نام پژوهشگر: مقصود فراستخواه
سولماز نورآبادی پروین احمدی
تحولات فزاینده در ابعاد گوناگون اجتماعی، فرهنگی، آموزشی، سیاسی و اقتصادی جامعه و نیز گسترش علوم و دانش بشری؛ نیاز به بازنگری و تغییر در برنامه های درسی را ضروری می نماید. یکی از این دلایل ناشی از عدم پاسخگویی برنامه درسی کنونی (موضوع-محوری) به نیازهای جامعه و جوانان می باشد. این ضرورت بیش از بیش در نظام آموزش عالی احساس می شود؛ زیرا آموزش عالی به عنوان یکی از مهم ترین آموزش های رسمی و یادگیری مداوم در سیر حیات خود در جهت تحقق یافتن استعداد های آدمی و رفع نیاز های یادگیری و رشد و توسعه جوامع انسانی به طور کلی، وظایف و رسالت های متعددی را بر مبنای شرایط مختلف بر عهده داشته است. رسالت هایی مانند آماده کردن جوانان برای ورود به اجتماع و ایفای نقش هایی چون پژوهشگر، مدیر، متخصص و برنامه ریز. از طرف دیگر؛ برنامه درسی تلفیقی منجر به حذف واحدهای غیرضروری و گنجاندن واحدهای درسی و مطالبی می شود که یادگیرنده را برای ورود به جامعه ی مملو از پیچیدگی ، تغییر و احتمالات، آماده می سازد. با این برنامه درسی فرد می تواند در برخورد با موقعیت های مبهم و معماگونه بهترین عکس العمل را داشته و بین راهکارها و مطالب فراگرفته شده در محیط آموزش عالی با عرصه زندگی واقعی ارتباط برقرار نماید. به طور کلی با برنامه درسی تلفیقی می توان به پرورش مهارت های مدیریتی، مهارت های تفکر انتقادی و خلاق، در کنار پژوهش محوری و مساله محوری پرداخته و استعدادهای جوانان را به بهترین نحو بارور نمود. با توجه به مطالب ذکر شده؛ هدف از این تحقیق، ارائه یک راه حل پیشنهادی برای مشکلات برنامه درسی مصوّب نظام آموزش عالی ایران و گرایش مدیریت آموزشی است که این راه حل عبارت از بهره مندی از برنامه درسی تلفیقی به جای برنامه درسی موضوع محوری است. همچنین در راستای دستیابی به این هدف از روش توصیفی – پیمایشی استفاده شده است. یافته های بدست آمده با ضریب اطمینان 99% نشان دهنده نارضایتی اساتید و دانشجویان گرایش مدیریت آموزشی از برنامه درسی فعلی از یک سو و حمایت ایشان از برنامه درسی تلفیقی، از سوی دیگر می باشد. این نارضایتی به دلیل عدم تحقق اهداف نظام آموزش عالی نظیر پرورش قدرت خلاقیت، تفکر انتقادی، مهارت های مدیریتی، مهارت مساله محوری و پژوهش محوری؛ تحقق اهداف سه گانه (شناختی، عاطفی، مهارتی) و در نهایت عدم آماده نمودن جوانان برای ورود به عرصه جامعه و زندگی واقعی (زندگی فردی، اجتماعی، شغلی)؛ می باشد. بنا به یافته های این تحقیق و دیگر تحقیقات انجام شده در همین زمینه، می توان چنین نتیجه گیری نمود که: عدم کارایی برنامه درسی کنونی و مصوب در نظام آموزش عالی ایران اثبات و ضرورت تغییر این برنامه درسی بیش از پیش احساس شده و امکان تغییر و تحول در برنامه درسی و حرکت به سمت تلفیق وجود دارد.
