نام پژوهشگر: محمد خوروش
مریم باقری ورزنه غلامرضا قربانی
این مطالعه با هدف بررسی اثر الیگوساکاریدمانان و مخمر بر تخمیر درون آزمایشگاهی، تجزیه پذیری شکمبه ای و عملکرد نشخوارکنندگان در سه آزمایش مجزا طراحی و اجرا گردید. آزمایش اول به صورت درون شیشه ای در قالب یک طرح کاملاً تصادفی با قالب فاکتوریل 3 × 2 × 5 انجام گرفت. عوامل عبارت بودند از افزودنی ها شامل: 1- گروه شاهد، 2- ppm5 موننسین در هر شیشه، 3- 0/001گرم الیگوساکاریدمانان در هر شیشه 4- cfu105 × 3/5 مخمر در هر شیشه 5- الیگوساکاریدمانان + مخمر، دو منبع مایع شکمبه شامل:1- اخذ شده از گوسفندانی که جیره های حاوی 40 درصد دانه جوی کامل و 60 درصد یونجه خشک مصرف کرده بودند و 2- اخذ شده از گوسفندانی که جیره های حاوی 40 درصد یونجه خشک و 60 درصد دانه جو مصرف کرده بودند و 3 نوع سوبسترا شامل: 1- یونجه، 2- سیلاژ ذرت 3- دانه جو. 0/5 گرم از سوبسترا با 50 میلی لیتر مخلوط بافر و مایع شکمبه در داخل شیشه های 100 میلی لیتری تحت گاز دی اکسید کربن ریخته شد و شیشه ها به مدت 24 ساعت در بن ماری 39 درجه سانتیگراد قرار گرفتند. تولید گاز، ph، نیتروژن آمونیاکی و درصد ناپدید شدن ماده خشک اندازه گیری شد. افزودنی ها تأثیری بر نیتروژن آمونیاکی نداشتند (0/05< p). موننسین ph محیط را نسبت به گروه شاهد افزایش داد (0/05> p) در حالی که الیگوساکاریدمانان به تنهایی یا در ترکیب با مخمر اثری بر ph نداشت (0/05< p) و مخمر ph را در مقایسه با گروه شاهد کاهش داد (0/05> p) . تولید گاز در حضور الیگوساکاریدمانان و مخمر به تنهایی یا در ترکیب با یکدیگر نسبت به گروه شاهد افزایش یافت (0/05> p). درصد ناپدید شدن ماده خشک با حضور موننسین و الیگوساکاریدمانان کاهش یافت ولی مخمر به تنهایی یا در ترکیب با الیگوساکاریدمانان اثر معنی داری بر این فراسنجه نداشتند. نتایج آزمایش نشان داد که تأثیر افزودنی ها با توجه به نوع سوبسترا و منبع مایع شکمبه در فراسنجه های مختلف متفاوت بود. درآزمایش دوم از 4 رأس گوسفند بالغ آمیخته فیستولا گذاری شده در یک طرح مربع لاتین 4 × 4 استفاده شد. تیمارها عبارت بودند از: 1- جیره پایه (حاوی 60 درصد دانه جوی کامل و 40 درصد یونجه خشک) بدون افزودنی، 2- جیره پایه + 1/2گرم الیگوساکاریدمانان در روز به ازاء هر رأس، 3- جیره پایه + 0/2 گرم مخمر در روز به ازاء هر رأس، 4- جیره پایه + مخلوط الیگوساکاریدمانان و مخمر. دوره ها شامل 18 روز بود که 10 روز برای عادت پذیری و 8 روز جهت نمونه برداری و تعیین تجزیه پذیری درون کیسه ای یونجه، جو و جیره کاملاً مخلوط در ساعات مختلف اختصاص یافت. نیتروژن آمونیاکی، کل اسیدهای چرب فرار، و نسبت مولی آن ها تحت تأثیر تیمارها قرار نگرفت (0/05<p ). ph شکمبه و تجزیه پذیری ماده خشک یونجه در گوسفندانی که از ترکیب مخمر و الیگوساکاریدمانان استفاده کرده بودند کمتر از شاهد و سایر تیمارها بود (0/05> p). هم چنین تجزیه پذیری موثر دانه جو در تیمار مخلوط الیگوساکاریدمانان و مخمر نسبت به گروه شاهد کمتر بود و بخش بالقوه تجزیه پذیر یونجه خشک و کل بخش تجزیه پذیر آن در حضور مخمر کاهش معنی داری یافت. نتایج این آزمایش به طور کلی نشان داد که مخمر و الیگوساکاریدمانان تأثیری بر درصد ناپدید شدن مواد کنسانتره ای و الیافی ندارند. در آزمایش سوم از 8 رأس گاو هلشتاین اوایل شیردهی (با6/2 ± 27 روز شیردهی) در قالب یک طرح مربع لاتین تکرار شده 4 × 4 استفاده شد. تیمارها عبارت بودند از: 1- جیره پایه بدون افزودنی 2- جیره پایه + 32 گرم الیگوساکاریدمانان در روز به ازاء هر رأس، 3- جیره پایه + 6 گرم مخمر در روز به ازاء هر رأس، 4- جیره پایه + الیگوساکاریدمانان + مخمر. دوره های آزمایشی 21 روز بودند که 14 روز جهت عادت پذیری و 7 روز جهت نمونه برداری لحاظ گردید. افزودنی ها اثری بر مصرف خوراک، تولید شیر و ترکیبات آن و بازده تولید شیر نداشتند (0/05<p ). اما درصد پروتئین شیر در گروهی که از مخلوط الیگوساکاریدمانان و مخمر به تنهایی یا همراه با مخمر استفاده کرده بودند نسبت به گروه شاهد افزایش یافت (0/05> p). قابلیت هضم ماده خشک و پروتئین خام در تیمارهایی که از مخمر به تنهایی یا همراه با الیگوساکاریدمانان استفاده کرده بودند نسبت به گروه شاهد افزایش یافت (0/05> p) اما مخمر تأثیری بر قابلیت هضم الیاف نداشت. نیتروژن آمونیاکی، ph شکمبه، اسیدهای چرب فرار، گلوکز و نیتروژن اوره ای خون، وزن بدن و تغییرات آن و نمره وضعیت بدنی تحت تأثیر تیمارها قرار نگرفتند (0/05< p). نتایج آزمایش نشان داد که استفاده از مخمر زنده در گاوهای اوایل شیردهی می تواند قابلیت هضم ماده خشک و پروتئین خام را افزایش دهد اما از آنجا که قابلیت هضم الیاف تحت تأثیر قرار نگرفت به نظر می رسد سازوکار اثر آن از طریق افزایش هضم الیاف صورت نگرفته باشد. با این حال افزایش قابلیت هضم ماده خشک و پروتئین خام تأثیری روی عملکرد نداشت.
سید محمود نصراللهی محمد خوروش
این مطالعه به بررسی اثرات اصلی و متقابل تغییرات حاشیه ای اندازه قطعات یونجه خشک و منبع غله با قابلیت هضم شکمبه ای متفاوت بر عملکرد و سلامت گاو شیرده می پردازد. در این آزمایش تعداد هشت رأس گاو هلشتاین شیرده در اواسط شیردهی (روزهای شیردهی175روز) انتخاب و در قالب طرح مربع لاتین تکرارشده با دو مربع به صورت تصادفی قرار داده شدند. تیمارها بر اساس چیدمان آماری فاکتوریل 2 × 2 قرار گرفتند، دو طول متفاوت از اندازه ذرات یونجه خرد شده به صورت ریز و درشت با کنسانتره بر پایه دو نوع متفاوت از منبع غله ای شامل جو به طور کامل و مخلوط جو و ذرت با نسبت یک به یک باهم ترکیب شدند. تغذیه گاوها به صورت انتخاب آزاد با جیره ای با نسبت علوفه به کنسانتره 40 به 60 انجام می شد. جیره ها گاوها ازنظر انرژی خالص محاسبه شده از جداول، پروتئین خام، الیاف علوفه ای و کربوهیدرات های غیرالیافی یکسان بودند و از نظر الیاف نامحلول در شوینده خنثی و اسیدی نیز تفاوت اندکی داشتند. میانگین هندسی اندازه قطعات یونجه های ریز و درشت به ترتیب برابر 43/3 و 33/4 میلی متر بود و همچنین این شاخص برای تیمارهای آزمایشی یونجه ریز- دانه جو، یونجه درشت- دانه جو ، یونجه ریز- مخلوط دانه های جو و ذرت و یونجه درشت- مخلوط دانه های جو وذرت به ترتیب برابر 33/4، 43/3، 6/3، 8/3، 4/3 و 7/3 میلی متر بود. میزان مصرف خوراک با جایگزین شدن دانه جو با مخلوط جو و ذرت در جیره به میزان34/1 کیلوگرم افزایش یافت ولی با تغییر اندازه قطعات تغییری نکرد. قابلیت هضم الیاف با جایگزینی جو با مخلوط جو و ذرت افزایش یافت و این در حالی بود که قابلیت هضم کربوهیدرات غیر الیافی در جیره های بر پایه جو بهتر بود، همچنین با افزایش اندازه ذرات این کمیت در جیره های بر پایه جو افزایش و در جیره های بر پایه مخلوط جو و ذرت کاهش یافت. تغییر اندازه قطعات قابلیت هضم را به طور معنی دار تحت تأثیر قرار نداد. با افزایش اندازه قطعات یونجه میزان ph شکمبه در زمان سه ساعت پس از خوراک دهی، فعالیت کل جویدن و نسبت چربی به پروتئین شیر افزایش یافت و تولید شیر تصحیح شده برای چربی و میزان چربی شیر تمایل به افزایش داشت. این در حالی بود که ph شش ساعت پس از مصرف خوراک و مدت زمان خوردن روزانه برای جیره های بر پایه مخلوط جو و ذرت بیشتر از جیره های بر پایه جو بود. مقدار پروپیونات و نسبت استات به پروپیونات با افزایش اندازه ذرات به ترتیب تمایل به کاهش و افزایش داشت. نرخ عبور و متوسط زمان ماندگاری در کل دستگاه گوارش با افزایش اندازه ذرات به ترتیب کاهش و افزایش یافت ولی میانگین ماندگاری در شکمبه تحت تأثیر قرار نگرفت همچنین کینتیک عبور تحت تأثیر منبع غله قرار نگرفت. کارایی مصرف انرژی برای تولید شیر برای مصرف کنندگان جیره های بر پایه جو بیشتر از مخلوط جو و ذرت بود (58 درصد در مقابل 52 درصد) ولی وزن بدن در جهت عکس تمایل به افزایش داشت. افزایش اندازه قطعات و تغییر منبع غله تأثیر منفی بر رفتار انتخاب گری دام نداشت. جایگزینی جو با مخلوط جو و ذرت درصد تخمیرپذیری مدفوع را افزایش و اندازه قطعات آن را متمایل به افزایش نمود ولی این کمیت تحت تأثیر اندازه قطعات قرار نگرفت. این آزمایش نشان داد که افزایش یک میلی متر در اندازه قطعات می تواند عملکرد و سلامت دام را بهبود دهد خصوصاً زمانی که جیره بر پایه جو به عنوان منبع غله باشد.
مجید جعفری فروشانی محمد خوروش
هدف از انجام مطالعه حاضر تعیین اثرات پرتوتابی الکترون بر مقدار ناپدید شدن شکمبه ای و پس شکمبه ای ماده خشک و پروتئین خام کنجاله سویا و کنجاله کلزا و پاسخ های فیزیولوژیکی و عملکردی گاوهای شیرده بود. برای این منظور از 5 رأس گاو هلشتاین غیر شیرده دارای فیستولای شکمبه ای (یک رأس مجهز به کانولای روده ای) استفاده شد و با روش کیسه های نایلونی متحرک، ناپدید شدن پس شکمبه ای مواد مغذی باقیمانده از هضم شکمبه ای مورد مطالعه قرار گرفتند. نمونه های خوراکی (پرتوتابی نشده و پرتوتابی شده) در زمان های صفر، 2، 4، 8، 12، 24 و 48 ساعت در شکمبه انکوباسیون شده و تجزیه پذیری ماده خشک و پروتئین خام بدست آمد. پرتو الکترون بر فراسنجه های تجزیه پذیری پروتئین خام کنجاله سویا و کنجاله کلزا تأثیر معنی داری نداشت. پرتو الکترون بر ناپدید شدن پس شکمبه ای کنجاله سویا تأثیر نداشت ، اما باعث افزایش ناپدید شدن پس شکمبه ای کنجاله کلزا شد (05/0p<). نتایج الکتروفورز نشان دادکه در کنجاله سویای پرتوتابی نشده و شده زیر واحد بتا کنگلیسنین و هر دو زیر واحد اسیدی و بازی گلیسنین ودر کنجاله کلزا پرتوتابی نشده چهار زیر واحد کروسیفرین و یک زیر واحد ناپین و در کنجاله کلزای پرتوتابی شده چهار زیر واحد کروسیفرین و دو زیر واحد ناپین بخش عمده پروتئین عبوری را تشکیل می دهند. به منظور بررسی تأثیر پرتوتابی الکترون بر عملکرد تولیدی، قابلیت هضم مواد مغذی از 9 راس گاو شیرده هلشتاین (6راس چندبار زایش و 3راس یکبار زایش ) در فاصله 17 ± 82 روز شیر دهی استفاده شد. این آزمایش در قالب طرح مربع لاتین 3*3 با سه تکرار طی دوره های 21 روزه انجام شد. جیر ه ها شامل جیره شاهد ( حاوی کنجاله سویا و کنجاله کلزا پرتوتابی نشده)، جیره کنجاله سویا ( حاوی کنجاله سویا پرتوتابی شده و کنجاله کلزا پرتوتابی نشده)، جیره کنجاله کلزا ( حاوی کنجاله سویا پرتوتابی نشده و کنجاله کلزای پرتوتابی شده) بود. مصرف ماده خشک در جیره های شاهد، جیره کنجاله سویا و جیره کنجاله کلزا به ترتیب 07/24، 58/23 و 79/23 بود، که اختلاف معنی داری بین میانگین تیمارها مشاهده نشد. تولید شیر و راندمان تولید شیر تحت تأثیر تیمارهای آزمایشی قرار نگرفت. تفاوتهای مشاهده شده بین جیره های کنجاله سویا و کنجاله کلزا و جیره شاهد در قابلیت هضم ظاهری ماده خشک، ماده آلی و الیاف نامحلول در شوینده ازنظر آماری معنی داربود(05/)0p<)،اما این تفاوت ها بین دو جیره کنجاله سویا و جیره کنجاله کلزا مشاهده معنی داری نبود. همچنین قابلیت هضم ظاهری الیاف نامحلول در شوینده اسیدی بین جیر ه شاهد و جیره کنجاله کلزا تفاوت معنی داری داشت(05/)0p<). قابلیت هضم ظاهری پروتئین خام جیر ه شاهد و جیره کنجاله سویا تفاوت معنی داری داشت(05/)0p<)و در مجموع قابلیت هضم ظاهری مواد مغذی جیره شاهد بیشتر از جیره های کنجاله سویا و جیره کلزا بود. ترکیبات شیر شامل درصد پروتئین، درصد چربی، درصد لاکتوز، درصد کل مواد جامد شیر تحت تأثیر تابش الکترون قرار نگرفت). اسید پروپیونیک و اسید بوتیریک و اسیدیته شکمبه و نیتروژن آمونیاکی تحت تأثیر تابش الکترون قرار نگرفتند. نتایج این تحقیق نشان می دهد که پرتو الکترون باعث افزایش معنی داری بر ناپدید شدن پس شکمبه ای کنجاله کلزا شد اما بر ناپدید شدن پس شکمبه ای کنجاله تأثیرسویا معنی داری نداشت.هر چند بر سایر فراسنجههای هضمی، تخمیری و تولیدی تحت تاثیر پرتوتابی الکترون قرار نگرفتند.
محمد یحیایی حمیدرضا رحمانی
هدف از انجام مطالعه ی حاضر بررسی اثر بیان ژن tnfr-i بر روی مرگ سلول های گرانولوزای فولیکول های آنتروم دار و ارتباط آن با نرخ تخمک ریزی در گوسفند بود. برای این منظور یک نژاد با نرخ تخمک ریزی بالا ( شال ) و یک نژاد با نرخ تخمک ریزی پائین ( لری بختیاری )، از نقطه نظر بیان این ژن مورد مقایسه قرار گرفتند. وضعیت تغذیه ای میش ها کاملا مشابه بود و در طول آزمایش از هیچ روشی به منظور افزایش نرخ تخمک ریزی استفاده نشد. چرخه ی فحلی میش ها به روش سیدر گذاری (12 روزه) همزمان گردید. و سلول های گرانولوزای فولیکول های آنتروم دار به روش آسپیره کردن حداکثر 48 ساعت بعد از برداشتن سیدر، از فولیکول های آنتروم دار جدا گردید. کل محتوای rna سلولی با استفاده از کیت کیاژن استخراج و پس از سنتز cdna با کمک تکنیک semiquantitative rt-pcr تفاوت بیان ژن مذکور در دو نژاد مورد بررسی قرار گرفت. نتایج بررسی نشان داد که این ژن فاقد هر گونه بیان در سطح سلولهای گرانولوزای فولیکولهای آنتروم دار در گوسفند است. این بررسی نشان داد tnfα نقش مهمی در تنظیم بقاء و مرگ سلولهای گرانولوزا بسته به نوع مرحله توسعه فولیکولی دارد. تفاوت نرخ آترزیای فولیکولهای آنتروم دار یکی از مکانیسمهای افزایش نرخ تخمک ریزی در اکثر گونههای پستانداران میباشد و فعال شدن گیرنده tnfr-i نیز یکی از مسیرهای تحلیل، فولیکولهای آنتروم دار است. از سوی دیگر نرخ بالای تخمک ریزی در نژاد شال مرتبط با ژنهای بزرگ اثر شناخته شده ( برولا، هانا، اینوردال، گالوی) نمی باشد. نتایج این تحقیق نشان داد گیرنده tnfr-i نمیتواند عامل اصلی تعیین کنندهی تفاوت نرخ تخمک ریزی در نژاد شال و لری بختیاری باشد.
سید علی روغنی اصفهانی غلام رضا قربانی
در دوره انتقال که دام با عدم توازن مواد مغذی روبرو می شود، اولین سیستمی که تحت تاثیر کمبودها قرار می گیرد سیستم ایمنی است. رادیکال های آزاد و اکسیژن های واکنش پذیر تولید شده به علت نبود سطح کافی آنتی اکسیدان ها (استفاده از علوفه انبار شده و کنسانتره) به سلول های ایمنی و بافتی خودی اثرات تخریبی وارد می کند. قدرت تکثیر و تزاید گلبول های سفید به علت کمبود عنصر روی امکان پذیر نیست. با افزایش تولید دام ها و در شرایط متراکم تر، احتمال ابتلا به بیماری های میکروبی و متابولیکی افزایش یافته و احتیاجات دام نسبت به مواد معدنی کم مصرف و ویتامین ها تغییر می کند و بالانس بودن آنها بایستی با منابع و تولیدات مرتبط باشد. برای تعیین بهینه ترین سطح برای 3 ریز مغذی، روی، سلنیوم و ویتامین e به عنوان یک کمپلکس (اثر متقابل ها مد نظر نیست) در نظر گرفته شده و پاسخ های ایمنی و افزایش گلبول های سفید در دوره ی انتقال بر روی 32 راس گاو شیری از نژاد هلشتاین (برای تیمار یک 10 راس، تیمار دو 11 راس و تیمار سه 11 راس) در قالب طرح کاملا تصادفی با 3 جیره غذایی یکسان ولی متفاوت از نظر سطوح ویتامین e، روی و سلنیوم خوراکی مورد بررسی قرار گرفت. تیمار 1، 2 و 3 به ترتیب بر اساس توصیه nrc، دو و سه برابر nrc از عنصر روی، سلنیوم و ویتامین ای دریافت کردند. در زمان زایش و 21 روز بعد از زایش نمونه خون و آغوز و شیر بدست آمد و تحت آنالیز قرار گرفت. تعداد گلبول های سفید در زمان زایش تقریبا 2 برابر تعداد گلبول ها در زمان پایان دوره ی انتقال، در خون گاوهای شیرده است. تیمار 2 از نظر پاسخ های ایمنی، کاهش موارد بیماری، تعداد سلول های بدنی در شیر و آغوز، در وضعیت خوب و دارای بالاترین تعداد گلبول های سفید در خون بود. تیمارها اثری بر شمارش سلول های بدنی در آغوز و شیر گاوها و تعداد گلبول های قرمز در خون نداشتند. تحقیقات بیشتری برای بررسی اثر متقابل این ریز مغذی ها بر ایمنی در سطح بهینه از نظر پاسخ های ایمنی، که با توجه به این تحقیق میزان دو برابر nrc می باشد می تواند در آینده انجام شود.
احمد هدایتی پور محمد خوروش
چکیده در این مطالعه هدف، بررسی اختلاف بین فراسنجه های شیمیایی و تخمیری سه نوع سیلاژ و علوفه سورگوم شیرین، پگاه و اسپیدفید با ذرت در شرایط آزمایشگاهی و همچنین تعیین روند تجزیه پذیری علوفه ها و سیلاژها با روش کیسه های نایلونی بود. علاوه بر این، امکان جایگزینی سیلاژ سورگوم شیرین با ذرت در شرایط حیوانی بررسی شد. برای تحقیق آزمایشگاهی علوفه ها در شرایط یکسان کاشت شد و در حالت شیری خمیری برداشت و در چهار تکرار در مینی سیلو، نگهداری شدند. در این مطالعه ظرفیت بافری علوفه ی تازه سورگوم شیرین کمتر (p<0.05) از علوفه ذرت و سورگوم اسپیدفید بود ولی با سورگوم پگاه تفاوت معنی داری نداشت. الیاف نامحلول در شوینده خنثی علوفه ی تازه ذرت به طور معنی داری (p<0.05) کمتر علوفه های سورگوم پگاه و اسپیدفید بود و الیاف نامحلول در شوینده اسیدی و الیاف نامحلول در شوینده خنثی علوفه سورگوم اسپیدفید به طور معنی داری بالاتر (p<0.05) و کربوهیدرات محلول در آب این علوفه کمتر از بقیه علوفه ها بود. بین کربوهیدرات غیر علوفه ای علوفه های ذرت و سورگوم شیرین تفاوتی وجود نداشت و ماده خشک سیلاژ ذرت به طور معنی داری (p<0.05) کمتر از بقیه سیلاژها بود. سیلاژ ذرت الیاف نامحلول در شوینده خنثی و لیگنین نامحلول در اسید کمتری نسبت به سیلوهای سورگوم شیرین و اسپیدفید داشت و همچنین کربوهیدرات محلول در آب باقیمانده آن نسبت به سیلوهای سورگوم کمتر بود. مقدار اسید لاکتیک در سیلوهای ذرت و سورگوم پگاه به طور معنی داری (p<0.05) بالاتر از سیلوهای سورگوم شیرین و اسپیدفید بود (به ترتیب برای سیلوهای ذرت، سورگوم شیرین، پگاه و اسپیدفید برابر 61/3، 19/2، 43/3 و 02/2 درصد)، و مقدار اسید استیک در سیلوهای سورگوم شیرین و ذرت به طور معنی داری (p<0.05) بیشترمشاهده شد. برای بررسی فراسنجه های تجزیه پذیری 8 تیمار علوفه و سیلو در ساعت 0، 1، 3، 6، 9، 12، 24، 48 و 72 در دو رأس گاو فیستوله شده رها شدند. نرخ تجزیه پذیری علوفه ی تازه سورگوم پگاه و ذرت به طور معنی داری (p<0.05) بالاتر از علوفه سورگوم شیرین و اسپیدفید بود و همین امر باعث بالاترشدن معنی دار (p<0.05) تجزیه پذیری موثر با سرعت عبور 08/0 در این دو علوفه شد؛ ولی فقط علوفه اسپیدفید پتانسیل تجزیه پذیری کمتری نسبت به بقیّه علوفه داشت. در سیلاژها، بخش آهسته تجزیه شونده سیلاژ ذرت به طور معنی داری (05/0(p< بیشتر از سیلاژهای سورگوم شد و همین موضوع باعث شد پتانسیل تجزیه پذیری آن به طور معنی داری (p<0.05) بیشتر از بقیه و برابر 25/85درصد بشود که از لیگنین نا محلول در اسید کمتر این سیلاژ حاکی می شود. در تحقیق مزرعه ای سیلاژ سورگوم شیرین با نسبت های 0، 3/33، 6/66 و 100 درصد جایگزین سیلاژ ذرت شد. تعداد 8 رأس گاو شیری با میانگین تولید 5/35 در غالب طرح مربع لاتین تکرار شونده 4×4 به طور تصادفی قرار داده شدند. مصرف ماده خشک و دیگر ترکیبات جیره با هم تفاوت معنی داری نداشت (05/0(p< ولی همه نسبت های جایگزینی باعث کاهش قابلیت هضم تمام ترکیبات شیمیایی جیره شد. با این وجود تولید و ترکیبات شیر تحت تأثیر کاهش قابلیت هضم قرار نگرفت و بین تیمارها تفاوتی (p<0.05) وجود نداشت، همچنین ph شکمبه، بین تیمارهای 0 و 100 درصد جایگزینی تمایل به افزایش پیدا کرد (06/.=p). در مجموع به نظر می رسد سیلاژ سورگوم بتواند در شرایطی جایگزین سیلاژ ذرت شود.
مرضیه صانعی محمد خوروش
این مطالعه به بررسی پاسخ عملکردی گوساله های شیری هلشتاین نسبت به آغوز و شیر غنی شده با هورمون ها و ترکیب-های ویتامینه-مینراله محرک رشد می پردازد. تعداد 40 راس گوساله هلشتاین از ابتدای تولد تا از شیرگیری در این آزمایش استفاده شد که در قالب 4 تیمار و براساس جنس وبه صورت تصادفی دسته بندی شدند. تیمارها عبارت بودند از : 1-شاهد، 2- ترکیب هورمونی، 3-ترکیب ویتامینه-مینراله و 4-مخلوط ترکیب هورمونی و ترکیب ویتامینه-مینراله؛ که در قالب یک طرح کاملاً تصادفی مورد مقایسه قرار گرفتند. هورمون های استفاده شده در این آزمایش شامل انسولین، گلوگاگون، هورمون رشد، پرولاکتین و فاکتور رشد شبه انسولین(5/2-3 برابر غلظت موجود در آغوز) بوده و ترکیب ویتامینه-مینراله استفاده شده حاوی سلنیوم-متیونین، روی-متیونین و ویتامین های محلول در چربی a، e، d ( دو برابر توصیهnrc ) بود. گوساله ها به مدت پنج روز پس از تولد و روزی یکبار از تیمار مورد نظر به صورت محلول در شیر و یا آغوز تغذیه می شدند پس از این مدت گوساله به جیره آغازین دسترسی آزاد داشته و میزان مصرف آنها روزانه اندازه گیری می شد .گوساله ها روزانه تا زمان از شیرگیری 4 لیتر شیر مصرف می نمودند. نمونه های خون در روز 1 قبل از مصرف آغوز و در روزهای 2، 3 و 20 نیم ساعت پس از مصرف آغوز و شیر اخذ گردید. در روز 60 پس از تولد یک گوساله نر از هر تیمار جهت بررسی های مورفولوژیکی کشتار گردید. غنی سازی آغوز با هورمون و مکمل معدنی-ویتامینه سبب کوتاه شدن سن از شیرگیری (05/0p>) به میزان 6 روز نسبت به گروه شاهد گردید. مصرف خوراک روزانه (0001/0p>) به میزان قابل توجهی در گروه هایی که ترکیب هورمونی و ویتامینه-مینراله مصرف می نمودند نسبت به گروه شاهد افزایش یافت. در صورتی که وزن از شیرگیری، افزایش وزن روزانه، ارتفاع جدوگاه، در صد آلبومین و گلوبولین سرم خون و نسبت آلبومین به گلوبولین بین تیمارها تفاوت معنی داری نداشت. بعلاوه این غنی سازی اثرات قابل توجهی بر رشد پرزها و نمای ظاهری و مورفولوژیکی بافت شکمبه داشته و بلوغ آنها را تسریع نمود. نتایج حاصل از اندازه گیری پروتئین بافتی شکمبه و شیردان گوساله ها تفاوت قابل توجهی را بین گروه های تیماری نشان نداد. در بررسی های مورفولوژیکی بافت روده نیز غنی سازی بهبود رشد و توسعه روده کوچک را به دنبال داشته که در نهایت جذب بهتر را باعث می گردد. مصرف ترکیب هورمونی به تنهایی و یا همراه با ترکیب ویتامینه-مینراله.به طوری کلی نتایج عملکردی و مورفولوژیکی بهتری را در مقایسه با عدم مصرف این ترکیبات و یا مصرف تنها ترکیب ویتامینه-مینراله دارا بود. نتایج این مطالعه نشان داد که غنی سازی آغوز با عوامل هورمونی و ترکیب ویتامینه-مینراله می تواند با کاهش سن از شیرگیری، افزایش مصرف خوراک آغازین و رشد و تکامل لوله روده ای-معده ای سبب بهبود عملکرد گوساله ها شده و تبدیل سریعتر آن ها را به یک نشخوارکننده امکان پذیر سازد در حالی که بر نسبت آلبومین به گلوبولین سرم خون و عملکرد سیستم ایمنی تأثیر قابل ملاحظه ای نداشت.
