نام پژوهشگر: عارف نریمانی
عارف نریمانی محمدرضا عبدالله نژاد
تاریخ نگاران از قرن 19م به عنوان قرن تاریخ یاد می کنند که تحت تأثیر تفکرات هگل، تاریخ از جایگاهی رفیع برخوردار گردید. در همین قرن بود که عده ای با تفکرات پوزیتیویستی با مطرح کردن تاریخ نگاری علمی، در پی تبدیل تاریخ به علمی یقینی بودند که همانند علوم طبیعی فارغ از ذهنیات فرد پژوهشگر باشد. فریدریش نیچه فیلسوف آلمانی به عنوان منتقد سرسخت فلسفه و متافیزیک سنتی، به مخالفت با این نگرش ها به تاریخ پرداخت. او در پی آن بود تا همگان را از شیوع یک بیماری و فساد حتمی عصر خود آگاه کند که دلیل آن افراط در معرفت و از جمله معرفت تاریخی بود. در نگاه نیچه تاریخ و معرفت تاریخی از چند جهت می تواند در برابر اراده ورزی قرار گیرد. به همین دلیل او به نقد نظری که بزرگی را با معیار موفقیت می سنجید پرداخت، پیشرفت کلی تاریخ را که عصر حاضر را بر فراز آن بدانند به نقد کشید، افزایش بیش از حد معرفت تاریخی که لحظه ی حاضر را در میان معرفت به گذشته به نابودی می کشد مورد مخالفت قرار داد و حتی از توهم-زدایی بی امان جهان که آدمی را در جهانی توهم زدوده و در میان تلاطمِ شدن قرار می دهد، انتقاد کرد. در نگاه نیچه تاریخ باید در خدمت زندگی و اراده و خلاقیت باشد. اراده ورزی و خلاقیت به همان میزان که به معرفت تاریخی نیازمند است، مستلزم وجود میزانی از غیرتاریخی بودن و فراموشی نیز است. نیچه برای اینکه بتواند تاریخ را در خدمت خلاقیت قرار دهد و آدمی را به فراروی از وضعیت بالفعل فرا خواند، تأکید خود را بر اراده ورزی و آزادی اراده گذاشت و بازگشت جاودان و تبارشناسی او می توانست نیچه را در رسیدن بدین منظور یاری کند. تبارشناسی که به نقد هرگونه خاستگاه متعالی می پرداخت، به جای تاریخ و تاریخ نگاری مرسوم می نشیند و می تواند راه را برای استفاده از تاریخ برای درک زمان حال فراهم آورد. این نوشته در پی بررسی نگاه نیچه به تاریخ بوده و در سه فصل تنظیم گشته است. فصل اول با نام کلیات، به بررسی خود مفهوم تاریخ و تحول تاریخی آن و همچنین ویژگی های قرن 19 پرداخته و در فصل دوم از چگونگی رویارویی نیچه با مسئله ای به نام تاریخ و تاریخ گرایی عصر خود بحث شده است. فصل آخر به چگونگی حل این مسئله توسط نیچه و نحوه استفاده ی او از تاریخ در تفکر خود، اختصاص یافته است.