را در مقایسه با کنترل نشان نداد. همچنین در گروه m-t مقدار پروتئین a1r افزایش داشت. نتایج ما نشان می دهد که مصرف مزمن ss یا m سبب ایجاد تغییرات متاپلاستیک پایدار در شبکه نورونی هیپوکمپ و همچنین در مکانیسمهای مغزی دخیل در یادگیری و حافظه فضایی، می شود. این تغییرات به صورت افزایش حساسیت یا حساسیت متقاطع، تغییر شکل پذیری سیناپسی و اختلال حافظه در mwm بروز می کند. به نظر می رسد بدنبال تغییرات ناشی از مصرف مزمن سالیسیلات یا مرفین، اجزاء سیستم آدنوزینی هیپوکمپ بعنوان تعدیل گر عصبی مهم، در جهت افزایش مهار، دستخوش سازش می شود.
معصومه قایمی جندابی سعید سمنانیان
تجویز مکرر آگونیست های اوپیاتی به سرعت سبب ایجاد تحمل به اثرات اوپیات ها شده و استفاده از آن ها را محدود می کند. یافته ها نقش اورکسین را در تحمل و وابستگی به اوپیات ها نشان می دهند. هسته پاراژیگانتوسلولاریس (pgi) از نواحی مهم مغزی است که در تحمل و وابستگی به اوپیات ها نقش ایفا می کند. اورکسین و گیرنده نوع یک آن نیز که در تحمل و وابستگی به اوپیات ها نقش دارند، در هسته pgi یافت شده اند. در این مطالعه تأثیر مهار گیرنده نوع یک اورکسین بر فعالیت نورون های هسته pgi در طی ایجاد تحمل به اثر مورفین مورد ارزیابی قرار گرفت. در این پژوهش، موش های صحرایی نر نژاد ویستار با وزن 250 تا 300 گرم به روش تزریقی به مورفین وابسته شدند. مورفین سولفات (10 mg/kg, i.p.) به مدت 6 روز، یک بار در روز، تزریق می شد. تزریق آنتاگونیست گیرنده نوع یک اورکسین (sb-334867, 10 ?g/10 ?l, i.c.v.)، درست قبل از هر بار تزریق مورفین انجام می شد. برای بررسی ایجاد تحمل در سطح سلولی، میزان اثر مورفین (10 mg/kg, i.p.) بر فعالیت نورون های هسته ی پاراژیگانتوسلولاریس (pgi) به کمک روش ثبت خارج سلولی تک واحدی بررسی شد. تزریق مورفین در طی شش روز سبب ایجاد تحمل در نورون های هسته ی pgi به صورت کاهش معنی دار پاسخ دهی این نورون ها به مورفین در هنگام ثبت گردید. تزریق آنتاگونیست گیرنده نوع یک اورکسین، قبل از هر بار تزریق مورفین سبب ممانعت از کاهش پاسخ دهی نورون های pgi به مورفین تزریق شده در هنگام ثبت گردید. در این مطالعه، مهار گیرنده ی نوع یک اورکسین در مغز توسط sb-334867 سبب جلوگیری از ایجاد تحمل به اثر مورفین شد. به نظر می رسد اثر sb-334867 در مهار ایجاد تحمل به اثر مورفین به واسطه ی هسته ی pgi صورت می گیرد.