حامد بیرانوند محمد خوروش
در این آزمایش از چهل و دو راس گوساله نر هلشتاین در قالب یک آزمایش فاکتوریل و طرح پایه کامل تصادفی به منظور مقایسه اثر سطوح مختلف علوفه یونجه (عامل فیزیکی) و سدیم پروپیونات (عامل شیمیایی) بر مصرف خوراک، افزایش وزن روزانه، بازده خوراک، رشد اسکلتی، نمره مدفوع، سن از شیر گیری و فراسنجه های مربوط به توسعه شکمبه استفاده شد. تیمارها به ترتیب شامل 1- تیمار شاهد، 2- شاهد + پروپیونات، 3- 5 درصد علوفه یونجه، 4- 5 درصد علوفه یونجه + پروپیونات، 5- 10 درصد علوفه یونجه و 6- 10 درصد علوفه یونجه + پروپیونات بودند. گوساله ها در دوازده ساعت اول زندگی 4 لیتر آغوز دریافت کردند و کنسانتره به صورت آردی و علوفه با میانگین اندازه قطعات 5/2 تا 8/2 خرد شده و پروپیونات به صورت 5 درصد جیره بر طبق تیمارها و به صورت مخلوط با خوراک آغازین در اختیار گوساله ها قرار گرفت. ملاک از شیرگیری مصرف 1 کیلو گرم خوراک جامد برای 3 روز متوالی در نظر گرفته شد. به منظور مطالعات میکروسکوپی از تیمارهای 1 (شاهد)، 5 (10 درصد علوفه یونجه و 6 (10 درصد علوفه یونجه + پروپیونات) 9 راس گوساله (هر تیمار 3 راس گوساله) به صورت تصادفی انتخاب شده و در سن 70 روزگی کشتار شدند. و از قسمت-های مختلف شکمبه شامل قسمت عقبی کیسه کور عقبی، کیسه عقبی پشتی، کیسه جلویی پشتی، کیسه جلویی شکمی و بخش شکمی کیسه کور عقبی شکمی نمنه برداری انجام شد. داده ها با استفاده از نرم افزار sas و رویه mixed مورد ارزیابی قرار گرفتند. ساختار کوواریانس اتورگرسیو (1) و اثر گوساله ها به عنوان اثر تصادفی در نظر گرفته شد. حضور علوفه تاثیر معنی داری بر افزایش مصرف خوراک و افزایش وزن روزانه در گوساله های تحت آن تیمارها داشت. پروپیونات و اثر متقابل علوفه و پروپیونات تاثیری بر مصرف خوراک و افزایش وزن روزانه نداشت. بازده خوراک در گوساله های مصرف کننده علوفه پائین تر بود و پروپیونات و اثر متقابل علوفه و پروپیونات تاثیری بر بازده خوراک نداشت، همچنین گوساله هایی که علوفه مصرف کرده بودند روزهای شیرخوارگی کمتری داشتند و در مقابل گوساله هایی که پروپیونات مصرف کرده بودند بیشترین روزهای شیرخوارگی را داشتند(45 روزدر مقابل 61 روز). علاوه بر این بافت شکمبه در گوساله هایی که علوفه مصرف کرده بودند لایه کراتینه نازک تر و لایه عضلانی قطور تری داشت. همچنین به جزطول پرزها دیگر فراسنجه های مربوط به توسعه شکمبه شامل (عرض پرز، قطر لایه اپیتلیوم و قطر کل دیواره) تحت تاثیر اضافه کردن علوفه قرار گرفت و پروپیونات و اثر متقابل آن با علوفه بر این فراسنجه ها اثری نشان نداد. نتایج آزمایش حاکی از آن است که حضور علوفه دارای تاثیرات مثبت بر مصرف خوراک، افزایش وزن روزانه و صفات مربوط به اپیتلیوم و کل دیواره شکمبه است و احتمالاًدلیل کاهش عملکرد در گروه شاهد بروز پاراکراتوزیس در دیواره شکمبه گوساله های این تیمار است.
رسول رضایی علی محرری
نتایج نشان داد که فعالیت آنزیم درمخلوط های 5 و 6 کاهش معنی داری را نسبت به تیمار 2 دارد (05/0p<). از طرفی نیز تفاوت معنی داری برای فعالیت آنزیم اندوفید بین دو تیمار 4و2 مشاهده نگردید (05/0p>). نتایج اضافه وزن بین تیمارها نشان داد که تفاوت ها تنها در دوره ی 14 تا 42 روزگی چشمگیر بوده است، به طوری که اضافه وزن در تیمار 6 نسبت به تیمار 2 کاهش نشان داد (09/0=p). اضافه وزن تیمار 4 نیز نسبت به تیمار 5 در این دوره بیشتر بود (08/0=p). خوراک مصرفی تیمار 6 در دوره ی 14 تا 42 نسبت به تیمار 2 کاهش نشان داد (02/0=p)، این وضعیت برای تیمار 6 در کل دوره ی آزمایش نیز حفظ گردید و باعث کاهش قابل توجه مصرف خوراک در کل دوره نسبت به تیمار های 1 (04/0=p) و 2 (03/0=p) شد. خوراک مصرفی در تیمار 4 در دوره ی 42 تا 56 روزگی نسبت به تیمارهای 2، 3، 5 و 6 افزایش نشان داد (02/0=p) و موجب افزایش خوراک مصرفی تیمار 4 نسبت به تیمارهای مذکور در کل دوره گردید (07/0=p). تفاوت ضریب تبدیل بین تیمار ها تنها در دوره ی 14 تا 42 روزگی قابل ملاحظه بود. به طوریکه ضریب تبدیل در دوره ی رشد در تیمار 4 نسبت به تیمار 5 کاهش قابل توجهی نشان داد (01/0=p)، از طرفی نیز کاهش ضریب تبدیل در تیمار 6 نسبت به تیمار 1 مشاهده گردید (05/0=p). غلظت فراسنجه های خونی گلوکز، تری گلیسرید، کلسترول، کراتینین، پروتئین تام و آلبومین بین تیمار ها تفاوت معنی داری را نشان دادند (05/0p<). در حالی که در سایر فراسنجه های خونی از قبیل اوره (bun)، اوریک اسید، گلوبولین، نسبت آلبومین به گلوبولین، ایمنوگلوبولین (igg) و فعالیت آنزیم فسفاتاز قلیایی سرم تفاوت معنی داری مشاهده نشد (05/0p>). درصد لاشه بین تیمارها تفاوت معنی داری را نشان نداد (05/0p>)، اما برای اجزای لاشه در بین تیمار ها اختلاف معنی داری مشاهده شد (05/0p<) . به طوری که درصد ران ها، سینه، چربی محوطه ی شکمی، کبد و قلب در بین تیمارها معنی دار گردید (05/0p<).
سید محمد حسین مصطفوی محمد خوروش
چکیده روغن ها و چربی ها منابع غنی از انرژی بوده و در صورت استفاده در جیره دام باعث ایجاد تعادل مثبت انرژی بدن دام می شوند. علاوه بر آن چربی ها به علت عدم تخمیر شکمبه ای باعث کاهش حرارت تولید شده در شکمبه می شوند و در نتیجه منبع انرژی مناسبی بویژه در شرایط تنش های گرمایی می باشند. چربی ها و روغن ها در تولید بسیاری از هورمون های استروئیدی و بویژه هورمون های موثر بر فرآیندهای فیزیولوژیک بدن نقش کلیدی دارند بنابر این تصور می شود تغذیه مکمل های چربی در بهبود فرآیندهای تولید مثل دام مفید واقع شود. مشخص شده است که اختلاف در نوع و ترکیب اسیدهای چرب مکمل چربی سبب اثرات متفاوتی بر عملکرد تولید مثلی دام می شود. از طرفی عنوان شده است که اسیدهای چرب غیر اشباع نسبت به اسیدهای چرب اشباع جذب بیشتری داشته و در بهبود بازده تولید مثلی دام تاثیر بهتری دارند، بنابراین دانشمندان علم تغذیه استفاده از اسیدهای چرب غیر اشباع محافظت شده را به عنوان راهکاری برای این موضوع دانسته اند. نشان داده شده است که به دلیل تغییرات شدید هورمونی و کاهش مصرف خوراک در دوره انتظار زایش بویژه روزهای پایانی دوره آبستنی گاوهای شیری پر تولید از دوره پیش از زایش در وضعیت تعادل منفی انرژی قرار می گیرندکه علاوه بر تاثیر منفی بر عملکرد تولیدی در کاهش بازده تولید مثلی نیز نقش بسزایی دارد، بنابراین در این آزمایش از 24 راس گاو هلشتاین جهت ارزیابی تاثیر کاربرد مکمل چربی محافظت شده حاصل از روغن سویا در دوره انتقال بر عملکرد تولید مثلی گاوهای شیرده در دوره پس از زایش در قالب طرح کاملا تصادفی (با روش فاکتوریل) استفاده شد. مکمل چربی در دو سطح صفر و 2.5 درصد ماده خشک جیره گاوها طی دوره انتقال، دوره پیش از زایش (3 هفته) و دوره بعد از زایش مورد استفاده قرار گرفت بدین صورت که گاوها در دوره قبل از زایش به دو گروه 12 راسی (با یا بدون مکمل چربی) و بعد از زایش هر گروه به دو گروه 6 راسی (با یا بدون مکمل چربی) تقسیم می شوند. بدین منظور گاوها 35 روز قبل از زایش به باکس های انفرادی منتقل شده و در مدت 2 هفته با جایگاه و محیط جدید دوران عادت پذیری خود را سپری نمودند . گاوهای انتخاب شده در شکم های دوم، سوم و چهارم بوده و از تلیسه در این طرح استفاده نشد. چهارده روز قبل از زایش و از 10 روز قبل از زایش هر روز از دام ها نمونه خون گرفته شد بعلاوه بعد از زایش در روز زایش و روزهای 3،1 ، 5 ، 7 و بعد از آن تا زمان آبستنی هر هفته از گاوها نمونه خون تهیه و سرم آن جدا شده و در دمای 20- درجه سانتی گراد نگهداری شد. در طول مدت بعد از زایش بعد از ماه اول هر هفته تخمدان گاوها توسط اولتراسونوگرافی مورد ارزیابی قرار گرفته و اقدام لازم با توجه به شرایط تخمدانی و رحم انجام گرفت. کلیه پارامترهای تولید مثلی دام مورد ارزیابی قرار گرفت. در آزمایشگاه میزان پروژسترون، کلسترول، تری گیلیسیریدvldl ، hdl وldl مورد ارزیابی قرار گرفت. اعداد حاصل از اندازه گیری پارامترهای مذکور با استفاده از نرم افزارsas 9-1 رویه ی glm آنالیز شده و برای تعیین اثر تیمار، میانگین ها با استفاده از دستور lsmeans با یکدیگر مقایسه شدند. استفاده از این مکمل باعث افزایش سطح پروژسترون پلاسما (0.05>p)، کاهش روزهای باز (0.05>p)، کاهش هشت روزه ی فاصله زایش تا وقوع اولین فحلی آشکار و کاهش در فاصله اولین فحلی آشکار تا آبستنی (0.05>p) و افزایش قطر فولیکول (0.05>p) گردید. با عنایت به نتایج ذکر شده می توان گفت بهترین حالت افزودن این مقدار پودر چربی به جیره، استفاده در روزهای قبل و بعد زایش است تا بتوان بالانس انرژی و سطح پیش سازهای هورمون های استروئیدی را در سطح مطلوب مورد نیاز تنظیم نمود. واژه های کلیدی: روغن سویا، اسیدهای چرب، پروژسترون، بالانس انرژی.
مرضیه مظاهری تهرانی محمد خوروش
چکیده هدف از انجام این پژوهش، بررسی کاربرد انواع جاذب های ارزان قیمت بنتونیت، بر کاهش پساب سیلاژ علوفه ذرت با رطوبت بالا می باشد. جاذب های مورد استفاده، فرزینال (بنتونیت معمولی)، هیدروژل (بنتونیت فراوری شده با ph معمولی)، سیلاژل (بنتونیت فراوری شده با ph=4) می باشند. پساب، مایعی است که در طول دوره سیلو کردن از سیلو خارج می شود. این مایع به عنوان یک منبع مهم در آلودگی محیط زیست به شمار می رود. پساب سیلاژ، محیط کشت مناسبی جهت رشد میکروارگانیسم های هوازی می باشد و رشد این موجودات، اکسیژن محلول را سریع تر از آنچه که از هوا وارد محلول می شود از آن خارج می سازد. این پدیده باعث می شود که نیازمندی به اکسیژن بیولوژیکی، در پساب سیلاژ بسیار بالا باشد. مقایسه bod پساب سیلاژ، با دیگر منابع آلوده کننده محیط زیست، اهمیت این بررسی را نشان می دهد. از جمله ویژگی های جاذب های مورد استفاده، قابلیت بالای جذب آب می باشد که در مورد بنتونیت فراوری شده این مقدار به 40 برابر جرم خشک بنتونیت رسید. اندازه ذرات در گستره 10 تا 35 نانو متر بود. ظرفیت تبادل کاتیونی اندازه گیری شده بالا بود. از لحاظ اقتصادی نیز جاذب های مورد استفاده دارای قیمت بسیار پائین می باشند. علوفه مورد استفاده جهت تهیه سیلاژ، علوفه ذرت با رطوبت بالا بود. افزودن جاذب ها در چهار سطح 2/0، 25/0، 3/0 و 35/0 درصد وزنی-وزنی به سیلو، انجام شد. هر سطح سه بار تکرار شد و یک سطح نیز به عنوان شاهد، بدون افزودنی در نظر گرفته شد. دوره سیلو 90 روزه بود و در طی این دوره، پساب خروجی طی 6 مرحله اندازه گیری شد. مقدار پساب سیلاژ شاهد به دلیل دارا بودن ماده خشک پائین، بالا بوده و در حدود 108 گرم بر کیلوگرم علوفه بود. کاهش پساب نسبت به سیلاژ شاهد به ترتیب 46، 31 و 35 درصد، برای سیلاژل، فرزینال و هیدروژل بود. جهت بررسی تاثیر افزودن جاذب ها بر پارامترهای تغذیه ای، ویژگی های تغذیه ای سیلاژ حاصل شامل ماده خشک (توسط خشک کردن در گرم خانه)، اسیدیته (اندازه گیری ph عصاره سیلاژ)، خاکستر (کوره الکتریکی)، پروتئین خام (روش کلدال)، نیتروژن آمونیاکی (روش کلدال بدون مرحله هضم)، اتانول (کروماتوگرافی گازی)، اسیدهای چرب فرار (کروماتوگرافی گازی)، لاکتیک اسید (کروماتوگرافی مایع با عملکرد بالا) و کربوهیدرات محلول (اسپکتروفوتومتری) اندازه گیری شدند. مقایسه این جاذب ها با انواع مشابه از لحاظ اقتصادی، بخوبی تاثیر استفاده از آن ها را روشن می کند.
شهاب مظاوم محمد خوروش
هدف از انجام این مطالعه، تقویت سیستم ایمنی گاو با تغذیه چربی غنی از اسید لینولئیک در دوره انتقال و بررسی تأثیر آن بر عملکرد، تقویت سیستم ایمنی و فراسنجه های خونی گوساله های آنها بود. بدین منظور در این مطالعه از 24 رأس گاو شیرده نژاد هلشتاین چند شکم زایش به صورت تصادفی استفاده گردید و گاوها به دو گروه 12 رأسی تقسیم شدند. یکی از این گروه ها با چربی مورد نظر (240 گرم به ازاء هر رأس در روز بر حسب ماده خشک) تغذیه شده و گروه دیگر، جیره بدون چربی دریافت کردند (گروه کنترل). گاوها از 41 روز قبل از زمان زایش احتمالی به مدت 20 روز به منظور عادت-دهی و حذف تفاوت اسکور بدنی در طول طرح، وارد جایگاه های انفرادی شدند و پس از آن، جیره های تعیین شده به مدت 21 روز برای هر تیمار، صبح و بعد از ظهر به صورت tmr و آزاد در اختیار گاوها قرار گرفت. پس از زایش، گوساله-های متولد شده به سالن های سرپوشیده و جایگاه انفرادی منتقل شدند و به مدت 3 روز به میزان 10 % وزن بدن خود ازآغوز مادران خود تغذیه شدند. پس از این 3 روز، گوساله ها به جایگاه های انفرادی منتقل شدند و آب و جیره آغازین به صورت آزاد در اختیار آنها قرار گرفت و تغذیه شیر نیز برای همه گوساله ها یکسان در نظر گرفته شد و در طی دوره، عملکرد و بهبود سیستم ایمنی گوساله ها بررسی شد. در زمان های تولد، 1، 3، 10 و 21 روزگی خون گیری جهت بررسی پارامترهای خونی انجام گرفت. نمونه آغوز نیز در همان زمان زایش گرفته شد. تزریق 5/1 سیسی سوسپانسیون گلبول قرمز گوسفندی (srbc)، ده درصد، در 38 و 48 روزگی جهت تحریک سیستم ایمنی گوساله ها انجام شد و در 48 و 58 روزگی گوساله ها (10 روز بعد از هر تحریک)، خون گیری به منظور بررسی پاسخ همورال تیمارها، طی دو تحریک سیستم ایمنی صورت گرفت. نتایج در این آزمایش نشان داد که حضور مکمل روغن سویای کلسیمی شده در جیره دوره انتقال گاوهای نژاد هلشتاین، در کل دوره، در حجم و درصد ترکیبات آغوز تفاوت معنی داری را ایجاد نکرد و همچنین وزن تولد بین دو تیمار تفاوت معنی داری را نشان نداد. ماده خشک مصرفی گوساله ها در گروه چربی بالاتر بود و تفاوت معنی داری را نشان داد. افزودن این مکمل چربی در جیره های قبل از زایش گاوها، باعث افزایش معنی داری در افزایش وزن روزانه در گوساله های گروه چربی شد و نسبت افزایش وزن روزانه به ماده خشک مصرفی (بازده خوراک) در دوتیمار تفاوت معنی-داری را نشان نداد. سن از شیرگیری در گوساله های گروه چربی 10 روز به صورت معنی داری کاهش نشان داد. در رابطه با گلبول های سفید خون مانند: نوتروفیل ها، لنفوسیت ها، مونوسیت ها و ائوزونوفیل ها در بین دو تیمار هیچ تفاوت معنی داری دیده نشد. در میزان آنتی بادی در تحریک اول و تحریک دوم بین دو تیمار آزمایشی تفاوت معنی داری نبود. پارامترهای خونی گوساله ها پس از انجام آنالیزها نتایج متفاوتی را نشان دادند. به صورتی که تری گلیسیرید و vldl–کلسترول در گروه بدون چربی افزایش معنی داری داشتند و همچنین کلسترول در گروه بدون چربی افزایش نشان داد که این افزایش تمایل به معنی داری را نشان داد. ولی در میزان hdl–کلسترول در بین تیمارها تفاوت معنی داری وجود نداشت. افزودن مکمل چربی در دوره انتظار زایش گاوها بر وزن نهایی و تغییرات بدن گاوها از 21 روز مانده به زایش تا زمان زایش تأثیری نداشت. گاوهایی که در دوره قبل از زایش چربی دریافت کردند از نظر عددی افزایش وزن روزانه بیشتری نسبت به گاوهای گروه کنترل، داشتند ولی این تفاوت از نظر آماری معنی دار نبود. در صورتی که ماده خشک مصرفی گروه کنترل، بسیار بیشتر از گروهی بود که با چربی تغذیه شده بودند. فراسنجه های خونی گاوها شامل تریگلیسیرید، vldl، کلسترول و hdl پلاسما در بین گاوهای دو تیمار تفاوت معنی داری دیده نشد. آنالیز آماری مطالعه حاضر، طی یک طرح کاملاً تصادفی توسط نرم افزار sas و رویه آماری mixed صورت گرفت و برای داده های دارای تکرار از repeated measure استفاده گردید و مقایسه میانگین ها توسط آزمون توکی صورت گرفت. واژه های کلیدی: روغن سویای کلسیمی شده، سیستم ایمنی گوساله، از شیرگیری، دوره انتقال
الهه طغیانی علی محرری
چکیده هدف از مطالعه ی حاضر بررسی اثرات تغذیه ی مکمل پروتئینی قبل از زایش بر برخی از فراسنجه های خونی و ایمنی گاوهای نزدیک زایش هلشتاین و گوساله آن ها بوده است. بدین منظور، 30 رأس گاو هلشتاین در دوره ی (close-up) انتخاب و 15 رأس از آن ها روزانه با 600 گرم مکمل پروتئینی که متشکل از مخلوط کنجاله ی سویا و کنجاله ی آفتابگردان (به نسبت وزنی50:50) بود، تغذیه شدند. نمونه های خون، شیر و ادرار گاو ها برای بررسی فراسنجه های موجود جمع آوری شد. برای نمونه های آغوز فراسنجه هایی نظیر پروتئین تام، کل گلوبولین و igg اندازه گیری شد و برای نمونه های خون علاوه بر موارد ذکر شده، گلوگز، کلسترول، تری گلیسیرید، bun، کراتینین، استروژن و پروژسترون، bhba و nefa نیز اندازه گیری شد. همچنین ترکیبات شیمیایی نمونه های آغوز و شیر مورد بررسی قرار گرفتند. برای نمونه های ادرار، ph، کراتینین، اسید اوریک، نیتروژن اوره ای و مجموع استون و استواستات سنجیده شد. داده های حاصل از فراسنجه های اندازه گیری شده برای گاو ها و گوساله ها به ترتیب در قالب طرح های بلوک کاملاً تصادفی و کاملاً تصادفی آنالیز آماری شدند. بر اساس نتایج، چگالی آغوز گاو های تغذیه شده با مکمل پروتئینی در مقایسه با گاو های گروه شاهد 38/0 درصد کمتر بود (013/0=p). تغذیه ی پروتئین در دوره ی قبل از زایش اثری بر غلظت ایمنوگلوبولین g (924/0=p) آغوز نداشت و آغوز گاو ها در هر دو گروه آزمایشی از لحاظ غلظت igg تفاوتی با هم نشان ندادند. غلظت گلوبولین و ایمنوگلوبولین g سرم خون گاو های هر دو گروه آزمایشی در دوره ی قبل و بعد از زایش هیچ تفاوتی با هم نشان ندادند (05/0p>). گاو های شکم سوم و اول به ترتیب بیشترین (003/0=p) و کمترین (004/0=p) غلظت گلوبولین را در دوره ی قبل از زایش داشتند. سرم خون گوساله هایی که مادر آن ها در گروه دریافت کننده مکمل پروتئینی قرار داشت، 8/27 درصد بیشتر از گوساله هایی که مادر آن ها در گروه شاهد قرار داشت، igg داشتند (065/0=p). همچنین غلظت igg سرم خون گوساله هایی که مادر آن ها در گروه دریافت کننده مکمل پروتئینی قرار داشت در مقایسه با گوساله هایی که مادر آن ها در گروه شاهد قرار داشت در فاصله ی زمانی 21 روز بعد از تولد، 3/38 درصد بیشتر بود (048/0=p). غلظت فراسنجه های گلوگز، تری گلیسیرید، پروتئین تام و bun خون تیمار ها در دوره ی قبل از زایش از لحاظ آماری تفاوتی با هم نداشتند. تغذیه ی پروتئین در اواخر دوره ی خشکی بر غلظت استروژن خون گاو ها در روز پانزدهم پس از زایش تأثیر معنی داری داشت بطوریکه گاو های تغذیه شده با مکمل پروتئینی در مقایسه با گاو های گروه شاهد غلظت بیشتری (7?) از استروژن داشتند (022/0=p). غلظت bhba و nefa پلاسمای گاوها در شروع دوره ی شیردهی از لحاظ آماری تفاوتی نشان ندادند (05/0p>). غلظت پروتئین تام گوساله هایی که مادر آن ها در گروه دریافت کننده مکمل پروتئینی قرار داشت در مقایسه با گوساله هایی که مادر آن ها در گروه شاهد قرار داشت به ترتیب در روز های بیست و یکم و بیست و هشتم پس از تولد به میزان 42/20? (034/0=p) و 10? (021/0=p) بیشتر بود. غلظت bun خون گوساله هایی که مادر آن ها در گروه دریافت کننده مکمل پروتئینی قرار داشت در مقایسه با گوساله هایی که مادر آن ها در گروه شاهد قرار داشت در روز بیست و یکم پس از تولد 6/9 درصد بیشتر بود (033/0=p). اثر تغذیه ی مکمل پروتئینی قبل از زایش بر بازده ی تولید شیر و در اوایل دوره ی شیردهی از لحاظ آماری معنی دار (007/0=p) شد. میانگین شیر تصحیح شده بر اساس 2/3?، 5/3? و 4? چربی و میانگین شیر تصحیح شده بر اساس انرژی تیمار های آزمایشی اختلافی با یکدیگر نشان ندادند. میانگین مجموع استون و استواستات ادرار گاو های تغذیه شده با مکمل پروتئینی 81/35? کمتر از گاو های گروه شاهد بود (063/0=p). بیشترین میزان همبستگی (001/0>p؛ 868/0=r) بین بریکس و ضریب شکست و همچنین بین غلظت igg و درصد پروتئین آغوز (001/0>p؛ 728/0=r) مشاهده شد. کلمات کلیدی: مکمل پروتئینی، پروتئین تام، igg، فراسنجه های خونی، گاو های نزدیک زایش هلشتاین.
سید محمود ریحانی رستمی محمد خوروش
اطلاعات محدودی در مورد اثر اسیدهای چرب خاص روی عملکرد گوساله ها وجود دارد. تا کنون 2 اسید چرب ضروری (c18-2 و c18-3) شناخته شده که با امتداد یافتن طول زنجیره کربنی به دیگر اسیدهای چرب تبدیل می شوند (...،c20-4, c20-5, c22-6) که در بهبود و نمو اعصاب و تولید هورمون ها نقش دارند. در تحقیقاتی که روی گوساله انجام شد نشان داده شد که اضافه کردن اسیدهای چرب خاص به شیر جایگزئین باعث کاهش روز از شیر گیری، بهبود افزایش وزن روزانه، ضریب تبدیل خوراک و تغییر وسعت کپل در گوساله ها شد. چون در مورد اثر لینولئیک بر عملکرد گوساله ها اطلاعات کمی وجود دارد، فرضیه ما ارزیابی اثرتغذیه ای دانه گلرنگ و دانه کانولا، در استارتر روی سیستم ایمنی و عملکرد گوساله های هلشتاین بود. در این آزمایش 32 راس گوساله نر هلشتاین، در 4 تیمار و 8 تکرار در هر تیمارخوراک دهی شدند. تیمارها شامل 1) تیمار شاهد (بدون گلرنگ و کانولا)، 2) 5% کانولا، 3) 5% گلرنگ، 4) 5/2% گلرنگ + 5/2% کانولا بودند. به منظور بهره وری و خوشخوراکی بهتر دانه گلرنگ و کانولا در دستگاه گوارش، فرآوری روی این دانه ها به عمل آمد. در این راستا، دانه گلرنگ و کانولا ابتدا تف داده شده و سپس آسیاب شدند، و به جیره آغازین اضافه شدند. جیره ها از نظر انرژی و پروتیین یکسان بودند. شیر مصرفی گوساله ها در آزمایش ثابت، و برابر با 10 درصد وزن بدن بود (نصف صبح و نصف عصر). پس از تولد گوساله ها با مقدار کافی آغوز تا 4 روزگی تغذیه شدند، و در جایگاه انفرادی قرار گرفتند. گوساله ها هر روز خوراک تازه دریافت می کردند، خوراک داده شده و باقی مانده به صورت هفتگی وزن می شد. زمانی که خوراک مصرفی (جیره آغازین) گوساله-ها به 1 کیلو گرم در روز برای 3 روز متوالی رسید، از شیرگیری انجام شد. گوساله ها هر هفته قبل از خوراک دهی وزن کشی می شدند و نمره مدفوع و نمره شادابی روزانه ثبت می شد. به منظور تحریک سیستم ایمنی تزریق گلبول های قرمز گوسفندی (srbc) در دو نوبت (روزهای 21 و 31 پس از تولد) انجام شد و نمونه های خونی 10 روز پس از تزریق (31 و 41 پس از تولد) اخذ گردید. داده ها با استفاده از نرم افزار آماری sas و رویه مدل های آمیخته (mixed) به صورت طرح کاملا تصادفی مورد تجزیه قرار گرفتند، و وزن اولیه گوساله ها به عنوان متغییر کمکی در نظر گرفته شد. برای گوساله ها 3 دوره زمانی در نظر گرفته شد (1تا 3 هفتگی، 4 تا 7 هفتگی و 1 تا 7 هفتگی). در این آزمایش هیچ تفاوت معنی داری در میزان ماده خشک مصرفی، بازده خوراک، ارتفاع بدن، دور سینه، نسبت آلبومین به گلوبولین ها، اسکور مدفوع و اسکور شادابی بین تیمارشاهد و دیگر تیمارها نبود. افزایش وزن روزانه در دوره 4 تا 7 هفتگی (p<0.01)، روز از شیر گیری و تیتر آنتی بادی (p<0.05) در اثر تیمار گلرنگ و در مقایسه با تیمار شاهد بهبود یافت. این آزمایش نشان داد که استفاده از دانه گلرنگ به علت دارا بودن اسید چرب ضروری (c18-2) می تواند به عنوان راهکاری مناسب برای بهبود عملکرد در گوساله ها باشد.
احسان کمالیان محمد خوروش
به منظور بررسی اثر جایگزینی پساب کارخانه نشاسته با جو تحقیق حاضر با استفاده از 15 گوساله نر با میانگین وزن اولیه35 ± 416 کیلوگرم در قالب طرح گردان تکرار شده 3×3 در 3 دوره 22 روزه که هر دوره شامل 16 روز عادت پذیری و 6 روز نمونه گیری بود، انجام شد. تیمارهای آزمایشی به ترتیب 1) جیره شاهد ( بدون پساب) شامل 5/42 درصد جو و 2) جیره شامل 5/23 درصد پساب جایگزین جو( 10 درصد پساب جایگزین کل جیره) و 3) جیره شامل 47 درصد پساب جایگزین جو( 20 درصد پساب جایگزین کل جیره) بودند. داده ها با استفاده از برنامه sas و رویه mixed آنالیز شدند. با افزودن پساب در جیره، ماده خشک مصرفی کاهش یافت. اما تغییرات وزن بدن و افزایش وزن روزانه تحت تاثیر تیمار ها واقع نشد. همچنین ضریب تبدیل غذایی با افزودن پساب در جیره بهبود یافت. قابلیت هضم مواد مغذی با افزودن پساب در جیره افزایش یافت. غلظت انسولین پلاسما با افزایش سطح پساب در جیره کاهش یافت. با افزودن پساب در جیره و کاهش مصرف خوراک طول مدت غذا خوردن در هر وعده مراجعه و نیز اندازه هر وعده غذایی کاهش یافتند. کل زمان جویدن ( دقیقه در روز) با افزودن پساب در جیره کاهش یافت ولی وقتی به صورت الیاف نامحلول در شوینده خنثی مصرفی( دقیقه به ازای کیلوگرم) بیان شد، افزایش یافت. نتایج نشان می دهد که جایگزین کردن قسمتی از جو با پساب کارخانه نشاسته در جیره گوساله های نر پرواری، سبب کاهش ماده خشک مصرفی و بهبود بازده خوراک می شود بنا بر این پساب کارخانه نشاسته می تواند به عنوان جایگزینی برای غلات در جیره گوساله های پرواری مورد استفاده قرار گیرد.
