نام پژوهشگر: عباس حق پرست

بررسی عوامل تاثیرگذار بر ضریب تضعیف موثر ماده جبران کننده به منظور بهینه سازی پرتودرمانی به روش imrt در انرژی mv6 با استفاده از شبیه سازی مونت کارلو
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه تربیت مدرس - دانشکده علوم پزشکی 1390
  عباس حق پرست   بیژن هاشمی ملایری

یکی از روشهای دقیق پرتودرمانی که در سالهای اخیر مورد استفاده قرار گرفته است پرتودرمانی بصورت تعدیل شدت اشعه (imrt) است. در این روش، برای درمان بیمار از باریکه های با شدت غیر یکنواخت در چند راستای مختلف استفاده می شود، به طوری که برای تحویل بیشترین دز به حجم هدف و کمترین دز قابل قبول به ساختارهای نرمال اطراف بهینه شده است. imrt با استفاده از دو ساختار می تواند انجام شود؛ کولیماتور با لیفهای متعدد (mlc) و جبران کننده. جبران کننده دارای برتریهایی نسبت به mlc است که آن را به ابزاری ارزشمند در imrt تبدیل می کند. اما در راه استفاده از جبران کننده نیز محدودیتهایی وجود دارد که آن را به روشی نسبتاً پیچیده مبدل کرده است. مهمترین مشکل جبران کننده، محاسبه دقیق ضخامت آن به منظور تحویل دز بهینه با سطح خطای قابل قبولی به عمق مورد نظر درمانی است. در این راستا یک عامل مهم محاسبه دقیق ضریب تضعیف موثر جبران کننده با در نظر گرفتن تمامی عوامل موثر بر آن شامل ضخامت جبران کننده، ابعاد میدان درمانی، و خروج از محور مرکزی است. هدف از این تحقیق بررسی نقش این عوامل و ارائه رابطه ای به منظور محاسبه دقیقتر ضخامت جبران کننده بر حسب عوامل موثر دخیل در آن و همچنین محاسبه دز برای کل میدانهای متقارن و منظم imrt با استفاده از جبران کننده ها بوده است. به منظور محاسبه دز زیر جبران کننده از کد مونت کارلوی mcnp4c استفاده شده است. با استفاده از این کد شتابدهنده خطی مدل elekta شبیه سازی شد، و بعد از اعتبارسنجی شبیه سازی انجام شده، ضریب تضعیف موثر برای میدان ها، ضخامتها و خروج از مرکزهای مختلف محاسبه شد. نتایج نشان داد که تغییر ضخامت جبران کننده بیشترین تاثیر را بر ضریب تضعیف موثر جبران کننده دارد، و بعد از آن ابعاد میدان و خروج از محور مرکزی می باشد. در میدانهای کوچکتر از cm2 15*15 از اثر خروج از محور مرکزی بر ضریب تضعیف موثر می توان صرف نظر کرد. یک مدل ریاضی به منظور برآورد دز نسبی بر حسب پارامترهای مذکور ارائه گردید که خطای آن کمتر از 4 درصد برآورد شد. در نهایت نرم افزار طراحی درمان tigrt مورد ارزیابی قرار گرفت و سپس برای اعتبارسنجی مدل ریاضی پیشنهادی بکار گرفته شد. نتایج نشان داد که با در نظر گرفتن اثر عواملی که تاثیر آنها در محاسبه ضریب تضعیف موثر ماده جبران کننده در این تحقیق مورد بررسی و تایید قرار گرفت می توان سطح خطای دز تحویلی به حجم هدف و اندامهای تحت خطر را به هنگام پرتو درمانی به روش imrt همراه با جبران کننده کاهش دهد.

بررسی نقش خروجیهای اورکسینرژیک ناحیه هیپوتالاموس جانبی به ناحیه تگمنتوم شکمی و تعامل آن با گیرنده کانابینوئیدی cb1 در ایجاد رفتارهای وابسته به پاداش در موش سفید بزرگ آزمایشگاهی
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه شاهد - دانشکده علوم انسانی 1390
  زهرا تسلیمی   عباس حق پرست