حکیمه عبداللهی سعید سمنانیان
تجویز مکرر آگونیست های اوپیاتی به سرعت سبب ایجاد تحمل به اثر بی دردی اوپیات ها شده و استفاده از آن ها را برای مقابله با درد محدود می کند. در این مطالعه اثر مهار گیرنده های نوع 1 اورکسین (oxr1) در روند تحمل به مورفین از نظر خصوصیات الکتروفیزیولوژی بررسی گردید. برای ایجاد وابستگی , مورفین سولفات (10 mg/kg, i.p.) یک بار در روز و به مدت 7 روز و در ساعت مشخصی از روز تزریق می شود. آنتاگونیست oxr1، sb-334867 (10 ?g/10 ?l, i.c.v.)، درست قبل از مورفین تزریق می شد. برای بررسی ایجاد تحمل در سطح سلولی، میزان اثر مورفین (1 mg/kg, s.c.) بر فعالیت نورون های هسته ی لوکوس سرولئوس (lc) به کمک روش ثبت خارج سلولی تک واحدی بررسی شد. برای القای تحمل، مورفین (10 mg/kg, i.p.) به صورت روزانه یک بار در دوره های 2 ، 4 و 6 روزه تزریق شد. برای مهار oxr1، sb (10 ?g/10 ?l, i.c.v.) قبل از مورفین تزریق می گردید. در قسمت الکتروفیزیولوژی تزریق مورفین در طی شش روز سبب ایجاد تحمل در نورون های هسته ی lc به صورت کاهش معنی دار پاسخ دهی این نورون ها به مورفین در هنگام ثبت، گردید. تزریق sb قبل از مورفین تأثیر معنی داری برکاهش پاسخ دهی نورون های lc به مورفین داشت. به نظر می رسد مهار گیرنده ی نوع 1 اورکسین در مغز سبب جلوگیری از ایجاد تحمل به اثر ضد دردی مورفین می شود. با این حال برای تعیین اثر این گیرنده در به وجود آمدن تغییرات سازشی در سطح سلولی، مطالعات بیشتری نیاز است.
امیر شجاعی سید جواد میرنجفی زاده
اعمال تحریکات مکرر مغناطیسی مغز (rtms) با فرکانس پایین اثر مهاری بر روند کیندلینگ آمیگدال در موش های صحرایی داشته و باعث ممانعت از توسعه و انتشار تشنج از طریق ساختارهای مغزی نظیر ناحیه ca1 هیپوکمپ می شود. در این مطالعه اثر rtms در طی روند کیندلینگ آمیگدال بر ویژگی های الکتروفیزیولوژیک نورون های هرمی ناحیه ca1 هیپوکمپ و جریان های گلوتاماترژیک این ناحیه مورد بررسی قرار گرفت. یک الکترود سه قطبی در هسته قاعده ای-جانبی آمیگدال موش های صحرایی نر نژاد ویستار کار گذاشته شد. پس از طی دوره بهبودی، حیوانات تحریکات کیندلینگ را روزانه تا هنگام نشان دادن مرحله پنج تشنج دریافت کردند. در گروهی از حیوانات هر روز 5 دقیقه پس از پایان تحریکات کیندلینگ، rtms با فرکانس 1 هرتز به ناحیه هیپوکمپ اعمال می شد. 24 ساعت پس از اعمال آخرین تحریک کیندلینگ، ویژگی های الکتروفیزیولوژیک و جریان های گلوتاماترژیک نورون های هرمی ناحیه ca1 هیپوکمپ با روش whole cell patch clamp مورد بررسی قرار گرفت. اعمال rtms از تغییرات ناشی از کیندلینگ آمیگدال در ویژگی های الکتروفیزیولوژیک نورون های هرمی ناحیه ca1 هیپوکمپ شامل دپلاریزه شدن پتانسیل استراحتی غشا، افزایش مقاومت غشای نورون ها، افزایش رخداد پتانسیل های عمل خودبه خودی، کاهش دامنه، کاهش حداکثر شیب فاز صعودی، کاهش حداکثر شیب فاز نزولی و مدت زمان پتانسیل های عمل، افزایش تعداد پتانسیل های عمل برانگیخته و کاهش تأخیر در ایجاد اولین پتانسیل عمل برانگیخته جلوگیری کرد. اعمال rtms همچنین بر افزایش جریان های سیناپسی ناشی از گیرنده های ampa و nmda و همچنین افزایش نسبت جریان های nmda به ampa به دنبال کیندلینگ آمیگدال در نورون های هرمی ناحیه ca1 هیپوکمپ اثر مهاری معنی داری داشت. نتایج به دست آمده پیشنهاد می کند که rtms حداقل بخشی از اثر ضد تشنجی خود را با جلوگیری از اثرات کیندلینگ آمیگدال بر افزایش تحریک پذیری و افزایش جریان های گلوتاماترژیک گیرنده های ampa و nmda سلول های هرمی ناحیه ca1 هیپوکمپ اعمال می نماید.
