نام پژوهشگر: هادی نخعی
هادی نخعی مصطفی ملکوتیان
در این رساله، جنبش دانشجویی ایران ذیل جنبش های اجتماعی ایران دیده شده، آن هم با توجه بر این نکته در ایران جنبش های اجتماعی معاصر، به وضعیت انقلابی و انقلاب منجر شد. جنبش دانشجویی نیز هر چند با تأثیرگذاری جدی بر وضعیت انقلابی، اما در آن حل و ادغام شد. سوال اصلی این است که : " پیدایش گسترش و افول جنبش دانشجویی ایران، در مقطع زمانی مورد نظر (1359-1304) طی چه تحولات و چه مراحلی صورت گرفته است ؟ در پاسخ به این سوال، فرضیه زیر مورد نظر قرار گرفت : " جنبش دانشجویی دارای هویتی تبعی از جریانات سیاسی ایران معاصر است و این امر موجب فراز و نشیب و شکاف ها در جنبش دانشجویی شده است." در روند به آزمون کشیدن فرضیه فوق، در اولین گام به مباحث نطری قرار گرفت. آن گاه به "جنبش دانشجویی" در معنای عام آن نگریسته شد و نمونه هایی از جنبش های دانشجویی مهم در جهان، جهت مقایسه با مورد ایران آورده شد. در مجموع نتیجه گرفتیم که از نظریه های جنبش های دانشجویی مناسب با مورد ایران که ذکر شد، چارچوبی ترکیبی باید در نظ گرفت. از نظریه های انقلاب نیز، نظریه کاربزمای ماکس وبر مناسب تر تشخیص داده شد که البته بایستی با توضیحات خاص اسلامیت انقلاب در ایران همراه بشود تا از لغزش های ناشی از برداشت نظریه کاربزما درباره ایران پرخیز شود. در فصل های بعدی، روند تحولات دنبال شد. نطفه های ناشی از برداشت نظریه کاربزمان درباره ایران پرهیز شود. در فصل های بعدی، روند تحولات دنبال شد. نطفه های اولیه جنبش در خارج کشور به رنگ چپ (مارکسیستی) بسته شد و سپس وارد ایران گردید. در ادامه با رقبای ملی و سپس اسلامی مواجه شد و به این ترتیب جنبش دانشجویی در سه جناح چپ، ملی و اسلامی گسترش پیدا کرد. بعد از کودتای 28 مرداد فضای حاکم بر جنبش به کلی دگرگون شد و بخصوص بعد از قیام 15 خرداد سال 1342، جنبش دانشجویی وارد فضای رادیکالی گردید که طی آن بخش ملی آن به سمت افول رفت و جنبش شکل دو قطبی رادیکال (چپ-اسلام) پیدا کرد. در این متن و زمینه است که حرکت مسلحانه از جنبش دانشجویی متولد می گردد ولی بعد از تولد آنقدر بزرگ می شود که جنبش دانشجویی را تحت تأثیر قرار می دهد و دورانی از سیطره حرکت مسلحانه بر جنبش دانشجویی فرا می رسد. سرانجام، حرکت مسلحانه هم در سطح ایدیولوژی، هم استراتژی و هم تاکتیک شکست خورد، سازمان های اصلی آن دچار انشعابات مختلف شد و دوره افول آن در جنبش دانشجویی فرا رسید. با پیدایش وضعیت انقلابی در ایران، جنبش دانشجویی، طبیعتا، در آن حل و ادغام می شود و ه دلیل غلظت مذهبی انقلاب، نقش و جایگاه و سرنوشت قطب مذهبی جنبش دانشجویی با قطب چپ غیر مذهبی آن، از این پس بکلی متفاوت می گردد. با پیدایش نظام جدید مبعوث انقلاب، این حل و ادغام به تجزیه کامل دو قطب اصلی جنبش منجر شد، تجزیه ای که تضادی آشتی ناپذیر را در پی آورد. تضاد مهلک نابودکننده ای که بین مدافعان دستاوردهای یک انقلاب پیروز از یک سو و مخالفان و بعدا دشمنان آن از سوی دیگر، به شدت روی خود را نشان داد. جنبش دانشجویی 50 ساله ما که بعد از تحولات سال 1342 ، بخصوص در نیمه اول دهه 50، هویت دو قطبی رادیکال یافته بود و با این هویت وارد وضعیت انقلابی سال های 56 و 57 شده بود و در آن به عنوان یک عامل جدا تاثیرگذار، ادغام گردیده بود، در وضعیت و نظام جدید، به پایان راه طولانی خود رسید، پایانی که یک قطب آن را به بار نشستن آرمان هایش می بیند و می خواهد به هر قیمت، از نابودی آن جلوگیری و آن را حفظ کند، و قطب دیگر مجبور به خداحافظی شدیدا تلخی می شود. تلخی این خداحافظی از آن جهت شدید است که قبل از عرصه دانشگاه، به خاطر درگیر شدن با دستاوردهای یک انقلاب مردمی، آن هم با تأکید بر سلاح، با از دست دادن مشروعیت از عرصه بزرگ تر اجتماع، وداع کرده است. قطب دانشجویی چپ، به طور طبیعی در مناسبات دانشجویی محو نشد، بلکه تحت تأثیر وابستگی تشکیلاتی شدید به گروه های سابقا چریکی دیروز به بن بست رسیده و امرز مدعی، به نوعی سرگشتگی و بحران زدگی دچار شدگروه های مذکور، تابوی نگهداری سلاح را رها نکردند تا این که فاظجع به بار آورد و با عدم پذیرش شرکت در یک مبارزه سیاسی غیر مسلحانه و غیر براندازانه، راهی که فرجامش از آغاز مشخص بود را انتخاب کردند و این پایان راه طولانی بخش چپ غی مذهبی جنبش دانشجویی در ایران را رقم زد. قطب ملی که قبلا محو شده بود و قطب اسلام گرا نیز اکنون بخشی از حاکمیت پیروز بود و دیگر جنبش دانشجویی به معنای پاره ای از جنبش اجتماعی، برایش معنا نداشت.