فاطمه واعظی شکوه مقصود فراستخواه
در این پژوهش شاخصهای موثر بر میزان آمادگی سازمان برای پیاده سازی مدیریت دانش شناسایی و شاخص های شناسایی شده ، از طریق پرسشنامه مورد بررسی قرار گرفته است. پاسخهای مندرج در پرسشنامهها به وسیله آمار توصیفی، نمودارهای فراوانی و ... با نرم افزار spss استخراج و تفسیر شد. دراین پژوهش 9سوال و 6فرضیه عنوان شد که برای آزمون سوال های تحقیق از مدل آماری t تک گروهی به منظور بررسی دیدگاه نمونه های تحقیق نسبت به تأثیر آمادگی سازمانی بر پیاده سازی مدیریت دانش و مولفه های آن اقدام گردید و سپس به منظور آزمون فرضیه های تحقیق از مدل آماری رگرسیون تک متغیری و چندمتغیری استفاده شد و از این طریق به بررسی میزان تأثیر آمادگی سازمانی بر پیادهسازی مولفه های مدیریت دانش و مولفه های آن پرداخته شده است. نتایج آزمون بدست آمده در فرضیه اول ، به این صورت است که بین آمادگی سازمان برای پیاده سازی مدیریت دانش با خلق دانش رابطه معناداری وجود دارد. نتایج آزمون بدست آمده در فرضیه دوم ، به این صورت است که ارتباط معنی داری بین «آمادگی سازمانی» با « مدیریت دانش رابطه » در سطح 05/0=? مشاهده می شود. نتایج آزمون بدست آمده در فرضیه پنجم ، به این صورت است که ارتباط معنی داری بین «آمادگی سازمانی» با «خلق دانش» در سطح 05/0=? مشاهده می شود. نتایج آزمون بدست آمده در فرضیه پنجم ، به این صورت است که ارتباط معنی داری بین «آمادگی سازمانی» با «اذخیره دانش» در سطح 05/0=? مشاهده می شود. نتایج آزمون بدست آمده در فرضیه سوم ، به این صورت است که ارتباط معنی داری بین «آمادگی سازمانی» با «اشتراک دانش» در سطح05/0=? مشاهده می شود. نتایج آزمون بدست آمده در فرضیه چهارم ، به این صورت است که ارتباط معنی داری بین «آمادگی سازمانی» با «کاربرد دانش» در سطح 05/0=? مشاهده می شود. نتایج آزمون بدست آمده در فرضیه پنجم ، به این صورت است که ارتباط معنی داری بین «آمادگی سازمانی» با «اشتراک دانش» در سطح 05/0=? مشاهده می شود.
غلام حسین عزتی عبدالجبار مقصود فراستخواه
جهانی شدن فرایندی است اجتناب ناپذیر که تمام ابعاد زندگی انسان را تحت تاثیر قرار داده است. . تغییرات همه جانبه کنونی همه جوامع و نهادهای اجتماعی را تحت تاثیر قرار داده است. آثار این تغییرات در جوامع پیرامونی یا در حال گذار بیش وپیش از آنکه بر جهانی شدن دلالت داشته باشد، حاصل پاسخ آنها به آثار جهانی شدن می باشد. یک پای ثابت همه تعاریف از جهانی شدن، اهمیت استفاده از اطلاعات ، یا دانش است. پیدایش و گسترش آموزش از راه دور و باز ، با تکیه بر فناوری های دیجیتال که امکان آموزش از راه دور را فراهم می سازد، و همچنین گسترش تقاضا برای آموزش عالی برای تمامی سطوح سنی و کاری (همراه با اشتغال) و کمک به گسترش فرصت های برابر در دسترسی به آموزش عالی، در جوامع امروزی مطرح و رو به گسترش می باشد. در کشور ما دانشگاه پیام نور به عنوان متولی اصلی آموزش نیمه حضوری و از راه دور شناخته می شود. مطالعه ی حاضر به منظور برجسته ساختن بخشی از چالشهایی است که نظام آموزش عالی باز و از راه دور کشور در مواجهه با تغییرات جهانی شدن با آن روبرو است. در همین راستا درصدد است که با بررسی اجمالی سیاست ها و عملکرد دانشگاه پیام نور در ارتباط با ظرفیتها و محدودیتهایی که جهانی شدن ایجاد می کند، با مقایسه وضع مطلوب و فعلی، به بررسی الزامات و راهبردهای رسیدن به وضع مطلوب بپردازد.