چکیده خروجی های ارکسینرژیک از هیپوتالاموس جانبی (lh) به ناحیه-ی تگمنتوم شکمی (vta) در اکتساب ترجیح مکان شرطی (cpp) ناشی از مورفین نقش بسیار مهمی را ایفا می کند. این در حالی است که اطلاعات کمی در مورد عملکرد یا اثر ارکسین بر cpp در دسترس می باشد. بعلاوه، مطالعات بیوشیمیایی، فارماکولوژی و عملکردی تعامل و برهمکنش بین گیرنده های ارکسینی (ox1) و کانابینوئیدی (cb1) را بیان کرده ا ند. گیرنده های ارکسینی و کانابینوئیدی در سطح وسیعی در vta و هسته اکومبنس بیان می-شوند. از طرفی بررسی های متعدد نشان دادند که camp-response element binding protein (creb)، extracellular signal regulated kinase (erk) و c-fos در cpp ناشی از سوء مصرف داروهایی مانند مورفین، کوکائین، نیکوتین و الکل نقش بسیار موثری دارند. در مطالعه حاضر، هدف ما بررسی اثر مستقیم اعصاب ارکسینرژیک بر اکتساب cpp به دنبال تحریک شیمیایی هیپوتالاموس جانبی و تداخل گیرنده های ارکسینی a و cb1 موجود در vta در رفتارهای وابسته به پاداش می باشد. همچنین میزان تغییرات creb فسفوریله، erk فسفوریله و c-fos درون vta بعد از تحریک شیمیایی هیپوتالاموس جانبی به منظور بررسی رفتارهای وابسته به پاداش مورد بررسی قرار گرفت. در مطالعات رفتاری، 171 رت نر بالغ از نژاد ویستار با وزنی حدود 220- 320 گرم به صورت یکطرفه در lh و vta کانول گذاری شدند. سپس پروتکل cpp روی آنها اعمال و نمره شرطی شدن و فعالیت حرکتی به وسیله نرم افزار اتوویژن ثبت شد. نتایج نشان داد که تزریق یکطرفه کارباکول به lh (دوزهای 5/62، 125 و 250 نانومول در 5/0 میکرولیتر سالین) به عنوان آگونیست کولینرژیک در طی فاز شرطی سازی، ترجیح مکان شرطی را به صورت وابسته به دوز القاء کرد. نتایج حاصله دوز 250 نانومول کارباکول را در مقایسه با گروه کنترل دوز موثر معرفی کرد (001/0p<). در حالی که القاء آنتاگونیست انتخابی گیرنده ارکسین a (sb334867 ) با دوزهای 5، 25 و 125 نانومول در 3/0 میکرولیتر dmso و القاء آنتاگونیست گیرنده cb1 (am251) درون vta، 5 دقیقه قبل از تزریق دوز موثر کارباکول در طی 3 روز شرطی سازی، توانست به صورت وابسته به دوز cpp ناشی از تحریک شیمیایی lh را مهار کند. در بخش مطالعات مولکولی، برای تحریک شیمیایی lh، دوز 250 نانومول کارباکول طی 3 روز شرطی سازی در پروتکل cpp درون lh تزریق شد. پس از دوره اکتساب، مغز حیوانات بلافاصله خارج شده و تولید creb فسفوریله، erk فسفوریله و c-fos درون vta به صورت یکطرفه مورد آنالیز وسترن بلات قرار گرفت. نتایج حاصله افزایش معنی دار creb فسفوریله (01/0 p< ) و c-fos (01/0 p< ) را نشان داد، اما در میزان erk فسفوریله در vta تغییر معنی داری مشاهده نشد. بنابراین نتایج تاثیر خروجی های ارکسینرژیک از lh به vta را در القاء cppتوسط تحریک شیمیایی lh و همچنین درگیری گیرنده های ارکسینی را در این پدیده نشان می دهد. از طرفی یافته های ما تعامل بین سیستم ارکسینرژیک و کانابینوئیدی درون vta را در پروتکل cpp مطرح می کند. یافته های اصلی در بخش مولکولی و بررسی سیگنال های درون سلولی نیز تغییرات creb فسفوریله را به عنوان رابط عملکردی بین lh و vta در مسیر پاداش فعال شده در موش بزرگ آزمایشگاهی پیشنهاد می کند.