ناهید پژوه غلام رضا قربانی
این مطالعه به منظور بررسی تأثیر دو شکل فیزیکی گندم در جیره آغازین بر پایه جیره ذرت بر عملکرد گوساله های شیری هلشتاین (32 رأس) به صورت یک طرح کاملاً تصادفی، در 4 تیمار (8 تکرار در هر تیمار) انجام شد. تیمارها به ترتیب شامل: 1) تیمار شاهد (60 درصد ذرت آسیاب شده)، 2) 60 درصد دانه ذرت کامل، 3) 30 درصد ذرت آسیاب شده + 30 درصد گندم آسیاب شده و 4) 30 درصد ذرت آسیاب شده + 30 درصد دانه گندم کامل در اختیار گوساله ها قرار گرفتند. شیر مصرفی گوساله ها در آزمایش ثابت و برابر با 10 درصد وزن بدن بود (نصف صبح و نصف عصر). پس از تولد، گوساله ها با مقدار کافی آغوز تا 4 روزگی تغذیه شدند، و در جایگاه انفرادی قرار گرفتند. گوساله ها هر روز خوراک تازه دریافت می کردند و خوراک داده شده و باقی مانده به صورت روزانه وزن می شد. جیره ها از نظر میزان پروتئین و انرژی یکسان بودند. ملاک از شیرگیری براساس سن بود و همه گوساله ها در سن 52 روزگی قطع شیر شدند. به منظور مطالعات فاکتورهای خونی در سن 30، 40، 50، 60 و 70 روزگی از سیاهرگ وداج گوساله ها خون-گیری به عمل آمد. برای گوساله ها 3 دوره زمانی در نظر گرفته شد: (1 تا 52 روزگی، 52 تا 70 روزگی و 1 تا 70 روزگی). میزان مصرف خوراک روزانه در دوره قبل از شیرگیری معنی دار نشد، اما بعد از شیرگیری (009/0=p) و همچنین در کل دوره آزمایشی (04/0=p) تحت تأثیر نوع جیره (ذرت آسیاب+گندم کامل) قرار گرفت. تیمار ذرت آسیاب+گندم کامل تأثیر معنی داری بر افزایش وزن روزانه در دوره قبل از شیرگیری (03/0=p)، بعد از شیرگیری (003/0=p) و در کل دوره آزمایشی (0007/0=p) داشت. بازده خوراک در دوره قبل از شیرگیری معنی دار نبود، اما در دوره بعد از شیرگیری (03/0=p) و همچنین در کل دوره آزمایشی (04/0=p) تیمار ذرت آسیاب+گندم کامل تأثیر معنی داری بر بازده خوراک داشت. ترکیب دو غله (ذرت آسیاب+گندم کامل) باعث شد که با سرعت بیشتری سطح گلوکز سرم خون گوساله های تحت این تیمارها کاهش یابد. همچنین ذرت آسیاب+گندم کامل، تأثیر معنی داری بر bun (01/0=p) و کل پروتئین خون (0001/0=p) داشت. میانگین ph شکمبه در گوساله هایی که یک عامل فیزیکی (غلات کامل) در جیره حضور داشت، بصورت معنی داری (04/0=p) بالاتر بود. نتایج تحقیق حاضر نشان داد که استفاده از ترکیب ذرت آسیاب شده + دانه گندم کامل می تواند نقش موثری در عملکرد و فراسنجه های خونی گوساله های شیری هلشتاین ایفا کند، که احتمالاً به علت نوع شکل فیزیکی غله (کامل) به عنوان یک عامل خشبی و متنوع بودن جیره می باشد.
علی جراح غلامرضا قربانی
چکیده به منظور مقایسه تأثیر دانه جو فرآیند شده به چهار روش مختلف در استارتر (بر پایه تک غله) بر عملکرد گوساله های شیری، تعداد 32 رأس گوساله نژاد هلشتاین در قالب یک طرح کامل تصادفی دارای 4 تیمار و در هر تیمار دارای 8 تکرار (4گوساله ماده و 4 گوساله نر) ، از روز چهارم پس از تولد به مدت 8 هفته مورد آزمایش قرار گرفتند. جیره های آزمایشی از لحاظ اجزاء خوراک کاملاً مشابه و تنها از نظر نوع فرآوری انجام شده بر روی دانه جو متفاوت بودند. تیمارهای آزمایشی شامل: (1) استارتر آردی (دانه جو آسیاب شده)، (2) دانه جو به صورت کامل و سالم، (3) دانه جو به صورت غلتک زده همراه با بخار و (4) دانه جو به صورت حرارت داده خشک (برشته شده)که به ترتیب در تیمارهای 1 تا 4 قرار گرفتند. جیره های آزمایشی از روز اول ورود گوساله ها به طرح (سن 4 روزگی) به صورت آزاد در اختیار آنها قرار گرفت. پس از انجام آزمایش و آنالیز داده ها مشخص گردید که این چهار فرآوری انجام گرفته بر روی داته جو، دارای اثر مشابه و یکسانی بر روی بسیاری از فاکتورها از جمله: مصرف ماده خشک، راندمان و بازده خوراک، افزایش وزن روزانه، فاکتورهای رشد اسکلتی و ph شکمبه بوده و هیچ اختلاف معنی داری بین تیمارهای مختلف مشاهده نگردید و تنها در مواردی از لحاظ مقادیر عددی در بعضی از تیمارها به صورت جزئی افزایش ویا بهبود عملکرد مشاهده گردید. پس از بررسی آنالیز داده ها مشخص شد که در فاکتور قابلیت هضم ظاهری پروتئین خام اختلاف بین میانگین تیمارهای جو غلتک زده و دانه جو کامل با دانه جو برشته شده معنی دار است (003/0 p =). همچنین در فاکتور قابلیت هضم ظاهری عصاره اتری (چربی) اختلاف بین میانگین تیمارهای جو غلتک زده و جو برشته شده با جو آسیاب شده (01/0 p =) معنی دار بود. در حالی که بین سایر تیمارها اختلاف معنی داری مشاهده نشد. از طرف دیگر از لحاظ قابلیت هضم ظاهری ماده خشک بین جو غلتک زده همراه با بخار با جو آسیاب شده و برشته شده اختلاف معنی دار مشاهده گردید(009/0 p =). از لحاظ قابلیت هضم ظاهری دیواره سلولی بین دو تیمار دانه جو کامل و دانه جو برشته شده اختلاف معنی دار مشاهده گردید (03/0p = ). نتایج حاصل از این آزمایش نشان می دهد که در زمان تغذیه گوساله های جوان با استفاده از استارترهای حاوی چهار فرآوری دانه جو (بر پایه تک غله) هیچ تفاوت معنی داری از لحاظ عملکرد بین گوساله ها وجود نخواهد داشت و این چهار فرآوری دارای تأثیر یکسان و مشابهی بر روی رشد، سلامت، وزن و سن از شیرگیری گوساله ها می باشند. واژه های کلیدی: گوساله های شیری، استارتر، شکل فیزیکی، دانه جو، عملکرد، فرآوری
حمید محمدزاده محمد خوروش
هدف از این مطالعه تعیین اثرات کوتاه مدت و دراز مدت یک افزودنی میکروبی جدید با نام تجاری لاکتیسیل میز (lactisil maize) بر ترکیب شیمیایی، پروفایل تخمیر و پایداری هوازی علوفه ذرت سیلویی در مراحل مختلف بلوغ و علوفه ذرت سرمازده و اثر این سیلاژها بر عملکرد دام می باشد. این افزودنی حاوی چهار گونه باکتری اسید لاکتیک همولاکتیک (لاکتوباسیلوس پلانتاروم، لاکتوباسیلوس کاسئی، پدیوکوکوس پنتوزاسئوس، انتروکوکوس فاسیوم) و یک گونه باکتری اسید لاکتیک هترولاکتیک (لاکتوباسیلوس بوکنری) است. علوفه ذرت سیلویی در مرحله خمیری (ماده خشک 3/25 درصد)، یک سوم خط شیری (ماده خشک 4/29 درصد) و سرمازده (ماده خشک 8/29 درصد) برداشت و در اندازه تئوریکی 5 / 2 سانتی متر خرد شدند. علوفه ها در هر مرحله از بلوغ بصورت تلقیح شده با افزودنی لاکتیسیل میز با دوز پایین (105 × 5/1 واحد تشکیل دهنده کلونی به ازای هرگرم علوفه تازه)، تلقیح شده با افزودنی لاکتیسیل میز با دوز بالا (105 × 3 واحد تشکیل دهنده کلونی به ازای هرگرم علوفه تازه) و فاقد افزودنی(شاهد) تیمار شدند. سیلاژها در سیلوهای آزمایشگاهی پر شده و در روزهای 1، 3، 6، 15، 42، 90، 120، 180 و 230 پس از پر شدن باز شدند. برای مطالعه اثر افزودنی باکتریایی بر تولید و عملکرد دامها، علوفه ها در هر مرحله از بلوغ در سیلوهای خندقی پر شدند. تیمارها عبارت بودند از سیلاژ تلقیح شده با افزودنی لاکتیسیل میز (105 ×5/1 واحد تشکیل دهنده کلونی به ازای هرگرم علوفه تازه) و سیلاژ فاقد افزودنی(شاهد). طرح مربع لاتین تکرار شده جهت آنالیز داده های عملکرد دام برای هر آزمایش in vivo استفاده شد. نتایج این تحقیق نشان داد که مرحله بلوغ علوفه، ترکیب شیمیایی و جمیعیت میکروبی آن را بشدت تغییر داد که بر فرآیند تخمیر بسیار موثر بود. تخمیر در علوفه ذرت سیلویی مرحله خمیری وسیعتر از یک سوم خط شیری و سرمازده بوده و سیلاژهای حاصل اسید لاکتیک و اسید بوتیریک بیشتری داشتند. در مقابل، سیلاژ ذرت یک سوم خط شیری و سرمازده غلظت اسید استیک و پروپیونیک بیشتری داشتند. سیلاژهای تلقیح شده با افزودنی میکروبی خصوصا سیلاژهای تلقیح شده در دوز بالا نسبت به گروه شاهد و دوز کم، دارای مقادیر کمتری از ازت آمونیاکی، ماده خشک و نسبت اسید لاکتیک به اسید استیک بوده اما اسید لاکتیک و vfa بیشتری داشتند. با افزایش روزهای نگهداری میزان ازت آمونیاکی، vfa و پایداری هوازی سیلاژها افزایش یافت. لاکتوباسیلوس بوکنری در علوفه ذرت سیلویی با ماده خشک بیشتر و آنهم در مراحل انتهایی تخمیر توانست بر همولاکتیک ها غلبه کند. لذا، افزودنی میکروبی حاضر در کمتر از 120 روز اثر منفی بر پایداری هوازی داشت اما بعد از آن و در طی ادامه عمل تخمیر، میزان پایداری در سیلاژهای تلقیح شده نسبت به شاهد بیشتر بود. پایداری هوازی رابطه منفی با میزان مخمر و کپک موجود در علوفه تازه، ماده خشک سیلاژ و نسبت اسید لاکتیک به اسید استیک در سیلاژها داشت. سیلاژهای علوفه مرحله خمیری بدلیل قابلیت فشردگی بیشتر دارای بیشترین پایداری هوازی بودند. در سیلاژهایی که در معرض هوا فاسد شدند جمعیت قارچها افزایش شدید نشان داد. سیلاژهای حاصل از علوفه ذرت تلقیح شده با افزودنی میکروبی بدلیل غلظت دیواره سلولی و اسید استیک بالا، تخمیر گسترده و احتمالا تولید ترکیبات الکلی مثل اتانول، باعث کاهش ماده خشک مصرفی و تولید شیر دامها شدند اما اثری بر بازده تولید شیر نداشتند. گاوهایی که سیلاژ علوفه ذرت سرمازده مصرف می کردند بازدهی مصرف خوراک آنها برابر با دامهایی بود که سیلاژ ذرت غیر سرمازده مصرف می کردند. غلظت کل vfa در شکمبه دامهایی که از سیلاژ دارای افزودنی استفاده می کردند پایین تر از گروه کنترل بود اما تفاوتی در نسبت مولی آنها وجو نداشت. لذا، درصد چربی و پروتئین شیر تحت تاثیر واقع نشد اما تولید کل چربی و کل پروتئین شیر به دلیل افت تولید شیر کاهش نشان داد. استفاده از این افزودنی اگرچه تخمیر را در سیلاژ با ماده خشک بالا به سمت مطلوب پیش می برد و پایداری هوازی سیلاژها را افزایش می دهد، اما هنوز هم بر عیب دیگر افزودنی های میکروبی که کاهش در مصرف خوراک است نمی تواند غلبه کند.
محمود رستمی یعید انصاری
پروتئین باند کنندهatp دومین زیر عضو(abcg2) یک انتقال دهنده پروتئینی در سطح غشای سلولی می باشد. نقش عمده آن انتقال مواد به ویژه چربی ها به داخل وخارج سلول ها است. این انتقال دهنده پروتئینی توسط ژن abcg2 کد می شود. با توجه به نقش abcg2 در انتقال چربی ها از خون به داخل شیر وهمچنین مطالعات qtl صفات تولید شیر، abcg2بعنوان یک ژن کاندید مرتبط با صفات تولید شیردر گاوهای شیری در نظر گرفته شده است تعویض نوکلئوتید aبا c در این ژن و بیان آن باعث تبدیل تیروزین به سرین در موقعیت y581sو ایجاد شکل فعال این انتقال دهنده می گردد. در حالت وجود نوکلئوتید cیک جایگاه برش آنزیم psti ایجاد شده ودر نتیجه آلل aبه صورت یک باند292 جفت بازی و آلل cبه صورت یک باند 268 جفت بازی روی ژل آگاروز قابل تشخیص خواهد بود. به منظور بررسی این چند شکلی و ارتباط آن با صفات تولید شیر، از 408 رأس گاو هلشتاین در 5 گاوداری صنعتی اصفهان که دارای رکوردهای تولید و ترکیبات شیر در شکم اول بودند بطور تصادفی، نمونه گیری خون انجام شد. تعیین ژنوتیپ به روش pcr-rflp انجام شد. پس از انجام مراحل استخراج، تعیین کیفیت و کمیت dna استخراج شده و تکثیر و هضم توسط آنزیم برشی، محصول هضم روی ژل آگارز 5/2 درصد مشاهده شد. هر دو آلل a و c در چهار گله مشاهده شد وآلل c تنها در یک گله مشاهده نشد و فراوانی آلل های aوc در مجموع گله ها به ترتیب برابر 97/0و03/0مشاهده شد. ژنوتیپ ccدر هیچ کدام از گله ها مشاهده نشد. فراوانی ژنوتیپ های aaو acبه ترتیب برابر 94/0و06/0 مشاهده شد. چهار گله ای که هر دو ژنوتیپ aa وac را دارا بودند و مجموع گله ها برای چند شکلی مورد مطالعه،در تعادل هاردی وینبرگ قرار دارند. وجود این تعادل می تواند به دلیل عدم انتخاب حیوانات بر اساس ژن abcg2 باشد. آنالیز ژنتیکی جمعیت توسط برنامه ی نرم افزاری popgen32 انجام شد. شاخص های به دست آمده، وجود تنوع بالای این چند شکلی و همخونی و ارتباط ژنتیکی بالا را در جمعیت مورد نظر نشان می دهد. به منظور تعیین اثر ژنوتیپ روی صفات تولیدی از برنامه ی نرم افزاری sas، رویه ی glm استفاده شد. اثر ژنوتیپ و اثر ترکیبی گله، سال و فصل زایش به عنوان اثرات ثابت و روز-های شیردهی و روز های باز به عنوان واریانس مشترک در مدل در نظر گرفته شدند. ژنوتیپ روی درصد چربی (001/0p<)و ارزش اصلاحی تولید شیر اثر معنی دار داشت (50/0p<). افراد دارای ژنوتیپ ac در مقایسه با ژنوتیپ aa از نظر آماری درصد چربی شیر بیشتر و ارزش اصلاحی تولید شیر کمتری داشتند. این یافته می تواند دلیلی بر افزایشی بودن اثر آلل های این چند شکلی باشد. با توجه به وجود ارتباط بین این چند شکلی و صفات درصد چربی شیر و ارزش اصلاحی تولید شیر ، می توان در انتخاب برای این صفات از این چند شکلی استفاده نمود.
شیوا اولیاء محمد خوروش
در این تحقیق 2 آزمایش انجام شد. آزمایش اول، پوشش دهی انسولین با نانوذرات و محاسبه میزان جذب آن ها در دوازدهه گوسفند بود. دیابت قندی، بیماری است که حاصل کمبود ترشح یا عملکرد انسولین می باشد و تزریق روزانه چند دوز انسولین برای بیماران دیابتی امری ضروری است که نه تنها امری دردناک است، بلکه عوارض جانبی زیادی نیز به همراه دارد. به همین دلیل تحقیقات گسترده ای برای تهیه فورمولاسیون خوراکی انسولین در حال انجام است. چون انسولین ملکول پروتئینی است، پس در مقابل آنزیم ها و اسیدهای دستگاه گوارش ناپایدار است، پس بایستی از ترکیبی برای پوشش دهی انسولین استفاده کنیم که محققین نانو ذرات را پیشنهاد کرده اند. به همین دلیل در این مطالعه ابتدا انسولین به وسیله پلیمر اودراگیت پوشش دهی شد، سپس نانوذرات انسولین بر روی خرگوش به عنوان مدل طرح آزمایش شد، که منجر به کاهش 40 واحدی گلوکز خون خرگوش ها شد. سپس نانوذرات به صورت خوراکی در یک دوره 5 روزه به 15 راس گوسفند خورانیده شد. خونگیری یک روز در میان انجام شد و پلاسما جداسازی شد. سپس کورتیزول، پروژسترون، استروژن، انسولین و igf-i پلاسما اندازه گیری گردید، که از این بین کورتیزول کاهش و پروژسترون افزایش معنی داری را نشان دادند. آزمایش دوم بر روی پوشش دهی igf-i با نانوذرات انجام شد. igf-i بر روی رشد جنینی، رشد پس از تولد، متابولیسم کربوهیدرات ها و پروتئین ها دخالت دارد و منجر به جذب گلوکز در سلول های ماهیچه ای و عضله ای می شود. به همین منظور igf-i در این تحقیق پوشش دهی شد تا بتوان از آن به صورت خوراکی استفاده کرد و از آسیب در دستگاه گوارش نیز در امان باشد. ابتدا از خرگوش به عنوان مدل طرح استفاده شد که نانو ذرات igf-i منجر به کاهش 20 واحدی گلوکز خون خرگوش ها شدند. سپس از 4 راس گوسفند استفاده شد. گوسفندان به گونه ای تحت عمل جراحی قرار گرفتند که دسترسی به دوازدهه امکان پذیر باشد، پس از جراحی نانو ذرات به دوازدهه تزریق شد. دوره آزمایش 5 روزه بود و خونگیری در روزهای اول، سوم و پنجم اندازه گیری شد و پس از جدا کردن پلاسما کورتیزول، پروژسترون، استروژن، انسولین و igf-i پلاسما اندازه گیری گردید، که پروژسترون و igf-i افزایش معنی داری نشان دادند. سپس از 15 راس گوسفند به منظور خوراندن نانوذرات به آن ها استفاده شد و پس از دوره 5 روزه و خونگیری از گوسفندان و سنجش کورتیزول، پروژسترون، استروژن، انسولین و igf-i پلاسما، مشخص شد که کورتیزول کاهش، پروژسترون و استروژن افزایش معنی داری داشتند.
سید حمیدرضا معین الدینی مسعود علیخانی
مطالعه حاضر با استفاده از 32 راس گوساله هلشتاین (16 نر و 16 ماده) به منظور ارزیابی اثرات جایگزینی ذرت با جو یا تریتیکاله در خوراک آغازین گوساله های شیرخوار بر میانگین مصرف خوراک، میانگین افزایش وزن روزانه، بازده مصرف خوراک، سن از شیرگیری، رشد اسکلتی، ph مایع شکمبه و متابولیت های خون در قالب طرح کاملا تصادفی با چهار تیمار انجام شد. نسبت غلات مورد استفاده در استارتر بدین صورت بود: 1- 100% ذرت (c) 2- 75% ذرت و 25% جو (b) 3- 75% ذرت و 25% تریتیکاله (t25) 4- 50% ذرت و 50% تریتیکاله (t50). خوراک ها بصورت هم انرژی و با میزان پروتئین در حدود 19 درصد تنظیم شدند. گوساله ها تا زمان شیرگیری روزانه با 4 لیتر شیر کامل در دو نوبت صبح و عصر تغذیه می شدند و از روز چهارم تا روز هفتادم پس از تولد دسترسی آزاد به آب و استارتر داشتند. در هر تیمار نیمی از گوساله ها بصورت تصادفی برای نمونه گیری خون، مدفوع و مایع شکمبه انتخاب شدند. داده ها در سه دوره 42-0، 70-43 و 70-0 آنالیز شد. مصرف استارتر، افزایش وزن و بازده مصرف خوراک در دوره اول در تیمار شاهد کمتر بود ولی این تفاوت معنی دار نبود. در دوره دوم نیز عملکرد در بین تیمارها مشابه بود. در کل دوره مصرف استارتر و افزایش وزن در بین تیمارها یکسان بود ولی بازده مصرف خوراک در تیمارt 50 تمایل به کاهش (09/0= p) نشان داد. با اینکه سن از شیرگیری در تیمار دوم و چهارم کمتر بود ولی این تفاوت به لحاظ آماری معنی دار نبود. میزان ph مایع شکمبه در سن 70 روزگی در تیمار b وt 50 نسبت به گروه c و t25 بطور معنی داری کمتر بود (05/0=p) ولی در سن 35 و 50 روزگی تفاوتی در بین تیمارها مشاهده نشد. مقایسه متابولیت های خونی نشان داد میزان ازت اوره ای خون در تیمار t25 وt 50 در دوره دوم بطور معنی داری (0004/0= p) بالاتر از cو b بود ولی میزان گلوکز و بتاهیدروکسی بوتیریک اسید در بین تیمارها در هرسه دوره یکسان بود. هضم پذیری ظاهری هیچ یک از اجزاء مغذی در دوره اول تحت تاثیر تیمار قرار نگرفت. در دوره دوم، جایگزینی تریتیکاله و جو افزایش معنی دار در هضم-پذیری ظاهری ماده خشک (03/0= p)، الیاف شوینده خنثی (0007/0= p) و ماده آلی (02/0= p) را سبب شد. جایگزینی ذرت با تریتیکاله یا جو بهبود رشد اسکلتی را بهمراه داشت؛ چنانچه در زمان قبل از شیرگیری ارتفاع جدوگاه (005/0= p) در تیمار b وt 50 بطور معنی داری بالاتر از گروه c بود. نتایج آزمایش حاکی از آن است که جایگزینی بخشی از ذرت با جو یا تریتیکاله در استارتر گوساله های شیرخوار تا سطوح مورد آزمایش در مطالعه حاضر، بدون تاثیر منفی بر عملکرد گوساله ها امکان پذیر است.
سهیلا زارعی شمس آبادی محمد خوروش
چکیده: اهداف این طرح ارزیابی کیفیت آغوز در گاوداری های شیری صنعتی اصفهان و بررسی اثر شکم زایش و فصل زایش بر کیفیت آغوز بود. نمونه های آغوز از 11 گاوداری شیری صنعتی از زمستان سال 1389 تا پائیز 1390 جمع آوری شدند. نمونه های آغوز 365 گاو هلشتاین، برای غلظت igg، igm، چربی، پروتئین، لاکتوز، ماده جامد، کلسیم و فسفر مورد آنالیز قرار گرفتند. غلظت آنتی بادی ها به روش الایزا با استفاده از کیت های شرکت بتیل (kit e10-118 and 101) اندازه گیری شدند. غلظت igg و igm به ترتیب 83/35 و 82/5 میلی گرم در میلی لیتر بود. درصد چربی، پروتئین، لاکتوز و ماده جامد به ترتیب 75/4، 5/18، 2 و 24/27 بود. غلظت کلسیم و فسفر به ترتیب 73/2691 و 32/1937 میلی گرم در کیلوگرم بود. حجم آغوز تأثیر معنی داری بر هیچ کدام از فراسنجه های آغوز نداشت. فصل زایش تأثیر معنی داری بر غلظت آنتی بادی های آغوز داشت. غلظت igg و igm در زمستان بیشترین میزان بود. در پائیز و بهار غلظت آنتی بادی های نوع g کمترین بود. ضمن اینکه فصل تابستان در رده دوم نسبت به زمستان از نظر غلظت igg قرار گرفت. تأثیر فصل بر غلظت چربی آغوز گاوها تفاوت معنی داری داشت (05/0p = ). پائین ترین درصد چربی در پائیز و بهار مشاهده شد. تأثیر فصل بر کلسیم و فسفر آغوز گاوها معنی دار بود (0001/0p = ). به طور کلی برای هر دو عنصرکلسیم و فسفر، فصل تابستان تفاوت معنی داری با سایر فصول (0001/0p = ) داشت. در تابستان بالاترین میزان کلسیم و فسفر در آغوز گاوها وجود داشت. شکم زایش تأثیر معنی داری بر غلظت igg و هم چنین غلظت igm نداشت. اگرچه روند افزایشی غلظت ig با بالارفتن تعداد شکم گاو دیده شد ولی گاوهای شکم چهارم به طور معنی داری نسبت به سایر شکم ها از نظر غلظت igg در پائین ترین میزان بودند. روند کاهشی در غلظت کلسیم و فسفر با بالارفتن تعداد شکم گاو مشاهده شد ضمن اینکه میزان کلسیم و فسفر در سن سوم به بعد تقریباً به حد ثابتی رسید. نتایج آماری حاصل از مدیریت آغوز در گله های اصفهان، به نظر قابل قبول می باشد ولی توجه به یکسری نکات برای عملی شدن آنچه در تئوری مطرح است در گاوداری ها امری ضروری است. یکی از عوامل مدیریتی مطرح، بحث عدم استفاده ازآغوز تلیسه ها است که متأسفانه در بعضی گاوداری ها، به خصوص در گله های بزرگ، آغوز تلیسه ها دور ریخته می شود. نتایج حاصل از این مطالعه حاکی از آن است که اثر فصل زایش بر غلظت ایمنوگلوبولین ها موثرتر از شکم زایش است. با توجه به اینکه تنها 6/18% از نمونه ها غلظت igg بالاتر از 50 میلی گرم در میلی لیتر داشتند، لذا پیشنهاد می شود که گاوداری های صنعتی اصفهان تعیین کیفیت آغوز را بیشتر براساس اثر فصل تا تعداد شکم گاو مورد توجه قرار دهند. ضمن اینکه می بایستی تلاش های خود را در زمینه بهبود کیفیت آغوز بیشتر از گذشته به منظور تضمین سلامت و آینده ی تلیسه های جایگزین و بقای گاوداری ارتقا بخشند.
زهرا وفایی سعدی محمد خوروش
به منظور بررسی آثار مرکزی سه ماده وازوپرسین، اکسی توسین و هیستامین در سیستم عصبی در گوسفند و ارتباط آن با فعالیت غده هیپوفیز و غدد محیطی پژوهش حاضر صورت گرفت. این تحقیق در دو مرحله به منظور مقایسه آثار مرکزی و محیطی هورمون های نانوپپتیدی وازوپرسین و اکسی توسین و همچنین ناقل آمینی هیستامین انجام شد. در مرحله اول 4 رأس گوسفند نر و یک رأس گوسفند ماده مورد جراحی درون بطنی(icv) قرار گرفته و کانولا در بطن جانبی مغز آن ها کاشته شد. تأیید موقعیت آناتومی آن با خروج مایع مغزی- نخاعی از کانولا و همچنین عکسبرداری رادیولوژی از محل کاشت صورت گرفت. گوسفندهای کانول گذاری شده به این روش در طول مدت نگهداری و نیز دوران پس از جراحی، بنا به علل مختلف دچار عوارض جانبی پس از جراحی گردیده و شرایط طبیعی خود را برای ادامه انجام آزمایشات از دست دادند. در مرحله دوم طرح 4 رأس گوسفند ماده، مورد تزریق درون رگی(ورید گردنی) در دوزهای صفر، 125، 250 و 500 نانومول از مواد وازوپرسین، اکسی توسین و هیستامین قرار گرفته و نمونه خون مربوطه به فاصله زمانی 4 روزه (و سه ساعت پس از زمان تزریق) گرفته می شد. آزمایشات انجام شده بر روی نمونه خون ها شامل اندازه گیری هورمون های کورتیزول، استروژن و پروژسترون بود. روش انجام آزمایشات هورمونی با دقیق ترین روش موجود (روش های clia و elfa) صورت گرفت. اطلاعات به دست آمده توسط نرم افزار آماری sas و رویه glm آنالیز شده و مقایسه میانگین ها با استفاده از آزمون دانکن انجام شد. نتایج حاصل نشان داد که هورمون وازوپرسین در دوز 125 نانو مول باعث افزایش معنی دار(05/0p<) ترشح کورتیزول و در دوزهای 250 و 500 نانو مول باعث کاهش معنی دار(01/0p<) ترشح کورتیزول شد. اما استفاده ازدوزهای متفاوت هورمون وازوپرسین در میزان ترشح هورمون های استرژون و پروژسترون تأثیر معنی داری نداشت (05/0p>). با تزریق دوز 250 نانو مول اکسی توسین میزان ترشح کورتیزول به طور معنی داری (05/0p<) کاهش یافت. همچنین با تزریق دوز 125 نانو مول اکسی توسین میزان ترشح استروژن به طور معنی داری افزایش یافته اما با استفاده از دوز 500 نانو مول میزان ترشح استروژن به طور معنی داری (01/0p<) کاهش یافت. اما تزریق دوزهای متفاوت اکسی توسین بر میزان ترشح هورمون پروژسترون اثر معنی داری را به همراه نداشت. همچنین با تزریق دوزهای متفاوت هیستامین، تأثیر معنی داری در میزان ترشح هورمون های کورتیزول، استروژن و پروژسترون ایجاد نشد. با توجه به نتایج فوق شاید بتوان نتیجه گیری کرد که گیرنده های اکسی توسین و وازوپرسین در بخش قشر فوق کلیه می تواند در دوزهای فارماکولوژیک تغییراتی را در میزان گلوکوکورتیکوئیدها ایجاد نماید و این تغییرات وابسته به میزان تزریق، واکنش های متفاوت فیزیولوژیک را نشان می دهد. همچنین عدم تأثیر هیستامین بر مکانیسم ترشح هورمون های استروئیدی مورد بررسی، حاکی از نیمه عمر کوتاه این هورمون و یا عدم وجود گیرنده در این بخش ها می باشد.
ندا تدینیان مسعود علیخانی
به منظور بررسی تاثیر افزودن چربی و سطوح مختلف سلنیوم و ویتامین e در جیره گاوهای شیری دوره انتقال بر سیستم ایمنی گاوها و ایمنیت گوساله ها تا پایان شیرخوارگی تعداد 32 گاو شیری هلشتاین چند شکم زایش را 21 روز قبل از زایش در قالب یک طرح کاملاً تصادفی بین 8 تکرار 4 تیمار آزمایشی توزیع گردید. تیمارهای آزمایشی شامل تیمار 1: بدون چربی با1500 واحد ویتامین e برابر با6/3 میلی گرم در کیلو گرم(1 برابر میزان توصیه شده nrc)، تیمار 2: بدون استفاده از چربی با 3000 واحد ویتامین e، تیمار 3: 5/2 درصد پودر چربی با1500 واحد مکمل ویتامین eو 6/3 میلی گرم سلنیوم (1 برابر میزان توصیه شده nrc)، تیمار 4: 5/2 درصد پودر چربی با3000 واحد مکمل ویتامین e و 2/7 میلی گرم سلنیوم بودند. برای اندازه گیری پارامترهای خونی به ترتیب در روز 21 قبل از زایش مورد انتظار و روز زایمان ازگاوهای شیری دوره انتقال و در روزهای تولد و 48 ساعت پس از تولد ازگوساله ها خونگیری شد. میزان ماده خشک مصرفی ، دمای رکتوم و اسکور مدفوع روزانه و اضافه وزن بدن هفتگی در گوساله ها اندازه گیری شد. نتایج نشان دادکه در تیمارهای مختلف، مکمل پودر چربی، سلنیوم-ویتامین eتاثیر معنی داری بر پارامترهای خونی از قبیل غلظت گلوبولین، کل پروتئین های سرمی، ایمونوگلوبولین g و گلوکز سرم خون گاوها نداشت. غلظت آلبومین با افزودن مکمل چربی به جیره در گاوها تمایل به معنی داری داشت (07/0p=). ولی به کاربردن این مکمل ها تاثیر معنی داری بر وزن بدن گاوها نداشت. تیمارهای غذایی تاثیری بر ترکیب آغوز از جمله میزان آغوز تولیدی، درصد پروتئین، درصد لاکتوز، مواد جامد غیر چربی، کل مواد جامد شیر و سلنیوم آغوز نداشت. چربی شیر به طور معنی داری (01/0 p<) به وسیله مکمل نمودن پودرچربی و ویتامینe-سلنیوم کاهش یافت. در گوساله های استفاده از این مکمل ها اثر معنی داری بر غلظت آلبومین و ایمونوگلوبولین g آنها نداشت، اما توانست به طور معنی داری (001/0 >p) میزان گلوبولین و کل پروتئین سرمی را کاهش دهد. استفاده از این مکمل ها توانست به طور معنی داری (05/0 p<) غلظت tnf-? گوساله ها را افزایش دهد. اگرچه استفاده از این مکمل ها تاثیر معنی داری بر میزان خوراک مصرفی، میزان اضافه وزن بدن، وزن از شیرگیری و سن از شیرگیری گوساله ها نداشت (05/0 p>)، اما توانست بازده خوراک را به لحاظ عددی بهبود دهد. مکمل نمودن پودر چربی و سلنیوم-ویتامین eاثر معنی داری بر وزن تولد، وزن از شیرگیری و سن از شیرگیری گوساله ها نداشت. همچنین نمره مدفوع، دمای رکتوم و رشد اسکلتی شامل دورکمر، طول بدن، عرض، ارتفاع و قد گوساله ها تحت تاثیر تیمارهای غذایی قرار نگرفت. به طور کلی، به نظر می رسد افزودن مکمل های پودر چربی و سلنیوم - ویتامین e توانست باعث بهبود پاسخ ایمنی و بازده خوراک در گوساله ها شود.