اعظم عسگری جواد میرنجفی زاده
امروزه تحریک الکتریکی با فرکانس پایین (lfs) به عنوان روشی جدید در درمان صرع مطرح است که احتمالا با افزایش بیان گیرنده گابا عمل می کند. فنوباربیتال نیز اثرات ضد تشنجی خود را با تقویت اثر مهاری gabaa به انجام می رساند. بنابراین، به نظر می آید که اعمال توأم lfs و داروی فنوباربیتال اثربخشی این دارو را بر جریان های گاباارژیک زیاد کند. بر این اساس، در مدل کیندلینگ موش صحرایی برهم کنش lfs و داروی فنوباربیتال روی شدت تشنجات و جریان های مهاری پس سیناپسی گاباارژیک مورد مطالعه قرار گرفته است. موش های صحرایی در اثر تحریک الکتریکی آمیگدال به روش نیمه سریع (12 بار در روز) دچار کیندلینگ کامل شدند. سپس تأثیر فنوباربیتال، lfs و lfs + فنوباربیتال بر مراحل تشنج و امواج تخلیه متعاقب با ثبت خارج سلولی و نیز تأثیر آنها بر جریان های مهاری برانگیخته (پس سیناپسی گاباارژیک) ، خودبه خودی و مینیاتوری در برش های زنده هیپوکمپ با ثبت درون یاخته ای با کاربرد روش whole cell patch clamp در حیوانات کنترل و مستعد تشنج مورد بررسی قرار گرفت. کاربرد همزمان دوز غیر موثر فنوباربیتال و الگوی غیر موثر lfs تشنج را در مدل کیندلینگ آمیگدال موش صحرایی به طور معنی داری کاهش داد. این تعامل مثبت بین اثرات فنوباربیتال و lfs در جریان های گاباارژیک نیز وجود داشت طوری که ثابت زمانی بازگشت به حالت پایه و سطح زیر منحنی جریان های گاباارژیک در مقایسه با اعمال lfs به تنهایی و یا فنوباربیتال به تنهایی به طور معنی داری افزایش نشان می دهد. از این نتایج می توان استنباط کرد که شاید تعامل مثبت اثرات ضد تشنجی فنوباربیتال و lfs به جریان های gabaa وابسته باشد و درمان ترکیبی با فنوباربیتال و lfs می تواند یک روش مناسب برای کاهش تشنج در صرع مقاوم به دارو باشد.
حمیرا مرادی چمه جواد میرنجفی زاده
اعمال rtms با فرکانس پایین اثر مهاری بر روند کیندلینگ آمیگدال در موش های صحرایی داشته و باعث ممانعت از توسعه و انتشار تشنج از طریق ساختارهای مغزی نظیر ناحیه ca1 هیپوکمپ می شود. در این مطالعه اثر rtms در طی روند کیندلینگ آمیگدال بر ویژگی های الکتروفیزیولوژیک نورون های هرمی ناحیه ca1 هیپوکمپ و جریان های گاباارژیک این ناحیه مورد بررسی قرار گرفت. الکترود سه قطبی در هسته قاعده ای-جانبی آمیگدال موش های صحرایی نر نژاد ویستار کار گذاشته شد. پس از طی دوره بهبودی، حیوانات تحریکات کیندلینگ را روزانه تا هنگام نشان دادن مرحله پنج تشنج دریافت کردند. گروهی از حیوانات تحریکات کیندلینگ را روزانه تا هنگام نشان دادن مرحله 2 تشنج دریافت می کردند. 5 دقیقه پس از پایان تحریکات کیندلینگ، rtms با فرکانس 1 هرتز به ناحیه هیپوکمپ اعمال می شد. 24 ساعت پس از اعمال آخرین تحریک کیندلینگ، ویژگی های الکتروفیزیولوژیک و جریان های گاباارژیک نورون های هرمی ناحیه ca1 هیپوکمپ با روش whole cell patch clamp مورد بررسی قرار گرفت. اعمال rtms در طی روند کیندلینگ از تغییرات ناشی از کیندلینگ آمیگدال در ویژگی های الکتروفیزیولوژیک نورون های هرمی ناحیه ca1 هیپوکمپ شامل کاهش دامنه هایپرپلاریزاسیون متعاقب، زمان تأخیری تا شروع اولین اسپایک rebound، رئوباز و زمان تأخیری تا شروع اولین پتانسیل عمل و از افزایش آداپتاسیون، دامنه ولتاژ sag، تعداد اسپایک های rebound و تعداد پتانسیل های عمل به دنبال جریان دپلاریزه دندان اره ای جلوگیری کرد. اعمال rtms همچنین از کاهش جریان های پس سیناپسی ناشی از گیرنده های گابا a در طی روند کیندلینگ جلوگیری کرد و به نظر می رسد که rtms بر روی جریان های ناشی از گیرنده های گابا b تأثیری ندارد. نتایج بدست آمده نشان داد کهrtms با جلوگیری از افزایش فعالیت و تحریک پذیری نورون های ناحیه ca1 هیپوکمپ و همچنین با افزایش جریان های گاباارژیک وابسته به گیرنده گابا a در طی روند ایجاد کیندلینگ آمیگدال اثرات ضد تشنجی خود را اعمال می نمایید.