نقش گیرنده های گلوتاماترژیک و دوپامینرژیک هسته اکومبنس بر اثرات ضد دردی کانابینوئید ها در هسته قاعده ای جانبی آمیگدال موش بزرگ آزمایشگاهی
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه شاهد - دانشکده علوم پایه 1390
  محدثه قلندری شمامی   عباس حق پرست

مقدمه. مطالعات گذشته نشان داده اند که ناحیه قاعده ای جانبی آمیگدال در بی دردی ناشی از کانابینوئید ها نقش دارد. همچنین ثابت شده که هسته اکومبنس و گیرنده های دوپامینرژیک آن نقش بسیار مهمی در تعدیل رفتار های درد در مدل های حیوانی دارند. از طرفی، نشان داده شده است که فیبر های گلوتاماترژیک ناحیه قاعده ای جانبی آمیگدال با هسته اکومبنس ارتباط نورونی دارند. در این مطالعه نقش گیرنده های گلوتاماترژیک و دوپامینرژیک درون هسته اکومبنس بر اثرات بی دردی آگونیست گیرنده کانابینوئیدی تزریق شده در ناحیه قاعده ای جانبی آمیگدال در آزمون های پس کشیدن دم و فرمالین بررسی شده است. روش کار. این مطالعه شامل 296 موش سفید بزرگ آزمایشگاهی نژاد ویستار است. دو کانول به صورت یک طرفه به ترتیب در نواحی قاعده ای جانبی آمیگدال و هسته اکومبنس قرار داده شده اند. برای به دست آوردن منحنی دوز پاسخ اثر بی دردی این دارو دوز های مختلف آگونیست گیرنده کانابینوئیدی، win55,212-2 (µg 5، 10 و 15 در µl 3/0 dmso) در ناحیه قاعده ای جانبی آمیگدال تزریق شدند و سپس حیوانات تحت بررسی با آزمون های مربوط به سنجش درد قرار گرفتند. در چهار گروه جداگانه شامل آنتاگونیست گیرنده nmda،ap5 (µg 2/0، 1 و 5 در µl 5/0 سالین)، آنتاگونیست گیرنده ampa/kainite، cnqx (µg 1/0، 5/0 و 5/2 در µl 5/0 dmso)، آنتاگونیست گیرنده d1 ، sch-233909 (µg 25/0، 1 و 4 در µl 5/0 سالین) و آنتاگونیست گیرنده d2، sulpiride (µg 25/0، 1 و 4 در µl 5/0 dmso) در هسته اکومبنس تزریق می شد و دو دقیقه بعد آگونیست گیرنده کانابینوئیدی 2-win55,212 (?g/side 15) در ناحیه قاعده ای جانبی آمیگدال تزریق شد. برای سنجش رفتار های مربوط به درد، از آزمون فرمالین (تزریق 50 میکرولیتر فرمالین 5/2% در زیر پوست پنجه پای حیوان موش سفید بزرگ آزمایشگاهی) و آزمون پس کشیدن دم استفاده شد. در آزمون فرمالین رفتار های وابسته به درد در طی 60 دقیقه در دو فاز سریع اولیه (0-5 دقیقه) و فاز تأخیری دوم (15-60 دقیقه) مورد بررسی قرار گرفتند. در آزمون پس کشیدن دم رفتار های مربوط به درد دارو ها به وسیله دستگاه پس کشیدن دم ارزیابی می شدند و زمان تأخیر پس کشیدن دم در فواصل 5، 15، 30، 45و 60 دقیقه ای به مدت 60 دقیقه بررسی شد. حیوانات گروه کنترل، حیوان دوز موثر ap5 (?g/side 5)، cnqx (?g/side 5/2)، sch-233909 (?g/side 4) وsulpiride (?g/side 4) را در هسته اکومبنس دریافت کردند و به جایwin55,212-2 در ناحیه قاعده ای جانبی آمیگدال، dmso را دریافت می کردند. نتایج. اثرات بی دردی آگونیست گیرنده کانابینوئیدی در ناحیه قاعده ای جانبی آمیگدال توسط تزریق آنتاگونیست هایd2 و nmda در هسته اکومبنس، در هر دو آزمون به صورت معنی داری کم شدند. تزریق آنتاگونیست های گیرنده های ampaو d1در هسته اکومبنس نمی توانند بی دردی القا شده توسط win55,212-2 را در ناحیه قاعده ای جانبی آمیگدال در مدل درد حاد و نه درد مزمن، تحت تاثیر قرار دهند. تزریق cnqx (?g/side 5/2) به تنهایی در درون هسته اکومبنس سبب ایجاد پردردی در آزمون پس کشیدن دم شد؛ اما در آزمون فرمالین تاثیرمعنی داری در مقایسه با گروه حلال نداشت. تزریق sch-23390 (?g/side 4)، sulpiride (?g/side 4) و ap5 (?g/side 5) به تنهایی، در هسته اکومبنس نتوانستند تاثیری بر رفتار درد حیوان در هر دو آزمون، در مقایسه با گروه حلال ایجاد کنند. بحث و نتیجه گیری.به نظر می رسد که گیرنده هایnmda و d2 موجود در هسته اکومبنس در تعدیل پاسخ های بی دردی کانابینوئید ها در ناحیه قاعده ای جانبی آمیگدال در هر دو مدل درد حاد و مزمن نقش دارند و گیرنده های ampa و d1 موجود در هسته اکومبنس در تنظیم پاسخ های بی دردی کانابینوئید ها در ناحیه قاعده ای جانبی آمیگدال در مدل درد حاد موثر هستند.