زهرا غریب زاده محمدحسین نصر اصفهانی
چکیده تنش گرمایی برون تنی (41 درجه سانتی گراد) اثرات مخرب بر بلوغ آزمایشگاهی اووسیت، تکوین رویان و عملکرد سلولی دارد. هدف از انجام این تحقیق اعمال تنش گرمایی بر اووسیت های گوسفندی طی بلوغ آزمایشگاهی و بررسی اثر آن بر الگوی بیان ژن های heat shock protein90 (hsp90)،(pap) polya polimerase، cyclin b، na/k-atpase، connexin 43 (cx43)، oct4 ، بلوغ میوزی (تکامل تا مرحله متافاز ii)، تکوین جنین و تعداد کل سلول های بلاستوسیست بود. همچنین تاثیر تنش گرمایی بر سخت شدگی زونا پلوسیدا، قطر اووسیت و الگوی توزیع گرانول های قشری در زیر غشای پلاسمایی نیز ارزیابی گردید. اووسیت های نابالغ گوسفندی(gv) به طور تصادفی به دو گروه دسته بندی شدند. اووسیت های گروه اول ابتدا به مدت 12 ساعت در دمای 41 درجه سانتی گراد و سپس 10 تا 12 ساعت در دمای 5/38 درجه سانتی گراد (گروه تحت تنش گرمایی یا hs) و گروه دوم به مدت 22 تا 24 ساعت در دمای 5/38 درجه سانتی گراد (گروه کنترل یا گروه بدون تنش گرمایی،nhs ) در محیط tcm-199 در انکوباتور با 5 درصد co2 کشت داده شدند. نتایج بررسی های ایمونوسیتوشیمی نشان داد در حالی که اووسیت های بالغ شده در 5/38 درجه سانتی گراد اغلب در مرحله متافاز ii تقسیم میوزی بودند، اکثر اووسیت های تحت تنش گرمایی در مرحله gvbd (germinal vesicle breackdown) متوقف شده یا دارای کروموزوم های ناهنجار بودند (05/0 p<). به علاوه تنش گرمایی 41 درجه سانتی گراد سبب کاهش درصد تسهیم (19/56 در مقابل 28/89 درصد) و درصد مورولا (85/26 در مقابل 85/37 درصد) گردید (05/0 p<)، اما درصد بلاستوسیست (17/17 در مقابل 21/24 درصد) را تحت تاثیر قرار نداد (05/0 < p). کیفیت جنین ها (شمار سلول های توده سلولی داخلی یا icm) با افزایش درجه حرارت به 41 درجه سانتی گراد به طور معنی داری کاهش یافت (01/0 p<). همچنین مشاهده گردید که تنش حرارتی باعث سخت شدگی زوناپلوسیدا ، افزایش قطر اووسیت و تغییر الگوی توزیع گرانول های قشری می گردد که در مقایسه با گروه کنترل معنی دار است (05/0 p<). میزان بیان ژن na/k-atpase به طور معنی داری در گروه تحت تنش افزایش یافت (05/0 p<). همچنین تنش گرمایی اگر چه باعث افزایش میزان بیان ژن های heat shock protein90 (hsp90)،(pap) polya polimerase، cyclin b و connexin 43(cx43) و کاهش میزان بیان ژن oct4 گردید، اما از لحاظ آماری معتی دار نبود (05/0 < p). اووسیت های گوسفندی در زمان بلوغ میوزی به آسیب های ناشی از تنش گرمایی برون تنی حساس بوده و کاهش بازده تکوین در این اووسیت ها مشاهده شد.
بهاره دولتخواه امیر حسین مهدوی
مطالعات نسبتاً اندکی در زمینه استفاده از یاخته شناسی و بافت شناسی برای تشخیص اندومتریت در گاوداری های ایران صورت گرفته است. یکی از اولین پاسخ های رحمی به عفونت، مهاجرت گسترده نوتروفیل ها (pmns) به حفره رحم می باشد، از این رو ارزیابی سهم نسبی نوتروفیل ها به سایر سلولها در نمونه مخاط واژن گاوهای بعد از زایش، به تعیین شدت التهاب رحمی کمک خواهد کرد. از نظر بافت شناسی نیز اندومتریت منجر به بروز تغییراتی مانند تخریب اپیتلیوم پوششی یا افزایش نفوذ نوتروفیل ها در اندومتریوم می-گردد. مطالعه حاضر به منظور بررسی مقایسه ای ویژگی های بافتی و سلولی، به ویژه شاخص pmns رحم، در گاوهای سالم و مبتلا به اندومتریت، در دو آزمایش به موازات یکدیگر انجام شد. به علاوه از آنجایی که افزایش غلظت پروژسترون خون، قبل از حذف آلودگی باکتریایی رحم از عوامل افزایش احتمال ابتلا به اندومتریت محسوب می شود، الگوی ارتباطی غلظت پروژسترون با احتمال وقوع و شدت اندومتریت نیز مورد بررسی قرار گرفت. در آزمایش اول دستگاه تولیدمثلی گاوهای سالم (9 راس) و مبتلا به اندومتریت (9 راس) در کشتارگاه جمع آوری شد. ابعاد ظاهری و قوام رحم در مورد 7 نمونه کامل (2 راس سالم و 5 راس مبتلا به اندومتریت) مورد بررسی قرار گرفت و برش هایی از بخش میانی بدنه و شاخ بزرگتر تمام نمونه های رحمی تهیه و به روش h&e رنگ آمیزی گردید. در آزمایش دوم از 15 راس گاو هلشتاین غیر آبستن شکم دوم که از نظر ظاهری و تخمدانی سالم به نظر می رسیدند، گوساله ماده زاییده و حداقل دو بار بعد از زایش تلقیح شده بودند، استفاده شد. از این گاوها در روز صفر(فحلی)، سوم و نهم سیکل فحلی خونگیری و در روز صفر نیز نمونه مخاط گرفته شد. نمونه های مخاط بعد از خشک شدن بر اسلاید شیشه ای در هوای آزاد و رنگ-آمیزی به روش پاپ، با استفاده از میکروسکوپ نوری و بزرگنمایی 400×، بررسی شدند. پردازش آماری تمام داده های مربوط به این مطالعه با استفاده از نرم افزار آماری sas 9.1 و رویهglm انجام شد. در بررسی تفاوت روند تغییرات غلظت پروژسترون بین گاوهای سالم و مبتلا و نیز تغییرات جمعیت نوتروفیل، باکتری، تریکوموناس، تغییرات سلولی و شاخص بلوغ، از bcs و روزهای شیردهی (dim) به عنوان متغیرهای کمکی استفاده گردید و گاوها در دو کلاس dim?60 و dim>60 طبقه بندی شدند. به علاوه در بررسی روند تغییر غلظت پروژسترون در روزهای سوم و نهم، غلظت پروژسترون در روز فحلی نیز به عنوان متغیر کمکی در نظر گرفته شد. بررسی های انجام شده در مورد تاثیر اندومتریت بر ویژگی های ظاهری رحم (طول و قطر بدنه رحم و نیز طول و قطر شاخ بزرگتر رحم) تفاوت معنی داری بین گروه شاهد و مبتلا به اندومتریت نشان نداد، اما اسکور قوام رحم در گاوهای مبتلا، به طور معنی داری (05/0>p) بیشتر از میزان این فراسنجه در گاوهای سالم گزارش شد. از نظر بافت شناسی نیز اندومتریت با افزایش معنی دار (01/0>p) قطر اندومتریوم ، نفوذ نوتروفیل ها به اندومتر (05/0>p)، پراکندگی غدد (05/0>p) و درصد نواحی فیبروتیک (05/0>p) و کاهش معنی دار شدت رنگ پذیری و انسجام سلولی غدد اندومتریوم، در رحم گاوهای مبتلا در مقایسه با گاوهای سالم همراه بود. نتایج استفاده از یاخته شناسی مخاط واژن نیز، حاکی از وجود تفاوت معنی داری در زمینه جمعیت نوتروفیل ها (0001/0>p)، میزان تغییرات سلولی (05/0>p) و جمعیت باکتریایی (01/0>p) بین گاوهای گروه شاهد و مبتلا به اندومتریت بود اما تفاوت معنی داری در مورد جمعیت تریکوموناس و شاخص بلوغ سلولی نشان نداد. به علاوه، تفاوت معنی داری بین غلظت هورمون پروژسترون در روزهای صفر، سوم و نهم سیکل فحلی در دو گروه دیده نشد. نتایج این آزمایش نشان داد استفاده از یاخته شناسی مخاط واژن شاید بتواند در تشخیص وجود و شدت اندومتریت در گاوهای شیری بعد از زایش، روشی کاربردی باشد.
بهاره اعتصام محمد خوروش
صفات تولید مثــلی یکـی از مهمتـریـن پارامتــرهای تعیین کننده در صنعت پرورش گاو شیری میباشند. لذا توجه به مکانیسمهای تولید مثلی و شناخت هورمونهای تأثیرگذار امری مهم محسوب میشوند. فعالیت دستگاه تولید مثل نیازمند همکاری هورمونهای اولیه و ثانویه تولید مثلی میباشد. عوامل رشد و هورمونهای متابولیکی مثل انسولین و igf-i در تنظیم تخمدان تأثیر بسزایی دارند. انسولین و igf-i به عنوان میانجیگرهای مهم توسعه فولیکولی، استروئیدوژنز، بلوغ اووسیت و نهایتاً رشد و توسعه جنین عمل میکنند. هورمون انسولین علاوه بر بحث انتقال گلوکز به داخل سلول دارای نقش میتوژنیک میباشدکه در حیات و باروری تخمک بسیار مهم و حیاتی است. igf-i در افزایش حساسیت فولیکولها به گنادوتروپینها نقش داشته و باعث رشد فولیکول و به دنبال آن تخمک گذاری میشود. جدا از غلظت انسولین و igf خون، بیـان ژن گیرنده های igf وانسولین و تراکم آنها در سلولهای گرانولوزا در رشد و عملکرد فولیکولها و تولید استروئیدها موثر است. در سلولهای گرانولوزا و تکا بیان mrna گیرنده انسولین در طی مرحله پری آنترال به مرحله قبل از تخمک اندازی به طور قابل ملاحظه ای تغییر میکند. بیان گیرنده igf نیز به طور مشابه در سلولهای تکا وگرانولوزا در طی مراحل پایانی تکامل فولیکول افزایش یافته و با شروع آترزیا کاهش می یابد. بنا بر آنچه گفته شد مشاهده و تخمین تعداد گیرنده های igf و انسولین توسط روشهایی مانند ایمونوهیستوشیمی میتواند به درک بهتر از نقش این دو هورمون در تولید مثل کمک کند. در آزمایش حاضر، 30 عدد تخمدان گاو شیری از کشتارگاه های محلی در سطح استان اصفهان جمع آوری شده که 20 عدد از آنها مربوط به گاوهای نابارور و 10 عدد دیگـر متعلق به گاوهـای بارور در محدوده سنی 2 الی 7 سال بودند. تخمــدانها در فرمـالین 10% فیکس شده و سپس به منظور انجام رنگ آمیــزی h&e و ایمـونوهیستوشیـمی به روش envision ، از هر نمونه بلوکهای پارافینی مناسب تهیه گردید. رنگ آمیزی با استفاده از آنتی بادی منوکلونال خرگوش برای گیرنده igf-i و سوبسترای کروموژن انجام شد. آنتـی بـادی به کار رفته یک آنتی خرگوش منوکلونال محصول شرکت abcam® با کد شناسایی ab39675 بوده که در درجه اول با گیرنده igf-i و نیز با گیرنده انسولین و پروتئینهای مرتبط با گیرندهانسولین واکنش متقابل دارد. نتایج مطابق سیستم اسکوربندی هشت واحدی allred و براساس شدت و وسعت رنگ آمیزی تفسیر شدند. این نتایج نشان دهنده اختلاف معنی دار آماری هم به لحاظ شدت رنگ پذیری و هم از نظر وسعت رنگ پذیری بین میزان گیرنده ها در بافت تخمدان گاوهای بارور و نابارور بودند (0001/0> p ). وسعت رنگ آمیزی در سلولهای تکا به مراتب بیشتر از سلولهای گرانولوزا بود. شدت رنگ آمیزی در سلولهای استـروما خیلی ضعیف تر از سلولهای تکـا و گرانـولوزا بود. شدت رنگ آمیـزی از فولیکولهای پری آنترال تا آنترال تشدید شد. حضور گیرنده ها در سلولهای جسم زرد و رگها تأیید شد. میزان رنگ پذیری جسم سفید در حد صفر بود. در پایان میتوان نتیجه گرفت حضور گیرنده هورمونهای انسولین و igf-i در سلولهای تخمدان بیانگر تأثیر شرایط متابولیکی دام بر عملکرد تخمدان است؛ بنابراین میزان گیـرنده های موجود از این هورمونها در بافت تخمـدان و اطراف اووسیت یکی از شـاخصهای باروری و ناباروری به شمار می آید.
ندا جعفرپور محمد خوروش
این مطالعه به بررسی پاسخ های عملکردی مربوط به رشد گوسفندهای نژاد نائینی نسبت به استفاده از سطوح مختلف مکمل روی-متیونین می پردازد. این آزمایش در طی چند مرحله صورت گرفت. بررسی نحوه ی اثرگذاری این مکمل بر هورمون های رشد، igf-i، انسولین، تستوسترون و همچنین vfa از طریق تزریق مستقیم در داخل دئودنوم به روش کانول گذاری دئودنوم به دلیل مشکلات مربوط به عدم دسترسی به لوازم و مکان مناسب برای اجرای این بخش امکانپذیر نگردید. تأثیر گذاری سطوح مختلف مکمل روی-متیونین بر فراسنجه های خونی gh، igf-i، انسولین، تستوسترون، کورتیزول و vfa از طریق استفاده به صورت خوراکی بر روی 16 رأس میش بالغ (حدود 2-2/5 ساله) در قالب طرح کاملاً تصادفی با 4 تیمار و 4 تکرار در هر تیمار اجرا شد. تیمارها به صورت گروه شاهد، گروه دریافت کننده ی 4/0 گرم مکمل روی-متیونین ، گروه دریافت کننده ی8/0 گرم مکمل روی-متیونین و گروه دریافت کننده ی 2/1 گرم مکمل روی-متیونین بودند. نتایج بدست آمده از این بخش اثرگذار بودن سطوح 8/0 و به ویژه 2/1 گرم مکمل روی-متیونین را بر کاهش gh و افزایش igf-i و تستوسترون سرم خون میش ها نشان داد در صورتیکه میزان هورمون های انسولین و کورتیزول و همچنین vfa، هیچ تفاوت معنی داری را در بین گروه های تیماری نشان ندادند.جهت بررسی نقش مکمل روی-متیونین بر سیستم رشد از طریق تأثیر بر روند تکامل دستگاه کوارش در سنین ابتدایی و دوران ازشیرگیری و عادت پذیری به جیره ی خشک، آزمایشی روی 16 رأس بره ی نر نژاد نا ئینی طراحی شد. این بخش در قالب طرح کاملاً تصادفی ، با 4 تیمار و 4 تکرار در هر تیمار اجرا شد. تیمارها به صورت گروه شاهد، گروه دریافت کننده ی 4/0 گرو مکمل روی-متیونین ، گروه دریافت کننده ی 8/0 گرو مکمل روی-متیونین و گروه دریافت کننده ی 2/1گرو مکمل روی-متیونین بودند. بره ها بر اساس تاریخ تولد از 31 روزگی وارد طرح شدند و پس از گذراندن دوران دوهفته ای عادت پذیری و ازشیرگیری، از سن 45 روزگی روزانه میزان مشخص شده از این مکمل را به صورت مخلوط با شیر خشک دریافت کردند. میزان افزایش وزن بره ها در طول یک ماه به شدت تحت تأثیر استفاده از این مکمل قرار گرفت. پس از 1 ماه 3 تکرار از هر تیمارکشتار گردید و از بافت های روده، شکمبه و کبد نمونه گیری انجام شد. بررسی نمونه های بافتی اخذ شده نشان دادند که استفاده از سطوح 8/0 و 2/1 گرم از مکمل روی-متیونین اثر معنی داری را بر رشد و توسعه ی بافت روده از نظر ارتفاع پرز و عمق کریپت دارد. همچنین بافت کبد از نظر میزان ذخیره ی گلیکوژن به طور معنی داری تحت تأثیر سطوح 8/0 و به ویژه 2/1 گرم از این مکمل قرار گرفت. به طور کلی نتایج حاصل از بخش های مختلف این آزمایش نشان داد که استفاده از عنصر روی بیشتر از میزان توصیه شده در nrc از سنین ابتدایی می تواند به شکل موثری بر سیستم رشد از طریق تأثیر بر فاکتورهای خونی دخیل در رشد و همچنین بهبود روند تکامل و عملکرد دستگاه گوارش تأثیرگذار باشد.
علی کهیانی غلامرضا قربانی
چکیده: این مطالعه به بررسی اثر اندازه ذرات علوفه یونجه در جیره های اسیدوژنیک بر عملکرد و سلامت گاوهای شیرده هلشتاین در اواسط شیردهی می پردازد. در این آزمایش تعداد 9 رأس گاو هلشتاین در اواسط شیر دهی (با میانگین 77/14 ± 77/87 روز پس از زایش، میانگین وزن بدن 53± 653 کیلوگرم وتولید شیر4± 45 کیلوگرم) در قالب 3 دوره آزمایشی 21 روزه مورد آزمایش قرار گرفتند. هر دوره 21 شامل 2هفته زمان عادت دهی و 1 هفته زمان نمونه گیری بود. این آزمایش در قالب طرح پایه مربع لاتین 3 × 3 تکرار شونده با 3 مربع بود. تیمارها شامل 3 اندازه ذرات یونجه خشک با میانگین هندسی 2، 5/3 و 5 میلی متر بود. ترکیبات جیره به نحوی تنظیم شد تا توان اسیدوژنیک جیره به حداکثر مقدار ممکن برسد. تغذیه گاوها به صورت انتخاب آزاد با جیره های با نسبت علوفه به کنسانتره 40 به 60 انجام می شد و از سه جیره غذایی با ترکیبات شیمیایی و انرژی یکسان و طول ذرات متفاوت یونجه استفاده شد. میانگین هندسی اندازه ذرات برای جیره های حاوی یونجه ریز، متوسط و درشت به ترتیب 00/3، 54/3 و 87/3 میلی متربود. با افزایش اندازه ذرات یونجه خشک در جیرهای اسیدوژنیک میانگین هندسی ذرات، ضریب موثر قدیم و جدید و الیاف موثر فیزیکی قدیم و جدید در جیره ها مخلوط به صورت خطی افزایش یافت (05/0>p). این افزایش حاشیه ای باعث شد که مصرف ماده خشک، مصرف ماده آلی، مصرف چربی خام، مصرف الیاف موثر فیزیکی توصیه جدید، تولید شیر روزانه، تولید شیر تصحیح شده بر اساس 4 درصد چربی، تولید پروتئین و زمان نشخوار با مقایسات درجه دو معنی دار (05/0>p) شود. مصرف الیاف موثر فیزیکی توصیه قدیم، درصد چربی شیر، نسبت چربی به پروتئین، زمان خوردن، خوردن به ازای ماده خشک مصرفی و شاخص انتخاب برای الک سینی با افزایش اندازه ذرات به صورت خطی افزایشی معنی دار (05/0>p) شد. مصرف پروتئین خام، جویدن به ازای کیلوگرم مصرف الیاف موثر فیزیکی قدیم و نرخ خوردن به صورت خطی کاهشی معنی دار (05/0>p)، مصرف الیاف نامحلول در شوینده خنثی، تولید مواد جامد شیر، کل زمان جویدن روزانه و ph شکمبه در 4 ساعت پس از خوراک با مقایسات درجه دو تمایل به معنی داری شود. مصرف خوراک در 6 ساعت پس از خوراک و شاخص انتخاب برای الک 19 میلی متر به صورت خطی کاهشی با فزایش اندازه ذرات تمایل به معنی داری و تولید چربی، خوردن به ازای کیلوگرم الیاف نامحلول در شوینده خنثی، طول مدت هر وعده خوردن به صورت خطی افزایشی تمایل به معنی دار شود. این تأثیرات بدون اثر گذاری بر قابلیت هضم ظاهری و ph شکمبه در 2 ساعت پس از مصرف خوراک بود. بر اساس نتایج این مطالعه توصیه انجمن تحقیقات ملی ایالات متحده برای اندازه ذرات یونجه خشک قادر به حفظ سلامت و تولید حیوان در شرایط جیره اسیدوژنیک نیست و همچنین در شرایط اسیدوژنیک بودن جیره، گاوهای مصرف کننده جیره حاوی اندازه ذرات یونجه متوسط دارای بهترین عملکرد بودند. کلمات کلیدی: اندازه ذرات یونجه خشک، الیاف موثر فیزیکی، اسیدوژنیک، فعالیت انتخاب
سیمین خورسندی محمد خوروش
در این آزمایش تاثیر مصرف برخی مکمل های معدنی- ویتامینی در دوره انتقال گاوهای شیری در فصل تابستان بررسی شد. برای این منظور از 100 راس گاو هلشتاین پرتولید چند شکم زایش در چهار گروه آزمایشی 25 راسی استفاده شد. تیمارهای آزمایشی عبارت بودند از: 1- گروه کنترل، 2- گروه دریافت کننده مکمل تزریقی، 3- گروه دریافت کننده بلوس خوراکی و 4- گروه دریافت کننده مکمل تزریقی به همراه بلوس خوراکی. مکمل تزریقی حاوی سلنیوم - ویتامین e و بلوس خوراکی حاوی عناصر مس، کبالت، سلنیوم، منگنز، ید، روی و ویتامین های a، d3 و e بود. مکمل ها از 21 روز قبل از زایش مورد استفاده قرار گرفتند. برای تغذیه ی گاوها از جیره های کاملا مخلوط شده که بر اساس پیشنهادات nrc 2001 تنظیم شده بود استفاده شد. نمونه گیری آغوز از اولین دوشش پس از زایش انجام شد و پس از آن نمونه های شیر به صورت هفتگی و از 3 نوبت شیردوشی روزانه تهیه شد. مقدار تولید شیر گاوها نیز به صورت هفتگی و در 3 نوبت شیردوشی(صبح، ظهر و شب) از سه روز پس از زایش تا هفته نهم شیردهی ثبت شد. اولین خونگیری از گاوها در زمان ورود آنها به طرح انجام شد و پس از آن در زمان زایش، یک ماه پس از زایش و دو ماه پس از زایش نمونه های خون جمع آوری شدند. داده های مربوط به فراسنجه های تولید مثلی گاوها شامل فاصله زایش تا اولین تلقیح، روزهای باز، تعداد تلقیح به ازای هر آبستنی و درصد آبستنی به ازای اولین تلقیح ثبت شد. نتایج نشان داد که مصرف بلوس خوراکی تولید شیر روزانه را به طور معنی داری (05/0p<) افزایش داد. مقدار پروتئین شیر (کیلوگرم در روز) در گروه دریافت کننده مکمل تزریقی به همراه بلوس خوراکی بیشترین بود (05/0p<). درصد مواد جامد بدون چربی شیر تحت تاثیر مکمل های معدنی- ویتامینی قرار گرفت و بطور معنی داری (05/0p<) از گروه کنترل بیشتر بود. در مقایسه با گروه کنترل، مصرف بلوس خوراکی شمار سلول های بدنی شیر را کاهش داد (05/0p<). مصرف مکمل تنها بر درصد چربی آغوز تاثیر داشت (05/0p<) و دیگر ترکیبات آغوز تحت تاثیر تیمارهای آزمایشی قرار نگرفت. ایمینوگلوبولین g در گروه های دریافت کننده بلوس خوراکی تا حدودی افزایش یافت، اما تفاوت مشاهده شده معنی دار نبود. مصرف مکمل تزریقی به همراه بلوس خوراکی غلظت بتاهیدروکسی بوتیرات را در زمان زایش به طور معنی داری (05/0p<)کاهش داد. همچنین مصرف مکمل تزریقی به همراه بلوس خوراکی در مرحله پس از زایش غلظت اسیدهای چرب آزاد خون را به طور معنی داری (05/0p<) کاهش داد. مصرف مکمل های تزریقی و (یا) بلوس خوراکی بر غلظت هورمون های t3 و t4تاثیر معنی داری نداشت. میزان کل پروتئین خون در زمان زایش در گروه های دریافت کننده بلوس خوراکی به طور معنی داری (05/0p<) افزایش یافت. مصرف مکمل تزریقی به همراه بلوس خوراکی غلظت تری گلیسیرید خون را در فاصله یک ماه پس زایش به طور معنی داری (05/0p<) افزایش داد. غلظت نیتروژن اوره ای خون گاوهای دریافت کننده تیمارهای مختلف در هیچ یک از زمان های نمونه گیری تفاوت معنی داری نداشت. فاصله زایش تا اولین تلقیح تحت تاثیر تیمارهای آزمایشی قرار نگرفت، اما تعداد روزهای باز برای گروه دریافت کننده بلوس خوراکی به طور معنی داری (05/0p<) از دیگر گروه ها کمتر بود. تعداد تلقیح به ازای آبستنی تحت تاثیر تیمارهای آزمایشی قرار نگرفت. گرچه نرخ گیرایی در اولین سرویس در گروه دریافت کننده بلوس خوراکی بیشترین بود، اما این صفت تحت تاثیر تیمارهای آزمایشی قرار نگرفت. بالاترین درصد آبستنی تجمعی و درصد آبستنی در هر سرویس مربوط به گروه های دریافت کننده بلوس خوراکی بود (05/0p<). بطوریکه در اولین و دومین سرویس درصد آبستنی در گروه دریافت کننده بلوس خوراکی و در سایر سرویس ها در گروه دریافت کننده مکمل تزریقی به همراه بلوس خوراکی بیشترین بود. به طور کلی نتایج این مطالعه نشان دادکه استفاده از مکمل های معدنی - ویتامینی به فرم بلوس خوراکی به همراه مکمل تزریقی ویتامین e- سلنیوم یا بدون آن، آثار مثبتی بر کمیت و کیفیت تولید شیر، برخی ترکیبات آغوز، کاهش بالانس منفی انرژی، برخی از متابولیت های خون و فراسنجه های تولید مثل گاوها داشت.
سعید کریمی دهکردی یوسف رووبهان
به منظور بررسی اثر افزودن مکمل های مختلف چربی در جیره دوره انتقال، 30 رأس گاو شیری هلشتاین آبستن سنگین، همگی شکم چهارم، با میانگین وزن بدن 41±794 کیلوگرم و روزهای آبستنی 5±250 روز به طور تصادفی به جیره های آزمایشی حاوی پودر چربی پالم (تیمار 1)، روغن مایع سویا (تیمار 2) یا دانه کامل سویای تف داده، به عنوان مکمل حاوی روغن، (تیمار 3) اختصاص داده شدند. پس از 14روز عادت دهی به جایگاه، دام ها به مدت 3 هفته پیش و 3 هفته پس از زایش در حد مصرف اختیاری با جیره های آزمایشی تغذیه شدند. مقادیر خوراک مصرفی روزانه، تولید و ترکیب شیر، پروفایل اسیدهای چرب در چربی شیر، تغییر وزن دام ها و توازن انرژی جیره ها تعیین شد. غلظت متابولیت ها، هورمون ها و پروفایل اسیدهای چرب نمونه های پلاسما در روزهای 22- و 7- پیش از زایش، و 1+، 14+ و 21+ پس از زایش تعیین شد. بافت چربی زیرپوستی در روز 14+ پس از زایش برای تعیین پروفایل اسیدهای چرب و بیان ژن گیرنده های فعال کننده ی تکثیر پراکسی زومی نوع گاما (ppar?) نمونه برداری شد. فراوانی mrna بافت مذکور با استفاده از rt-pcr تعیین گردید. داده ها در قالب طرح کاملاً تصادفی تجزیه آماری گردید. مصرف خوراک روزانه پیش از زایش در تیمار 3 (2/14 کیلوگرم) در مقایسه با تیمارهای 1 و 2 (به ترتیب 5/13 و 7/13 کیلوگرم) بیشتر، و پس از زایش در تیمار 1 (5/18 کیلوگرم) بیشتر از تیمار 2 و 3 (به ترتیب 8/17 و 5/17 کیلوگرم) بود (01/0=p). میانگین تولید شیر خام روزانه در تیمار 3 (7/38 کیلوگرم) در مقایسه با تیمار 1 (3/40 کیلوگرم) کمتر بود (01/0p<) اما شیر تصحیح شده (4 درصد چربی) تحت تاثیر جیره قرار نگرفت. درصد چربی و لاکتوز شیر بین گروه های آزمایشی یکسان بود (05/0p>)، اما درصد پروتئین شیر تفاوت داشت (04/0p=). بازده خوراک در تیمار 1 در مقایسه با تیمارهای 2 و 3 کمتر بود (01/0p<). بیشترین درصد اسیدهای چرب بلند زنجیر (>16c) و اسیدهای چرب دارای یک پیوند دوگانه (mufa) شیر در تیمار 2، بیشترین مقدار اسید لینولنیک (c18:3) در تیمار 3، و بیشترین مقدار اسیدهای چرب اشباع (sfa) و اسیدهای چرب 16 و کمتر از 16 کربنه ی چربی شیر در تیمار 1 وجود داشت (01/0p<). غلظت گلوکز، بتاهیدروکسی بوتیرات و vldl پلاسما فقط در روز 7 پیش از زایش تحت تأثیر جیره های آزمایشی قرار گرفت. غلظت انسولین، نسبت انسولین به گلوکز و کلسترول پلاسما در روزهای پیش و پس از زایش (روزهای 7-، 1+، 14+ و 21+) تحت تأثیر جیره های آزمایشی بود (05/0>p). غلظت ppar?، hdl و ldl پلاسما طی روزهای 7- و 21+ از زمان زایش تحت تأثیر جیره های غذایی قرار داشت (01/0> p). غلظت ?ppar پلاسما به عنوان شاخص بیان ژن پس از زایش نسبت به پیش از زایش افزایش یافت. بیشترین غلظت c16:1 و c18:2 پلاسما در تیمار 2 مشاهده شد. مجموع اسیدهای چرب sfa و mufa در چربی زیرپوستی گاوهای مصرف کننده روغن سویا بالاترین مقدار بود (01/0> p). فراوانی mrna ژن ?ppar در روز 14+ پس از زایش در بافت چربی زیر پوستی تحت تاثیر جیره غذایی قرار نگرفت. در مجموع، مصرف جیره حاوی پودر چربی پالم در گاوهای شیری هلشتاین میزان خوراک مصرفی روزانه پس از زایش را افزایش داد و تعادل انرژی مناسب تری را موجب گردید؛ اما برداشت از ذخایر بدنی (تغییرات منفی وزن بدن) در این گروه بیشتر بود. از سوی دیگر، افزودن روغن مایع سویا بدون آن که اثر منفی بر تولید و ترکیب شیر داشته باشد، موجب بهبود بازده خوراک (علی رغم کاهش مصرف خوراک)، بهبود غلظت اسیدهای چرب c18:2 پلاسما، mufa بافت چربی زیرپوستی، اسیدهای چرب بلند زنجیر (>16c) و mufa شیر و بیان ژن ?ppar در روز 14+ شد، و بر اساس شرایط اقتصادی قابل توصیه خواهد بود.
