نام پژوهشگر: حمید خطیب شهیدی
شکوه خسروی حمید خطیب شهیدی
استان زنجان و بویژه حوض? جغرافیایی ابهررود، به دلیل قرارگیری در میان سه حوض? فرهنگی – جغرافیایی فلات مرکزی، شمال غرب و غرب ایران یکی از مناطق مهم، اما ناشناخته در پژوهشهای باستان شناسی به شمار می رود. ویژگیهای اقلیمی، وضعیت خاص جغرافیایی و موقعیت خاص منطقه در کریدور طبیعی فلات مرکزی به شمال غرب ایران سبب شده که این منطقه از دیرباز مورد توجه گروههای انسانی واقع شده باشد. این موقعیت و وضعیت جغرافیایی به روشنی نشان دهند? اهمیت حوض? آبریز ابهررود در مطالعات باستان شناسی ایران است. با این وجود اطلاعات ما دربار? تحولات منطقه در دوران مختلف پیش از تاریخ و کیفیت ارتباطات این حوضه با سایر مناطق فرهنگی- جغرافیایی همجوار بسیار محدود است. اطلاع و آگاهی از الگوهای استقراری این منطقه می تواند درک و آگاهی ما را از چگونگی تقابل مناطق فرهنگی- جغرافیایی پیرامون فزونی دهد. بر این اساس بررسی های باستان شناسی حوضه آبریز ابهررود طی دو فصل در سال های 1382 و 1384 به انجام رسید و در پی آن آگاهی های ارزشمندی در مورد پیشینه استقرار در منطقه پیش روی ما قرار گرفت. در این نوشتار به نتایج حاصل از بررسی های باستان شناختی مطالع? یافته های سطحی، ارائ? گاهنگاری منطقه ای و در نهایت به تحلیل الگوی استقرار در دوره های مختلف پرداخته ایم.
آیلار عبداله زاده حمید خطیب شهیدی
تپه کهنه پاسگاه یکی از محوطه های باستانی حوزه سد خداآفرین است که در استان آذربایجان شرقی قرار دارد. این محوطه در طی دو فصل مورد کاوش و بازنگری قرار گرفت. از جمله اهداف کاوش های فصل اول اقدام به انجام کاوش های افقی و نیز لایه نگاری به قصد شناسایی ادوار مختلف فرهنگی موجود در محوطه و هدف از کاوش های فصل دوم بازنگری و کاوش های گسترده تر در راستای تائید و تکمیل فرضیات ارائه شده در فصل قبل بود. همانطور که در بخش های مختلف در این پایان نامه اشاره شد محوطه کهنه پاسگاه چهار دوره فرهنگی را چون اسلامی، تاریخی، مس سنگی جدید و عصر مفرغ قدیم را در خود جای داده است. در فصل دوم کاوش ها از راس تپه انجام شد. چرا که کاوش های فصل قبل در حواشی تپه، تنها منجر به کشف گودال های انباشه از دورریزهای فرهنگی شده بود. نتیحه کاوش های این فصل حضور سفال های مس سنگی جدید و نیز نشانه هایی از گذر فرهنگی بین دو دوره مس سنگی و مفرغ قدیم در این محوطه را تائید کرد. چرا که مسلما دوران گذر از مس سنگی جدید به مفرغ قدیم ( فاز i فرهنگ یانیک ) در این محوطه مشاهده می شود. اما در این دوران که به دوران گذر معروف است جای فرهنگ آغازین ماورای قفقاز قدیم خالی است که بدین ترتیب نمی توان لفظ توالی فرهنگی را برای آن انتخاب کرد و بهتر است از واژه گذر به جای توالی استفاده شود. بنابراین آنچه از آن به عنوان دوران گذر فرهنگی از مس سنگی جدید به برنز قدیم در این محوطه یاد می شود، بیانگر یک توالی و پیوستگی بدون وقفه از مس سنگی جدید به فرهنگ ماورای قفقاز قدیم i به ii و iii نیست. در واقع آنچه در این محوطه بر اساس دو فصل کاوش مشاهده می شود حضور این گذر فرهنگی از مس سنگی جدید به مفرغ قدیم ( فاز i ) همزمان با یانیک و یا همان فرهنگ ماورای قفقاز قدیم ii است که مانند سایر محوطه های شمال غرب ایران جای شکلگیری این فرهنگ در آن خالی است. کلید واژه : دوران گذر، مس سنگی جدید، عصر برنز قدیم و کهنه پاسگاه تپه سی