بررسی و محاسبه انرژی موثر طیف اشعه ایکس
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه رازی - پژوهشکده علوم پایه کاربردی 1391
  کبری ایمانی منفرد   عباس حق پرست

چکیده اشعه ایکس شکلی از تابش است که به دلیل نفوذپذیری کاربرد فراوانی در صنعت و پزشکی دارد. در رادیولوژی تشخیصی اشعه ایکس توسط لامپ اشعه ایکس تولید می شود، که به صورت یک طیف پیوسته است. این طیف پیوسته شامل فوتون های کم انرژی و پرانرژی می باشد. در پزشکی اشعه ایکس با انرژی کم ناخواسته است زیرا فوتون های کم انرژی توسط بیمار جذب می شوند، و دوز جذبی بیمار افزایش می یابد. نفوذپذیری اشعه ایکس که با اصطلاح کلی کیفیت بیان می شود، با نفوذ یک پرتو تک انرژی بین کمترین و بیشترین انرژی های یک طیف متوسط متناظر است. این پرتو تک انرژی، انرژی موثر اشعه ایکس می باشد، که(hvl)، توانایی نفوذی برابر با طیف متوسط اشعه ایکس دارد. در این پایان نامه انرژی موثر اشعه ایکس ، با استفاده از برنامه شبیه سازی مونت کارلو، کد mcnp-4c محاسبه می نمائیم. بدین منظور ابتدا یک چشمه اشعه ایکس با توزیع گاووسی و kvpهای مورد نظر شبیه سازی نموده و hvl مربوط به هر kvp را محاسبه می نمائیم. در مرحله بعد چشمه های تک انرژی که hvl برابر با hvlهای محاسبه شده داشته باشد شبیه سازی نموده و در پایان یک رابطه تحلیلی_ریاضی برای انرژی موثر اشعه ایکس بر اساس hvl (که بیانگر ضخامت بیمار می باشد) و kvp ارائه می دهیم.

بررسی نقش گیرنده های کانابینوئیدی ناحیه ی قاعده ای جانبی آمیگدال (bla)، در روند ایجاد حساسیت به مورفین در ناحیه ی نوکلئوس اکومبنس (nac) در موش سفید بزرگ آزمایشگاهی: یک مطالعه ی رفتاری و مولکولی
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه علم و فرهنگ - دانشکده علوم پایه 1392
  مرضیه مولایی بلیلی   عباس حق پرست