ابوالفضل کیانی خوزانی سعید انصاری مهیاری
این آزمایش جهت بررسی اثر دفعات دوشش بر بازده تولید و تولیدمثل گاوهای هلشتاین تازه زا انجام شد. برای این منظور 21 راس گاو هلشتاین تازه زای چند شکم زایش در قالب یک طرح کاملا تصادفی با سه تیمار و هر تیمار با 7 تکرار مورد آزمایش قرار گرفت. تیمارهای آزمایشی عبارت بودند از: 1) سه بار دوشش تا 42 روز پس از زایش (x3)، 2) روزانه شش بار دوشش تا 21 روز پس از زایش و سپس سه بار دوشش تا روز 42 (x 3-x6) و 3) روزانه شش بار دوشش تا 42 روز پس از زایش (x6). میانگین مصرف روزانه ماده خشک، تغییرات وزن بدن، میانگین تولید روزانه شیر و ترکیبات آن، برخی متابولیت ها و غلظت پروژسترون خون و همچنین پارامترهای تولید مثلی اندازه گیری شد. نتایج به دست آمده نشان داد که دفعات شیردوشی تاثیری بر مصرف خوراک روزانه گاوها نداشت. کاهش وزن گاوهای گروه x6 در مدت آزمایش بیشتر از دو گروه دیگر بود و این اختلاف تمایل به معنی داری (1/0p<) داشت. میانگین تولید شیر و تولید شیر تصحیح شده در 21 روز اول و در 21 روز دوم شیردهی در گاوهای x6 نسبت به x3 به طور معنی داری بیشتر (05/0p<) بود. در کل دوره آزمایش نیز میانگین تولید شیر و تولید شیر تصحیح شده در گروه x6 بیشتر از گروه x3 بود (05/0p<) و گروهx 3-x6 با دو گروه دیگر تفاوت معنی داری نداشت. ترکیبات شیر(چربی، پروتئین، لاکتوز و مواد جامد بدون چربی) بجز چربی آن تحت تاثیر تیمارهای آزمایشی قرار نگرفت. در 21 روز اول شیردهی و در کل دوره آزمایش مقدار چربی شیر روزانه در گروه x6 از گروه x3 بیشتر (05/0p<) بود. در کل دوره آزمایش از بین متابولیت های خون تنها غلظت اسیدهای چرب آزاد (nefa) در گروه x6 از گروه x3 بیشتر بود (05/0p<). دیگر متابولیت های خون و همچنین میانگین غلظت پروژسترون آن تحت تاثیر تیمارهای آزمایشی قرار نگرفت. پارامترهای تولید مثلی از جمله تعداد تلقیح بازای آبستنی، فاصله زایش تا اولین تلقیح و روزهای باز در بین گروه های مختلف آزمایشی تفاوت معنی داری نداشت. نتایج این آزمایش نشان داد که 6 بار دوشش تا 42 روز اول دوره شیردهی، موجب افزایش بازده تولید شیر در گاوها هلشتین شد و تاثیرچندانی بر پارامترهای تولید مثلی آنها نداشت.
سید محسن حسینی غلامرضا قربانی
این مطالعه به منظور تعیین سن بهینه مصرف یونجه و بررسی شکل فیزیکی استارتر در جیره های آغازین بر پایه جو بر عملکرد و رفتار خوراک گوساله های شیری هلشتاین (50 رأس) به صورت طرح کاملاً تصادفی در 5 تیمار (10 تکرار در هر تیمار) انجام شد. تیمار ها به ترتیب شامل: 1) تیمار شاهد (62 درصد جو آسیاب شده بدون یونجه)، 2) جیره با 15 درصد یونجه از هفته دوم آزمایش، 3) جیره با 15 درصد یونجه از هفته چهارم آزمایش، 4) جیره با 15 درصد یونجه از هفته ششم آزمایش و 5) 31 درصد جو آسیاب شده + 31 درصد دانه گندم کامل در اختیار گوساله ها قرار گرفت. پس از تولد، گوساله ها با مقدار کافی آغوز تا 3 روزگی تغذیه شدند، و در جایگاه انفرادی قرار گرفتند. شیر مصرفی گوساله ها در آزمایش ثابت و برابر 10 درصد وزن بدن بود (نصف صبح و نصف عصر). جیره ها از نظر میزان پروتئین و انرژی یکسان بود. میزان ph، آمونیاک شکمبه ای و قابلیت هضم در هفته های 4، 6، 8 و 10 اندازه گیری شد. ملاک از شیرگیری بر اساس سن بود و همه گوساله ها در سن 56 روزگی قطع شیر شدند. پس از انجام آزمایش و آنالیز داده ها مشخص شد تیمار تغذیه یونجه از هفته دوم تأثیر معنی داری بر افزایش مصرف خوراک روزانه داشت (05/0 p<). میزان افزایش وزن روزانه در دوره قبل از شیرگیری و کل دوره معنی دار بود (05/0 p>) اما با افزایش سن در دوره بعد از شیرگیری معنی دار نبود (05/0 p<). بازده خوراک در دوره های قبل و بعد از شیرگیری معنی دار نبود ولی در کل دوره تحت تأثیر زمان مصرف یونجه قرار گرفت (05/0 p<). میانگین ph در هفته های 8 (01/0 p<) و 10 (05/0 p<) در تیمارهای حاوی علوفه یونجه بالاتر بود. غلظت آمونیاک شکمبه با افزایش سن کاهش و در هفته ششم در تیمار های حاوی یونجه نسبت به گروه شاهد بالاتر بود. با بررسی رفتار خوراک گوساله ها مشاهده گردید که گوساله های مصرف کننده یونجه زمان بیشتری را به مصرف خوراک، ایستادن و نشخوار نسبت به گروه شاهد سپری کردند (05/0 p<). پس از آنالیز داده های مربوط به شکل فیزیکی استارتر مشخص گردید جایگزین کردن دانه گندم کامل با جو آسیاب شده دارای اثر مشابه بر فاکتورهایی از جمله مصرف آغازین، افزایش وزن روزانه، بازده خوراک و قابلیت هضم داشت. با این وجود گوساله های مصرف کننده یونجه از ماه دوم به بعد از لحاظ عددی مصرف خوراک بالاتری داشتند. میزان ph شکمبه ای جیره شاهد در هفته چهارم بالاتر بود (05/0 p<) ولی با افزایش سن گوساله ها جیره حاوی گندم در هفته های 8 (05/0 p<) و 10 (01/0 p<) دارای ph بالاتری نسبت به گروه شاهد بود. نتایج حاصل از این تحقیق نشان می دهد اضافه کردن یونجه در سنین ابتدایی (هفته دوم) می تواند نقش موثری در عملکرد گوساله های شیری هلشتاین ایفا کند و همچنین مصرف گندم کامل در جیره آغازین از ماه دوم پس از تولد قابل توصیه است.
مهدی صایبی فر مسعود علیخانی
این آزمایش جهت بررسی اثرات اصلی و متقابل دو منبع چربی و دو اندازه قطعه یونجه به اجرا در آمد. بدین منظور از هشت رأس گاو شیرده با متوسط روز شیردهی12 ± 5/132 و میانگین تولید 7 ± 37 در قالب طرح مربع لاتین تکرار شونده 4 × 4 شامل 2 مربع در چهار دوره 21 روزه (دو هفته عادت پذیری و یک هفته نمونه گیری) استفاده شد. روغن شامل روغن سویا و روغن زرد (ضایعاتی) و دو اندازه قطعه یونجه (2 و 5 میلی متر) در جیره کاملاً مخلوط به صورت فاکتوریل بر مصرف خوراک و قابلیت هضم ، تولید و ترکیبات شیر، فعالیت نشخوار و فراسنجه های خونی بررسی شد. تیمارها شامل: 1- یونجه 2 میلی متری و روغن سویا ، 2- یونجه 2 میلی متری و روغن زرد ، 3- یونجه 5 میلی متری و روغن سویا و 4- یونجه 5 میلی متری و روغن زرد بودند. جیره کاملا مخلوط حاوی نسبت 40 به 60 علوفه به کنسانتره بود و60 درصد علوفه ی جیره از یونجه تشکیل می شد. در این مطالعه تیمارهای حاوی روغن سویا به طور معنی داری مصرف ماده خشک و ماده آلی بیشتری داشتند (05/0>p). قابلیت هضم چربی در بین تیمارها متفاوت نبود ولی قابلیت هضم پروتئین خام نسبت به اندازه قطعات تحت تاثیر قرار گرفت (05/0>p). با وجود سرعت عبور بیشتر برای قطعات کوچک تر در شکمبه، تیمارهای شامل یونجه کوتاه قابلیت هضم پروتئین بالاتری داشتند. قابلیت هضم الیاف نامحلول در شوینده خنثی و اسیدی تحت تاثیر نوع چربی جیره قرار گرفت (05/0>p)، به طوری که جیره های حاوی روغن سویا قابلیت هضم الیاف کمتری داشتند. اندازه برش علوفه یونجه تاثیری بر تولید شیر نداشت و تنها در صد چربی شیر، مقدار تولید چربی و نسبت چربی به پروتئین برای اندازه قطعات یونجه تمایل به معنی داری داشتند (12/0=p). در این آزمایش، تفاوتی در زمان نشخوار و خوردن در بین تیمارها وجود نداشت ولی تیمارهایی که از علوفه بلند استفاده کردند کل زمان جوش (مجموع زمان نشخوار و زمان خوردن) بیشتری داشتند (05/0>p) و همچنین کل زمان خوردن به ازاء ماده خشک، الیاف نامحلول در شوینده خنثی و اسیدی و الیاف موثر فیزیکی برای اندازه علوفه بزرگ تر بیشتر بود (05/0>p). ph شکمبه در دو ساعت بعد از خوراک دهی تغییر چندانی نکرد اما در چهار ساعت بعد به طور معنی دار برای تیمارهای روغن سویا نسبت به تیمارهای روغن زرد پائین تر بود (05/0>p). فراسنجه های خونی مورد بررسی در این آزمایش کلسترول، کل پروتئین خون و بتاهیدروکسی بوتیرات بودند که هیچکدام از آن ها اختلاف معنی داری در بین تیمارها نداشتند. نتایج حاصل از این پژوهش نشان داد که استفاده از روغن زرد در حد 1درصد ماده خشک نتوانست در هضم الیاف، تولید و ترکیب شیر و پارامترهای جوش و شکمبه اختلال ایجاد کند و نشان داده شد که می تواند به خوبی جایگزین روغن سویا که از قیمت بالاتری برخوردار است شود.
محمد مهدی والهی محمد خوروش
تحقیق حاضر با هدف بررسی اثر مقادیر متفاوت تغذیه شیر بر رشد و عملکرد گوساله های شیرخوار انجام پذیرفت. به همین منظور تعداد 30 رأس گوساله نر و ماده هلشتاین در قالب طرح بلوک کاملا تصادفی به سه تیمار آزمایشی اختصاص یافتند(4 نر و 6 ماده در هر تیمار). تیمارهای آزمایشی به ترتیب شامل: 1) جیره شاهد ارائه شیر به میزان 5/4 کیلوگرم در روز، 2) میزان ارائه شیر در دهه اول تا پنجم آزمایش به ترتیب 4، 6 ، 8 ، 6 و 4 کیلوگرم در روز، 3) میزان ارائه شیر دردهه اول تا پنجم آزمایش به ترتیب 6، 8، 10، 8 و 6 کیلوگرم در روز، بودند. گوساله های تازه متولد شده تا 4 روزگی با مقدار کافی آغوز تغذیه شده و سپس در جایگاه های انفرادی قرار داده شدند. شیر در 3 وعده به گوساله ها ارائه شد و خوراک آغازین تازه با ترکیب یکسان برای همه تیمارها، به صورت روزانه در اختیار گوساله ها قرار گرفت و خوراک باقیمانده نیز روزانه ثبت گردید و کلیه گوساله ها در سن 52 روزگی از شیر گرفته شدند. وزن کشی به صورت هفتگی و اندازه گیری رشد اسکلتی در 3 دوره از سن گوساله ها انجام شد. در سن 35، 52 و 70 روزگی از 5 گوساله به ازای هر تیمار به طور تصادفی مایع شکمبه جمع آوری گردیده و ph و غلظت آمونیاکی آن تعیین شد. برای گوساله ها چهار دوره زمانی در نظر گرفته شد که شامل 1 تا 30 روزگی(روند افزایشی ارائه ی شیر)، 30 تا 52 روزگی (روند کاهشی ارائه ی شیر) ، 52 تا 70 روزگی(بعد از شیر گیری) و 1 تا 70 روزگی(کل دوره) بود. نتایج این مطالعه نشان داد مصرف کل ماده ی خشک خوراک با افزایش شیر در تیمار 2 و 3 بیشتر(05/0>p) بود. افزایش وزن روزانه از 30 روزگی تا از شیرگیری و در کل دوره برای تیمار 3 در مقایسه با گروه شاهد بالاتر بود اما بازده مصرف خوراک برای تیمار 3 در مقایسه با گروه کنترل و تیمار 2 بطور معنی داری کاهش یافت (05/0>p). از سن 30 تا 52 روزگی و بعد از شیر گیری، مصرف استارتر تحت تاثیر تیمارهای آزمایشی قرار گرفت و گوساله های تیمار 3 بطور معنی داری(05/0>p) در مقایسه با گروه شاهد مصرف استارتر بالاتری داشتند. ارتفاع هیپ، ارتفاع جدوگاه، طول بدن و دور سینه ی گوساله های تیمار سوم که شیر بیشتری دریافت کرده بودند بیشتر بود (05/0>p). در فراسنجه های مرتبط با سلامتی شامل اسکور مدفوع، روزهای ابتلا به اسهال و دمای رکتوم تفاوت معنی داری بین گروه های آزمایشی دیده نشد. علاوه بر این در بررسی فاکتورهایی مربوط به توسعه ی شکمبه فقط ph شکمبه در زمان روند کاهشی دریافت شیر(30 تا 52 روزگی) در تیمار سوم بطور معنی دار پایین تر بود(05/0>p) ، ولی غلظت آمونیاکی شکمبه و قابلیت هضم ماده آلی و پروتئین بین سه تیمار تفاوت محسوسی نداشت. در کل نتایج این تحقیق نشان داد که الگوی نوین تغذیه شیر (افزایش-کاهش مرحله ای) در مقایسه با الگوی سنتی( ارائه محدود شیر) می تواند بهبود در رشد و مصرف خوراک آغازین گوساله های شیرخوار را بدون اثر منفی بر سلامتی آنها در پی داشته باشد
ابراهیم قاسمی محمد خوروش
این پژوهش به بررسی فرآوری های مختلف شیمیایی و زیستی، و مکمل نیتروژنی جهت بهبود ارزش غذایی کاه غلات در تغذیه نشخوارکنندگان پرداخته و روشی جهت کنترل ph تحت شرایط فرآوری خشک (افشاندن محلول، کاربرد در علوم دامی) با محاسبه ظرفیت تیتراسیون اسیدی-قلیایی توسعه یافت. نتایج آزمایش نشان داد که فرآوری با اوره تاثیر چندانی بر تغییر خصوصیات شیمیایی و بهبود تجزیه پذیری (1/34 در مقایسه %7/32) نسبت به کاه فرآوری نشده نداشت. آمونیاک تاثیر کمی بر محلولیت ماده خشک (از 8/13 به %5/16) و الیاف شوینده خنثی (0/68 به %9/64)، ولی تاثیر به سزایی در آزاد شدن ترکیبات فنولی (از 2/10 به 3/22 گرم در کیلوگرم) و افزایش هضم بخش دیواره سلولی (از 0/26 به %4/35) کاه داشت. فرآوری با پرکسید هیدروژن قلیایی (%5 سود و %2 پرکسید هیدروژن) منجر به افت تجزیه-پذیری به خصوص بخش سلولزی (از 7/41 به %2/36) نسبت به سود تنها (%5) شد. بیشترین میزان محلولیت ماده خشک (%4/22)، ترکیبات فنولی (2/25 گرم در کیلوگرم) و کربوهیدرات های دیواره سلولی (به %3/55) با فرآوری اسیدی (%5) حاصل شد. فرآوری اسیدی هضم ماده خشک کاه را افزایش (از 7/32 به %4/40) ولی دیواره سلولی را کاهش (از 26 به %3/22) داد. فرآوری با پرکسید هیدروژن تنها سبب کاهش لیگنین هسته ایی شد و بر سایر ترکیبات تاثیری نداشت این فرآوری اثر کمی بر بهبود هضم ماده خشک داشت ولی هضم بخش همی سلولزی (از 7/26 به %7/18) نسبت به کاه فرآوری نشده کاهش یافت. در مرحله بعدی با کنترل ph، به بررسی تغییرات ترکیبات و هضم دیواره سلولی در دامنه ph بین 5/1 تا 5/12 کاه پرداخته شد. همچنین کارآیی اضافه شدن آنزیم در phهای 5/3، 5/4 و 5/11 ارزیابی شد. ph کاه های فرآوری شده با قلیا طی روند سیلوسازی کاه به شدت نزول یافتند. اثر متقابل معنی داری بین ph و آنزیم اضافه شده مشاهده شد به طوری که تجزیه پذیری کاه در ph 5/4 افزایش یافت. نقطه بهینه فرآوری با سود در ph 12 (%2/7 سود) از نظر مقدار مصرف قلیا و افزایش هضم بدست آمد. از 5 راس گوسفند فیستوله شده جهت تعیین تاثیر مکمل نیتروژنی بر هضم، مصرف خوراک، ساخت پروتئین میکروبی و پاسخ های فیزیولوژیکی در قالب طرح مربع لاتین 5×5 پرداخته شد. جیره ها بر پایه کاه فرآوری شده یا فرآوری نشده (%65) و مکمل با اوره یا کازئین و یک جیره بدون مکمل بودند. گوسفندان تغذیه شده با جیره های بر پایه کاه فرآوری شده هضم شکمبه ایی (%27)، هضم کل دستگاه گوارش (%19)، مصرف خوراک (%43)، نرخ رقت شکمبه (%46) و ساخت پروتئین میکروبی (%54) بالاتری نسبت به کاه فرآوری نشده داشتند. منبع پپتیدی (کازئین) سبب افزایش هضم بخش الیافی (4/64 در مقایسه با %0/60) کاه فرآوری شده شد. به منظور بررسی تاثیر جایگزینی کاه (فرآوری نشده و فرآوری شده با قلیا با 12 ph به همراه %5 ملاس و %10 گندم آسیاب شده) به نسبت یک سوم بخش علوفه ایی (یونجه و سیلاژ ذرت) بر عملکرد شیردهی از 9 راس گاو اواسط شیردهی در قالب طرح آزمایشی مربع لاتین 3×3 استفاده شد. ph کاه فرآوری شده از 12 با اضافه شدن گندم و ملاس طی روند سیلو سازی به 04/5 تنزل یافت. قابلیت هضم شکمبه ایی برای علوفه یونجه، ذرت سیلویی، کاه فرآوری شده و کاه فرآوری نشده به ترتیب کاهش می یافت. هرچند، قابلیت هضم کل گوارشی برای جیره های شاهد و کاه فرآوری شده مشابه و در این دو جیره بیشتر از جیره حاوی کاه فرآوری نشده بود. مصرف خوراک، رفتار جوش گاوها و فراسنجه های خون و ادرار تحت تاثیر منابع علوفه ایی قرار نگرفتند. میزان تولید شیر در جیره شاهد بیشتر از جیره های بر پایه کاه بود هرچند تولید شیر تصحیح شده بر اساس چربی یا انرژی و بازده تولید شیر بین دو جیره شاهد و کاه فرآوری شده یکسان و بیشتر از کاه فرآوری نشده بود. درصد چربی و کل مواد جامد شیر گاوهای مصرف کننده جیره حاوی کاه فرآوری شده بیشتر از جیره شاهد بود. هزینه خوراک مصرفی برای جیره های شاهد، کاه فرآوری نشده و کاه فرآوری شده به ترتیب 13920، 12680 و 12860 تومان بود. در کل فرآوری قلیایی خشک کاه در 12ph و سپس سیلوسازی، روشی موثر در کاهش خاصیت قلیایی، شکستن پیوندهای عرضی (استری) ترکیبات دیواره سلولی، افزایش قابلیت هضم داشت و می توان به عنوان بخشی از منبع علوفه ایی در جیره دام های تولیدی به کار برد.
فیروزه فرهمند مسیح اله فروزمند
این پژوهش با هدف بررسی تأثیر سطوح مختلف کربوهیدرات های غیر فیبری بر تعادل انرژی، سوخت و ساز و ph شکمبه، فرآسنجه های خون، مصرف خوراک و عملکرد گاوهای هلشتاین دوره انتقال در مزرعه آموزشی- پژوهشی دانشگاه صنعتی اصفهان انجام گرفت. در این آزمایش از 32 رأس گاو هلشتاین دو یا چند شکم زایش در قالب طرح کاملاً تصادفی و از دو جیره حاوی سطوح کم (32 درصد) و زیاد (40 درصد) کربوهیدرات غیر فیبری استفاده شد. این آزمایش از 28 روز قبل از تاریخ احتمالی زایش تا 28 روز پس از زایش به طول انجامید که هفته اول به عنوان عادت پذیری به جایگاه در نظر گرفته شد و جیره ها از نظر غلظت انرژی و پروتئین یکسان بودند و تنها تفاوت آنها سطح کربوهیدرات غیر فیبری بود. نتایج نشان داد سطوح کربوهیدرات غیر فیبری مورد آزمایش در طی دوره انتظار زایش بر ماده خشک مصرفی، وزن بدن و تغییرات وزن بدن تأثیر معنی داری نداشت. در طی این دوره قابلیت هضم ماده آلی و کربوهیدرات های غیر فیبری (01/0>p) در تیمار 40 درصد و قابلیت هضم عصاره اتری (01/0>p)، دیواره سلولی و دیواره سلولی بدون همی سلولز (05/0>p) در تیمار 32 درصد کربوهیدرات غیر فیبری به طرز معنی داری بیشتر از تیمار دیگر بود. همچنین سطح گلوکز و انسولین (05/0>p) پلاسما در گاوهای تغذیه شده با 40 درصد کربوهیدرات غیر فیبری اختلاف معنی داری با تیمار دیگر داشت. در دوره بعد از زایش ماده خشک مصرفی، قابلیت هضم ماده خشک، کربوهیدرات غیر فیبری (01/0>p)، ماده آلی و خاکستر (05/0>p) در تیمار 40 درصد و قابلیت هضم عصاره اتری (01/0>p) در تیمار 32 درصد کربوهیدرات غیر فیبری به طرز معنی داری از تیمار دیگر بیشتر بود. در ضمن تولید شیر و کیلوگرم لاکتوز (05/0>p) تولیدی در گاوهای تغذیه شده با سطح زیاد (40 درصد) و درصد چربی، پروتئین و کل مواد جامد (05/0>p) شیر در گاوهای تغذیه شده با سطح کم (32 درصد) کربوهیدرات غیر فیبری تفاوت معنی داری با تیمار مقابل داشت. همچنین بین دو تیمار تحت آزمایش از نظر فرآسنجه های اندازه گیری شده خون، راندمان مصرف خوراک و تعادل انرژی اختلاف معنی داری وجود نداشت، لذا بر طبق نتایج بدست آمده استفاده از جیره حاوی 32 درصد کربوهیدرات غیر فیبری در دوره انتقال به دلیل حفظ سلامتی دام و از جنبه های اقتصادی توصیه می شود.
مرتضی حسینی غفاری عبدالمنصور طهماسبی
به منظور بررسی تأثیر محصولات فرعی پسته و استفاده از آن در جیره نشخوار کنندگان، یک آزمایش in vitro و دو آزمایش in vivo انجام شد. در آزمایش اول، تاثیر محصولات فرعی پسته (صفر، 12، 24 و 36 درصد ماده خشک) بر تولید گاز و فراسنجه های تخمیر شکمبه ای به روش آزمایشگاهی مورد مطالعه قرار گرفت. نتایج نشان داد که میزان تولید گاز پس از 96 ساعت انکوباسیون با افزایش سطح محصولات فرعی به طور خطی کاهش یافت. بین تیمارها از لحاظ میزان انرژی قابل متابولیسم، قابلیت هضم ماده آلی اختلاف معنی-داری مشاهده نشد. نتایج آزمایش in vitro (24 ساعت انکوباسیون) نشان داد که افزایش مقادیر محصولات فرعی پسته تأثیرمعنی داری(05/0>p) بر میزان ph نداشت، در حالی که میزان نیتروژن آمونیاکی و قابلیت هضم ماده خشک با افزایش مقدار محصولات فرعی پسته در جیره به طور معنی داری(05/0>p) کاهش یافت. در آزمایش دوم، اثر سطوح مختلف محصولات فرعی پسته بر فراسنجه های خون، پارامترهای تخمیری شکمبه و جمعیت باکتری های موثر در بیوهیدروژناسیون شکمبه ای اسیدهای چرب غیر اشباع در گوسفند بلوچی مورد مطالعه قرار گرفت. بدین منظور از چهار راس گوسفند نر بلوچی با میانگین 4±45 کیلوگرم دارای کانولای شکمبه، در قالب یک طرح چرخشی 4×4 با دوره های 25 روزه استفاده شد. هر دوره شامل 7 روز جیره پایه، 14 روز دوره عادت پذیری و 4 روز دوره جمع آوری، نمونه گیری و رکورد برداری بود. تیمارهای آزمایشی شامل جیره شاهد، و جیره های حاوی12، 24 و 36 درصد ماده خشک محصولات فرعی پسته بود و از روغن آفتابگردان به عنوان منبع چربی در جیره استفاده شد. نتایج نشان داد که افزایش مقدار محصولات فرعی پسته تأثیرمعنی داری(05/0>p) بر ph شکمبه گوسفندان نداشت، در حالی که میزان نیتروژن آمونیاکی شکمبه با افزایش میزان محصولات فرعی پسته در جیره به طور معنی داری(05/0>p) کاهش یافت. افزایش مقادیر محصولات فرعی پسته در جیره به طور خطی سبب کاهش میزان کل اسیدهای چرب فرار، استات شد، ولی تأثیر معنی داری (05/0p<) بین تیمارهای آزمایشی از لحاظ میزان پروپیونات، بوتیرات و نسبت استات به پروپیونات مشاهده نشد. محصولات فرعی پسته در جیره بز ها تأثیر معنی داری (05/0p<) بر متابولیت های خون نظیر گلوکز، کل پروتئین و آلبومین، نداشت ولی میزان نیتروژن اوره ای خون با افزایش مقدار محصولات فرعی پسته در جیره به طور معنی داری (05/0p<) کاهش یافت. نتایج مربوط به مطالعات مولکولی بر جمعیت باکتری های شکمبه نشان داد که محصولات فرعی پسته خشک تأثیر معنی داری بر جمعیت باکتری های موثر در بیوهیدروژناسیون نداشت. بین تیمارهای آزمایشی تفاوت معنی داری در جمعیت باکتری هایبوتریویبریو فیبروسالونسو بوتریویبریو پروتوکلاستیکوس مشاهده نشد.در آزمایش سوم، تأثیر محصولات فرعی پسته خشک و پلی اتیلن گلیکول بر متابولیتهای خون، تولید و ترکیب اسید چرب شیر در بزهای شیرده سانن که جیره های حاوی روغن ماهی دریافت کرده بودند، مورد بررسی قرار گرفت.در این مطالعه از 15 راس بز شیری سانن استفاده شد. تیمارهای آزمایشی شامل: 1) 30 درصد درصد یونجه، 20 درصد سیلاژ ذرت و 50 درصد کنسانتره به همراه 2 درصد روغن ماهی، 2) 30 درصد درصد پوسته پسته، جایگزین یونجه، سیلاژ ذرت و 50 درصد کنسانتره به همراه 2 درصد روغن ماهی و 3) تیمار 2 که در مقدار 1 درصد ماده خشک جیره با پلی اتیلن گلیکول مکمل شد. نتایج نشان داد که بین تیمارهای مختلف اختلاف معنی داری (05/0>p) بین تیمارها آزمایشی از لحاظ ph شکمبه و میزان تولید شیر روزانه و ترکیبات شیر وجود نداشت. همچنین متابولیت های خون نیز تحت تأثیر تیمارها قرار نگرفتند. میزان مصرف ماده خشک و نیتروژن آمونیاکی شکمبه به طور معنی داری (05/0>p) در تیمار 2 پایین تر از تیمار 1 و 3 بود. داده های به دست آمده نشان داد که بین تیمارهای مختلف تفاوت معنی داری (05/0>p) بین اسیدهای چرب کوتاه، متوسط و بلند زنجیر بجز اسید چرب ترانس 18:1c شیر وجود نداشت. میزان اسید چرب ترانس 18:1c در به طور معنی داری در تیمار 2 بالاتر از تیمار 1 و 3 بود. با توجه به نتایج حاصل این آزمایشات چنین برداشت می شود استفاده از محصولات فرعی پسته در سطح مناسب می تواند یک جایگزین مناسبی برای بخش علوفه نشخوارکنندگان باشد و از طریق کاهش تولید نیتروژن آمونیاکی در شکمبه سبب بهبود متابولیسم پروتیئن بشود. همچنین، با توجه به عدم تغییر در جمعیت دو باکتری مسئول در بیوهیدروژناسین شکمبه ای اسیدهای چرب، تانن موجود در این محصول فرعی می تواند سبب تغییر پروفایل اسید چرب شیر به سمت افزایش میزان اسیدهای چرب ترانس بشود.
