نام پژوهشگر: علی‌اکبر سیف

رابطه رشته های تحصیلی با سبک های یادگیری و رابطه آنها با نگرش نسبت به رشته های تحصیلی در دانشجویان کارشناسی رشته های علوم انسانی، مهندسی و کشاورزی دانشگاه فردوسی مشهد در سال تحصیلی 86-85
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه علامه طباطبایی - دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی 1388
  حسین باقری   علی اکبر سیف

هدف این پژوهش بررسی رابطۀ بین رشته های تحصیلی با سبک های یادگیری و نگرش نسبت به رشته تحصیلی در دانشجویان بود. جامعه پژوهش متشکل از دانشجویان مقطع کارشناسی دانشگاه فردوسی مشهد در سال تحصیلی 86-85 بود. با استفاده از روش نمونه گیری تصادفی چند مرحله ای تعداد 300 نفر از دانشجویان در سه گروه تحصیلی علوم انسانی(پسر23، دختر76) فنّی ـ مهندسی(پسر44، دختر48) و کشاورزی (پسر12، دختر88) انتخاب شدند. از پرسشنامۀ سبک یادگیری کلب (1984) که دارای 12 سوال است و پرسشنامۀ سنجش نگرش تحصیلی که دارای 52 سوال است؛ استفاده شد تا چهار سبک یادگیری (همگرا، واگرا، جذب کننده و انطباق یابنده) و نگرش آزمودنی ها نسبت به رشته تحصیلی اندازه گیری شود. روش پژوهش از نوع علی مقایسه ای بود. تحلیل داده های پژوهش با استفاده از روش های آماری تحلیل واریانس یکراهه، آزمون تی مستقل و مجذور خی دو انجام شد. نتایج بدست آمده نشان داد که دانشجویان گروه علوم انسانی بیشتر دارای سبک واگرا ، گروه فنّی و مهندسی دارای سبک همگرا و گروه کشاورزی دارای سبک جذب کننده بودند. همچنین دانشجویان گروه فنّی و مهندسی و گروه کشاورزی نسبت به گروه علوم انسانی دارای نگرش مثبت تری نسبت به رشتۀ تحصیلی خود بودند. اما گروه فنّی و مهندسی و گروه کشاورزی در نمرۀ نگرش با یکدیگر تفاوتی نداشتند. همچنین یافته ها نشان داد مردان نسبت به زنان بیشتر حالت یادگیری انتراعی داشته در مقیاس مفهو م سازی انتزاعی ـ تجربه عینی نمره بالاتری بدست آوردند. در مقابل زنان دارای نگرش مثبت تری نسبت به رشته تحصیلی بودند.

میزان انطباق محتوای برنامه های تلویزیونی کودک و نوجوان با اصول روانشناسی تربیتی
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه علامه طباطبایی - دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی 1387
  شبنم فرجی امیری   علی اکبر سیف

موضوع این پژوهش بررسی میزان انطباق محتوای برنامه های تلویزیونی کودک ونوجوان با اصول روانشناسی است.تلویزیون در میان رسانه ها به عنوان پر مخاطب ترین رسانه جمعی سمعی و بصری نقش عمده و حساسی را در انتقال ارزشها و هنجارهادارد.دو هدف عمده در این پژوهش مد نظر بوده است.1)هدف نظری که با این هدف این تحقیق نشان خواهد داد چه نکاتی باید در تهیه فیلم و برنامه های تلویزیونی کودکان و نوجوانان مبنی بر اصول و معیار های روانشناسی تربیتی لحاظ شود ونیز آیا این اصول و معیارهادر برنا مه های مورد نظر رعایت شده است یا خیر؟و 2)هدف عملی که با این هدف بهره گرفتن از نتایج تحقیق توسط مسوولین صدا و سیما جهت برنامه ریزی بهتر امکانپذیر میشود.برای این منظور برنامه های تلویزیونی در شبکه های 1و2 به مدت سه ماه 2 روز در هفته ضبط شدند که مجموعا136 ساعت برنامه ضبط شد.روش تحقیق تحلیل محتوا بود.اصول روانشناسی تربیتی به کمک چند استاد روانشناسی از منابع معتبر استخراج شدو نهایتا داده های به دست آمده از طریق فرمول خی دوکه با نرم افزار spss محاسبه شد مقایسه شدند.