مقدمه: مطالعات گذشته نشان داده اند که ناحیه ی قاعده ای جانبی آمیگدال، از مراکز مغزی درگیر در فرایند درد است. این ناحیه، غنی از گیرنده های کانابینوئیدی cb1 بوده و در بی دردی ناشی از کانابینوئیدها نقش دارد. هم چنین، مطالعات نشان داده اند که سیستم های کانابینوئیدی و اپیوئیدی مغزی، در تنظیم فرایند های فیزیولوژیکی مانند درد و پاداش، و هم چنین حساسیت با هم در تعامل هستند. در این مطالعه، نقش گیرنده های کانابینوئیدی نوع یک (cb1) ناحیه ی قاعده ای جانبی آمیگدال، در ایجاد حساسیت به مورفین در هسته ی اکومبنس با استفاده از مطالعه ی رفتاری آزمون پس کشیدن دم و مطالعه ی مولکولی وسترن بلات بررسی شده است. روش کار: در این مطالعه از 78 سر موش سفید آزمایشگاهی نژاد ویستار استفاده شد. حیوانات در ناحیه ی قاعده ای جانبی آمیگدال به صورت دو طرفه کانول گذاری شده و سپس در سه روز متوالی از دوره ی حساس سازی و هر روز یکبار، در گروه های مجزا، دوز های مختلف دارو و یا حلال آن (مورفین، حلال آن سالین، اگونیست کانابینوئیدی win55,212-2 و حلال آن dmso) را دریافت کرده و پنج روز به آن ها استراحت داده شد. در روز نهم، حیوانات در زمان های 0 و 10 دقیقه، مورد تست رفتاری آزمون پس کشیدن دم قرار گرفته و پس از گذشت زمان 1 دقیقه، دوز غیر موثر مورفین ( mg/kg1)، به صورت زیر جلدی به آن ها تزریق شد. برای بررسی تاثیر دارو ها، بعد از گذشت زمان 30 دقیقه از تزریق مورفین، یک تست رفتاری و 10 دقیقه بعد (زمان 40 دقیقه)، مجددا تست رفتاری گرفته شده و هر بار، زمان تأخیر پس کشیدن دم ثبت شد. سپس حیوانات جهت ارزیابی تغییرات مولکولی روی داده در دوره ی حساس سازی، کشته شده و بافت هسته ی اکومبنس مغز آن ها خارج و با روش وسترن بلات مورد بررسی قرار گرفت. نتایج: تزریق اگونیست کانابینوئیدی win55,212-2با دوز های mm 1، 2 و 4 در ?l/side 3/0 در دوره ی حساس سازی، منجر به القای پاسخ بی دردی با دوز غیر موثر مورفین شد. این افزایش پاسخ، در دوز mm 2، به بالاترین مقدار خود رسیده و در گروه دریافت کننده ی دوز mm 5/0 دارو و هم چنین گروه های کنترل دریافت کننده ی حلال دیده نشد. نتایج آنالیز مولکولی، حاکی از افزایش معنی دار بیان پروتئین گیرنده ی اپیوئیدی µ، در تیمار با دو دوز بالای اگونیست کانابینوئیدی ایجاد کننده ی حساسیت دارویی، و افزایش معنی دار بیان c-fos تنها در دوز mm 2 اگونیست کانابینوئیدی بود. نتایج، تغییر معنی داری را در میزان فعالیت (فسفریلاسیون) فاکتور رونویسی creb نشان نداد. بحث و نتیجه گیری: به نظر می رسد پاسخ بی دردی مشاهده شده به دوز غیر موثر مورفین، در گروه های دریافت کننده ی اگونیست کانابینوئیدی در دوره ی حساس سازی، تحت تاثیر حساسیت بوده باشد. در واقع، تزریق اگونیست کانابینوئیدی در ناحیه ی قاعده ای جانبی آمیگدال موجب ایجاد حساسیت به مورفین شده است. بعلاوه، القای بیان c-fos در هسته ی اکومبنس موید این یافته است. افزایش بیان گیرنده ی مورفینی µ در هسته ی اکومبنس نشان می دهد که احتمالا ایجاد حساسیت به مورفین از طریق افزایش تعداد گیرنده ی اپیوئیدی عمل کرده است.

بررسی اثر انسولین بر روند خاموش سازی و بازگشت به مصرف مورفین در موش های سفید دیابتی شده با استرپتوزوتوسین
پایان نامه دانشگاه آزاد اسلامی - دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم دارویی - دانشکده داروسازی 1393
  عطیه چیذری   سیده زهرا موسوی