هدف کلی این مطالعه ارائه شیوه های مناسب برای پاسخگویی مناسب دانشگاه پیام نور به نیازها و شرایط جدید است. قلمرو مکانی اجرایی این پژوهش در حوزه دانشگاه پیام نور تهران قرار دارد و جامعه مورد نظر در گروههای اعضای هیئت علمی و مسئولین و دانشجویان دوره های دکترای جامعه شناسی دانشگاه پیام نورتهران، متخصصین آموزش عالی در تهران میباشند. این پژوهش در سال 1389 و با روش تلفیقیِ کیفی-کمی انجام یافته است. در بخش نخست با روش "نظریه مبنایی" و در بخش دوم با روش پیمایش کار شده است. در بخش اول ازمصاحبه نیمه ساختار یافته و در بخش دوم، از روش پیمایشی استفاده شده است. در مرحله کیفی در مجموع 336 گزاره مفهومی اولیه ، در کدبندی آزاد، کدبندی شد. کدهای آزاد در 132کد فرعی و نهایتا در 26 کد اصلی طبقه بندی شدند. در مورد بررسی اعتبار ابزار اندازه گیری،از نظر خبرگان امر ودر مورد سنجش میزان پایایی آن، از محاسبه ضریب آلفای کرونباخ، استفاده شده است. نتایج نشان می دهد که در وضع فعلی دانشگاه پیام نور همسویی لازم با روند جهانی شدن ندارد، ولی ظرفیت های آموزشی، اجتماعی، بین المللی و فناوری مناسبی در این دانشگاه وجود دارد که با به کاربستن راهبردهای مناسب از جمله با بازبینی فرایندها، توسعه برنامه های مبتنی برآموزش از راه دور وباز، توسعه منابع انسانی و ارتقای فناوریهای ارتباطی و روشهای یاددهی ـ یادگیری و بابرآورد نمودن الزامات اجتماعی-آموزشی و تامین زیر ساخت فنی، با غلبه بر محدودیتهای موجود اجتماعی، آموزشی، حقوقی، سیاستگزاری و فنی، می شود به وضع مطلوب به خصوص از نظر روش آموزشی، فلسفه آموزشی، سیاستگزاری، فناوری آموزشی و تعاملات بین المللی نایل آمد. در مجموع تحلیلهای نظری و تجربی حکایت از آن دارند که می توان با رویکردهای نوین آموزشی و با تامین زیر ساخت فنی و نیروی انسانی لازم و مدیریت با ثبات-حرفه ای بر چالش غیر کیفی-کاربردی بودن آموزش در این دانشگاه غلبه کرد و به عملی ساختن "آموزش در هرجا، همه وقت و برای همه" کمک نمود. با توجه به ویژگی های این تغییرات (همه گیری و همه جایی، اجتناب ناپذیری، شتاب بالا، تاثیرات متفاوت و غیریکسان، نقش کنشگران محلی-ملی) روشها و ساختار و نظام فعلی، قادر به حل مسائل آموزشی و نیازهای اجتماعی در ارتباط با آموزش عالی نیستند. اجماع عمومی در کشور بر تعیین نسبت خود با جهانی شدن اولویت اول برای هرنوع سیاستگذاری می باشد. تعریف و جذب مخاطبان اصلی آموزش از راه دور و برنامه ریزی آموزشی برای رفع نیازهای مهارتی آنها، مدیریت با ثبات و حرفه ای و مشارکت ذی نفعان در سیاستگذاری ها، تهیه محتوای آموزشی متناسب، ارتباط تنگاتنگ نظام آموزشی با دنیای نوین، ایجاد یک رویکرد نظامدار آموزشی از پیشنهادات این پژوهش می باشد.
حسین شریفی ابوتراب طالبی
ابتدا کلیات تحقیق با هدف تعیین جایگاه برنامه درسی پنهان در زندگی دانش آموزی ارائه شد. مبانی نظری، خاستگاه آغازین برنامه درسی پنهان و چگونگی شکل گرفتن این اصطلاح، مفاهیم مختلف آن، حدود و ثغور، ابعاد و دیگر ویژگی های مهم آن مطرح شد و مواردی از پیشینه داخلی و خارجی مرتبط با این تحقیق، مورد بحث قرار گرفت. چارچوب مفهومی تحقیق با معرفی چهار مولفه تأثیرگذار مرتبط با برنامه های پنهان یعنی ساختار سازمانی، جوّ اجتماعی، ارتباط متقابل معلم و شاگرد و امور تربیتی و پرورشی مدرسه در سه بعد نظم، موفقیت تحصیلی و جهت گیری کلی زندگی دانش آموزی که منجر به یادگیری هایی شامل تفاسیر، گرایش ها و موضع گیری ها می شود، ارائه شد. در فصل روش به دلایل انتخاب روش های مورد نظر کیفی و چگونگی به کار بستن و اجرای عملی آنها پرداخته شد. در ارائه یافته ها و تجزیه و تحلیل آنها تمام مولفه های مورد نظر و برنامه های پنهان مرتبط با آنها و نتایجشان در زندگی دانش آموزی مورد بررسی قرار گرفت. ساختار سازمانی این مدارس براساس روابط عمودی و یک طرفه ای است که مشاهدات، تجربیات زیسته و پاسخ های دانش آموزان بیانگر برنامه پنهان ضدیت با این ساختار و مقاومت حتی بی هدف و ناآگاهانه در برابر آن است. انواع روابط متقابل معلم و شاگرد و جهت گیری های فرهنگی و ارزشی موجود در آنها براساس مشاهدات، مصاحبه ها و تجارب زیسته مورد توصیف و تفسیر واقع شد و برنامه پنهان مقاومت دانش آموزی توأم با تابعیت و وابستگی دانش آموزان به فرهنگ مسلط و بازتاب