وحید پیرحاجاتی مهابادی منصوره موحدین
سلولهای بنیادی عصبی جمعیت ناهمگونی از سلولهای چندظرفیتی و خود نوزا هستند که در نواحی گوناگونی از سیستم عصبی پستانداران درحال تکوین و همچنین ناحیه زیر بطنی و هیپوکامپ مغز بالغین قرار دارند. این سلولها می توانند به نورون، آستروسیت و الیگودندروسیت تبدیل شوند. شواهد زیادی حاکی از آن است که سیستم نورآدرنرژیک لوکوس سرولئوس و ساختارهای درگیر در تنظیم خواب بر یکدیگر اثر متقابل دارند. لوکوس سرولئوس نقش مهمی را در چرخه خواب و بیداری بازی می کند. سلولهای نورآدرنرژیک لوکوس سرولئوس در فرایند فعال سازی قشر مغز و رفتارهای بلافاصله بعد از بیداری و هوشیار شدن شرکت می کنند. هدف از این تحقیق، بررسی تاثیر پیوند سلولهای بنیادی عصبی بر چرخه خواب و بیداری بعد از آسیب دو طرفه هسته لوکوس سرولئوس در موش صحرایی می باشد. 42 سر موش صحرائی نر نژاد ویستار با وزن 250 تا 275 گرم تهیه شده از انستیتو پاستور به هفت گروه به شرح زیر تقسیم شدند: کنترل، شم (فقط کانول گذاری)، آسیب µl] 5/0 g/µ2) 6-هیدروکسی دوپامین[(، آزمون 1 (تزریق داخل وریدی سلولهای بنیادی عصبی)، آزمون 2 (تزریق داخل وریدی سلولهای شبه نورآدرنرژیک)، آزمون 3 (تزریق داخل بطنی سلولهای بنیادی عصبی)، آزمون 4 (تزریق داخل بطنی سلولهای شبه نورآدرنرژیک). سلولهای بنیادی عصبی از ناحیه زیر بطنی مغز موشهای تازه به دنیا آمده به دست آمدند. سلولها درمحیط کشت dmem f12 همراه با مکملb-27، ng/ml (hfgf)20 وng/ml (egf) 20 برای دو هفته کشت داده شدند. سلولهای بنیادی عصبی جهت تمایز، در محیط نوروبازال همراه با مکملb-27 ، ng/ml (gdnf) 50 و ng/ml (bdnf) 30 برای 3 و 5 روز کشت داده شدند. حیوانات در ناحیه لوکوس سرولئوس با 6-هیدروکسی دوپامین (2 میکروگرم در 5/0 میکرولیتر از اسید آسکوربیک 1/0% و نرمال سالین 9/0%) به صورت دو طرفه آسیب داده شدند. برای ثبت دوره های خواب و بیداری 3 الکترود eeg و2 الکترود emg به ترتیب در ناحیه جمجمه و عضله پشت گردن کار گذاشته شدند. بعد از 7 هفته حیوانات بیهوش شده و از ناحیه مغز برشهای پشت سر هم به ضخامت 7 میکرومتر, تهیه و با استفاده از کریسل ویوله رنگ آمیزی شدند. حجم حفره با استفاده از روش استریولوژی اندازه گیری گردید. در این مطالعه سلولهای بنیادی عصبی و نوروسفرها،nestin و sox2 را بیان کردند. سلولهای بنیادی عصبی به سلولهای شبه نورآدرنرژیک تمایز یافتند و تیروزین هیدروکسیلاز در این سلولها نشان داده شد. حجم حفره ناشی از آسیب به هسته لوکوس سرولئوس محدود بود. در گروه آسیب در مقایسه با گروه کنترل و شم، کاهش معنی داری ( 05/0p ≤) در مرحله خواب nrem و خواب متناقض و افزایش معنی داری ( 05/0p ≤) در مرحله بیداری و خواب متناقض بدون آتونی مشاهده گردید. اختلاف معنی داری در مراحل بیداری ، خوابnrem ، خواب متناقض و خواب متناقض بدون آتونی بین گروههای پیوندی دیده نشد. پیوند سلول بنیادی عصبی در گروههای آزمون، از