نام پژوهشگر: رضی موسوی گیلانی
رضی موسوی گیلانی شهرام پازوکی
با اذعان بر این امر که تبیین نگرش آموزه های دینی (کتاب و سنت) و تاریخ تمدن اسلامی به مقوله هنر، یکی از جدی ترین موضوعات و پرسش ها در عرصه پژوهش هنر اسلامی است، مسأله اصلی رساله، بررسی نسبت میان آموزه های دینی با هنرها و تعامل آن دو با یکدیگر در فرهنگ اسلامی است. در این راستا دو تحلیل مهم از موضوع، نخست تفسیر عرفانی و حکمی و دوم تفسیر غیر عرفانی، منطقه ای و جغرافیایی از هنر اسلامی، به چشم می خورد که بدنه اصلی این رساله، تحلیل و ارزیابی میان این دو قرائت متفاوت از هنر اسلامی است. برای حل مشکل و تعارض پیشین، دو پرسش اساسی در باره هنر اسلامی طرح گردیده است. نخست تعریف و معنای اصطلاح هنر اسلامی است که با این اصطلاح، چه مفهوم و معنایی اراده می شود، آیا هنر اسلامی در صورت و محتوا ریشه در آموزه های اسلامی داشته و میراث دار فرهنگ اسلامی و مبدع جریان و روندی نو بوده است یا از دیگر تمدن ها و فرهنگ ها برخاسته و تحت تأثیر هنر دیگر سرزمین ها به وجود آمده است. دومین پرسش این است که آیا هنر اسلامی، هنری تزئینی، بی معنا و بدون راز و رمز است یا اینکه علاوه بر تزئینی بودن، معنادار، نمادین، حکمی و تأویل پذیر است. در راستای پاسخ به این پرسش ها، دو فرضیه مهم با دو رویکرد متفاوت طرح شده است. یکی از آن دو، رویکردی فراتاریخی به هنر اسلامی است و دست یافتن به عناصر و مولفه های بنیادین و اصلی اندیشه اسلامی را رمز شناخت و درک تمدن اسلامی و از جمله هنر می داند که این رویکرد به تفسیر حکمی و عرفانی از هنر گرایش دارد و شامل پاره ای از روش ها در نزد فیلسوفان و پژوهشگران اسلامی می گردد و دومین رویکرد که مورد توجه بسیاری از مورخان برجسته هنر است، تاریخی نگری است که هنر اسلامی را محصول شرایط، زمان و مکان یا موقعیت تاریخی می داند. از دیدگاه آنان هنر اسلامی، هنر سرزمین های مسلمان و آثار مسلمانان است که علی رغم عدم توصیه آموزه های اسلامی به هنر، تحت تأثیر هنر دیگر تمدن ها، به اسلوب خاصی در هنر گرایش یافته است. پس از توصیف و تبیین آراء و اندیشه های این دو جریان فکری که دو فرضیه را تشکیل می دهد، به نقد و بررسی تطبیقی این آراء در باره هنر اسلامی، پرداخته می شود.
احمد پهلوانیان حسن معلمی
بررسی و مطالعه آثار هنر اسلامی در مقایسه با هنر ادیان دیگر چون هنر مسیحی و همچنین مکاتبی شرقی چون هندوسیم ، یودیسم و تائوسیم ما را به تفاوتی جدی می رساند و آن میـزان و نحوه بهره گرفتن از تصویر و صــورتگری می باشد . پژوهش پیش رو در پی پاسخ گویی به این سوال که عامل اصلی و عنصر تعیین کننده در این تمایز آشکار چیست ما را به مبانی و بنیان های فکری ادیان و مکاتب مختلف رهنمون می سازد که در این میان اصل محوری توحید واعتقاد به خدا و نوع باورنسبت به ذات و ویژگی های حضرت حق می باشد. در این بین،نظرگاه عارفانه محی الدین عربی به هستی و وجود، متناظر بر اصل شاخص و بنیادین دین اسلام یعنی توحید بوده که بنابراعتقاد او تمامی کثرات عالم ناسوت در عین وحدت و یگانگی فهم می شود.البته این دیدگاه ابن عربی به هستی، مبتنی بر رویکردوحدت وجودی او است؛ این نظرگاه به ابن عربی و فیلسوف هم فکر او ملاصدرا، این امکان را می دهد تا با طرح موضوع خیالبه عنوان ویژگی تمایزبخش انسانی، و به مثابه ی پنجره ای حد واسط بین دو عالم ناسوت و ملکوت،جمع میان تشبیه و تنزیه را اختیار کرده و دو وجه جمالیه و جلالیه ی حق را متناظر بر تشبیه و تنزیه بد انند.از این منظر، خیال قدرتی مطلق در بازآفرینی جهان مطلوب و منظور خویش دارد. گرچه خیال نیز چون حس و عقل از تصور حقیقت ذات حق تعالی ناتوان است، اما با زبان رمز و نماد،ترجمانی بدیع از عالم معنا را ممکن می سازد. بازتاب چنین ترجمانی، مولفه های خاصی همچون استفاده از رمز و نماد و مولفه های تصویری غیر فیگوراتیورا به آثار پدید آمده در عرصه ی هنر اسلامی بخشیده است که به شکل منظومه ای هماهنگ بر مداری مشخص، حول محور اصل اساسی توحید، در گردشند. با توجه به ویژگی های خیال از نظر این دومتفکرکه آنرا ساحتی با امکان وقوع هر امری ولوغیر ممکن در عالم حس و عقل معرفی می کند . تصور و تحقق جمع میان تشبیه و تشریه درفرآید آفرینش اثر هنری تنها در خیال امکان پذیر می باشد . این تحقیق بنیادین بر اساس چارچوب نظری ابن عربی و ملاصدرا، تلاشی نظری، به شیوه¬ی توصیفی ـ تحلیلی است به منظور روشنا افکندن به نسبت بیان دیدگاه این دو اندیشمند به بحث تشبیه و تنزیه،وپیوندی که با مفهوم خیال در مراتب وجود دارد و همچنین رابطه آن با شکل گیری ویژگی ممتاز و متمایز هنر اسلامی در بیان ویژه تصویری غیرفیگوراتیوخود است.