مرتضی اسماعیلی غلامرضا قربانی
این مطالعه با هدف بررسی وضعیت گاوداری های صنعتی استان اصفهان از نظر اندازه ذرات و تأمین الیاف موثر فیزیکی و اثر آن بر پاسخ-های متابولیکی، سلامت، تولید و ترکیبات شیر انجام شد. به منظور انجام این آزمایش تعداد 15 واحد صنعتی پرورش گاو شیری مورد بررسی قرار گرفت. در هر گاوداری، یک بهاربند از گاوهای پرتولید (میانگین 5 ± 45 کیلوگرم) و در اواسط شیردهی (میانگین 15 ± 110 روز) مربوط به گاوهای شکم دوم به بعد به طور تصادفی انتخاب و به مدت یک هفته مورد بررسی روزانه اندازه ذرات خوراک و روند تغییر پسمانده و همچنین تولید و ترکیبات شیر قرار گرفت. طی این مدت، فعالیت جویدن در طول مدت 24 ساعت ثبت گردید. در پایان هفته نیز ph مایع شکمبه گاوها مورد بررسی قرار گرفت. بررسی نتایج حاصل از این مطالعه نشان داد که گله ها از نظر اندازه ذرات خوراک با یکدیگر متفاوت بودند. در ادامه، این 15 گله در قالب سه گروه با میانگین هندسی اندازه ذرات خوراک ریز، متوسط و درشت گروه بندی شد و همانگونه که انتظار می رفت در این گروه ها با افزایش اندازه ذرات در خوراک، میزان الیاف موثر فیزیکی افزایش یافت (05/0? p). تفاوت از نظر میانگین هندسی اندازه ذرات تا 5/2 میلیمتر و ارتباط با الیاف موثر فیزیکی بر اساس توصیه جدید پنسیلوانیا تا 3 درصد در بین این گله ها مشاهده شد (05/0? p). در تمام گله ها با پیشرفت روز، گاو تمایل به انتخاب به سمت ذرات ریز و علیه ذرات درشت داشتند، اما تفاوتی در بین تیمارها از نظر روند انتخاب از درصد مواد موجود بر الک های پنسیلوانیا مشاهده نشد. این در حالی بود که در بین تیمارهای در نظر گرفته شده، انتخاب علیه الیاف موثر فیزیکی با افزایش اندازه ذرات، بیشتر می شد (05/0? p). افزایش اندازه ذرات اثری بر رفتار خوردن در گله های مختلف نداشت اما این گله ها با افزایش اندازه ذرات تمایل به افزایش نشخوار داشتند. گروه گله های دارای اندازه ذرات متوسط به طور معنی داری نشخوار بیشتری نسبت به گروه دارای اندازه ذرات ریز داشتند (05/0? p). این رخداد سبب شد که تولید شیر و چربی شیر و سایر پارامترهای عملکردی مربوط به چربی شیر با تغییر اندازه ذرات تغییر کند، که در همه حال گروه دارای اندازه ذرات متوسط بهترین عملکرد و گروه دارای اندازه ذرات ریز پائین ترین عملکرد را داشت (05/0? p). نسبت چربی به پروتئین در گروه گله های دارای اندازه ذرات ریز کمتر از یک بود (95/0) و به طور معنی داری (05/0? p) از سایر گروه ها پائین تر بود. بر این اساس به نظر می رسد که این گله ها در معرض اسیدوز تحت حاد بودند. بنابراین می توان نتیجه گرفت که تحت شرایط بررسی شده در استان اصفهان گله هایی با میانگین هندسی اندازه ذرات 36/5 میلی متر و دارای الیاف موثر فیزیکی 25/26، دارای بهتری توان عملکردی و سلامت بوده و مقادیر کمتر و بالاتر از آن بر عملکرد و احتمالاً بر سلامت حیوان اثر منفی خواهند داشت.
بابک باغبان زاده نوبری محمد خوروش
مجموعه ایی از مطالعات با استفاده از تکنیک های آزمایشگاهی و دام زنده شامل کیسه های نایلونی، تولید گاز و کشت ثابت، عملکرد دام زنده و پروتئومیکس شیر، جهت بررسی اثرات تغذیه ای، فیزیولوژیک و فراسودمند منابع مختلف متیونین در تغذیه گوسفند و گاوشیری انجام شد. در آزمایش اول، برخی مواد خوراکی رایج در تغذیه گاوشیری در طی ساعات مشخص در داخل شکمبه 3 راس گوسفند سویه مغانی در قالب طرح مربع لاتین 3×3، با دوره های آزمایشی 21 روزه، انکوبه شدند. تیمارهای آزمایشی (کنترل، 8/1 گرم در روز اچ ام بی آی به عنوان هیدروکسی آنالوگ متیونین و 2/1 گرم در روز دی ال-متیونین) با جیره خوراکی پایه، مورد تغذیه گوسفندان قرار گرفت. فراسنجه های تجزیه پذیری ماده خشک و بخش الیاف دانه جو، دانه ذرت و کنجاله سویا و بخش الیاف یونجه در تیمار اچ ام بی آی و فراسنجه های تجزیه پذیری ماده خشک یونجه در تیمار دی ال- متیونین دارای بالاترین مقادیر بودند (05/0>p). پاسخ کلی مواد خوراکی انکوبه شده به مکمل سازی منابع متیونین در جهت افزایش تجزیه پذیری شکمبه ای ماده خشک و بخش الیاف بود (05/0>p). متابولیت های سرم خون شامل کلسترول، آنزیم های آلانین ترانسفراز و آلکاین فسفاتاز و همچنین لیپوپروتئین با چگالی پائین تحت تاثیر تیمارهای غذایی قرار نگرفتند در صورتیکه تفاوت معنی دار در بین مقادیر غلظت اوره سرم مشاهده شد به طوریکه میانگین غلظت اوره سرم در گوسفندان تغذیه شده با جیره های کنترل، مکمل سازی شده با اچ ام بی آی و دی ال- متیونین به ترتیب60/43، 30/38 و 00/31 میلی گرم در 100 میلی لیتر بود (05/0>p) و مکمل سازی منابع متیونین، باعث کاهش معنی دار غلظت نیتروژن آمونیاکی در شکمبه شد (05/0>p). پروتئین تام، آلبومین و گلوبولین بطور معنی دار متاثر از منبع متیونین بودند بطوریکه تغذیه گوسفندان با تیمار مکمل سازی شده با اچ ام بی آی منجر به ایجاد بیشترین مقادیر این سه متابولیت شد (01/0>p). سطوح تری گلیسیرید سرم خون در پاسخ به مکمل سازی منابع متیونین در مقایسه با تیمار کنترل تفاوت معنی دار داشتند (05/0>p) و افزایش قابل ملاحظه در غلظت این متابولیت در تیمار حاوی اچ ام بی آی مشاهده شد ( افزایش 04/86 درصدی در مقایسه با تیمار کنترل). همچنین میزان لیپوپروتئین با چگالی بالا و لیپوپروتئین با چگالی بسیار پائین نیز بصورت معنی دار تحت تاثیر تیمارها قرار گرفت (05/0>p) بطوریکه این افزایش در هر دو متابولیت از الگوی اچ ام بی آی بالاتر از دی ال- متیونین و دی ال- متیونین بالاتر از تیمار کنترل تبعیت می کرد. درآزمایش دوم، تاثیر 4 تیمار (کنترل، 065/0 درصد اچ ام بی آی، 13/0 درصد اچ ام بی آی و 088/0 درصد دی ال- متیونین) بر میزان تولید گاز و پارامتر های شکمبه ای یونجه، کاه، کنجاله سویا، کنجاله تخم پنبه، ذرت و جو با استفاده از روش تولیدگاز قابلیت هضم شکمبه ای آزمایشگاهی با استفاده از تکنیک کشت ثابت در 6 تکرار و طی 96 ساعت انکوباسیون مورد بررسی قرار گرفت. منابع متیونین باعث افزایش معنی دار تولید گاز و تغییرات معنی دار فراسنجه های تولید گاز در مواد خوراکی شد (05/0>p). بجز کنجاله تخم پنبه در سایر مواد خوراکی، تفاوت معنی دار در بین دو تیمار اچ ام بی آی و دی ال- متیونین مشهود بود (05/0>p). سطوح افزایشی هیدروکسی آنالوگ متیونین (کنترل، 065/0 درصد اچ ام بی آی، 13/0 درصد اچ ام بی آی) منجر به پاسخ خطی تولید گاز در یونجه و ذرت و پاسخ درجه دو در تولید گاز کاه، جو، کنجاله سویا و کنجاله تخم پنبه شد (05/0>p). همچنین مکمل سازی منابع متیونین باعث ایجاد تغییرات معنی دار در انرژی ویژه شیردهی، انرژی قابل متابولیسم، ماده آلی قابل هضم و تخمین تولید اسیدهای چرب کوتاه زنجیره از روی تولید گاز 24 ساعت تصحیح شده شد (05/0>p). پروفایل اسیدهای چرب شکمبه ای در اثر تیمارهای آزمایشی دچار تغییرات شد. بطور کلی در دانه غلات مکمل سازی به هر دو منبع متیونین (هیدروکسی آنالوگ و یا خود متیونین خالص) منجر به افزایش تولید اسیدهای چرب فرار و کاهش تولید نیتروژن آمونیاکی شد (05/0>p). در کنجاله دانه های روغنی نیز مکمل سازی در کل باعث افزایش تولید اسیدهای چرب فرار و کاهش تولید نیتروژن آمونیاکی شد ولی رفتار و پاسخ ها در کنجاله سویا و کنجاله تخم پنبه در مورد مکمل سازی با اچ ام بی آی و دی ال- متیونین متفاوت بود. در مواد خشبی نیز در کاه، هر دو منابع متیونین اچ ام بی آی و دی ال- متیونین باعث کاهش تولید اسیدهای چرب فرار و غلظت نیتروژن آمونیاکی شدند (05/0>p)، حال آنکه در یونجه افزودن اچ ام بی آی منجر به کاهش تولید اسیدهای چرب و غلظت نیتروژن آمونیاکی و اضافه کردن دی ال - متیونین بر عکس این حالت بود. در کنجاله دانه های روغنی، افزودن منابع متیونین هیچ تغییری در قابلیت هضم بخش ماده خشک و الیاف تخم پنبه در مقایسه با تیمار کنترل مشاهده نشد. در مورد مواد خشبی در هر دو ماده خوراکی تحت آزمایش این رده از مواد خوراکی، تفاوت معنی دار بین قابلیت هضم ماده خشک و الیاف نامحلول در شوینده خنثی در بین تیمار کنترل و سایر تیمارها ملاحظه شد (05/0>p) و تجزیه پذیری الیاف نامحلول در شوینده خنثی بصورت خطی و درجه دو و تجزیه پذیری ماده خشک فقط بصورت خطی با سطوح افزایشی اچ ام بی آی در ارتباط بود. در آزمایش سوم، از 12 رأس گاو شکم سوم اصیل هلشتاین اوائل شیر دهی با میانگین روزهای شیر دهی 13/7 ±70 روز، در قالب 3 مربع به صورت طرح مربع لاتین 4×4 تکرار شده به منظور بررسی اثرات آرایش فاکتوریل دو سطح پروتئین خام جیره کامل مخلوط (7/17 درصد و 7/15 درصد) و دو سطح متیونین محافظت شده شکمبه ای (صفر و 11 گرم در هر روز به ازای هر راس) استفاده شد. مقدار مصرف ماده خشک در جیره های آزمایشی تیمارهای پروتئین بالای بدون متیونین محافظت شده، پروتئین بالای با متیونین محافظت شده، پروتئین پائین بدون متیونین محافظت شده و پروتئین پائین با متیونین محافظت شده به ترتیب 33/25، 85/24، 02/26 و 05/25 کیلوگرم در روز بود که تفاوت معنی دار در مصرف ماده خشک، پروتئین خام، بخش الیافی و ماده آلی مشاهده نشد و مقادیر شیر تحصیح شده برای تیمارهای پروتئین بالای بدون متیونین محافظت شده، پروتئین بالای با متیونین محافظت شده، پروتئین پائین بدون متیونین محافظت شده و پروتئین پائین با متیونین محافظت شده به ترتیب 64/41، 11/43، 01/42 و 67/47 کیلوگرم بود (05/0>p). در بین تیمارهای آزمایشی جیره پروتئین پائین با متیونین محافظت شده دارای بالاترین تولید چربی شیر بود. تولید پروتئین شیر نیز بصورت معنی دار در ارتباط با سطوح پروتئین خام و متیونین محافظت شده بود (05/0>p). تیمارهای آزمایشی تاثیر معنی دار بر روی قابلیت هضم ماده خشک، بخش الیافی، ماده آلی، عصاره اتری و ماده آلی قابل هضم نداشت (05/0<p). تنها سطوح پروتئین خام بر قابلیت هضم ظاهری پروتئین خام تاثیر معنی دار داشت که بالاترین قابلیت هضم ظاهری پروتئین خام متعلق به دو تیمار با سطوح پروتئین خام بالا بود (05/0>p). متیونین محافظت شده اثر معنی دار بر کل زمان خوردن داشت ولی سطوح پروتئین خام اثر معنی دار بر روی کل زمان خوردن گاوهای تحت آزمایش نداشت. به ترتیب زمان خوردن برای گاوههای تغذیه شده با جیره های پروتئین بالای بدون متیونین محافظت شده، پروتئین بالای با متیونین محافظت شده، پروتئین پائین بدون متیونین محافظت شده و پروتئین پائین با متیونین محافظت شده برابر با 92/384، 92/357، 17/354 و 08/342 دقیقه در روز بود. در مورد شاخص های زمان خوردن بصورت دقیقه بر مصرف ماده خشک، دقیقه بر مصرف الیاف نامحلول در شوینده خنثی و دقیقه بر مصرف الیاف نامحلول در شوینده خنثی بخش علوفه، تنها سطوح پروتئین خام اثر معنی دار داشت. آلانتوئین دفعی و کراتنین دفعی متاثر از هر دو عامل سطح پروتئین خام و مکمل سازی متیونین محافظت شده و اثرات متقابل بین این دو بود (05/0>p)، بطوریکه با کاهش سطح پروتئین خام و افزودن متیونین محافظت شده شکمبه ای میزان آلانتوئین دفعی افزایش یافت. کاهش سطح پروتئین خام باعث افزایش عددی دفع کراتنین شد (01/0>p). همچنین کاهش سطح پروتئین خام باعث کاهش نیتروژن آمونیاکی شکمبه ای شد (01/0>p). ضخامت لایه چربی پشت در گاوها تحت تاثیر تیمارها قرار گرفت بطوریکه کاهش سطح پروتئین خام و مکمل سازی متیونین محافظت شده باعث افزایش ضخامت لایه چربی شد. اسیدهای چرب غیر استریفیه تحت تاثیر افزودن متیونین محافظت شده و سطوح پروتئین خام قرار گرفت (01/0>p). همچنین میزان لیپوپروتئین با چگالی بالا و لیپوپروتئین با چگالی پائین و بالا نیز بطور معنی دار تحت تاثیر مکمل سازی متیونین محافظت شده و سطح پروتئین خام و اثر متقابل بین این دو قرار گرفت (05/0>p). تفاوت معنی دار در بین مقادیر غلظت نیتروژن اوره ای خون مشاهده شد(05/0>p). در مورد فراسنجه های ایمنی، هر دو شاخص کل فعالیت آنتی اکسیدانی و غلظت مالون دی آلدهاید سرم خون تحت تاثیر تیمارهای آزمایشی قرار گرفت. در مقایسه با تیمار پروتئین خام بالا بدون متیونین محافظت شده تیمار پروتئین خام پائین با متیونین محافظت شده توانست به صورت معنی دار کل فعالیت آنتی اکسیدانی را افزایش دهد (92/33 درصد) (05/0>p). نتایج آزمایشات پروتئیومیکس پروتئین شیر مشخص ساخت که مکمل سازی با متیونین محافظت شده و بالانس مناسب نسبت اسیدامینه لیزین به متیونین (9/2 الی 3 به 1) باعث افزایش میزان زیرواحدهای فاز سرمی شیر (بتا- لاکتوگلوبولین و آلفا- لاکتالبومین) شده است و همچنین باعث بهبود و افزایش میزان زیر واحدهای بخش کازئین (آلفا، بتا و کاپاکازئین) شده است. میزان لاکتوفرین نمونه های شیر در اثر مکمل سازی با متیونین محافظت شده و کاهش پروتئین خام جیره افزایش یافت و نیز تامین بالانس مناسب اسیدهای امینه محدود کننده باعث بهبود جزئی در میزان ایمونوگلوبولین- جی نمونه های شیر شده است.
ابوالفضل ابن علی محمد خوروش
چکیده تحقیق حاضر با هدف بررسی تاثیر روش ارائه علوفه و همچنین مقایسه منابع علوفه (منابع شاخصی از لگوم و گراس) بر عملکرد، قابلیت هضم، تخمیر شکمبه ای، رفتار خوراک و متابولیت های خونی گوساله های شیرخوار در غالب یک طرح کاملا تصادفی با 4 تیمار (14 تکرار در هر تیمار) انجام گردید. تیمارها بترتیب شامل: 1) گروه شاهد (بدون علوفه)، 2) یونجه بصورت کاملا مخلوط، 3) سیلاژ ذرت بصورت کاملا مخلوط و 4) یونجه با دسترسی آزاد (ارائه جداگانه) بودند. پس از تولد گوساله ها با مقدار کافی آغوز تغدیه شدند و در جایگاه انفرادی قرار گرفتند. شیرگیری در 56 روزگی انجام شد. طول دوره آزمایش 70 روز بود. وزن کشی گوساله ها و اندازه گیری مصرف خوراک بصورت هفتگی انجام شد. نتایج این مطالعه نشان می دهد که مصرف خوراک در هر سه دوره قبل و بعد از شیرگیری و در کل دوره بطور معنی داری تحت تاثیر تیمارهای آزمایشی قرار گرفت(01/0p<) و گروه شاهد در هر سه دوره آزمایش تفاوتی معنی دار نسبت به تیمارهای حاوی علوفه داشت. در ارتباط با مصرف خوراک، تیمار یونجه بصورت کاملا مخلوط تفاوت معنی داری را با تیمار یونجه با دسترس آزاد در هیچ یک از دوره ها نداشت. میانگین افزایش وزن روزانه در دوره های قبل از شیرگیری، بعد از شیرگیری و در کل دوره بین تیمارهای آزمایشی اختلاف معنی داری نداشت. و تنها در دوره قبل از شیرگیری تمایل به معنی داری داشت. بازده تبدیل خوراک در هر سه دوره قبل و بعد از شیرگیری و کل دوره بطور معنی داری تحت تاثیر تیمارهای آزمایشی قرار گرفت و تیمارهای حاوی علوفه در مقایسه با گروه شاهد کمترین بازده خوراک در بعد از شیرگیری را به خود اختصاص دادند. بطوریکه تفاوت تیمار علوفه یونجه بصورت کاملا مخلوط با سه تیمار دیگر در هر سه دوره از آزمایش معنی دار نبود. قابلیت هضم ماده خشک در قبل از شیرگیری تحت تاثیر تیمارهای آزمایشی قرار گرفت(05/0p<) و تیمار سیلاژ ذرت بصورت کاملا مخلوط کمترین قابلیت هضم ماده خشک را در بین تیمارها داشت.گوساله های تغذیه شده با علوفه ph شکمبه ای بالاتری در مقایسه با گروه شاهد در دوره های قبل و بعد از شیرگیری داشتند. غلظت کل اسیدهای چرب فرار همسو با سن گوساله های شیرخوار افزایش یافت، هر چند در دوره قبل از شیرگیری اختلاف معنی داری بین تیمارهای آزمایشی وجود نداشت اما در دوره بعد از شیرگیری غلظت کل اسیدهای چرب فرار درگروه شاهد در مقایسه با گروه با دسترسی آزاد پایین تر بود. غلظت گلوکز خون با افزایش سن گوساله ها کاهش یافت همچنین ازت اوره ای خون قبل از شیرگیری تحت تاثیر تیمارهای آزمایشی قرار گرفت(01/0p<) و میزان آن در تیمار سیلاژ ذرت بصورت کاملا مخلوط در قبل از شیرگیری بالاترین بود. تیمارهای حاوی علوفه بطور معنی داری مدت زمان نشخوار کردن را در مقایسه با گروه شاهد افزایش دادند همچنین کاهش معنی دار رفتارهای غیر تغذیه ای گروه های دریافت کننده علوفه در مقایسه با گروه شاهد مشاهده گردید. غلظت ازت آمونیاکی مایع شکمبه در گوساله های گروه شاهد در مقایسه با گروه های دریافت کننده علوفه بالاتر بود(01/0p<). بطور کلی نتایج این مطالعه نشان می دهد که حضور علوفه در خوراک آغازین و در اختیار قرار دادن علوفه با دسترس آزاد می تواند بدون تاثیر منفی بر عملکرد، موجب افزایش در خوراک مصرفی، بهبود تخمیر شکمبه ای، ph بالاتر شکمبه ای و بهبود رفتارهای غیر تغذیه ای گوساله های شیرخوار گردد. کلمات کلیدی: گوساله های شیرخوار، یونجه، سیلاژ ذرت، عملکرد، رفتارهای تغذیه ای، دسترسی آزاد به علوفه
حسین امیدی میرزایی محمد خوروش
تحقیق حاضر با هدف بررسی اثرات دو الگوی شیردهی کاهشی و افزایشی – کاهشی مرحله ای در مقایسه با روش سنتی بر خصوصیات عملکردی، متابولیت های خونی و سلامتی گوساله های شیرخوار هلشتاین انجام پذیرفت. به همین منظور تعداد 45 رأس گوساله ماده هلشتاین در قالب طرح کاملاً تصادفی به سه تیمار آزمایشی اختصاص یافتند (15 گوساله در هر تیمار). تیمارهای آزمایشی به ترتیب شامل: 1)گروه کنترل با ارائه شیر به میزان 4 کیلوگرم در روز به طور ثابت تا زمان شیرگیری (روش سنتی)، 2)ارائه شیر بصورت الگوی کاهش تدریجی (6 لیتر تا 30 روزگی، 4 لیتر تا 45 روزگی و 2 لیتر تا 56 روزگی) و 3)ارائه شیر بصورت الگوی افزایشی – کاهشی (6 لیتر تا 5 روزگی، 8 لیتر تا 15 روزگی، 10 لیتر تا 35 روزگی، 8 لیتر تا 42 روزگی، 6 لیتر تا 47 روزگی، 4 لیتر تا 50 روزگی و 2 لیتر تا 56 روزگی ) بودند. گوساله های تازه متولد شده تا 3 روزگی با مقدار کافی آغوز تغذیه شده و سپس در جایگاه های انفرادی قرار داده شدند. شیر در 2 وعده به گوساله ها ارائه می شد و خوراک آغازین مشابه برای تمامی تیمارها، به صورت هفتگی در اختیار گوساله ها قرار گرفت. باقیمانده خوراک هفتگی ثبت می گردید و کلیه گوساله ها در سن 56 روزگی از شیر گرفته شدند. وزن کشی به صورت هفتگی و اندازه گیری رشد اسکلتی در 3 دوره از سن گوساله ها (روزهای 1، 56 و 70) انجام شد. آنالیز فراسنجه های اندازه گیری شده برای 3 دوره قبل از شیرگیری (صفر تا 56 روزگی)، بعد از شیرگیری 56 تا 70 روزگی) و کل دوره ( صفر تا 70 روزگی) انجام پذیرفت. نتایج این مطالعه نشان داد که ماده ی خشک مصرفی با افزایش مصرف شیر در تیمارهای کاهشی و کاهشی – افزایشی مرحله-ای بیشتر(05/0>p) از تیمار کنترل بود. افزایش وزن روزانه و بازده مصرف خوراک در دوره ی قبل از شیرگیری، بعد از شیرگیری و در کل دوره برای گوساله های تیمار الگوی کاهشی و الگوی افزایشی – کاهشی مرحله ای در مقایسه با گروه کنترل بالاتر بود (01/0>p). مصرف استارتر تحت تأثیر تیمارهای آزمایشی قرار گرفت بطوریکه گوساله های الگوی افزایشی – کاهشی در دوره قبل از شیرگیری و گوساله های تیمار کاهشی در دوره بعد از شیرگیری مصرف استارتر بالاتری (05/0 > p) در مقایسه با گروه کنترل داشتند. ارتفاع کپل، عرض کپل، ارتفاع جدوگاه، عمق شکم، طول بدن و دور سینه ی گوساله های تیمار افزایشی- کاهشی که شیر بیشتری دریافت کرده بودند در مقایسه با گوساله های الگوی کاهشی و گروه کنترل بیشتر بود (01/0> p). در فراسنجه های مرتبط با سلامتی گوساله های شیرخوار، شامل نمره دهی مدفوع، روزهای ابتلا به اسهال و دمای رکتوم تحت تأثیر تیمارهای آزمایشی قرار نگرفتند (05/0 < p). هم-چنین تیمارهای کاهشی و کنترل تأثیر معنی داری را نسبت به تیمار افزایشی- کاهشی بر روی غلظت بتاهیدروکسی بوتیرات و پروتئین کل داشتند (05/0>p) اما برای آلبومین و گلوکز اختلاف معنی داری بین تیمارها مشاهده نشد. در کل نتایج این تحقیق نشان می دهد که دو الگوی افزایشی-کاهشی مرحله ای و کاهشی تدریجی شیر در مقایسه با الگوی ارائه محدود شیر منجر به بهبود رشد و مصرف خوراک آغازین بدون اثر سوء بر سلامتی گوساله های شیرخوار خواهد شد.
مرتضی نعمتی محمد خوروش
چکیده تحقیق حاضر به منظور بررسی اثر سطوح مختلف علف خشک یونجه با اندازه قطعات مختلف بر عملکرد گوساله های شیرخوار انجام پذیرفت. تعداد 12 گوساله نر در قالب طرح کاملا تصادفی به هر یک از پنج تیمار اختصاص داده شدند(12n=). و آزمایش فاکتوریل 2×2 با دو سطح یونجه (5/12 و 25 درصد) و اندازه قطعات (یک و سه میلی متر) استفاده شد. تیمارهای آزمایشی شامل 1)شاهد بدون علف خشک یونجه ، 2) 5/12 درصد یونجه یک میلی متر. 3) 5/12 درصد یونجه سه میلی متر. 4) 25 درصد یونجه یک میلی متر. 5) 25 درصد یونجه 3 میلی متر. در طول اجرای آزمایش گوساله ها به طور ثابت روزانه 10 درصد وزن اولیه ( 4 کیلوگرم در روز) شیر دریافت کردند و دسترسی آزاد به آب تازه و خوراک داشتند. ماده خشک مصرفی ، متوسط افزایش وزن و بازده خوراک روزانه محاسبه شد. هم چنین، در روزهای 35 و 71 از تعداد 7 راس گوساله در هر تیمار با استفاده از لوله مری مایع شکمبه ای گرفته شد. قابلیت هضم ظاهری در روزهای 35 و 60 اندازه گیری شد نتایج این مطالعه نشان داد که اثر اندازه قطعات سه میلی متری بر بهبود خوراک مصرفی (01/0 = p) و افزایش وزن روزانه(01/0= p)معنی دار بود. قابلیت هضم فیبر نامحلول در شوینده خنثی(04/0 p= ) و ماده آلی (02/0 p= ) در 60 روزگی در تیمارهای حاوی یونجه سه میلی متری بالاتر بود و اثر اندازه قطعات سه میلی متری نیز بر بهبود قابلیت هضم فیبر نامحلول در شوینده خنثی (002/0 p=) و ماده آلی(02/0p= ) معنی دار بود. هم چنین با افزایش سطح یونجه خرد شده ph شکمبه ای افزایش یافت و اثر اندازه قطعات در هر سه دوره بسیار معنی دار(001/0> p) بود. به طور کلی نتایج این مطالعه نشان داد که افزودن علوفه یونجه خرد شده به جیره می تواند یکی از فاکتورهای مهم بر پاسخ عملکرد گوساله های شیرخوار در تغذیه علوفه باشد. واژگان کلیدی: گوساله شیرخوار ، علف خشک یونجه، اندازه قطعات.
محمد تقی کریمی غلامرضا قربانی
هدف از انجام مطالعه حاضر بررسی اثرات تنش حرارتی در طول سه هفته پایانی دوره آبستنی بر عملکرد گاوهای هلشتاین چند شکم زایش است. گاوهای خشک بر اساس تولید شیر و شکم زایش بطور تصادفی و حدود 21 روز قبل از زمان زایش مورد انتظار بین تیمارها تقسیم شدند. تیمارها صرفا در سه هفته پایانی دوره آبستنی اعمال شد و شامل تنش حرارتی (10= n) و خنک سازی (10=n) بود. محل نگهداری گاوهای تیمار خنک سازی مجهز به مه پاش و پنکه بود که این ادوات سرمایشی در ساعت 7 صبح روشن و در ساعت 7 عصر خاموش می شدند. پس از زایش گاوهای هر دو گروه برای 21 روز دیگر در جایگاه های مجهز به وسایل سرمایشی نگهداری شدند. جیره های هر دوره از لحاظ انرژی و پروتئین برای تمام گاوها یکسان بود. دمای هوا و رطوبت نسبی هر کدام از جایگاه ها هر 15 دقیقه یکبار ثبت شد و شاخص دمایی – رطوبتی (thi) اندازه گیری شد. میانگین thi در طول سه هفته پایانی دوره آبستنی مشابه بود و تفاوت معنی داری بین thi جایگاه ها مشاهده نشد. در مقایسه با گاوهای خنک شده، گاوهای تحت تنش حرارتی دمای رکتوم (01/0 ? p) و نرخ تنفس بیشتری داشتند (01/0 ? p). طول دوره آبستنی (29/0=p) و دوره خشکی (3/0=p) بین تیمارها تفاوتی نداشت. تنش حرارتی در سه هفته پایانی دوره آبستنی مصرف ماده خشک را کاهش داد (05/0>p). اما مصرف ماده خشک در دوره پس از زایش تحت تاثیر تیمارهای آزمایشی قرار نگرفت (3/0=p). علاوه بر این اثر متقابل تیمار با زمان برای مصرف ماده خشک در دوره پس از زایش تمایل به معنی دار بودن داشت (07/0=p). در مقایسه با گاوهای تحت تنش حرارتی، گاوهای خنک شده شیر بیشتری تولید کردند (05/0?p ). اما تاثیر معنی داری بر درصد چربی شیر (62/0=p)، پروتئین شیر (54/0=p) و مواد جامد بدون چربی شیر (53/0=p) مشاهده نشد. وزن تولد گوساله های متولد شده از گاوهای تحت تنش حرارتی kg 2/7 سبک تر بود (05/0?p). چگالی آغوز گاوهای تحت تنش حرارتی و گاوهای خنک شده به ترتیب 056/1 و 065/1 گرم بر سانتی متر مکعب بود (01/0?p). تعداد تلقیح به ازاء آبستنی بعدی برای گاوهای تحت تنش حرارتی و گاوهای خنک شده به ترتیب 2/2 و 9/1 بود ( 09/0=p) و تعداد روزهای باز مشابهی بین گاوهای دو گروه مشابه شد (22/0= p). زمان صرف شده برای مصرف خوراک و جوش برای گاوهای خنک شده تمایل به افزایش داشت (به ترتیب 06/0= p و 13/0=p) و زمان بیشتری را صرف فعالیت نشخوار کردند (03/0? p). در نقطه مقابل گاوهای خنک شده در مقایسه با گاوهای تحت تنش حرارتی برای مدت کمتری روی پاهای خود ایستادند (01/0? p). به طور کلی نتایج مطالعه حاضر نشان می دهد که کاهش تنش حرارتی در طول اواخر دوره آبستنی علاوه بر آسایش گاوها منجر به بهبود عملکرد آن ها در دوره شیردهی بعدی می شود.