حمید خطیب شهیدی مهسا ویسی
در این تحقیق با استفاده از روش کتابخانه ای و استفاده از نتایج گزارش های پژوهش میدانی، ارتباطات ایران و آسیای صغیر(ترکیه امروزی) در دوره هخامنشی بررسی شده است. هدف از این تحقیق جمع آوری نتایج تحقیقات کتابخانه ای در رابطه با دوره هخامنشی در آسیای صغیر و معرفی داده های باستانشناسی به دست آمده از کاوش های این مناطق و مقایسه این آثار با آثار داخل ایران است. کشورگشایی های هخامنشیان از دوره کوروش بزرگ آغاز شد و آن ها سرزمین های تحت حکومت خود را ساتراپی می نامیدند. آسیای صغیر از جمله سرزمین هایی بود که در پی لشگرکشی کوروش بزرگ به سارد پایتخت امپراتوری لیدیه در سال 546 ق.م فتح شد و بعد از آن همه ی شهرهای این سرزمین تسلیم پارس ها شدند و تا آخر امپراتوری هخامنشی جزو این قلمرو باقی ماندند. براساس منابع نویسندگان یونانی و آثار و شواهدی مانند کتیبه های آسیای صغیر، ساتراپی-های هخامنشیان در این قسمت لیدیه به پایتختی سارد، لیکیه به پایتختی خانتوس، کیلیکیه به پایتختی ترسوس، کاریه به پایتختی هالیکارناسوس، ایونیا، فریگیه هلسپونت به پایتختی داسکیلیون و فریگیه کبیر به پایتختی گوردیون بودند. اما نحوه اداره این شهرها در طول دوران امپراتوری متغییر بود؛ در یک برهه از زمان حکومت مستقل داشتند اما خراج گذار بودند یا اینکه حکومت خود را داشتند ولی زیر نظر یک ساتراپی بزرگتر بودند با این وجود تا پایان دوره هخامنشی شخصی به عنوان ساتراپ در این شهرها حاکم شد و حکم ساتراپی مستقل را به خود گرفتند. آثاری که از دوره هخامنشیان در آسیای صغیر باقی مانده شامل معماری تدفینی، نقوش برجسته ها، مهرها و اثر مهرها، سکه ها و تعدادی اشیا با موتیف های پارسی است که این آثار از نظر تکنیک و موتیف با آثار داخل ایران قابل مقایسه هستند .
مرضیه زارع خلیلی حمید خطیب شهیدی
پایان نامه حاضر در رابطه با سفال هایی است که در طی کاوش محوطه غار کمیشان در سال 1388 بدست آمده است. محوطه غارکمیشان واقع در استان مازندران و در 10 کیلومتری شهر بهشهر قرار گرفته است. لایه های دارای سفال این محوطه همه به صورت آشفته و مضطرب بوده که شناسایی و دوره بندی این آثار را بسیار مشکل می ساخت. بر اساس فرم شناسی و مقایسه این آثارسفالی با دیگر محوطه ها از جمله گوهر تپه، تپه عباسی، غار هوتو و آق تپه به نظر می رسد محوطه غارکمیشان و محدوده آن پس از دوره نوسنگی بدون سفال، در چندین دوره فرهنگی مورد استفاده قرار گرفته است. پس ازکاوش، علاوه بر بررسی و شناسایی سفالهای مربوط به کاوش، در طی یک بررسی در اطراف محوطه غارتعداد زیادی سفال قرمز مربوط به عصر آهن دربالای غار شناسایی شد که مطالعه و بررسی این داده ها در ادامه انجام گرفته است.
