نام پژوهشگر: حمیدرضا آیتالهی
رستم شامحمدی حمیدرضا آیت الهی
آلفرد نورث وایتهد 1861-1947) در دوره سوم حیات فکری خویش، نظام جهان¬شناسانه¬ای را بر پایه ارکانی مانند نگرش اندام¬وار (ارگانیستی)، پویشی دیدن جهان، درهم تنیدگی تمام موجودات، دو قطبی بودن موجودات، نظریه دریافت و تعامل همه جانبه موجودات، تأسیس نمود. در این نظام جهان¬شناسانه، حضور خداوند است که می¬تواند از عهده تبیین گسترش خلاقانه جهان برآید. وایتهد به ویژه در پویش و واقعیت، خداوند را به مثابه هستی بالفعلی معرفی می¬نماید که تابع و مشمول مقولات حاکم بر جهان یکسره پویشی است. هستی بالفعل بودن خداوند ایجاب می¬نماید که مانند سایر هستی¬ها، دو قطب داشته باشد، یکی قطب ذهنی یا عقلی که حکایت از ذات ازلی خداوند داشته و دیگری قطب فیزیکی است که حاکی از ذات تبعی است. با نظر به این دو قطبی بودن خداوند است که او از یک¬سو ثابت و غیر زمانمند بوده و از دیگر سو زمانمند و تابع تحولات جاری در جهان است. هماهنگی مقولات مابعدالطبیعی و درهم تنیدگی هستی¬ها، زمینه تعامل دو جانبه خدا و جهان را فراهم می¬نماید. از مهمترین پیامدهای این تعامل می¬توان به سازگاری میان حلول و تعالی، نفی قدرت مطلقه خداوند، خلّاق بودن همه هستی¬ها، زمانمندی خداوند، نفی کمال مطلق از خداوند و غیره اشاره نمود. این مدل خدای وایتهد از دو منظر قابل نقد است: یکی نقد درون سیستمی و دوم نقد درون سیستمی. محور نقد درون سیستمی این نکته است که برخلاف ادعای وایتهد (خداوند استثنایی بر اصول حاکم برجهان نیست و تابع مقولات است)، خداوند در نظام جهان¬شناسی او از جهاتی اساسی با سایر هستی¬ها تمایز دارد (مانند ازلی بودن، فناناپذیری خداوند، تقدم قطب عقلی بر فیزیکی و...) که موجب می¬گردد خدای وایتهد به معنای دقیق کلمه مشمول مقولات واقع نشده و تمایز¬هایی بنیادی با سایر هستی¬ها داشته باشد. در نقد برون سیستمی، چالش¬هایی که از منظر الهیات مسیحی فراروی خداشناسی وایتهد مطرح شده، قابل اشاره است. به هرحال با نظر به چنین انتقاداتی، شاید تلاش وایتهد در عبور از مادی¬گرایی علمی دوره جدید موفقیت¬آمیز بوده و خدا را در متن و بطن جهان قرار داده اما این تلاش با کاستیها و تعارضاتی روبروست.