آن در مقاومت، نتیجه نهایی بود. در جوّ اجتماعی این مدارس نیز شواهدی در مورد فضای کلی روانی، اجتماعی و ارتباطی حاکم بر آنها و زندگی دانش آموزی ارائه شد، به طوری که غلبه شواهد دال بر برنامه های درسی پنهان از نوع مقاومت در زندگی دانش آموزی می باشد. در بخش امور پرورشی و تربیتی به دلیل طیف گسترده ای از موضوعات کاملاً متفاوت، مانند بهداشت، اردو، بسیج و اقامه نماز و... امکان شناسایی برنامه درسی پنهان واحدی نیست. لذا، برنامه های پنهان باز تولید جنبه های ارزشی و ایدئولوژیک یا مقابله با آنها باید کلی تر، یا به شکل تفکیکی دراین مورد، صورت گیرد. نتیجه نهایی این تحقیق گزارش غلبه نسبی برنامه درسی پنهان مقاومت می باشد؛ حداقل در برابر بسیاری از برنامه های رسمی که عموماً حاوی روابط سلطه مرتبط با فرهنگ عمومی است و در نهایت، بازتولید کلی آن در زندگی دانش آموزی نمود می یابد.
عبدالواحد قادری سیّد هاشم آقاجری
با وارد شدن جهان اسلام به عصر مدرنیته، اندیشه سیاسی در اسلام دستخوش چالش های فراوانی شد. این چالش به شکاف بین سنت و مدرنیته انجامید و متفکران مسلمان سعی داشتند تا بین این دو پیوند برقرار سازند. در این دوره عناصر تشکیل دهنده ساختار سیاسی دولت مدرن وارد فرهنگ سیاسی جوامع اسلامی شد. متفکران جهان اسلام اکنون با چالش هایی روبرو شده بودند که در دوره پیشامدرن، فقیه یا نظریه پرداز با آن دست به گریبان نبود. لذا، موقعیت اندیشمندان مسلمان دو قرن اخیر بسیار متفاوت بود، زیرا از یک سو دارای زمینه پیشامدرنی بودند و از سوی دیگر در عصر مدرن زندگی می کردند که نیازهای متفاوتی ایجاد کرده بود. مسئله اینجا بود که متفکران مسلمان چگونه تلاش کردند تا به نوسازی اندیشه سیاسی بپردازد که هم اسلامی باشد و هم پاسخگوی مسائل روز. برای پاسخ به این مسئله، چه رهیافت هایی تولید شد؟ وجوه تشابه و تمایز این رهیافت ها چگونه بود؟ با توجه به روش هرمنوتیک قصدگرا فرضیه اذعان دارد که از منظر متنی رهیافت ها طیف وسیعی را شامل می شود که در یک سوی آن تمامیت گراها سپس حداکثرگراها، حد وسط گراها و در نهایت حداقل گراها قرار می گیرند. از منظر زمینه ای نیز، برای فهم پاسخ متفکران مسلمان به مسئله حکومت در اسلام پیرامون مقولاتی از قبیل اسلام چیست؟، رابطه دین و دولت، دولت و ساختار آن، مبانی مشروعیت و منابع قانون گذاری و غیره، چهار دوره اصلاح، گذار، تقابل و تعامل با روندهای دمکراتیک قابل تشخیص است.
امیر محمّدی فاطمه جواهری
در این پژوهش سعی بر آن است تا علاوه بر بررسی میزان «خواندن و نوشتن» دانشجویان عوامل موثر بر آنها نیز شناسایی شوند. چارچوب نظری تحقیق مبتنی بر نظریه ی ابر تابع رفتار بوده و از سایر نظریات در ذیل این دستگاه مفهومی استفاده شد. . مدعای این دستگاه مفهومی (نظریه ی ابر تابع) این است که رفتار هر کنشگری تحت تاثیر 4 عنصر «فرصت، نیاز، انتظار و معنا» قرار دارد. همچنین سه میدان خانواده، مدرسه و دانشگاه به عنوان حلقه هایی که وظیفه ی جامعه پذیری افراد برای «خواندن و نوشتن» را به عهده دارند در این تحقیق مورد بررسی قرار گرفتند و عناصر چهارگانه نظریه ی ابر تابع رفتار در این میدان ها سنجیده شدند. روش مورد استفاده در این تحقیق کمی – پیمایشی و تکنیک مورد استفاده پرسشنامه ساخت یافته بود. جامعه ی آماری تحقیق، دانشجویان دانشگاه های جامع دولتی استان تهران و تعداد جمعیت نمونه تحقیق(1393) برابر با 440 نفر است. یافته های تحقیق حاکی از آن است که میدان خانواده و مدرسه تا قبل از دانشگاه بر میزان مطالعه ی غیر درسی و فرا درسی افراد تاثیر گذار بوده است، اما در حال حاضر تاثیر چندانی بر میزان مطالعه ی دانشجویان ندارد. به عبارتی دیگر افراد تا قبل از دانشگاه تحت تاثیر جامعه پذیری میدان مدرسه و خانواده برای مطالعه قرار داشتند، اما در دوره ی دانشگاه تحت تاثیر شبکه های اجتماعی در دانشگاه قرار دارند.