میترا وحیدی الوار حامد وحدتی نسب
چکیده: ترکیب مجموعه های صنایع سنگی عموماً بر اساس فراوانی نسبی گونه های مجزای ابزارها تعریف شده است. در این تحقیق سعی بر این بوده تا نشان داده شود که آیا حضور انواع متفاوت خراشنده های منتسب به پارینه سنگی میانی در محوطه مرتاریک نشانگر کاربرد یا سبک ویژه ای از ابزار سازی بوده یا اینکه بیانگر مراحل مختلف عمل کاهش و تغییر پیوسته منتج از میزان دسترسی به ماده خام؟ در این پژوهش مدل کاهش خراشنده دیبل که اولین بار با استفاده از مواد فرهنگی محوطه شکارچیان عرضه گردیده بوده در کنار استفاده از متد اندیس ژئومتریک کاهش در خصوص دست سازه های سنگی محوطه مرتاریک مورد استفاده قرار گرفت. نتایج بدست آمده از این پژوهش نشان میدهند که گونه های متفاوت خراشنده های محوطه مرتاریک نشانگر ابزار سازی با سبک خاص و کاربری ویژه نبوده، بلکه منعکس کننده مراحلی در امتداد پروسه کاهش و تغییر پیوسته ناشی از بازیافت لبه های خراشنده ها هستند. واژگان کلیدی: پارینه سنگی میانی، بیستون، مدل کاهش خراشنده، اندیس ژئومتریک کاهش
محمود حیدریان سید مهدی موسوی کوهپر
بررسی ها و کاوشهای باستان شناختی متعددی در حوضه شمال کشور و سواحل جنوبی دریای مازندران انجام گرفته که مبنای توالی زمانی مازندران-گرگان از دوره نوسنگی تا اواخر عصر آهن بوده اند. علیرغم انجام این مطالعات، کاوش ها و بررسی های باستان شناسی در منطقه، باید اذعان داشت که اطلاعات موجود از باستان شناسی پیش از تاریخ نواحی جنوبی این دریا، بسیار ناچیز است. این منطقه در یک چشم انداز کلی از شرق به دشت دامغان و دره های اترک و دره گز متصل است، از غرب به کوهپایه های شرقی گیلان و از جنوب به یک نوار باریک از زمین های قابل کشاورزی در امتداد رشته کوه های البرز محدود می شود. انجام یک پژوهش بنیادی در این منطقه با توجه به موارد زیر ضروری به نظر می رسید: شناسایی و گزارش آثار مربوط به دوره های نوسنگی، مس-سنگ، مفرغ، آهن، دوره های تاریخی و اسلامی در نواحی همجوار و در نظر گرفتن وجود روابط برون منطقه ای با نواحی ذکر شده، عدم انجام مطالعات، کاوش ها و بررسی های باستان شناختی در منطقه مورد مطالعه و کمبود اطلاعات مستند و قابل توجه در مورد پتانسیل باستان شناسی آن، لزوم شناخت و شناسایی نقاط باستانی و ارتباط زمانی و مکانی آنها و کسب اطلاعات مربوط به جمعیت، وسعت و دسترسی آنها به منابع طبیعی و محیط زیست و در نهایت ارایه الگوها و مدل توسعه و تغییرات جوامع انسانی جهت شناخت توالی ادوار مختلف زمانی از شروع دوران نوسنگی تا عصر حاضر در منطقه غرب مازندران. در چنین مواردی که اطلاعات اولیه در مورد موضوع پژوهش وجود ندارد ناگزیر، جمع آوری و تهیه اطلاعات توصیفی اولیه نخستین مرحله ای است که ضرورت می یابد. پس از این مرحله بحث اصلی، چگونگی سیر تحول فرهنگی پیش از تاریخ غرب مازندران در سه مقیاس و با روش های پژوهشی میدانی خاص هر مقیاس مورد تحلیل قرار گرفت. در مقیاس کلان، منطقه، حوزه جغرافیایی استان مازندران با روش بررسی عمومی باستان شناسی مطالعه شد که شناسایی 2475 اثر باستانی را در پی داشت. در مقیاس متوسط، ناحیه، چالوس، کلاردشت و بیرون بشم، با روش بررسی ناحیه ای مورد مطالعه قرار گرفت که شناسایی 190 محوطه را در برداشت. در مقیاس خرد، استقرار، لایه نگاری دو محوطه پناهگاه صخره ای راشک و تپه کلار در مرکز ناحیه مورد مطالعه انجام شد. ارایه چارچوب گاهنگاری مطلق برای غرب مازندران و ارایه چگونگی سیر تحول فرهنگ های پیش از تاریخ این منطقه نتایج این پژوهش است که در بخش پایانی مورد بحث قرار گرفته است.