مسیر پاداش با سطح دوپامین در مغز در ارتباط است. سیستم دوپامینی در تنظیم عملکرد فیزیولوژیکی متنوع اعم از نقل و انتقال و رفتارهای انگیزشی فعالیت دارد. نقش اصلی دوپامین پشتیبانی کردن مسیر پاداش است. سیگنال های انسولین به عنوان تنظیم کننده انتقال نوروترانسمیترهای دوپامین و هم چنین تاثیر گذاشتن بر توانایی داروهایی که سیستم دوپامینی را برای اعمال اثرات رفتاری و عصبی-شیمیایی مورد هدف قرار می دهند، شناخته شده است. در این طرح اثردیابت (نقص انسولین) و به دنبال آن جایگزینی انسولین را بر طول دوره خاموش سازی و بازگشت به مصرف مورفین بررسی میکنیم. ?? موش بالغ از نژاد آلبینو-ویستار در رنج وزنی ???- ??? کیلوگرم در این آزمایش استفاده شده است. موش ها با تک دوز داخل صفاقی استرپتوزوتوسین (60 mg/kg) دیابتی شدند. سپس آنها را به گروه های دیابتی و غیر دیابتی دریافت کننده انسولین (10u/kg) یک ساعت قبل از تزریق مورفین(5mg/kg , sc) در روز های شرطی سازی یا دریافت کننده انسولین در مرحله بازگشت به مصرف مورفین تقسیم میکنیم. در گروه کنترل حیوانات به جای انسولین، سالین (1ml/kg) دریافت می کنند. در جعبه شرطی سازی مکانی فعالیت حرکتی و نمره شرطی سازی به وسیله نرم افزار اتوویژن اندازه گیری می شود. نتایج نشان میدهد که در موش های دیابتی طول دوره خاموش سازی در مقایسه با گروه کنترل به طور قابل توجهی افزایش می یابد و جایگزینی انسولین طول این دوره را کاهش می دهد و مانند گروه کنترل میکند. به عبارتی جایگزینی انسولین ترجیح مکانی ناشی از مورفین را کاهش میدهد. مطالعات ما نشان میدهد که طول دوره خاموش سازی و بازگشت به مصرف مورفین بعد از جایگزینی انسولین در موش های دیابتی تغییر می کند. به نظر می رسد که انسولین و گیرنده های آن درخصوصیات پاداش مورفین و روند خاموش سازی نقش دارد.

بررسی اثر انسولین در اکتساب و بیان ترجیح مکان شرطی القا شده توسط مورفین (اثرات پاداشی مورفین) در موش های صحرایی دیابتی شده با استرپتوزوسین
پایان نامه دانشگاه آزاد اسلامی - دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم دارویی - دانشکده داروسازی 1393
  رضوان حسن پور محمدآبادی   زهرا موسوی

مراکز پاداش در مغز پستانداران یکی از مهم ترین مراکز کنترل رفتار هستند. هسته اکومبنس (nac) نقش موثری در ایجاد رفتارهای پاداشی ایفا می کند و پاداش های طبیعی و داروها قادرند دوپامین را در این ناحیه افزایش دهند. مطالعات گذشته ثابت کرده است که انسولین به عنوان سیگنال مولکولی می تواند یکی از اجزای مهم مسیر پاداش باشد. سیگنال های انسولین تنظیم انتقال عصبی دوپامین را انجام داده و توانایی دارد داروهایی که سیستم دوپامینی را هدف قرار می دهند,تحت تاثیر قرار بدهد. در این مطالعه سعی کردیم اثر کمبود انسولین را بر اکتساب و بیان ترجیح مکانی القا شده توسط مورفین بررسی کنیم و نقش انسولین در مسیر پاداش را بیابیم. در این مطالعه از 84 عدد موش صحرایی نژاد ویستر استفاده شد . حیوانات به دو گروه اصلی دیابتی و غیردیابتی تقسیم شدند . برای دیابتی کردن از تک دوز استرپتوزوسین (mg/kg60) استفاده شد . گروه ها به دو زیر گروه تقسیم شدند که انسولینu/kg) 10 (را یک ساعت قبل از تزریق مورفین( mg/kg 5) در سه روز شرطی سازی و قبل از تست در روز پس از شرطی سازی دریافت کردند و دسته دیگر به جای انسولین سالین دریافت می کردند. مدت زمان سپری شده در محفظه cpp فعالیت حرکتی هرحیوان توسط نرم افزار اتوویژن محاسبه و ثبت می شود. نتایج نشان داد در گروه دیابتی نمره شرطی سازی در مقایسه با غیردیابتی افزایش یافته است (p<0.05). در گروه دیابتی دریافت کننده انسولین نمره شرطی سازی در مقایسه با دریافت کننده سالین کاهش یافته است (p<0.05). این نتایج نشان می دهد که ویژگی های پاداشی مورفین پس از جایگزینی انسولین در نمونه دیابتی تغییر می کند. این به نظر می رسد انسولین در مراحل پاداش مورفین نقش مهمی را ایفا می کند و کاهش انسولین به عنوان یک عامل محرک از طریق تحریک آزادسازی دوپامین سبب افزایش خصوصیات پاداشی مورفین شده ا ست .