بررسی نتایج نشان داد که از مقوله نظریه شرطی سازی کلاسیک7/5% از نظریه شرطی سازی کنشگر به میزان 19/7% نظریه گاتری3/6% نظریه ثرندایک14/9% و نظریه یادگیری اجتماعی بندورا17% استفاده شده است.از نظریه شناختی گشتالت هیچگونه استفاده ای نشده است.همچنین نتایج نشان داد که اصول روانشناسی تربیتی در مقوله دیدگاه خبر پردازی 4/5% و در مقوله نظریه شناختی پیاژه به میزان 2/5% در مقوله نظریه شناختی آزوبل4/2% در مقوله نظریه هب1/7% در مقوله نظریه سازنده گرایی8/2% در مقوله نظریه های انگیزشی7/5% و نهایتا در مقوله مربوط به نظریه خلاقیت به مقدار15% رعایت شده اند. در برنامه خردسالان این اصول45/4% در برنامه کودکان28/6%و در برنامه نوجوانان26% مد نظر قرار گرفته شده است و نیز اصول مربوط به نظریه شرطی سازی کنشگر نسبت به سایر اصول در برنامه کودک و نوجوان بیشتر مورد استفاده قرار گرفته است.در پایان خلاصه فصول ذکر شد.همچنین پیشنهاداتی برای افراد علاقمند به فعالیت در زمینه این گونه تحقیقات ارایه شد.

مقایسه سطح سازگاری عاطفی-اجتماعی دانش آموزان دختر با و بدون توانایی خواندن پایه اول ابتدایی منطقه 2 آموزش و پرورش شهر تهران
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه علامه طباطبایی 1388
  مریم اسمعیلی   علی اکبر سیف

هدف از اجرای این پژوهش بررسی تاثیر توانایی خواندن قبل از ورود به مدرسه بر سازگاری عاطفی - اجتماعی دانش آموزان دختر پایه اول ابتدایی منطقه 2 آموزش و پرورش شهر تهران در سال تحصیلی 89-88 بود. برای انتخاب نمونه از دو روش نمونه گیری دردسترس و نمونه گیری خوشه ای تصادفی استفاده شد. بدین ترتیب دو گروه 33 نفری از دانش آموزان دارای توانایی خواندن و فاقد این توانایی انتخاب شدند. جهت جمع آوری اطلاعات از دو پرسشنامه : پرسشنامه سازگاری عاطفی - اجتماعی راتر فرم b2 , پرسشنامه سازگاری عاطفی - اجتماعی اسحاق نیا ( 1372) و یک آزمون توانایی خواندن استفاده شد. در این پژوهش از روشهای آمار توصیفی که در این زمینه از شاخص های میانگین و انحراف استاندارد و آمار استنباطی که در این زمینه از آزمون z استفاده شد. نتایج تحلیل داداه ها بر اساس فرضیه های ارائه شده نشان دادند که : 1- سطح سازگاری عاطفی - اجتماعی دانش آموزانی که توانایی خواندن دارند به لحاظ آماری بیش از دانش آموزان دختری است که فاقد این توانایی هستند . 2- سطح بیش فعالی - پرخاشگری دانش آموزانی که توانایی خواندن دارند به لحاظ آماری کمتراز دانش آموزان دختری است که فاقد این توانایی هستند. 3- سطح اضظراب - افسردگی دانش آموزانی که توانایی خواندن دارند به لحاظ آماری کمتر از دانش آموزان دختری است که فاقد این توانایی هستند.4- سطح رفتار ضد اجتماعی دانش آموزانی که توانایی خواندن دارند به لحاظ آماری کمتر از دانش آموزان دختری است که فاقد این توانایی هستند.5- سطح ناسازگاری اجتماعی دانش آموزانی که توانایی خواندن دارند به لحاظ آماری کمتر از دانش آموزان دختری است که فاقد این توانایی هستند.6- سطح اختلال کمبود توجه دانش آموزان دختری که توانایی خواندن دارند با دانش آموزان دختری که فاقد این توانایی هستند ، تفاوت معناداری ندارد . بدین ترتیب نتیجه می گیریم که آموزش و توانایی خواندن در دوره ی پیش ز دبستان می تواند در ارتقاء سطح سازگاری عاطفی - اجتمتعی دانش اموزان موثر باشد . به عبارت دیگر ، 5 فرضیه اول پزوهشگر تایید شدند اما فرضیه آخر تایید نشد.

