نام پژوهشگر: عادل خنیابنژاد
زینب قاضی عادل خنیاب نژاد
رمان مادام بواری اثر گوستاو فلوبر در قرن نوزدهم میلادی و پرنسس دو کلو نوشته¬ی مادام دو لافایت در قرن هفدهم میلادی زندگی دو زن متاهل را به نمایش می گذارند که در زندگی شان با عشقی ممنوعه مواجه می شوند و هریک به نسبت افکار و روحیات شخصی با این موقعیت برخورد می کنند. قهرمان زن داستان فلوبر بدون توجه به شرایط خانوادگی¬اش وخوشحال از اینکه رویاهای نوجوانی¬اش به حقیقت پیوسته¬ است از چنین عشقی استقبال می¬کند. چنین به نظر می¬رسد که او قادر به درک مفهوم و ارزش خانواده، وفاداری به همسر و پاکدامنی نیست. او تا جایی پیش می¬رود که به خاطر این رفتارهای ناشایست، هستی خود و خانواده¬اش نابود می¬شود. این طرز رفتار ریشه در سالهای نوجوانی او دارد؛ زمانی که روزهایش را با خواندن رمان¬هایی با مضمون عاشقانه سپری می¬کرده است. همچنین این دختر جوان در اکثر سال¬های زندگی اش از وجود مادر محروم بوده است. اما قهرمان زن مادام دو لافایت که کاملأ از شخصیت قهرمان قبلی متفاوت وهمیشه مورد حمایت راهنمایی¬های مادرش قرار گرفته است، اینک نمی¬تواند عشقی نامشروع را بپذیرد و مدام از آن دوری می کند. در این پایان¬نامه سعی کرده¬ایم با توجه به شواهد موجود در این دو اثر نشان دهیم که برخلاف تضاد ظاهری آنها، هر دو نویسنده دیدگاه و هدفی تقریباً مشترک را دنبال کرده¬اند و آن مسئله تقابل بین هوس¬ها و وظیفه و نیز تسلیم نشدن در برابر مسایل غیر اخلاقی است که باعث تباهی زندگی فرد می¬شود.