نقش گیرنده های ارکسینس در هسته اکومبنس در حساسیت به مورفین با استفاده از روش ترجیح مکان شرطی در موش بزرگ آزمایشگاهی
پایان نامه دانشگاه آزاد اسلامی - دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم دارویی - دانشکده داروسازی 1393
  نسیم آثار   عباس حق پرست

ارکسین ها یا هیپوکرتین ها نوروپپتیدهای مهمی در پدیده پاداش میباشند. حضور گیرنده های ارکسینی در هسته اکومبنس برای ترجیح مکان شرطی ضروری بوده و ما در این مطالعه قصد داریم نقش گیرنده های ارکسینی هسته اکومبنس را بر حساسیت به مورفین بررسی کنیم. برای بررسی نقش این گیرنده ها ،آنتاگونیست گیرنده های ارکسینی 1 و 2 درون هسته میکرواینجکت شد. داده ها بیانگر این موضوع بودند که آنتاگونیست این گیرنده ها باعث کاهش حساسیت ناشی از مورفین میباشد.

بررسی الکتروفیزیولوژیک نقش هسته پاراژیگانتو سلولاریس بر پدیده سندرم ترک موش صحرایی وابسته به مورفین
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه تربیت مدرس 1377
  عباس حق پرست   سعید سمنانیان

هسته پاراژیگانتوسلولاریس در بخش نوکی بصل النخاع شکمی جانبی، یکی از دو ورودی اصلی به هسته لوکوس سرولئوس می باشد که راه یک مسیر تحریکی سبب فعال شدن نورونهای آن می شود ورودی تحریکی نقش مهمی در فعالیت ناشی از قطع مصرف مواد اپیوئیدی در ناحیه لوکوس سرولئوس بازی می کند. از طرفی تخریب هسته پاراژیگانتوسلولاریس ، میزان افزایش فعالیت نورونهای لوکوس سرولئوس به هنگام قطع مرفین را کاهش می دهد. با این وجود، اثرات تجویز مزمن مرفین بر فعالیت نورونهای هسته پاراژیگانتوسلولاریس و پاسخدهی آنها به مرفین و نالوکسان در موشهای وابسته به مرفین، بطور کامل تحقیق نشده است . در مطالعه حاضر، فعالیت نورونهای این هسته با استفاده از روش ثبت تک واحدی در موشهای صحرایی وابسته به مرفین بررسی گردید. نورونهای هسته پاراژیگانتوسلولاریس اکثرا دارای اسپایک هایی با موج منفی بزرگ و دامنه متفاوت بودند. فعالیت پایه آنها بین 1 و 39 اسپایک در ثانیه متغیر بود و در گروههای شاهد کاذب ، شاهد و وابسته به مرفین، در هیچ نقطه ای از فعالیت پایه اشان در طول یک ساعت پس از دوره پایداری اختلاف معنی داری مشاهده نشد. فعالیت پایه نورونهای هسته پاراژیگانتوسلولاریس بطور معنی داری با تزریق داخل صفاقی مرفین بمیزان 10 mg/kg در گروههای فوق کاهش یافت . با این وجود، کاهش فعالیت نورونهای هسته پاراژیگانتوسلولاریس موشهای صحرایی وابسته به مرفین بطور معنی داری کمتر از آن در گروه شاهد و شاهد کاذب بود. همچنین تزریق نالوکسان بمیزان 2mg/kg به روش زیر جلدی بطور معنی داری سبب افزایش فعالیت نورونهای هسته پاراژیگانتوسلولاریس به مدت 30 دقیقه در موشهای وابسته به مرفین گردید، در حالیکه هیچ اثری بر فعالیت پایه نورونهای هسته پاراژیگانتوسلولاریس در موشهای شاهد و شاهد کاذب نداشت . یافته های فوق با فرضیه افزایش فعالیت آورانهای هسته پاراژیگانتوسلولاریس یا افزایش رهایش پیک های عصبی تحریکی از پایانه های نورونی این آورانها در هسته لوکوس سرولئوس به هنگام قطع مرفین موافق هستند. نتایج حاصله نشان دهنده بروز تحمل (نسبی) و وابستگی به مرفین در هسته پاراژیگانتوسلولاریس موشهای صحرایی وابسته به مرفین می باشد.