مقایسه سبک های اسنادی، جهت گیری زندگی، سلامت عمومی، و بهزیستی روانشناختی مادران دانش آموزان خوش بین و بدبین کلاس پنجم ابتدایی منطقه یک تهران و بررسی اثر بازآموزی اسنادی مادران و کودکان بر ایمن سازی روانی کودکان بدبین
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه علامه طباطبایی 1388
  فرشیده کاظمی   علی اکبر سیف

پژوهش حاضر به منظور شناسایی کودکان خوش بین و بدبینی انجام یافته است که آخرین سال های کودکی را سپری می کنند و در آستانه بلوغ و نوجوانی قرار دارند. این پژوهش چهار هدف اصلی را دنبال کرده است. هدف اول، شناسایی کودکان خوش بین و بدبین بوده است. این شناسایی به منظور مداخله روانشناختی به هنگام، درزمینه تغییر سبک اسنادی کودکان بدبین و پیشگیری از افسردگی در سنین بعدی انجام یافته است. بسیاری از کودکان بدبین، در آزمون مرکز مطالعات همه گیرشناسی افسردگی، نشانه های افسردگی را ظاهر ساخته اند. هدف دوم از این پژوهش، مقایسه سبک اسنادی، جهت گیری زندگی، سلا مت عمومی، و بهزیستی روانشناختی مادران و پدران کودکان خوش بین و بدبین بوده است. هدف سوم، بررسی رابطه بین خوش بینی- بدبینی مادران و کودکان و هدف چهارم، روشن ساختن این موضوع است که تا چه حد می توان با مداخله های روانشناختی به موقع ، نظیرآموزش سبک های اسنادی مثبت به مادران و کودکان بدبینی که در خطر افسردگی قرار دارند، سبک های اسنادی منفی آنها را تغییر داد و خوش بینی را درست قبل از رسیدن به سن بلوغ و آغاز نوجوانی، ایجاد نمود و از افسردگی این کودکان دردوره های بعدی زندگی اشان پیشگیری کرد و زمینه ایمن سازی روانی آنان را فراهم ساخت. جامعه آماری این پژوهش را 4900 دانش آموز پایه پنجم ابتدائی منطقه یک تهران تشکیل می دهند. از این جامعه 480 نفر با استفاده از روش نمونه گیری خوشه ای انتخاب شده اند. این دانش آموزان در 10 مدرسه و 20 کلاس درس در سال تحصیلی 86-87 به تحصیل اشتغال داشته اند. دانش آموزان خوش بین و بدبین براساس پرسشنامه سبک اسنادی کودکان (casq) انتخاب شدند و غربال کودکان با نشانه های افسردگی از طریق اجرای آزمون مرکز مطالعات همه گیر شناسی افسردگی کودکان (ces-dc) انجام گرفت . خوش بینی و بدبینی والدین براساس پرسشنامه سبک اسنادی (asq) و مقیاس جهت گیری زندگی- نسخه باز نگری شده (lot-r) مورد ارزیابی قرار گرفت؛ که اولی به بیان "علت " رویدادهای کنونی و دومی ( خوش بینی گرایشی) به " انتظارات" فرد در مورد رویدادهای نامعینی که در آینده اتفاق می افتند اشاره دارد. بعلاوه با اجرای پرسشنامه سلامت عمومی – فرم 12 گویه ای (ghq -12) و مقیاس 54 گویه ای بهزیستی روانشناختی رایف (ryff’s pwb - 54 item) ،سلامت روانی و بهزیستی روانشناختی والدین نیز مورد بررسی قرار گرفت. مقیاس بهزیستی شامل شش مولفه است که عبارتند از خود تعیین گری، رشد شخصی، پذ یرش خود، تسلط برمحیط، هدف داشتن در زندگی ، و روابط نزدیک با دیگران. به منظور اجرای طرح نیمه آزمایشی پیش آزمون- پس آزمون با گروه آزمایش و گواه، 60 نفراز دانش آموزانی که سبک تبیین آنان بدبینانه