کاهش خواب متناقض و افزایش خواب متناقض بدون آتونی جلوگیری نمود به گونه ای که در مقایسه با گروه آسیب، افزایش معنی داری در خواب متناقض و کاهش معنی داری در خواب متناقض بدون آتونی مشاهده گردید( 05/0p ≤). نتایج این مطالعه نشان می دهد که سلولهای بنیادی عصبی با استفاده از bdnf و gdnf می توانند به سلولهای شبه نورآدرنرژیک تبدیل شوند و این سلولها می توانند اختلال ناشی از آسیب دو طرفه لوکوس سرولئوس در چرخه خواب و بیداری را بهبود دهند.
حسین محمد پور کارگر سعید سمنانیان
مقدمه: هسته لوکوس سرولئوس (lc) جزیی از سامانه نورآدرنرژیک می باشد که درتعدیل درد دخالت می کند. این هسته ورودی های اورکسینرژیک متراکمی را از هیپوتالاموس خلفی و جانبی دریافت می کند. اورکسین(a وb) در نورون-های هیپوتالاموس سنتز شده و اعمال مختلف مغزی را ازطریق گیرنده های اورکسینی نوع یک (ox1) و دو (ox2) تحت تاثیر قرار می دهند. گزارش شده است که گیرنده های اورکسینی می توانند با ایجاد اندوکانابینوئیدها انتقالات نوروترنسمیتری را از طریق اندوکانابینوئیدی نوع 1 (cb1) تحت تاثیر قرار دهند. در این تحقیق برهمکنش این دو سامانه میانجی عصبی در لوکوس سرولئوس با دو رویکرد رفتاری و الکتروفیزیولوژیک مطالعه شده است. روش: در بخش رفتاری موش های صحرایی نر نژاد ویستار با وزن 230 تا 250 گرم در lc کانول گذاری شده و بعد از دوره بهبودی، اورکسینa، آنتاگونیست انتخابی گیرنده ox1 (sb-334867)، آگونیست گیرنده cb1 (win55,212-2)، آنتاگونیست گیرنده cb1 (am251)، به درون lc تزریق شد. بعد از 5 دقیقه، فرمالین 2 درصد به زیر پوست پنجه پای حیوان تزریق شده و رفتارهای القا شده توسط فرمالین به مدت 50 دقیقه ثبت گردید. نتایج: یافته ها: نتایج نشان داد که تزریق اورکسینa به داخل lc می تواند درد را در فاز حاد و مزمن آزمون فرمالین مهار کند. همچنین تزریقsb-334867 و am251 به داخل lc باعث افزایش درد شد. تزریق sb-334867 قبل از تزریق اورکسینa بطور کامل اثرات اورکسین را از بین برد. همچنین تزریق آنتاگونیست گیرنده های اندوکانابینوئیدی به داخل lc توانست اثر بی دردی اورکسینa را در هردو فاز حاد و مزمن خنثی کند. در قسمت الکتروفیزیولوژی با تکنیک ثبت whole-cell clamp اثر اورکسینa و نقش گیرنده کانابینوئیدی (cb1) بر انتقالات سیناپسی تحریکی و مهاری بررسی گردید. داده های بخش الکتروفیزیولوژی نشان داد که اورکسینa می تواند باعث کاهش دامنه جریان های پس سیناپسی تحریکی (eepsc) و مهاری (eipsc) شود. این کاهش توسط داروی sb-334867از بین رفت که تائید کننده پاسخ های وابسته به گیرنده های ox1 در این ناحیه است. یافته های ما ثابت کرد که در کاهش دامنهeepsc و eispc گیرنده های cb1 نقش مهمی دارند چراکه با پیش تیمار نوسط am251 اثر کاهشی اورکسینa از بین رفت. win55,212-2 نیز از طریق گیرنده cb1 باعث کاهش دامنه (eepsc) و مهاری (eipsc) شد.