نام پژوهشگر: شیوا شکوری
شیوا شکوری ثوراله نوروزی داودخانی
از ابتدای زندگی انسان، بحث مرثیه، سوگ و سوگ چامه مطرح بوده است و در گوشه و کنار این جهان پهناور همه انسان ها با گام نهادن در مرز هستی و نیستی به اندیشه تراژدی دست یافته اند و همواره به نحوی با فلسفه و اندیشه تراژدی سروکار داشته اند. اقوام و ملت های باستانی جهان، آثار حماسی خود را عموماً در سال های نخستین دوران حیات قومی خود سروده اند و پس از آن که مراحلی از ترقی و پیشرفت فرهنگی را طی کرده و به پایه ای از کمال ذوقی و معنوی رسیده اند، به ایجاد و ابداع آثار درامی و تراژدی نائل شده اند. درصورتی که شاهنامه فردوسی، در تاریخ چندین هزار ساله ی ما ایرانیان، در زمانی به وجود آمده که ملت ایران دوره های درخشانی از تمدن و فرهنگ و معرفت را پشت سر گذاشته است و این امر در کمال و تمامیت این شاهکار بزرگ حماسی، چه از لحاظ ادبی و چه از لحاظ داستان پردازی، تأثیر و دخالت داشته است. داستان های این حماسه ی گران سنگ قابل قیاس با حماسه دیگر ملت ها نیست؛ چراکه برخی از آن ها دارای ویژگی هایی است که در داستان های حماسی دیگر ملت ها دیده نمی شود و آن عنصر درام و تراژدی است. عنصر درام و تراژدی که وجه ممیزه حماسه ملی ایران از دیگر حماسه های جهان است، در دو داستان جمشید و سیاوش به خوبی بیان گردیده است. این پژوهش تلاش شده است زمینه های تراژدی در این دو داستان تحلیل و بررسی گردد.