حسین اکبری زاده غلامرضا قربانی
محدودیت ماده خشک مصرفی و انرژی قبل از زایش، از مصرف زیاد خوراک که به احتیاجات وابسته است، جلو گیری کرده و موجب بهبود سلامتی و عملکرد مناسب تر بعد از زایش می شود. کاهش انرژی جیره با استفاده از علوفه ای مانند کاه گندم خرد-شده، که سبب رقیق شدن انرژی جیره می شود، باعث جلو گیری از مصرف بالای انرژی طی دوره قبل از زایش می شود. در این آزمایش تأثیر سطوح مختلف خوراک مصرفی در قبل از زایش بر عملکرد، برخی از صفات تولید مثلی و متابولیت های خونی گاوهای هلشتاین انتظار زایش تحت استرس حرارتی انجام شد. برای این منظور از 90 رأس گاو هلشتاین چند شکم زایش در قالب طرح اندازه گیری های تکرار شده در سه گروه آزمایشی 30 رأسی استفاده شد. گاوها بر اساس تاریخ احتمالی زایش 21 روز قبل از زایش وارد طرح شدند. برای تغذیه گاوها از جیره های کاملا مخلوط شده که بر اساس پیشنهادات انجمن تحقیقات ملی امریکا 2001 تنظیم شده بود استفاده شد. تیمارهای آزمایشی عبارت بودند از جیره شاهد 05/12%کاه (78/1 کیلوگرم) به 99/12 کیلو گرم خوراک کاملا مخلوط شده،گروه با خوراک محدود 94/0کیلو گرم کنسانتره به 92/9 کیلو گرم خوراک کاملا مخلوط شدهو جیره با مصرف آزاد خوراک با انرژی بیشتر شامل 88/1 کیلو گرم کنسانتره به 9/12 کیلو گرم خوراک کاملا مخلوط شده بر اساس ماده خشک اضافه گردید. میانگین حداکثر شاخص رطوبتی – دمایی در طول اجرای طرح 93/75 بود. نمونه گیری آغوز از اولین دوشش پس از زایش انجام شد و پس از آن نمونه های شیر به صورت هفتگی تا سه هفته بعد از زایش تهیه شد. مقدار تولید شیر گاوها از روز 3 بعد از زایش به صورت یک روز در میان تا روز 21 ، و بعد از آن به صورت ماهیانه تا پایان دوره شیردهی ثبت شد. اولین خونگیری گاوها در زمان ورود به طرح انجام شد و پس از آن 10 روز قبل از زایش، یک روز بعد از زایش، 10 روز بعد از زایش و هنگام خروج از طرح نمونه های خون جمع آوری شدند. نتایج نشان داد که تولید شیر تا 21 روز بعد از زایش تحت تأثیر تیمارها قرار گرفت (015/0=(p و تیمار با خوراک محدود دارای کمترین مقدار بود. میانگین تولید شیر تصحیح نشده در کل دوره و تصحیح شده برای 5/3 درصد چربی در 21 روز اول تحت تأثیر جیره های قبل از زایش قرار نگرفتند. علاوه براین، درصد کل مواد جامد در گروه شاهد بیشترین بود(005/0=(p. درصد و تولید چربی، درصد پروتئین، درصد و تولید لاکتوز، تولید کل مواد جامد شیر و ترکیبات آغوز تحت تأثیر جیره های قبل از زایش قرار نگرفتند. جیره های قبل از زایش اثر معنی داری بر تغییرات وزن بدن وتغییرات نمره وضعیت بدنی در قبل از زایش نداشتند، ولی در بعد از زایش بین تیمارها از نظر تغییرات وزن بدن و تغییرات نمره وضعیت بدنی تمایل به اختلاف معنی دار ( به ترتیب (057/0=(p و (093/0=(p ) مشاهده شد. غلظت گلوکز، انسولین و اسیدهای غیر استریفیه شده در قبل از زایش تحت تأثیر جیره قرار نگرفت، ولی غلظت بتا هیدروکسی بوتیریک اسید بین تیمارها دارای اختلاف معنی دار (04/0=(p بود. بعد از زایش غلظت انسولین و گلوکز بین تیمارها اختلاف معنی دار ( به ترتیب (03/0=(p و (005/0=(p ) داشت. فاصله زایمان تا اولین تلقیح، روزهای باز و درصد آبستنی بین تیمارها اختلاف معنی داری نداشت، ولی تعداد تلقیح به ازای هر آبستنی بین تیمارها تمایل به معنی داری داشت (065/0=(p. به طور کلی طبق نتایج این مطالعه به نظر می رسد که محدودیت خوراک مصرفی یا استفاده از کاه گندم خرد شده جهت کنترل انرژی مصرفی در قبل از زایش موجب پاسخ های بهتری در عملکرد،صفات تولید مثلی و متابولیت های خونی در گاوهای هلشتاین می شود.
هاجر ذوالفقاری غلامرضا قربانی
تنش حرارتی می تواند عملکرد گوساله را به طور منفی تحت تأثیر قرار دهد. تنش حرارتی سلامت گوساله را از طریق از دست دادن سریع آب بدن، و کاهش عملکرد سیستم ایمنی تحت تأثیر قرار می دهد. مطالعه حاضر به منظور بررسی استفاده از فن و آب پاش و میزان پروتئین خام جیره استارتر بر پاسخ های عملکردی و فیزیولوژیکی گوساله های هلشتاین تحت تنش حرارتی انجام شد. به همین منظور، 40 رأس گوساله شیرخوار نر و ماده در سن 4 روزگی (وزن اولیه 068/2 ± 125/42 کیلوگرم) به طور تصادفی انتخاب و به 4 تیمار آزمایشی به صورت یک آزمایش فاکتوریل 2×2 در قالب طرح اندازه گیری های تکرار شده اختصاص یافتند. تیمارهای آزمایشی شامل حضور یا عدم حضور فن و آب پاش در جایگاه های انفرادی و همچنین سطوح 20 و 23 درصد پروتئین خام در جیره استارتر بود. آب و جیره استارتر به صورت آزاد در اختیار آنها قرار گرفت. همچنین همه گوساله ها، میزان برابر شیر دریافت کردند و همه آنها در 56 روزگی از شیر گرفته شدند. میانگین حداکثر شاخص رطوبتی-دمایی (thi) در طول آزمایش با استفاده از فن و آب پاش 24/74 و بدون استفاده از فن و آب پاش 78/74 بود. گوساله های مصرف کننده استارتر با 23 درصد پروتئین خام در مقایسه با گوساله های مصرف کننده استارتر با 20 درصد پروتئین خام وزن از شیرگیری و وزن پایان دوره بیشتری داشتند (به ترتیب 04/0=p و 006/0=p). استفاده از سیستم خنک کننده همراه با کاهش میزان پروتئین خام استارتر، میانگین افزایش وزن روزانه را در پیش از شیرگیری و کل دوره آزمایش کاهش داد (به ترتیب 02/0=p و 03/0=p). استفاده از سیستم خنک کننده همراه با افزایش میزان پروتئین خام استارتر، بازدهی خوراک پس از شیرگیری را افزایش داد (05/0=p). استفاده از سیستم خنک کننده در هنگام استفاده از استارتر با میزان 23 درصد پروتئین خام سبب افزایش میانگین ماده خشک و استارتر مصرفی روزانه پیش از شیرگیری (به ترتیب 006/0=p و 006/0=p) و کل دوره (به ترتیب 009/0=p و 009/0=p) شد. همچنین افزایش میزان پروتئین خام استارتر در هنگام استفاده از سیستم خنک کننده سبب افزایش میانگین ماده خشک و استارتر مصرفی روزانه پیش از شیرگیری (به ترتیب 02/0=p و 02/0=p) و کل دوره (به ترتیب 01/0=p و 01/0=p) شد. ضریب تبدیل خوراک در کل آزمایش با افزایش میزان پروتئین خام استارتر هنگام استفاده از فن و آب پاش بهبود یافت (03/0=p). استفاده از سیستم خنک کننده و کاهش میزان پروتئین خام استارتر باعث کاهش میانگین ماده خشک مصرفی روزانه پس از شیرگیری شد (03/0=p). استفاده از سیستم خنک کننده همراه با افزایش میزان پروتئین خام استارتر، قد گوساله ها را در 70 روزگی و طول بدن آنها را در 56 روزگی افزایش داد (به ترتیب 04/0=p و 01/0=p). افزایش میزان پروتئین خام استارتر عمق شکم را در 56 روزگی افزایش داد (03/0=p). دمای رکتوم با افزایش میزان پروتئین خام استارتر هنگام استفاده از سیستم خنک کننده پیش از شیرگیری و پس از شیرگیری کاهش یافت (به ترتیب 03/0=p و 01/0=p). نرخ تنفس در کل دوره با استفاده از سیستم خنک کننده کاهش یافت (0001/0=p). استفاده از سیستم خنک کننده هنگام استفاده از استارتر با 23 درصد پروتئین خام نمره مدفوع را پیش از شیرگیری و در کل آزمایش کاهش داد (به ترتیب 003/0=p و 04/0=p). در رابطه با گلبول های سفید خون، تعداد نوتروفیل ها در 39 روزگی تحت تأثیر استفاده از سیستم خنک کننده و میزان پروتئین خام استارتر قرار گرفت (04/0=p)، به طوری که استفاده از سیستم خنک کننده تعداد نوتروفیل ها را در 39 روزگی افزایش داد (03/0=p) و افزایش میزان پروتئین خام استارتر نیز در گوساله های تحت تنش حرارتی تعداد نوتروفیل ها را افزایش داد (04/0=p). تعداد مونوسیت ها نیز در 39 روزگی با استفاده از سیستم خنک کننده همراه با افزایش میزان پروتئین خام استارتر افزایش یافت (02/0=p). استفاده از سیستم خنک کننده و تغییر میزان پروتئین خام استارتر تأثیری بر پاسخ ایمنی گوساله ها به تحریک سوسپانسیون گلوبول قرمز گوسفندی نداشت. در این آزمایش در سن شیرگیری گلوکز، انسولین، کورتیزول، 3t و 4t،پروتئین کل،آلبومین و اوره سرم، تحت تأثیر استفاده از سیستم خنک کننده و میزان پروتئین خام استارتر قرار نگرفتند. اگرچه استفاده از سیستم خنک کننده هنگام استفاده از استارتر با 23 درصد پروتئین خام، گلوکز خون در کل دوره آزمایش را کاهش داد (03/0=p)، ولی دیگر فراسنجه های سرم در کل دوره آزمایش تحت تأثیر استفاده ازسیستم خنک کننده و میزان پروتئین خام استارتر قرار نگرفتند. به طور کلی بر اساس این نتایج استفاده از سیستم خنک کننده و افزایش میزان پروتئین خام استارتر سبب بهبود عملکرد و افزایش آسایش گوساله های تحت تنش حرارتی شد.
حسین فصیحی محمد خوروش
مدارک و شواهد زیادی در رابطه با اثرات مفید اسیدهای چرب ضروری و ویتامین e بر سلامتی و عملکرد گوساله های شیرخوار وجود دارد. تاکنون مطالعات اندکی در رابطه با تاثیر منبع و نوع اسیدهای چرب ضروری و سطح مختلف ویتامین e در خوراک آغازین گوساله های شیرخوار بر عملکرد و سلامت آن ها گزارش شده است. مطالعه حاضر با هدف تعیین نسبت مناسب اسیدهای چرب امگا- 6 به امگا- 3 و سطح ویتامین e بر عملکرد و سلامتی گوساله های شیرخوار هلشتاین انجام شد. مطالعه حاضر با بهره گیری از60 راس گوساله ( 8 راس نر و 7 راس ماده در هر تیمار) در قالب یک آزمایش فاکتوریل 2×2 بر پایه طرح بلوک کاملا تصادفی انجام پذیرفت. تیمارها شامل 1) 5% کتان کسترود شده+ iu50 ویتامین e (l50) ، 2) 5% کتان اکسترود شده + iu150 ویتامینe (l150)، 3) 6% سویا اکسترود + iu50 ویتامینe (s50) و 4) % 6 سویا اکسترود+iu 150ویتامینe (s150) بود. جیره ها از نظر میزان پروتئین، چربی و انرژی یکسان بودند. پس از تولد، گوساله ها روزانه با 5 لیتر آغوز تا 3 روزگی تغذیه شدند. شیر مصرفی گوساله ها در آزمایش ثابت و برابر 10 درصد وزن بدن بود و دسترسی آزاد به آب و خوراک داشتند. آنالیز داده ها در طی 3 دوره زمانی قبل از شیرگیری (1 تا 56 روزگی)، بعد از شیرگیری ( 56 تا70) و کل دوره آزمایش (1 تا 70 روزگی) انجام شد. وزن کشی خوراک و گوساله بصورت هفتگی، نمونه گیری خون و مایع شکمبه در روزهای 35، 50 و 70 انجام شد. نتایج آزمایش حاضر نشان داد که گروه مصرف کننده سویا اکسترود شده (منبع اسیدهای چرب امگا-6) نسبت به گروه کتان اکسترود شده (منبع اسیدهای چرب امگا-3) دارای مصرف خوراک (05/0p<)، وزن از شیرگیری و پایان دوره (05/0p<) بیشتر بودند درحالی که اثر متقابل معنی دار نبود. وزن بدن در هنگام از شیرگیری تحت تاثیر سطح iu150 ویتامینe قرار گرفت (01/0> p). بازده خوراک بین گروه های آزمایشی تفاوت معنی داری نداشت. اندازه گیری ph اختلاف معنی داری را بین گروه های آزمایشی نشان نداد. گوساله های مصرف کننده ی سویا کسترود شده دارای غلظت اسیدهای چرب فرار بیشتر (05/0p<) و آمونیاک کمتری (05/0p<) در مقایسه با سایر گروه ها هستند. تغدیه ی دانه ی کتان اکسترود (منبع امگا- 3) و سطح ویتامینe دارای اثر متقابل بر تولید مالون دی آلدهید بود. بطوری که گروه l50 دارای غلظت بالاتری از مالون دی آلدهید درمقایسه با سایر گروه های آزمایشی بود (03/0>p) و تفاوتی بین گروه l150 با گروه s50 و s150 وجود نداشت. شمارش تفکیکی سلول های سفید خونی و پروتئین کل سرم در بین گروه های آزمایشی قبل از تحریک سیستم ایمنی تفاوتی را نشان نداد در حالی که بعد ازتحریک سیستم ایمنی با تزریق واکسن bvd، گروه مصرف کننده ی کتان اکسترود و سطح iu150 ویتامینe نسبت به گروه مصرف کننده سویا و سطح iu50 ویتامینe ، دارای شمارش تفکیکی سلول های سفید خونی (05/0 < p) بیشتری بود. پروتئین کل سرم بعد از تزریق، با مصرف کتان و افزایش سطح ویتامین e افزایش نشان داد به ترتیب 10/0>p و 05/0p<. نتایج حاصل از این تحقیق نشان داد تغذیه ی دانه ی سویا به همراه iu 150 ویتامینe می تواند باعث بهبود عملکرد گوساله های شیر خوار شود درحالی که تغذیه ی دانه ی کتان بهبود عملکرد سیستم ایمنی را در پی خواهد داشت. همچنین به دلیل ایجاد تنش های اکسیداتیو بالا، همواره نیاز به تغذیه ی ویتامینe سطوح بالاتر از میزان پیشنهادی nrc (2001) است.
شهریار کارگر محمد خوروش
در پژوهش اول، اثرات منبع غله و مکمل روغن بر مصرف خوراک، رفتار تغذیه ای و رفتار جویدن و نیز بر پاسخ های عملکردی و الگوی اسیدهای چرب شیر با استفاده از هشت رأس گاو هلشتاین چند شکم زا (1/22 ± 9/76) در قالب آزمایش فاکتوریل 2 × 2 و بر پایه طرح مربع لاتین دو بار تکرار شده ارزیابی شدند. جیره های آزمایشی بر پایه دانه های جو یا ذرت آسیاب شده با 2 درصد (بر اساس ماده خشک) روغن ماهی یا روغن سویا بودند. اثر متقابل بین منبع غله و مکمل روغن برای مصرف ذرات باقیمانده بر روی الک 19 میلی متر و ضخامت لایه چربی پشت معنی دار بود اما فعالیت انتخاب تحت تأثیر آن قرار نگرفت. با نسبت یکسان علوفه به کنسانتره در جیره ها و نیز با اندازه ذرات مشابه از نظر میانگین هندسی، جیره هایی بر پایه دانه جو در مقایسه با جیره هایی بر پایه دانه ذرت زمان بیش تری برای فعالیت نشخوار نیاز داشتند که این زمان خود متأثر از افزایش طول (مدت زمان) هر وعده نشخوار بود. روغن ماهی در مقایسه با روغن سویا تمایل داشت مدت زمان نشخوار در روز را کاهش بدهد اما زمان نشخوار وقتی به صورت دقیقه به ازای کیلوگرم الیاف نامحلول در شوینده خنثی و الیاف نامحلول در شوینده خنثی علوفه ای مصرفی بیان شد، افزایش داد. بدون توجه به منبع غله، کاهش در ماده خشک مصرفی با تغذیه روغن ماهی به خاطر کاهش اندازه وعده غذائی و افزایش سطح مالون دی آلدهید پلاسما بود بدون این که فاصله بین وعده های غذائی تغییر پیدا بکند. تغییر دادن تخمیرپذیری جیره، الگوی مصرف خوراک و ماده خشک مصرفی را تحت تأثیر قرار نداد و در نتیجه تولید شیر و ترکیبات آن تحت تأثیر منبع غله قرار نگرفتند. به علاوه، پاسخ های تولیدی به مکمل روغن مستقل از منبع غله بود و جیره های حاوی روغن ماهی آن را به طور منفی متأثر کردند. گوارش پذیری ظاهری ماده خشک (05/0 = p) و عصاره اتری (01/0 > p) در کل دستگاه گوارش در جیره هایی بر پایه دانه ذرت در مقایسه با جیره هایی بر پایه دانه جو بیش تر بودند. روغن ماهی گوارش پذیری ظاهری کربوهیدرات غیر الیافی (07/0 = p) و عصاره اتری (03/0 = p) را در مقایسه با روغن سویا کاهش داد. غلظت مولاری پروپیونات متأثر از اثر متقابل بین اثرات اصلی شد (09/0 = p). در جیره هایی بر پایه دانه جو در مقایسه با جیره هایی بر پایه دانه ذرت، غلظت مولاری پروپیونات شکمبه گاوهای تغذیه شده با روغن سویا افزایش یافت. هم منبع غله و هم مکمل روغن در تغییر الگوی اسیدهای چرب شیر موثر بودند اما اثر متقابلی بین آن ها (به جز در مورد برخی از اسیدهای چرب که اهمیت بیولوژیکی شان هنوز به خوبی شناخته نشده است) وجود نداشت به طوری که دانه ذرت و روغن ماهی باعث افزایش اسید واسنیک و اسید رومنیک شیر شدند. با این وجود، هم دانه جو و هم روغن ماهی توانستند نسبت اسیدهای چرب فرد کربن و شاخه دار که خواص ضد سرطانی آن ها در انسان به اثبات رسیده، افزایش دهند. در کل، اثر متقابل بین منبع غله و مکمل روغن توانست رفتارهای خوردن و جویدن و غلظت مولاری پروپیونات را تحت تأثیر قرار بدهد، اما تأثیری بر عملکرد تولیدی و الگوی اسیدهای چرب شیر نداشت. در پژوهش دوم، اثر جیره هایی بر پایه دانه جو، دانه ذرت و یا مخلوط یکسانی از آن ها توأم با تغذیه مخلوطی از روغن ماهی و روغن سویا (1 به 5؛ 2 درصد ماده خشک) بر عوامل مذکور پژوهش اول با استفاده از نه رأس گاو هلشتاین چند شکم زا (0/11 ± 6/75 روز شیردهی) در قالب طرح مربع لاتین سه بار تکرار شده ارزیابی شدند. مصرف خوراک در تمامی تیمارهای آزمایشی به خاطر این که اندازه وعده غذائی و یا فاصله بین وعده های مصرف خوراک با تغییر نسبت دانه جو به دانه ذرت تحت تأثیر قرار نگرفتند، یکسان بود. اگر چه گوارش پذیری ظاهری ماده خشک، ماده آلی و پروتئین خام در جیره ای بر پایه دانه جو نسبت به دانه ذرت افزایش پیدا کرد، گوارش پذیری الیاف تحت تأثیر قرار نگرفت که عدم تغییر در فراسنجه های تخمیر شکمبه ای بر آن صحه گذاشت. عدم تأثیر جایگزینی دانه جو به جای دانه ذرت بر الگوی فعالیت نشخوار و نیز زمان صرف شده برای نشخوار کردن ممکن است دال بر این حقیقت باشد که مصرف الیاف نامحلول در شوینده خنثی علوفه ای جهت مرتفع کردن برخی اثرات ناشی از تفاوت در تخمیر پذیری نشاسته دانه غلات استفاده شده در شکمبه کافی بوده است. تغییر دادن نسبت دانه جو به دانه ذرت در جیره هایی با 2 درصد مخلوط روغن ماهی و روغن سویا کمینه تأثیر را بر رفتار های خوردن و نشخوار داشت و عملکرد تولیدی را تحت تأثیر قرار نداد هر چند که باعث القاء سندروم کاهش چربی شیر شد. الگوی اسیدهای چرب شیر تحت تأثیر نسبت دانه غله در جیره قرار گرفت به طوری که جیره هایی بر پایه دانه ذرت در مقایسه با جیره هایی بر پایه دانه جو احتمالاً با افزایش فراهمی اسیدهای چرب در شکمبه باعث افزایش اسید های چرب واسنیک و رومنیک شیر شد. بر این اساس نشان داده شد حضور سوبسترا در مقایسه با عوامل تغییر دهنده شرایط شکمبه در افزایش اسید های چرب واسنیک و رومنیک شیر تأثیرگذارتر هستند.
سوده مقدسی محمد خوروش
این آزمایش به منظور ارزیابی تأثیرات هیبرید، پژمردن و افزودنی باکتریایی بر ارزش تغذیه ای و کیفیت تخمیر سیلاژ ذرت انجام شد. سه هیبرید ذرت علوفه ای رایج در ایران (647، 700 و 704) در مرحله شیری برداشت و سپس به مدت 24 ساعت در مزرعه پژمرده و در طول تئوری 5/2 سانتی متر خرد و با افزودنی اکوسایل ( لاکتوباسیلوس پلانتاروم) تیمار شدند. سپس، در سیلوهای آزمایشگاهی 5/3 لیتری سیلو شدند. سیلاژ هیبرید 704 کمترین مقدار پس آب (5/24 میلی لیتر در کیلوگرم علوفه تازه) و بیشترین قابلیت هضم آزمایشگاهی نسبت به دو هیبرید دیگر داشت. مقدار اتانول در این هیبرید قابل اندازه گیری نبود. روی هم رفته, سیلاژ هیبرید 704 دارای خصوصیات بهتری برای سیلو کردن نسبت به دو هیبرید دیگر بود, که می تواند به مقدار ماده خشک بالای این هیبرید بر گردد. بهبود کمی در خصوصیات تخمیر سیلاژهای ذرت در جواب به افزودنی میکروبی مشاهده شد. در سیلاژهای تیمار شده با اکوسایل، درصد ماده خشک و لاکتات بالاتر و اتانول پایین تر از سیلاژهای تیمار نشده بود. ph سیلاژهای پژمرده شده کمتر از سیلاژهای پژمرده نشده بود. درصد ماده خشک، کربوهیدرات های محلول در آب و قابلیت آزمایشگاهی سیلاژهای ذرت پژمرده شده نسبت به سیلاژهای پژمرده نشده، بیشتربود. ph در سیلاژهای پژمرده شده در مقایسه با سیلاژهای پژمرده نشده بعد از 100 روز سیلو کردن کمتر بود. تفاوت در ph سیلاژها می تواند به خاطر مقدار ماده خشک سیلاژهای پژمرده شده, در مقایسه با سیلاژهای پژمرده نشده باشد. در کل, نتایج این مطالعه نشان دهنده تفاوت در ارزش تغذیه ای سیلاژ هیبریدهای مختلف ذرت می باشد. اثر پژمردن بر تخمیر و ارزش تغذیه ای سیلاژ ذرت نسبت به افزودنی باکتریایی بیشتر بود و در کل باعث بهبود کیفیت سیلاژ ذرت شد.
سید دانیال دانشور باغبادرانی ابراهیم قاسمی
به منظور بررسی پاسخهای عملکرد و سلامت گوساله های هلشتاین به الگوی تغذیه شیر و علوفه یونجه در جیره آغازین در شرایط تنش سرمایی، آزمایشی با استفاده از 40 رأس گوساله نر هلشتاین در قالب طرح کاملا تصادفی به روش فاکتوریل 2×2 انجام گردید. عوامل آزمایشی عبارت بودند از عامل آزمایشی اول شامل الگوی تغذیه شیر کاهشی (7 لیتر تا 35 روزگی، 4 لیتر تا 50 روزگی و 2 لیتر تا 59 روزگی)، الگوی تغذیه شیر رایج (5/5 لیتر تا 56 روزگی و 2 لیتر تا 59 روزگی) و عامل آزمایشی دوم شامل سطوح صفر و 15 درصد علوفه یونجه در آغازین بود. گوساله های تازه متولد شده پس از دریافت مقدار معینی آغوز، از 3 روزگی وارد طرح شدند و در 60 روزگی از شیر گرفته شدند. مقدار حجم شیر ارائه شده به تیمارها یکسان بود (3±311 لیتر). میانگین دما و رطوبت نسبی در طول شبانه روز به ترتیب 3±3/35 درجه سانتی گراد و 10±63 درصد بود. ارزیابی های آماری نشان داد، مصرف خوراک آغازین، کل ماده خشک و متوسط افزایش وزن روزانه در قبل و بعد از شیرگیری و در کل دوره برای گروه های مصرف کننده علوفه یونجه در هر دو روش شیردهی بیشتر بود (0.01>p).استفاده از علوفه، وزن بدن را در دوره پس از شیرگیری افزایش داد (0.01>p). گوساله های تغذیه شده با آغازین بدون علوفه خصوصا در روش شیردهی کاهشی، کمترین بازده غذایی را بعد از شیرگیری داشتند (0.05>p). گروه های مصرف کننده علوفه همراه با روش شیردهی کاهشی،زمان بیشتری به نشخوار پرداختند (0.01>p)، اما گوارش پذیری ماده خشک، ماده آلی و پروتئین خام کمتری نسبت به گروه بدون علوفه داشتند (0.05>p). گوساله های دریافت کننده شیر به روش رایج، مقدار کل اسید چرب فرار بیشتری در 35 روزگی داشتند (0.05>p)؛ با این حال، پایین ترین ph،میزان استات و نیز بالاترین میزان بوتیرات در مایع شکمبه گوساله های تغذیه شده با روش شیردهی رایج با آغازین بدون علوفه مشاهده شد (0.05>p). گوساله های مصرف کننده آغازین حاوی علوفه در 74 روزگی، phو میزان استات بالاتر ( 0.01>p) و نیز مقدار نیتروژن آمونیاکی، کل اسید های چرب فرار، بوتیرات و والرات کمتری نسبت به دیگر تیمار ها داشتند (0.05>p). در رابطه با شاخص های سلامت، تیمار روش شیردهی کاهشی با آغازین بدون علوفه، بالاترین نمره مدفوع و بیشترین روز های ابتلا به اسهال را داشتند (به ترتیب 0.01>p و 0.05>p).روز های ابتلا به پنومونی در گروه های دریافت کننده آغازین حاوی علوفه کمتر بود (0.05>p). همچنین در 35 روزگی، مقدار پروتئین کل و گلوبولین سرم خون در گروه های آغازین یونجه بالاتر بود (به ترتیب 0.05>p و 0.01>p).در زمان از شیرگیری، تعداد لیمفوسیت های خون در گوساله های تغذیه شده با روش شیردهی کاهشی بیشتر بود (0.05>p) و نیز در 74 روزگی، مقدار آلبومین سرم این گروه کمتر از روش شیردهی رایج بود (0.01>p). نتایج بیانگر آن است که در صورتی که مقدار شیر ارائه شده به گوساله ها تحت تنش سرمایی ثابت باشد،تغذیه آغازین حاوی 15 درصد علوفه یونجه در هر دو روش شیردهی رایج و کاهشی می تواند منجر به بهبود عملکرد و سلامت گوساله ها گردد.