اورکسینa تسهیل ناشی از جفت تحریک (paired pulse facilitation) را در نورون های lc افزایش داد. علاوه بر این، اثر اورکسینa بر دامنه و فرکانس sepsc نیز موردمطالعه قرار گرفت. کاهش فرکانس sepsc ولی عدم تغییر در دامنه آن، تایید کننده این مطلب است که اورکسینa با مهار پیش سیناپسی باعث کاهش آزادی گلوتامات می گردد. نتیجه گیری: این تحقیق پیشنهاد می کند که در لوکوس سرولئوس اورکسینa از طریق طریق گیرنده cb1 می تواند باعث کاهش درد گردد. علاوه بر این اورکسینa با واسطه گیرنده های cb1 دامنه eepsc و eispc و همچنین فرکانس sepsc را کاهش داد.
آیت کائیدی سعید سمنانیان
مطالعات گذشته نشان داده اند که به دنبال محرومیت اوپیاتی، فعالیت خودبخودی نورون های هسته لوکوس سرولئوس (lc) به شدت افزایش می یابد. مجموعه ای از عوامل درونی و همچنین عوامل بیرونی تحریکی در فرآیند بیش فعالی نورون های هسته lc در شرایط محرومیت اوپیوئیدی دخیل می باشند. از آنجایی که هسته پاراژیگانتوسلولاریس (pgi) دارای مهمترین ورودی های تحریکی به هسته lc می باشد؛ از اینرو دارای نقش مهمی در بیش فعالی نورون های هسته lc در شرایط محرومیت اوپیوئیدی نیز می باشد. در این مطالعه با طراحی و پیاده سازی برش مغزی جدید که بطور همزمان دارای نورون های هر دو هسته lc و pgi می باشد، به بررسی نقش مستقیم تسهیلی نورون های هسته pgi بر بیش فعالی نورون های هسته lc در شرایط محرومیت از مورفین پرداخته شده است. برای اثبات وجود نورون های هر دو هسته lc و pgi در برش جدید، از روش ردیابی نورونی معکوس با ماده hrp استفاده شد. با استفاده از تکنیک whole cell patch clamp، فعالیت های خودبخودی، پتانسیل استراحت و پتانسیل های پس سیناپسی تحریکی نورون های lc ثبت شدند. همچنین برخی فاکتورهای بیوشیمیایی تغییر یافته در شرایط وابستگی و محرومیت از مورفین مانند camp، pcreb، pcamkii و pcamkiv با استفاده از روش ایمونوهیستوفلورسنت مورد بررسی قرار گرفتند. داده های مطالعه حاضر نشان دادند که میزان تغییرات خالص فعالیت های خودبخودی و پتانسیل استراحت نورون های lc موجود در برش مغزی که دارای هر دو سلول های lc و pgi می باشد بطور معناداری بیشتر از مقادیر مشابه در برش های مغزی بود که فقط دارای نورون های lc به تنهایی یا فاقد ورودی های تحریکی از ناحیه pgi بودند. همچنین در شرایط محرومیت، فرکانس پتانسیل های پس سیناپسی تحریکی ثبت شده از نورون های lc که دارای ورودی های تحریکی از pgi بودند بطور معناداری بیشتر از مقدار آن در شرایطی بود که این ورودی ها از نورون های pgi وجود ندارند. بعلاوه میزان مولکول های camp، pcreb و pcamkiv نورون های lc برش جدید (oth) در شرایط محرومیت از مورفین بیشتر از مقادیر آنها در سایر انواع برش های مغزی بدون ورودی های pgi بود. در مجموع نتایج مطالعه حاضر پیشنهاد می کنند که افزایش خروجی های تحریکی نورون های pgi به نورون های lc در برش تهیه شده، می تواند بیش فعالی نورون های lc را در شرایط محرومیت اوپیوئیدی تسهیل کند.