مسعود زمانی مقدم سید حسین سراج زاده
این پژوهش در پارادایم تفسیرگرایی و با استراتژی استفهامی و روش کیفی به بررسی وضعیت دین داری دانشجویان و نگرش آن ها نسبت به مرگ می پردازد. داده های پژوهش با نمونه گیری هدفمند و نظری و از طریق مصاحبه باز و عمیق با هفده دانشجو گردآوری شده و برای تجزیه و تحلیل اطلاعاتِ به دست آمده، از روش نظریه ی زمینه ای استفاده شده است. یافته های پژوهش در پانزده مقوله ی عمده و در ابعاد شرایطی (نوع دین داری، نگرش به هستیِ پس از مرگ، خانواده)، تعاملی (دین و علم، مراسم تدفین، منابع مرگ اندیشی، مرگ دیگران) و پیامدی (مرگ اندیشی، آمادگی برای مرگ، پذیرش مرگ، ترس از مرگ، اثر پس از مرگ، چگونه مردن، خودکشی و اتانازی، میل به زیستن) صورت بندی شده اند. برآیند و نتایج تحقیق نشان دهنده محوری بودن نوع دین داری دانشجویان در نگرش آن ها نسبت به مرگ است. از این رو، مقوله ی کانونی، «نگرش دینی/عرفی نسبت به مرگ» است.
مهدی فیض مقصود فراستخواه
چکیده ندارد.
شهره مجمع منصوره اعظم آزاده
سوال آغازی که این پژوهش به آن پرداخته بررسی الگوی پوشش جوانان و کارکردهای آن در دو بُعد سبک زندگی یا مقاومت است. هدف از این کار، شناخت ابعاد و مولفه های شکل دهنده الگوهای پوشش همنوا و ناهمنوا با هنجارهای رسمی و تأثیر هر یک از کردارهای مذهبی و مدرن در شکل گیری آن است. فرضیات این تحقیق، شامل بررسی رابطه هر یک از متغیرهای سبک زندگی، سرمایه فرهنگی و اقتصادی و باورهای و گرایشات دینی با الگوی پوشش است که در ادامه با استفاده از فرضیه ای توصیفی مفهوم مقاومت را در تبیین پدیده الگوی پوشش ناهمنوا با هنجارهای رسمی در ارتباط قرار داده شد. این پژوهش صرفاً به ارتباط متغیرها و مفاهیم اجتماعی و جامعه شناختی با پدیده الگوی پوشش می پردازد و سعی دارد به شیوه ای علمی و عاری از هرگونه سوگیری های شخصی نتایج شفافی را ارائه دهد. در این پژوهش روش تحقیق پیمایش، ابزار مورد استفاده پرسشنامه و شیوه نمونه گیری به دو صورت خوشه ای و سهمیه ای می باشد. جمعیت آماری این تحقیق را دانشجویان دختر دانشگاه تهران تشکیل می دهند. است. حجم نمونه نیز با استفاده از فرمول مناسب، 256 نفر برآورد شد که با احتمال ریزش پاسخگویان به 300 نفر افزایش یافت. نتایج نشان داد که سبک های زندگی (بر اساس نوع فراغت و مصرف کالا) در شکلگیری انواع الگوهای پوشش موثرند. مسئله اساسی دیگری که از نتایج حاصل شد، کارکرد الگوی پوشش ناهمنوا بود. در این الگو نوعی مقاومت با نظام هنجاری مسلط وجود دارد. در عین حال نتیجه کلی که می توان به آن اشاره کرد اینست که؛ زمانی الگوی پوشش معنای مقاومت به خود می گیرد که مراجع رسمی بر این پدیده نظارت و برخورد الزام آور داشته باشد.