تر از سایرین بود انتخاب و به صورت تصادفی در گروههای آزمایش ( 30 نفر) و گواه (30 نفر) جایگزین شدند. در پایان دوره بازآموزی سبک اسنادی، با توجه به افت آزمودنی ها، گروه آزمایش اول را کودکانی (13 نفر) تشکیل می دادند که مادران آنان نیز ( 13 نفر) در دوره باز آموزی اسنادی ویژه بزرگسالان شرکت کرده بودند. گروه دوم آزمایش شامل کودکانی می شد ( 11 نفر) که تنها خود آن ها در دوره باز آموزی اسنادی شرکت کرده بودند و گروه گواه (29 نفر) شامل کودکان بدبینی می شد که در دوره با زآموزی اسنادی شرکت نداشتند .در این پژوهش، علاوه بر استفاده از روش های آماری چون همبستگی و آزمون t، از روش آماری تحلیل کوواریانس نیز، که ترکیبی است از روش تحلیل واریانس و رگرسیون، به منظور بررسی اثر بازآموزی اسنادی مادران و کودکان برایجاد سبک های اسنادی خوش بینا نه تر در کودکان، استفاده شده است. آزمون بن فرونی نیز به منظور مقایسه های تعقیبی در طرح نیمه آزمایشی مورد استفاده قرار گرفت.نتایج این پژوهش نشان داد که بین سبک تبیین دختران (220 نفر) و پسرانی (236 نفر) که به طور کامل به پرسشنامه سبک اسنادی کودکان پاسخ داده بودند، تفاوت معناداری وجود ندارد. توزیع نمرات سبک اسنادی در کل دانش آموزان توزیع نرمالی را نشان می داد. این نتایج همگرایی یافته های این پژوهش را با تحقیقات مشابه (آلوی ، سلیگمن و پیترسون، 1984) نشان می دهد. اما تفاوت هنگامی آشکار می شود که سبک اسنادی کودکان براساس رویدادهای منفی مورد ارزیابی قرار می گیرد. این تفاوت ها گرایش به بدبینی بیشتر در کودکان ایرانی مورد بررسی این پژوهش را در برابر رویدادهای منفی نشان می دهد. به این معنا که به نظر می رسد این کودکان در مقایسه با همسالان خود در پژوهش های مشابه، علت رویدادهای بد و ناخوشایند را بیشتر به ابعاد درونی، پایدار، و کلی نسبت می دهند؛ موضوعی که می تواند بر حرمت خود وایجاد اختلالات عاطفی، شناختی، و رفتاری ناشی از درماندگی آموخته شده اثر بگذارد. نتیجه آزمون غربالگری افسردگی نیز نشان داد که میانگین افسردگی کودکان مورد بررسی در این پژوهش بالاتر از نقطه برش تعیین شده توسط سازندگان این آزمون بوده است. نکته قابل توجه آن است که دختران در مقایسه با پسران به طور معناداری وجود افسردگی بیشتر را آشکار می ساختند .در این پژوهش رابطه معکوس و معنادار بین سبک اسنادی کودکان در برابر رویدادهای مثبت و وجود نشانه های افسردگی مورد تایید قرار گرفت. کودکانی که رویدادهای خوب را به عوامل درونی، پایدار، و کلی نسبت می دادند، افسرده نبودند و یا نشانه های افسردگی را به میزان کمتری نشان می دادند. اهمیت رویدادهای مثبت در سبک تبیین کودکان در پژوهش های مختلف مورد تایید قرار گرفته است. در حالی که در بزرگسالان آن چه که بیشتر با کاهش سلامت روانی و ظهور علائم افسردگی رابطه دارد، سبک اسنادی در برابر رویدادهای منفی می باشد. نتایج پژوهش حاضر نیز اهمیت بیشتر سبک اسنادی در برابر رویدادهای منفی را در والدین دارای نشانه های افسردگی نشان می دهد. نتایج نشان داد که بین سبک اسنادی و سلامت