نام پژوهشگر: احمد وریجی
احمد وریجی ایرج داداشی
رساله پیش رو با این هدف گرد آمده است، تا پس از بررسی یکی از گرایشات برجست?ِ هنرِ نقاشیِ در قرن بیستم- نقاشی متافیزیکی- و همچنین برشمردن خصایل ویژه آن؛ بطور مشخص مبانی و خاستگاه های فلسفی– فلسفه متافیزیکی شوپنهاور- که این گرایش هنری از آن متأثر واقع شده را مورد واکاوی و جستجو قرار دهد. در این رساله سعی فراوانی صورت گرفت تا با بررسی مبادیِ هنر متافیزیکیِ در طول فعالیتِ این هنرمند ایتالیایی و بطور مشخص، تأثیرپذیری او از انگاره های فلسفی شوپنهاور، حتی الامکان تلازمات و تناظرات موجود، میان آنها بازشکافته و آشکار گردد. روشن است که بن مایه رسال? پیش روی، کاویدن ردپاهای فلسفی و بویژه انگاشت های متافیزیکی ای است که به شکلِ قابل توجهی شاکله هنر متافیزیکی برآن استوار شده است. بنابراین پژوهنده در پی شکافتنِ موازنه ها و بدست دادن مناسباتی است که میان طرح واره های بیانگرانه هنرمند ایتالیایی و ایده های روشنگرانه فیلسوف آلمانی وجود دارد. بطور خلاصه می توان گفت که متن پیش رو، با استناد به آرای دکریکو و همچنین برشمردن هدف اصلی هنر متافیزیکی که همانا رسیدن و یگانه شدن با آن امر ناشناخته و اسرارآمیز مستور در نهان اشیاء است؛ در نهایت نشان خواهد داد که تا چه حد ابهام گونگی و رازوارگی در هنر متافیزیکیِ جرجیو دکریکو در پیوند با انگاره های رازآمیز و متافیزیکی شوپنهاور قرار داشته و متأثر از آن بوده است. در پایان امید است تا در روند آشکارسازیِ مناسبت های میان زبان بصری هنر متافیزیکی و آرایِ فلسفیِ فیلسوف آلمانی، توضیحات و یافته های درخوری را به اندوخته های مخاطبین این رساله افزوده گردد و هم در این راستا و در جهت ارتقایِ دانش تجسمیِ کشور، حرکتی هر چند اندک به انجام رسیده باشد.