نام پژوهشگر: فرانک کلانتر
فرانک کلانتر مسعود دلخواه
صحنه تئاتر این ویژگی را دارد که همه اشیاء و بدن هایی که در آن قرار می گیرد را متحول کند و قدرت خاصی به آنها بدهد که در حالت و موقعیت عادی دارای آن نیستند؛ به عنوان مثال میزی که در یک اجرای تئاتراستفاده می شود، از نظر جنس، رنگ و شکل مانند بسیاری از میزهای دیگر است که در زندگی عادی روی آن غذا می خوریم؛ ولی صرف حضور آن میز روی صحنه آن را ویژه می کند و همچنین می تواند تبدیل به نشانه شود چون، چیزهای غیرحقیقی می توانند نقش چیزهای حقیقی را ایفا کنند؛ مثلا برای نشان دادن همان میز به طور خیالی می توان از یک نقاشی استفاده کرد یا حتی از بازیگری که به صورت چهار دست و پا روی زمین است. بخش عمده ای از کار بازیگر تولید نشانه ها است. باید همه چیزهایی که صحنه برای آنها هیچ نمود مادی مناسبی ندارد، با حرکات و اعمال خود انتقال دهد. او با استفاده از یک سری حرکات خاص و غالب شدن بر موانع خیالی می تواند، بالا رفتن از پله های خیالی را نشان دهد و به بیننده یک تصویر از اشیاء خیالی مورد نظرش ارائه دهد؛ مثلا می تواند، نشان دهد که این پله خیالی برقی است یا معمولی. با در نظر گرفتن دنیای واقعی می توان گفت که جهان درام و جهانی که بازیگران و تماشاگران هنگام نمایش در آن هستند، جای دیگری است و واقعی نیست. در درام اتفاقات و موقعیت هایی که با هم متفاوتند و در دنیای واقعی درکشان ممکن نیست، کنار هم قرار می گیرند و این ویژگی جهان فرضی است. جهان درام و نمایش جهانی فرضی است و مخاطب آن را به عنوان چیزهای غیرواقعی که به صورت واقعی عینیت یافته اند، دریافت می کند که انگار در اینجا و در این زمان در حال روی دادن هستند. نمایش می تواند به گونه ای تخیلی افرادی واقعی را انتخاب کند و بدون از بین بردن هویت، آنها را در جهان غیرواقعی نمایش قرار دهد و تماشاگر هم می پذیرد و فرض می کند که اتفاقات جهان نمایش طبق قوانین دنیای واقعی است و این همان معجزهء تخیل و نمایش است. برای آشنایی بیشتر با تخیل و کاربرد آن در بازیگری ابتدا به تعریف تخیل و بررسی عملکرد ذهن و مغز هنگام تخیل می پردازیم، بعد از آن تخیل را در هنر و از دیدگاه چند فیلسوف و روانشناس مورد بررسی قرار می دهیم و در نهایت به بحث اصلی که مربوط به کاربرد تخیل در بازیگری و تمرینات استراسبرگ، می نر و لوکوک است، می پردازیم.