نام پژوهشگر: سید محمد حسین نواب
سید محمد حسین نواب عبدالله نصری
در سنت فلسفی و عرفانی شرق و غرب، هنر علاوه بر زیبایی کارکرد های دیگری نیز بر عهده دارد. یکی از مهم ترین این کارکردها، تعلیم و تربیت اخلاقی است. هنرمندان بسیاری تنها به هدف تربیت اخلاقی دست به خلق اثر هنری زده اند. امروزه نیز که هنر بخش وسیعی از زندگی انسان را به خود اختصاص داده است، نگرانی ها درباره هنر افزایش پیدا کرده است و سئوال از «نسبت میان هنر و اخلاق» اهمیت بیشتری یافته است. فیلسوفان در طول تاریخ پاسخ های متفاوتی به این پرسش داده اند و از افلاطون گرفته تا فلیسوفان مدرن به گونه ای به این پرسش پاسخ داده اند و به این تقاطع میان فلسفه هنر و فلسفه اخلاق توجه ویژه ای داشته اند. مولانا به عنوان شاعری فیلسوف و عارف به این پرسش پاسخ داده است؛ او در جای جای شعر خود به هنر و تأثیر آن بر تعلیم و تربیت اخلاقی اشاره کرده است. در این رساله تلاش شده است با بازخوانی آثار مولانا در ابتدا به نظام زیبایی شناختی او دست پیدا کنیم و پس از تبیین نظام زیبایی شناختی و هنری مولانا، نسبت میان هنر و تعلیم و تربیت اخلاقی را بررسی کنیم. او معتقد است هنر به واسطه ی «عشق» و «خیال» می تواند موجب تعلیم و تربیت اخلاقی گردد و باعث زیست اخلاقی هنرمند و مخاطب هنر شود. مرداک نیز به عنوان هنرمند و فیلسوفی نوافلاطونی-نوویتگنشتاینی به این مسأله پرداخته است و به سئوال اصلی این رساله «آیا هنر در تعلیم و تربیت اخلاقی تأثیر دارد؟» پاسخ داده است. او بر این باور است که هنر خوب توانایی تربیت اخلاقی را دارد و می تواند به استکمال اخلاقی کمک کند. او تلاش دارد تا نشان دهد هنر به دلیل «انکشاف از واقعیت» و استفاده از «خیال» شرایط دستیابی به فضیلت را فراهم می آورد. در پایان تلاش داشتم شباهت نظر مولانا و مرداک را نشان دهم و با توجه به این شباهت پلی میان دو پاره شرقی و غربی وجودمان تصویر کنم و مطابق اصل «وحدت حقیقت» صحت این نظر را به اثبات برسانم. بر این اساس می توان نتیجه گرفت باید نگاه جدی تری به هنر به عنوان مسیری برای تعلیم و تربیت اخلاقی در جامعه داشته باشیم.