محمد عرب سرخی تلک آبادی احمد ریاسی
چکیده در اکثرگاوداری های ایران، بخش علوفه ای جیره شامل سیلاژ ذرت و یونجه خشک می باشد. بنابراین تعیین سطح بهینه ی این دو منبع علوفه ای که به بهبود مصرف خوراک و تولید شیر کمک می نماید، یک راهنمای موثر و مهم تصمیم گیری در گاوداری های صنعتی است. به همین منظور هدف از این آزمایش بررسی اثر دو نسبت مختلف سیلاژ ذرت به یونجه خشک بر بازده تولیدی و تولیدمثلی گاوهای شیری هلشتاین در اوایل و اواسط شیردهی در فصل تابستان بود. این آزمایش در قالب طرح کاملاً تصادفی با دو تیمار در دو بهاربند مجزا و هر بهاربند دارای 60 گاو شیری انجام شد. گاوها در هر بهاربند از لحاظ میانگین تولیدشیر(5/0±5/47)، روزهای شیردهی(15±40) و شکم زایش(48/2) با هم برابر بودند. جیره های آزمایشی به طور تصادفی به گاوها اختصاص یافتند. نسبت کنسانتره به علوفه در هر دو جیره 60 به 40 بود. جیره آزمایشی اول شامل 50 درصد سیلاژ ذرت و 50 درصد یونجه خشک و جیره آزمایشی دوم دارای نسبت 75:25 از این دو علوفه بود. جیره ها از لحاظ سطح انرژی(7/1 مگاکالری بر کیلوگرم ماده خشک)، پروتئین(18 درصد)، الیاف شوینده خنثی(2/0±5/28 درصد) و کربوهیدرات های غیر الیافی (3/0±42 درصد) یکسان بوده و طی دو نوبت در روز(5 صبح و 5 عصر) به صورت کاملا مخلوط (tmr) تغذیه می شدند. گاوهای داخل هر بهاربند به صورت آزاد به آب و سنگ نمک دسترسی داشتند. مصرف ماده خشک در اوایل شیردهی در گاوهای مصرف کننده جیره حاوی 75 درصد سیلاژ ذرت، تمایل به معنی داری(06/0 =p) و در اواسط و کل دوره شیردهی مصرف ماده خشک در این تیمار به طور معنی داری بالاتر از جیره حاوی سیلاژ ذرت 50 درصد بود(05/0 >p). همچنین تولید شیر(01/0 >p) و شیر تصحیح شده بر اساس انرژی(05/0 =p) در تیمار حاوی 75% سیلاژ ذرت بالاتر از 50% سیلاژ بود، اما به دلیل بالاتر بودن درصد چربی شیر در گاوهای مصرف کننده جیره دارای 50 درصد سیلاژ ذرت(05/0 >p)، شیر تصحیح شده بر اساس 5/3 درصد چربی تحت تاثیر تیمارهای آزمایشی قرار نگرفت(05/0 <p). در رابطه با دیگر اجزای ترکیب شیر در کل دوره آزمایشی، درصد لاکتوز شیر تمایل به معنی داری داشت(07/0 =p) و نسبت چربی به پروتئین شیر نیز در جیره 75 درصد سیلاژ ذرت بالاتر و معنی دار بود(01/0 >p). درصد پروتئین شیر بین تیمارها یکسان، اما مقدار آن در اواسط شیردهی(05/0 >p) و در کل دوره آزمایشی(07/0 =p) در جیره حاوی 75 درصد سیلاژ ذرت بالاتر بود. امتیاز وضعیت بدنی و نیز تغییرات آن در طول آزمایش تحت تاثیر تیمارهای آزمایشی قرار گرفت؛ به طوری که گاوهای مصرف کننده جیره حاوی 75 درصد سیلاژ ذرت دارای امتیاز وضعیت بدنی بالاتری بودند(01/0 >p) و در اوایل شیردهی امتیاز وضعیت بدنی کمتری از دست دادند(05/0 >p). در رابطه با قابلیت هضم مواد مغذی بین جیره ها، نتایج نشان داد که جیره حاوی 75 درصد سیلاژ ذرت در اوایل شیردهی، قابلیت هضم بالاتری نسبت به جیره حاوی 50 درصد سیلاژ ذرت داشت(05/0 >p). بازده خوراک (شیر تصحیح شده برای انرژی بر ماده خشک مصرفی) هم بین جیره های آزمایشی معنی دار و در جیره 75 درصد سیلاژ ذرت بالاتر بود(05/0 =p). در بین فراسنجه های خونی، تنها نیتروژن اوره خون تحت تاثیر تیمارهای آزمایشی قرار گرفت. به طوری که در اوایل شیردهی و نیز در کل دوره شیردهی در جیره حاوی 50 درصد سیلاژ ذرت بالاتر بود(05/0 >p)، اما در اواسط شیردهی تحت تاثیر قرار نگرفت(05/0 <p). در این پژوهش فراسنجه های تولیدمثلی با آن که از نظر عددی در تیمار حاوی 75% سیلاژ ذرت، بالاتر بود اما از لحاظ آماری تحت تاثیر جیره های آزمایشی قرار نگرفت. در پایان نتایج این آزمایش نشان داد که با افزایش سهم سیلاژ ذرت از 50% به 75% بخش علوفه ای در جیره گاوهای شیری، بدون تاثیر در فراسنجه های تولیدمثلی، می تواند موجب بهبود عملکرد تولیدی در گاوهای هلشتاین شود. واژه های کلیدی: گاو شیری، سیلاژ ذرت، یونجه خشک، عملکرد، تولیدمثل
حسین مکتبی ابراهیم قاسمی
به منظور بررسی پاسخهای عملکرد، فراسنجه های شکمبه ای و رفتار گوساله های هلشتاین به سطح و منبع الیاف خوراک آغازین (تفاله چغندر و علوفه یونجه)، آزمایشی با استفاده از 52 رأس گوساله نر هلشتاین (با میانگین وزنی 5/0 ± 7/41 کیلوگرم) در قالب طرح کاملا تصادفی انجام گردید. تیمارهای آزمایشی عبارت بودند از: خوراک آغازین شاهد، خوراک آغازین حاوی 10 درصد تفاله چغندر پرک، خوراک آغازین حاوی 20 درصد تفاله چغندر پرک و خوراک آغازین حاوی 10 درصد علوفه یونجه. گوساله های تازه متولد شده پس از دریافت مقدار معینی آغوز، از 3 روزگی وارد طرح شدند و در 50 روزگی از شیر گرفته شدند. روش و مقدار ارائه شیر (روزانه 5 لیتر) برای همه تیمارها یکسان بود. مصرف خوراک و وزن کشی هر 10 روز یکبار ثبت می شد. ارزیابی های آماری نشان داد، مصرف خوراک آغازین، کل ماده خشک، متوسط افزایش وزن روزانه و وزن بدن در قبل و بعد از شیرگیری و در کل دوره برای گروه مصرف کننده 10 درصد تفاله چغندر پرک بیشترین بود (0/01>p). گوساله های تغذیه شده با جیره شاهد، بیشترین بازده غذایی را بعد از شیرگیری داشتند (0/05>p). دور سینه، عمق شکم، عرض هیپ، ارتفاع هیپ و طول بدن در پایان دوره آزمایشی در گروه تغذیه شده با 10 درصد تفاله چغندر پرک در خوراک آغازین بیشتر بود (0/05>p). در رابطه با رفتارشناسی، گوساله های مصرف کننده خوراک آغازین حاوی علوفه نشخوار، حالت خوابیده و رفتارهای غیر تغذیه ای بیشتری داشتند ( 0/01>p). قابلیت هضم ماده خشک، ماده آلی، الیاف شوینده خنثی و اسیدی در گوساله های تغذیه شده با جیره شاهد از لحاظ عددی بیشتر بود اما گوارش پذیری پروتئین خام در خوراک آغازین حاوی علوفه بالاترین بود (0/05>p). گوساله های تغذیه شده با علوفه، ph شکمبه بالاتر، نیتروژن آمونیاکی و مقدار کل اسید های چرب فرار شکمبه کمتری در قبل و بعد شیرگیری داشتند (0/05>p). غلظت استات در گروه تغذیه شده با 10 درصد تفاله در قبل و بعد از شیرگیری بیشترین و میزان بوتیرات کمترین بود (0/05>p). نسبت استات به پروپیونات در تیمار شاهد کمترین میزان بود. نمره مدفوع در قبل و بعد شیرگیری و کل دوره در گروه های دریافت کننده تفاله چغندر کمتر بود (0/05>p). گروه دریافت کننده تیمار حاوی 10 درصد تفاله چغندر، در قبل و بعد از شیرگیری بیشترین میزان گلوکز و کمترین میزان بتا هیدروکسی بوتیریک اسید را در سرم خون داشتند (0/05>p). بیشترین میزان نیتروژن اوره ای خون نیز در گروه تغذیه شده با خوراک آغازین حاوی علوفه بود (0/05>p). به طور کلی با توجه به نتایج به دست آمده، حضور 10 درصد تفاله چغندقند پرک در خوراک آغازین باعث افزایش عملکرد و سلامت گوساله ها شد.
حمیده کشاورزی حمیدرضا رحمانی
در این تحقیق بیان پپتید همراه ژن کلسی تونین (cgrp) بررسی شد و مشخص شد که این ژن در بافت کبد گاوهای شیری (تا روز 60 شیردهی) قابلیت بیان دارد ولی بر اساس نتایج این تحقیق احتمالاً در بافت کبد گاوهای نر و گاوهای دوره خشک قابلیت بیان ندارد. از نظر تنوع اسیدآمینه ای این ژن در گاو بیشترین همولوژی را با گوسفند، موش، موش صحرایی و سگ دارد بنابراین می توان در صورت نیاز به اندازه گیری این فاکتور در خون گاو از کیت موش و یا انسان استفاده کرد.
نسرین عزیزی محمد خوروش
این آزمایش به منظور ارزیابی تاثیر شاخص دما ورطوبت بر تغییرات دمای بدن و ارزیابی اثر پرتکل همزمان¬سازی پری سینک - آوسینک بر بازده تولیدمثل گاوهای شیری پرتولید در فصل تابستان انجام شد. برای این منظور 90 راس گاو چند شکم زایش( 7/0±39/4) و پرتولید (700±11430 لیتر) براساس رکورد تولید 305 روزدوره قبل از یک گله صنعتی انتخاب شدند. گاوهای سالم و بدون سابقه بیماری های متابولیک به فاصله 6 هفته پس از زایش به طور تصادفی به 2 گروه تقسیم شدند: 1- گروه دریافت کننده پرتکل همزمان سازی فحلی و 2- گروه بدون پرتکل همزمان¬سازی فحلی. دمای بدن گاوها در هر یک از این گروه ها با دو روش اندازه¬گیری دمای شکمبه یا دمای رکتوم اندازه¬گیری شد. دمای رکتوم گاوها با استفاده از دماسنج دیجیتال در گرم¬ترین ساعت هر روز ثبت شد. دمای شکمبه گاوها نیز با استفاده از بلوس¬های حسگر دمایی که داخل شکمبه و نگاری تعبیه شده بود و در ساعت-های مختلف ثبت می شد، به طور خودکار ثبت شد. برای اجرای پرتکل همزمان سازی فحلی از روش استاندارد پری سینک – آوسینک استفاده شد. نتایج به دست آمده نشان داد که شاخص دمای و رطوبت محیط به طور معنی¬داری بر دمای شکمبه(05/0>p) و دمای رکتوم (01/0>p)تاثیر داشت. حداکثر شاخص دما و رطوبت محیط در این مدت 46/78 بود و بیشترین دمای شکمبه25/39 و بیشترین دمای رکتوم 82/38 تعیین شد. بین دمای شکمبه ودمای رکتوم همبستگی خوب ( 55/0=r) وجود داشت. دفعات تلقیح به ازای آبستنی و روزهای باز تحت تاثیراجرای پرتکل همزمان سازی قرار نگرفت (05/0<p). میانگین روزهای باز برای گروه های دریافت¬کننده پرتکل 28/146 روز و برای گروه های بدون پرتکل 70/146 روز بود. همچنین میانگین دفعات تلقیح به ازای آبستنی در گروه¬های دریافت کننده پرتکل 41/2 و در گروه¬های بدون پرتکل40/2 بود. نرخ آبستنی در فواصل مختلف پس از زایش و نیز نرخ آبستنی بازای اولین تلقیح و نرخ آبستنی تجمعی نیز تحت تاثیر تیمار آزمایشی قرار نگرفت (05/0<p). نتیجه گرفته شد که بلوس های حسگر دمایی ابزار مناسبی برای ثبت اتوماتیک دمای بدن هستند و با کمک آنها به خوبی و با دقت می توان برخی تغییرات فیزیولوژیک گاو را بررسی کرد. از سوی دیگر در شرایط فصل تابستان اجرای پرتکل پری سینک – آوسینک تاثیری بر بازده تولید مثل گاوهای پرتولید نداشت.
فرزاد هاشم زاده سیگاری محمد خوروش
در این آزمایش، تاثیر تغذیه یک مخلوط منحصر به فرد با قدرت آنتی اکسیدانی بالا و اثرات سینرژیسمی قابل توجه بر گاوهای هلشتاین تحت شرایط تنش شامل دام های دوره انتقال و دام های تحت تنش التهاب ورم پستان تحت بالینی، بررسی گردید. مخلوط 4 تایی گیاهان دارویی از دارچین، زردچوبه، رزماری و میخک تشکیل شده بود. تأثیر این مخلوط بر گاوهای دوره انتقال که دو منبع اسیدهای چرب ضروری شامل دانه سویا و دانه کتان مصرف نمودند، بررسی گردید. در کل، هر دو استراتژی تغذیه ای یعنی افزایش اسیدهای چرب امگا-3 جیره و مخلوط گیاهان دارویی عملکرد را بهبود بخشیده و مقاومت انسولینی را کاهش دادند. همچنین، تأثیر مخلوط گاهان دارویی بر عملکرد و سلامت پستان گاوهای با سلول های سوماتیک متوسط و بالا در شیر بررسی شد. به نظر می رسد مخلوط گیاهان دارویی می تواند یک استراتژی موثر در راستای بهبود عملکرد و سلامت پستان در دام های با سلولهای سوماتیک بالا باشد.
مهدی میرزائی غلامرضا قربانی
چکیده آخرین نسخه منتشره از کمیته ملی تحقیقات آمریکا در زمینه نیازهای تغذیه ای گاوهای شیری، توصیه ای در رابطه با فراهمی علوفه در گوساله های شیرخوار نداشته است. به نظر می رسد دلیل اصلی این مساله تناقض در نتایج مطالعات تغذیه علوفه در گوساله های شیرخوار بوده است. به جهت چالش های موجود در این زمینه، تعداد 4 آزمایش با هدف بررسی تقابل فاکتورهای تغذیه ای بر پاسخ گوساله های شیرخوار به علوفه طراحی و اجرا شدند. همچنین آزمایش پنجمی با هدف بررسی تاثیر مقدار و نوع خوراک جامد فراهمی بر توسعه شکمبه در گوساله های شیر پروار اجرا شد. در اولین آزمایش، تعداد 30 راس گوساله تازه متولد شده به گروه کنترل و گروه های آزمایشی (8 و 16 %، علوفه یونجه پودر شده بر اساس ماده خشک) جهت بررسی تاثیر سطح علوفه یونجه پودر شده بر عملکرد گوساله های شیرخوار اختصاص یافتند. نتایج نشان داد که مصرف خوراک آغازین، میانگین افزایش وزن روزانه و کارایی خوراک در دوره های قبل و بعد از شیرگیری تحت تاثیر تیمارهای آزمایشی قرار نگرفتند. تغذیه علوفه یونجه، ضخامت اپیتلیوم و لایه کراتینه دیواره شکمبه را کاهش داد اما طول پاپیلا را افزایش داد. بطور کلی، نتایج این مطالعه نشان داد که تغذیه علوفه یونجه پودر شده تاثیر منفی بر عملکرد گوساله های شیرخوار نخواهد داشت بلکه می تواند بهبود ph و توسعه شکمبه را در پی داشته باشد. در آزمایش دوم، تعداد 50 راس گوساله با آرایش فاکتوریل 2×2 به فاکتورهای جیره ای سطح (8 و 16 % بر اساس ماده خشک) و اندازه قطعات علوفه (92/2 و 04/5 میلی متر میانگین هندسی) یونجه اختصاص یافتند. همچنین، گروه کنترل (بدون علوفه یونجه) استفاده شد. عملکرد گوساله های تغذیه شده با علوفه یونجه تفاوتی با گوساله های گروه کنترل نداشت، اما تغذیه با علوفه یونجه کاهش ضخامت لایه کراتینه دیواره شکمبه را در پی داشت. وزن پایان دوره با افزایش در سطح اندازه قطعات درشت علوفه کاهش یافت اما با افزایش در سطح اندازه قطعات متوسط افزایش نشان داد. بطور کلی نتایج نشان می دهند که تحریک فیزیکی کافی، نه اضافی، برای توسعه شکمبه و رشد مناسب گوساله های شیرخوار نیاز می باشد. در آزمایش سوم با آرایش فاکتوریل 2×3، تعداد 60 راس گوساله با منابع مختلف غلات (جو در مقابل ذرت) و علوفه (سیلاژ ذرت، علوفه یونجه و بدون علوفه) تغذیه شدند. نتایج نشان داد که تغذیه دانه جو می تواند بهبود مصرف خوراک آغازین و میانگین افزایش وزن روزانه را بدون تاثیر منفی بر ph شکمبه و سلامت گوساله های شیرخوار در پی داشته باشد. سیلاژ ذرت در مقایسه با گروه کنترل و علوفه یونجه افزایش غلظت bhba در روز 48، مصرف خوراک آغازین، میانگین افزایش وزن روزانه و وزن نهایی را در پی داشت. هر چند تغذیه با علوفه یونجه بهبود زمان نشخوار کردن، ph شکمبه ای و کاهش رفتارهای غیر تغذیه ای را در پی داشت اما عملکرد در مقایسه با گروه کنترل تفاوتی نداشت. در تضاد با فرضیه ما، اثر متقابلی بین منبع علوفه و غلات خوراک آغازین وجود نداشت اما عملکرد گوساله های شیرخوار تحت تاثیر منبع غلات و علوفه خوراک آغازین قرار گرفت. در آزمایش چهارم، اثرات و تقابلات فرآوری غلات با فراهمی علوفه بر عملکرد گوساله های شیرخوار بررسی شد. این آزمایش دارای آرایش فاکتوریل 2×2 برای دو روش فرآوری غلات (آسیاب نرم در مقابل ورقه کردن بابخار) همراه و بدون سیلاژ ذرت (15 % ماده خشک جیره) بود. مصرف خوراک آغازین، میانگین افزایش وزن روزانه و کارایی خوراک برای آسیاب نرم در مقایسه با ورقه کردن با بخار تفاوتی نداشت هر چند که کاهش رفتارهای تغذیه ای و افزایش غلظت کل اسیدهای چرب فرار در تغذیه با ذرت ورفه شده با بخار مشاهده شد. تغذیه همزمان ذرت ورقه شده بابخار با سیلاژ ذرت بهبود در مصرف خوراک آغازین و رشد گوساله های شیرخوار را در پی داشت. بدون توجه به روش فرآوری غلات، مصرف خوراک آغازین، میانگین افزایش وزن روزانه و زمان نشخوار کردن در تغذیه با سیلاژ ذرت افزایش یافت. در آزمایش پنجم، تعداد 32 راس گوساله نر شیر پروار در سن دو هفتگی به تیمارهای آزمایشی با آرایش فاکتوریل 2×2 برای سطح خوراک جامد (بالا در مقابل پایین؛ 780 در مقابل 2000 گرم در روز) و نسبت علوفه به کنسانتره (50:50 و 80:20) اختصاص یافتند. در پایان آزمایش تمامی گوساله ها کشتار شدند و از دیواره شکمبه جهت ارزیابی پارامترهای مورفومتریک نمونه گرفته شدند. سطح بالاتر خوراک جامد، افزایش ضخامت لایه کراتینه، ایپیتلیوم و عضلانی دیواره شکمبه را در پی داشت اما نسبت بالاتر علوفه به کنسانتره تنها توسعه فیزیکی دیواره شکمبه (افزایش ضخامت لایه عضلانی و دیواره شکمبه) را در پی داشت. بیان m-rna ژن های درگیر در متابولیسم اسیدهای چرب فرار (bpccb و hmgcs2)، ناقلین اسیدهای چرب فرار (mct-1 و mct-4) و پروتون ها (bslc9a1 وbslc9a2) و ناقلین اوره (ut-b وaqp7) با افزایش سطح خوراک جامد افزایش یافت. به هر حال، کاهش بیان ژن های درگیر در افزایش طول اسیدهای چرب فرار (belovl6 و belovl7) و gpr43 با افزایش سطح خوراک جامد مشاهده شد. بطور کلی، نتایج مطالعات حاضر تایید می کنند که عملکرد و توسعه شکمبه در گوساله های شیرخوار می تواند تحت تاثیر تقابل فاکتورهای تغذیه ای قرار گیرند.
مجید اکبریان تفاقی ابراهیم قاسمی
چکیده هدف از این مطالعه بررسی اثر گیاهان دارویی، اسانس تجاری و موننسین بر صفات عملکردی ، شاخص های تخمیر شکمبه ای، خون و همچنین رفتارهای تغذیه ای گوساله های شیرخوار هلشتاین بود. تعداد 66 راس گوساله شیرخوار از سن 3 روزگی پس از مصرف کافی آغوز به یکی از شش جیره آزمایشی شامل: 1- گروه شاهد( خوراک آغازین بدون افزودنی گیاهی) 2- گیاه آویشن 3- گیاه اکالیپتوس 4- گیاه کرفس 5- یونوفر موننسین 6- اسانس تجاری نعناع اختصاص یافتند. گیاهان دارویی مذکور به میزان 3/2 درصد از ماده خشک جیره افزوده شد. گوساله ها روزانه در دو نوبت 6 لیتر شیر پاستوریزه دریافت می کردند. مصرف خوراک بصورت هفتگی و افزایش وزن هر دو هفته یکبار انجام می گرفت، رشد اسکلتی روز اول طرح و پایان طرح، معیارهای خونی و تخمیری در روزهای 35 و 70 و نمونه گیری از خوراک و مدفوع، رفتارهای تغذیه ای گوساله های شیرخوار قبل و بعد از شیرگیری مشاهده و ثبت شد. نتایج این پژوهش نشان داد افزودنی های مورد استفاده تاثیر معنی دار بر مصرف ماده خشک، افزایش وزن روزانه، رشد اسکلتی و رفتار های تغذیه ای نداشت (05/0p>). همچنین تیمارهای آزمایشی تاثیر معنی داری بر شاخص های تخمیری شکمبه نداشتند. متابولیت های پلاسمایی گلوکز، نیتروژن اوره ای خون، مالون دی آلدهید معنی دار نشد (05/0p>). میزان آلانین آمینو ترانسفراز بعد از شیرگیری در تیمار آویشن بطور معنی داری کمتر از شاهد بود (05/0>p). بتاهیدروکسی بوتیریک اسید بعد از شیرگیری برای تیمار اسانس تجاری بطور معنی داری بالاتر از تیمار شاهد بود (05/0>p). در مورد وزن بدن تیمار تجاری قبل و بعد از شیرگیری نسبت به موننسین آویشن و شاهد بیشتر بود (05/0>p). و نسبت به اکالیپتوس و کرفس اختلاف نداشت (05/0p>). نتایج نشان می دهد اسانس یا گیاه دارویی در تغییر متابولیت های خونی و شکمبه ای گوساله ها می تواند موثر باشد.
حشمت الله بهرامی یکدانگی غلامرضا قربانی خراجی
هدف از این تحقیق که در سه آزمایش جداگانه انجام گرفت تعیین سطح بهینه پروتئین خام، پروتئین عبوری و پروتئین قابل تجزیه در شکمبه در گاوهای پرشیر هلشتاین می باشد. در آزمایش اول با استفاده از 12 راس گاو هلشتاین شیرده و در آزمایش دوم با بهره گیری از 9 راس گاو هلشتاین شیرده زایش دوم در قالب طرح مربع لاتین مکرر 3 ×3 انجام گردید. تیمارها در آزمایش اول جیره های آزمایشی شامل 18 ، 2/17 ،4/16 و 6/15 درصد پروتئین خام بود.. در آزمایش دوم جیره های آزمایشی شامل 4/16 ، 6/15 و 8/14 درصد پروتئین خام بود. در آزمایش سوم که ترکیبی از از آزمایش اول و دوم بود، تیمارهای 18، 4/16 و 8/14 از هر دو تیمار انتخاب شد و به صورت گله ای برخی از پارامترهای تولیدمثلی تست گردید. جیره های آزمایشی تاثیر بر تولید و ترکیبات شیر نداشتند. ماده خشک مصرفی و تولید شیر تصحیح شده بر اساس 4 درصد چربی در تیمار سوم آزمایش اول به طور معنی داری بیشتر از سایر گروها بود (05/0p<). قابلیت هضم ظاهری پروتئین برای جیره آزمایشی اول در آزمایش اول بیشتر از سایر گروها بود (05/0p<). در آزمایش دوم ازت اوره ای شیر به سبب کاهش پروتئین قابل تجزیه در شکمبه کاهش معنی داری نشان داد. نتایج این دو آزمایش نشان داد که کاهش سهم پروتئین خام و پروتئین عبوری و پروتئین قابل تجزیه در شکمبه (به ترتیب 8/14 و 7/4 و 3/9درصد ماده خشک تاثیر منفی بر تولید شیر، ماده خشک مصرفی شده نداشته و در آزمایش اول سبب بهبود ماده خشک مصرفی گردید. در آزمایش سوم نیز سطوح مختلف پروتئین خام تاثیر معنی داری بر مصرف ماده خشک، تولید شیر و ترکیبات آن نداشت، علاوه بر آن پارمترهای تولیدمثلی و خونی نیز تحت تاثیر قرار نگرفت ولی غلظت بتاهیدروکسی بوتیرات تحت تاثیر قرار گرفت.
جواد طوطی کمشچه ابراهیم قاسمی
فرآوری کنجاله کلزا بهه منظور عملکرد بهتر کنجاله در تغذیه گاوهای شیری تازه زا انجام شد. فرآوری از نوع حرارتی در دمای 150 درجه انجام گرفت،تا ازین طریق تجزیه پروتئین در شکمبه گاو کمتر شده و بیشتر پروتین عبور کند .با این عمل گاو ها به پروتئین کمتری در جیره نیاز خواهند داشت و عملکرد انها تفاوتی نکرد و هم هزینه جیره ها کتر می شود و هم از دفع نیتروزن به محیط زیست جلوگیری می شود.
احمد شاهمرادی محمد خوروش
هدف از این مطالعه تعیین اثر تغذیه پروبیوتیک در مقایسه با موننسین (گروه شاهد) بر عملکرد گاوهای شیرده پرتولید در اواسط دوره شیردهی بود. در این مطالعه 56 رأس گاو هلشتاین پرتولید چند شکم با میانگین روز شیردهی 96/87 ± 32/15 و میانگین تولید 47/46 ± 6/16 در قالب طرح بلوک کاملاً تصادفی در دو تیمار (و سه دوره زمانی) به مدت 60 روز مورد استفاده قرار گرفتند. تیمار1: جیره کاملاً مخلوط شامل 22/5% یونجه خشک، 12/7% سیلاژ ذرت و 64/8% کنسانتره بر پایه ماده خشک (به همراه 300 میلیگرم موننسین در روز بهازای هر رأس دام)، تیمار 2: جیره کاملاً مخلوط همراه با مقادیر مختلف پروبیوتیک در 3 دوره زمانی: دوره اول، روزهای 1 تا 10: 58 گرم p1 بهازای هر رأس دام (هر گرم p1 حاوی 8/84×107 cfu باکتریهای تولید کننده اسید لاکتیک، 6/6×108 cfu مخمر ساکارومایسس سرویزیه، کشت مخمر، آنزیم و مانان الیگوساکارید بود)، دوره دوم، روزهای 11 تا 40، 28 گرم p1 و 28 گرم dcp بهازای هر رأس دام (هر گرم dcp حاوی 3/5×107 cfu پروپیونیباکتریا، 6/6×108 cfu مخمر ساکارومایسس سرویزیه و آنزیم بود) و دوره سوم، روزهای 41 تا انتهای آزمایش که هر گاو روزانه 28 گرم p1 مصرف میکرد. در دوره سوم جیره این گروه از دامها تغییر یافت. گاوها به صورت گلهای نگهداری شدند. تولید شیر بهصورت هفتگی ثبت شد و کلیه نمونهگیریها برای تعیین ترکیبات شیر و قابلیت هضم خوراک نیز هر هفته بهصورت تصادفی انجام شد. جهت تعیین ph و اسیدهای چرب فرّار شکمبه، نمونهگیریهای هفتگی از مایع شکمبه با روش دهانی انجام گرفت. نتایج به دست آمده نشان دادکه تولید شیر در گروه شاهد بالاتر بود که این تفاوت معنیدار نبود ولی چربی شیر به طور معنیداری کاهش یافت (p<0/04). درصد پروتئین، لاکتوز، کل مواد جامد، کل مواد جامد بدون چربی و شمار سلولهای سوماتیک شیر تحت تأثیر این تیمارها قرار نگرفت. استفاده از افزودنیها در کل دوره آزمایشی بهبودی را در درصد قابلیت هضم ظاهری ndf، adf و پروتئین خوراک در کل دستگاه گوارش ایجاد نکرد. ph شکمبه تحت تأثیر تیمارها قرار نگرفت، ولی درصد استات شکمبه در گاوهایی که از پروبیوتیک استفاده کرده بودند، کاهش بیشتری یافت ولی این تفاوتها معنیدار نبودند. درصد پروپیونات شکمبهای در گروهی ازگاوها که از پروبیوتیک استفاده میکردند بهطور معنیداری بیشتر بود (p<0/01) و به تبع آن نسبت استات به پروپیونات شکمبه در آنها کاهش بیشتری یافت (p<0/05). همچنین درصد تولید اسید بوتیریک در این گروه از گاوها، بهطور معنیداری کمتر بود (p<0/01). بهعلاوه با تغییر جیره دامهای مصرفکنندهی پروبیوتیک در دوره سوم، قیمت این جیره در کل دوره، روزانه بهازای هر رأس دام 7/78% کاهش یافت (معادل 8518 ریال).
امین اکبریان محمد خوروش
هدف از انجام مطالعه حاضر تعیین اثرات عمل آوری های فیزیکی دانه سویا بر مقدار ناپدید شدن شکمبه ای، پس شکمبه ای ماده خشک و پروتئین خام و پاسخ های فیزیولوژیکی و عملکردی گاوهای شیرده هلشتاین بود. برای این منظور از 3 راس گاو هلشتاین غیر شیرده دارای فیستولای شکمبه ای استفاده شد و با روش کیسه های نایلونی متحرک، ناپدید شدن پس شکمبه ای مواد مغذی باقیمانده از هضم شکمبه ای مورد مطالعه قرار گرفت. نمونه ماده خوراکی (عمل آوری نشده و عمل آوری شده) به مدت صفر، 2، 4، 8، 12، 24، و 48 ساعت در شکمبه انکوباسیون و تجزیه پذیری ماده خشک و پروتئین خام تخمین زده شد. مقدار تجزیه پذیری موثر پروتئین خام دانه سویای عمل آوری نشده، تف داده شده و پرتوتابی با الکترون در سرعت 8 درصد در ساعت به ترتیب 61/96، 50/72 و 76/82 درصد بود. تف دادن ثابت نرخ تجزیه و تجزیه پذیری موثر ماده خشک و پروتئین خام دانه سویای مورد مطالعه را کاهش داد در مقابل پرتو الکترون سبب افزایش فراسنجه های مذکور گردید. نتایج الکتروفورز نشان داد که در دانه سویای عمل آوری نشده و پرتوتابی شده با الکترون زیر واحد بازی گلیسینین و در سویای تف داده شده زیر واحد β پروتئین کنگلیسینین و دو زیر واحد اسیدی و بازی بخش عمده پروتئین عبوری را تشکیل می دهند. به منظور بررسی تأثیر عمل آوری تف دادن و پرتوتابی الکترون بر عملکرد تولیدی و همچنین قابلیت هضم مواد مغذی دانه سویا، از 9 راس گاو هلشتاین شیرده در فاصله 15 ± 140 روز بعد زایش استفاده شد. این آزمایش در قالب طرح مربع لاتین 3 * 3 با سه تکرار طی دوره های 21 روزه انجام شد. جیره ها شامل علوفه و مواد متراکم به نسبت 40 به 60 درصد بود. مصرف ماده خشک در جیره های دانه سویای عمل آوری نشده، تف داده شده و پرتوتابی شده به ترتیب 26/73، 24/93 و 27/07 کیلوگرم بود که اختلاف بین میانگین ها معنی دار بود (0/1 >p)، اما اختلافی در مصرف پروتئین خام مشاهده نگردید. تولید شیر برای دانه سویای عمل آوری نشده، تف داده شده و پرتوتابی شده با الکترون به ترتیب 38/17، 39/49 و 38/64 کیلوگرم در روز و تولید شیر به ماده خشک مصرفی 1/47، 1/62 و 1/46 بود. قابلیت هضم پروتئین خام و ترکیبات شیر شامل درصد چربی، پروتئین و لاکتوز شیر و کل مواد جامد شیر تحت تأثیر روش عمل آوری فیزیکی دانه سویا قرار نگرفت. همچنین روش عمل آوری تف داده شده موجب افزایش اسیدیته شکمبه گردید و در جیره های آزمایشی تأثیر معنی داری بر غلظت و نسبت اسیدهای چرب فرار و نیتروژن آمونیاکی شکمبه مشاهده نگردید (0/05 <p). نتایج این تحقیق نشان داد که تف دادن سبب بهبود در تولید شیر، ترکیبات شیر و قابلیت هضم ظاهری مواد مغذی دانه سویا می گردد.