الهه سلیمان نژاد سعید سمنانیان
چکیده ندارد.
فاطمه خجسته سعید سمنانیان
چکیده ندارد.
حسن اژدری زرمهری سعید سمنانیان
علی رغم علاقه زیاد به نقش اورکسین در بی دردی و وجود انشعابات زیاد به ساقه مغز، مکانی که این اثر را در ساقه مغز وساطت می کند مشخص نیست. در این مطالعه اثرات تزریق اورکسینa (1-20 نانومول، 0/5 میکرولیتر) به درون ماده خاکستری دور کاریز مغزی ((pag) (periaqueductal gray و بخش سریشکمیمیانی پیاز مغز rostral ventromedial medulla (rvm))) (شامل هسته مگنوس بزرگ (neucleus raphe magnus(nrm) و هسته ژیگانتوسلولاریس (gi)) بر پاسخ رفتاری به درد با مدل درد آزمون فرمالین و بر پاسخ های الکتروفیزیولوژیک نورون های nrm توسط ثبت تکواحدی برون سلولی و whole-cell patch clamp بررسی شد. تزریق اورکسینa به درون pag سبب کاهش رفتارهای دردی در مرحله اینترفاز و فاز دوم آزمون فرمالین شد؛ اما روی مرحله نخست اثری نداشت که نشان دهنده نقش بی دردی اورکسینa در pag می باشد. تزریق درون pag مرفین، رفتارهای دردی را در فاز نخست، اینترفاز و فاز دوم آزمون فرمالین شدیداً کاهش داد. تزریق اورکسینa (10 نانومول) به درون nrm سبب کاهش رفتارهای دردی در فاز نخست و دوم آزمون فرمالین شد که این اثر توسط پیش تیمار با آنتاگونیست گیرنده 1 اورکسین (sb-334867) بلوک گردید؛ در حالی که تزریق آن در هسته gi چنین اثری نداشت. به وسیله ارتباط بین فعالیت نورونی در ثبت تک واحدی خارج سلولی و تحریک دردناک به دم حیوان سه گروه سلول در nrm قابل شناسایی بود: off- ، on- و neutral-cellها. تزریق اورکسینa سبب کاهش فعالیت on-cellها و تغیر فعالیت off-cellها شد؛ بعلاوه پاسخ های مرتبط با کشیدن دم در on-cellها نیز کاهش یافت. بر اساس ویژگی های غیرفعال و پتانسیل عمل غشاء در تکنیک whole-cell patch clamp سه نوع نورون قابل شناسایی بود. اورکسینa سبب مهار 60 درصد از نورونهای سروتونرژیک نوع 1 (مشابه on-cellها) شد در حالی که اثر اورکسین روی نورونهای سروتونرژیک نوع 2 (مشابه off-cellها) تحریکی بود. نتیجه گیری می شود که احتمالاً ورودی اورکسینرژیک از هیپوتالاموس به هسته nrm نقش در تعدیل درد داشته باشد.