عمومی مادران رابطه معناداری وجود دارد. بدین ترتیب نتیجه گرفته شد مادرانی که در برابر رویدادهای منفی سبک اسنادی خوش بینانه تری دارند از سلامت روانی بالاتری بهره مندند. به طور کلی رابطه های معنادار بین سبک اسنادی، جهت گیری زندگی، سلامت عمومی، و بهزیستی روانشناختی والدین مشاهده شد و بین پدران و مادران به طور کلی تفاوت معناداری مشاهده نشد، هر چند که در خرده مقیاس های این پرسشنامه ها تفاوت هایی بین دو جنس وجود داشت. براساس یافته های این تحقیق والدینی که در برابر رویدادهای منفی و ناگوار سبک اسنادی بیرونی، ناپایدار، و خاص را به کار می برند، ازاحساس استقلال و خود تعیین گری، پذیرش خود، و رشد شخصی بالاتری برخوردارند، و از سلامت روانی بیشتری بهره می برند. همبستگی های به دست آمده بین متغیرهای مورد بررسی در والدین نه تنها از جهت تاثیر گذاری آن ها بر فرزندان دارای اهمیت است، بلکه دورنمای بهداشت روانی کودکان بدبین و لزوم تغییر سبک های اسنادی بدبینانه آن ها را مطرح می سازد. اجرای طرح نیمه آزمایشی نشان داد که آموزش سبک های اسنادی مثبت و خوش بینانه به کودکان بدبینی که در خطر افسردگی قرار دارند، می تواند سبب ایجاد سبک های تبیین خوش بینانه تری در آنان شود. با استفاده از روش آماری تحلیل کوواریانس نشان داده شد که کودکان هر دو گروه آزمایش، پس از شرکت در دوره بازآموزی اسنادی، در مقایسه با گروه کنترل به صورت معناداری از سبک اسنادی خوش بینانه تری در پس آزمون برخوردار شده بودند. بین گروه آزمایش(1) که مادران و کودکان در دوره های بازآموزی سبک های اسنادی شرکت داشتند، و گروه آزمایش (2) که تنها کودکان در باز آموزی شرکت داشتند، تفاوت معناداری دیده نشد. این یافته ها را می توان به اثرات مستقیم تر باز آموزی اسنادی کودکان و تاثیر گذاری غیر مستقیم باز آموزی اسنادی مادران بر کودکان نسبت داد. بدین معنا که بازآموزی اسنادی کودکان به صورت مستقیم تری، نسبت به بازآموزی مادران، وارد عمل می شود و در یک دوره کوتاه سه ماهه (14 جلسه) نیز اثرات خود را آشکار می سازد. حال آن که اثرات بازآموزی اسنادی مادران بر کودکان به صورتی غیر مستقیم وارد عمل می شود و سبک اسنادی کودکان را متاثر می سازد؛ زیرا که مادران ابتدا یاد می گیرند که به اصلاح سبک های بدبینانه و افسرده وار خود بپردازند و پس از تسلط براین سبک ها و "تغییر باورهای" خود در تفسیر رویدادهای خوشایند و ناخوشایند، آن ها را به کودکان خود منتقل می سازند. بدین صورت تاثیرگذاری بازآموزی اسنادی مادران برکودکان به زمان بیشتری نیاز دارد. انجام تحقیقات طولی می تواند این موضوع را روشن تر سازد. در جمعبندی نتایج طرح نیمه آزمایشی پژوهش حاضرمی توان گفت که اجرای این طرح نشان داد که آموزش سبک های اسنادی مثبت و خوش بینانه به کودکان بدبینی که در خطر افسردگی قرار دارند، می تواند سبب تغییر سبک های اسنادی بدبینانه آنان شود و به آن ها سبک های خوش بینانه تری را بیاموزد که اثر بخشی آن در پیشگیری از افسردگی و ایمن سازی روانی کودکان در بسیاری از تحقیقات نشان داده شده است .