عباس حق پرست سعید سمنانیان
هسته پاراژیگانتوسلولاریس در بخش نوکی بصل النخاع شکمی جانبی، یکی از دو ورودی اصلی به هسته لوکوس سرولئوس می باشد که راه یک مسیر تحریکی سبب فعال شدن نورونهای آن می شود ورودی تحریکی نقش مهمی در فعالیت ناشی از قطع مصرف مواد اپیوئیدی در ناحیه لوکوس سرولئوس بازی می کند. از طرفی تخریب هسته پاراژیگانتوسلولاریس ، میزان افزایش فعالیت نورونهای لوکوس سرولئوس به هنگام قطع مرفین را کاهش می دهد. با این وجود، اثرات تجویز مزمن مرفین بر فعالیت نورونهای هسته پاراژیگانتوسلولاریس و پاسخدهی آنها به مرفین و نالوکسان در موشهای وابسته به مرفین، بطور کامل تحقیق نشده است . در مطالعه حاضر، فعالیت نورونهای این هسته با استفاده از روش ثبت تک واحدی در موشهای صحرایی وابسته به مرفین بررسی گردید. نورونهای هسته پاراژیگانتوسلولاریس اکثرا دارای اسپایک هایی با موج منفی بزرگ و دامنه متفاوت بودند. فعالیت پایه آنها بین 1 و 39 اسپایک در ثانیه متغیر بود و در گروههای شاهد کاذب ، شاهد و وابسته به مرفین، در هیچ نقطه ای از فعالیت پایه اشان در طول یک ساعت پس از دوره پایداری اختلاف معنی داری مشاهده نشد. فعالیت پایه نورونهای هسته پاراژیگانتوسلولاریس بطور معنی داری با تزریق داخل صفاقی مرفین بمیزان 10 mg/kg در گروههای فوق کاهش یافت . با این وجود، کاهش فعالیت نورونهای هسته پاراژیگانتوسلولاریس موشهای صحرایی وابسته به مرفین بطور معنی داری کمتر از آن در گروه شاهد و شاهد کاذب بود. همچنین تزریق نالوکسان بمیزان 2mg/kg به روش زیر جلدی بطور معنی داری سبب افزایش فعالیت نورونهای هسته پاراژیگانتوسلولاریس به مدت 30 دقیقه در موشهای وابسته به مرفین گردید، در حالیکه هیچ اثری بر فعالیت پایه نورونهای هسته پاراژیگانتوسلولاریس در موشهای شاهد و شاهد کاذب نداشت . یافته های فوق با فرضیه افزایش فعالیت آورانهای هسته پاراژیگانتوسلولاریس یا افزایش رهایش پیک های عصبی تحریکی از پایانه های نورونی این آورانها در هسته لوکوس سرولئوس به هنگام قطع مرفین موافق هستند. نتایج حاصله نشان دهنده بروز تحمل (نسبی) و وابستگی به مرفین در هسته پاراژیگانتوسلولاریس موشهای صحرایی وابسته به مرفین می باشد.
بابک تحویلداری رونالد جی ریسین
پاسخ دستگاه اعصاب به تحریکات در زمانهای مختلف به شکل پذیری سیناپسی کوتاه و طولانی مدت وابسته است . هر دو پدیده در میزان کارایی سیناپسی تغییراتی ایجاد می کنند که البته پایداری آنها بسیار متفاوت است . توجیه دقیق عملکرد هر یک از این پدیده ها بستگی به فهم دقیق چگونگی تداخل این دو پدیده دارد. چگونگی تداخل اثر دو پدیده فوق در قشر حرکتی (لایه دوم - پنجم ) و سلول های گرانولار شکنج دندانه ای هیپوکامپ مطالعه شده است . شکل پذیری کوتاه مدت سیناپسی با استفاده از قطاری از پالسها با فرکانس گاما قبل و بعد از القای تقویت طولانی مدت نرونی مورد آزمایش قرار گرفت . در هر دو منطقه مغزی ، پروتکل مشابه جهت القای تقویت طولانی مدت نرونی مورد استفاده قرار گرفت . در قشر حرکتی ، القای تقویت طولانی مدت تمامی پاسخهای ایجاد شده بر اثر استفاده از قطاری از پالسها را تقویت نمود در حالی که در ناحیه هیپوکامپ اجرای پروتکل مورد نظر فقط پاسخ اول را تقویت کرد. بنابراین دو ناحیه بیان گر روش متفاوتی از تداخل این دو پدیده بودند.
جواد ساجدیان فرد سعید سمنانیان
درد به عنوان یکی از روندهای پیچیده در سیستم عصبی مرکزی همیشه مورد نظر محققین بوده است. در سیستم عصبی مرکزی مسیرهای متفاوتی برای کنترل درد وجود دارد . یکی از این مسیرها که امروزه مورد بحث و نظر است سیستم نزولی نورآدرنرژیکی می باشد. مسیر این سیستم از هسته لوکوس سرولئوس lc که در پایه مغز و پل دماغی قرار دارد شروع شده و به شاخ پشتی نخاع ختم می شود. برای بررسی اثرات درد در هسته lc ، در حیوان سالم ، در حالتهای وابستگی به مرفین و ترک از آزمون فرمالین که مدل درد شیمیایی تونیک در موش صحرایی است استفاده شد.