علیرضا سرداری زارچی علیرضا هژیری نوبری
شکل گیری جوامع پیچیده اولیه در ایران در دوره پیش از تاریخ مربوط به دوره مس- سنگی است که مرحله انتقال سنت های فرهنگی جوامع ساده نوسنگی به حکومت های دوره آغاز نگارش و سپس دوره ایلام محسوب می شود. این دوره انتقالی که در استان فارس با عنوان دوره های باکون و لپویی مطرح است، دارای شاخصه های مهمی همچون پیدایش نابرابری سیاسی- اجتماعی، افزایش جمعیت، کنترل اداری، تولید تخصصی و رشد اقتصادی می باشد که نمود آن را می توان در بقایای باستانی این حوضه فرهنگی شاهد بود. رساله ارائه شده در واقع تحلیل و مطالعه شواهد باستان شناختی و مطالعات وابسته به آن، در زمینه پیچیدگی های اجتماعی- اقتصادی این دوره مس- سنگی است که ناشی از کاوش های صورت گرفته در تپه مهرعلی شهرستان اقلید، در محدوده شمال استان فارس (سرحد) تمرکز یافته است. لذا با توجه به درک و فهم بستر منطقه ای این محوطه باستانی، بررسی های باستان شناسی و مردم شناسی نیز در شهرستان اقلید انجام گرفت و در نتیجه هشت محوطه دیگر باستانی مربوط به دوره های باکون و لپویی شناسایی گردید. تحلیل داده های حاصل از بررسی میدانی در شمال فارس، نشان از پیدایش اولین استقرارها در این منطقه از دوره های نوسنگی شمس آباد می-دهد که پس از آن در دوره باکون و لپویی با افزایش جمعیت و و تعداد استقرارها، نوعی یکپارچگی فرهنگی در شمال دره رود کر شاهد هستیم. بررسی های مردم شناسی نیز نشان می دهد که این منطقه از دیرباز تاکنون، به عنوان یکی از سرحدات و مناطق ییلاقی عشایر کوچرو قشقایی، نقش مهمی در تمرکز جمعیت این گونه جوامع و همچنین معیشت دامپروری داشته اند. مواد حاصل از کاوش های باستانی تپه مهرعلی که شامل تحلیل لایه نگاری مراحل فرهنگی، مطالعه سفال های باکون و لپویی، بررسی بقایای گیاهی و جانوری، مصنوعات سنگی، فلزات و تحلیل ریزنشست ها، مدارک مدیریت اداری و فضاهای سکونتی می شود، تمام دلالت بر مرکزی محلی است که به صورت جامعه ای خان سالار از نوع پیچیده، اداره می شده است. این مرکز، نقش اساسی در مبادلات محلی و فرامنطقه ای داشته و خدمات توزیع مجدد برای قبایل کوچرو و روستاییان منطقه ارائه می نموده است.
شکوه خسروی حمید خطیب شهیدی
استان زنجان و بویژه حوض? جغرافیایی ابهررود، به دلیل قرارگیری در میان سه حوض? فرهنگی – جغرافیایی فلات مرکزی، شمال غرب و غرب ایران یکی از مناطق مهم، اما ناشناخته در پژوهشهای باستان شناسی به شمار می رود. ویژگیهای اقلیمی، وضعیت خاص جغرافیایی و موقعیت خاص منطقه در کریدور طبیعی فلات مرکزی به شمال غرب ایران سبب شده که این منطقه از دیرباز مورد توجه گروههای انسانی واقع شده باشد. این موقعیت و وضعیت جغرافیایی به روشنی نشان دهند? اهمیت حوض? آبریز ابهررود در مطالعات باستان شناسی ایران است. با این وجود اطلاعات ما دربار? تحولات منطقه در دوران مختلف پیش از تاریخ و کیفیت ارتباطات این حوضه با سایر مناطق فرهنگی- جغرافیایی همجوار بسیار محدود است. اطلاع و آگاهی از الگوهای استقراری این منطقه می تواند درک و آگاهی ما را از چگونگی تقابل مناطق فرهنگی- جغرافیایی پیرامون فزونی دهد. بر این اساس بررسی های باستان شناسی حوضه آبریز ابهررود طی دو فصل در سال های 1382 و 1384 به انجام رسید و در پی آن آگاهی های ارزشمندی در مورد پیشینه استقرار در منطقه پیش روی ما قرار گرفت. در این نوشتار به نتایج حاصل از بررسی های باستان شناختی مطالع? یافته های سطحی، ارائ? گاهنگاری منطقه ای و در نهایت به تحلیل الگوی استقرار در دوره های مختلف پرداخته ایم.
عسگر اسماعیلی زهره بزرگمهری
1) هدف پژوهش: شناخت دقیق و فنی از تمامی جزئیات معماری ، سازه ، توانمندیهای اقلیمی و تزئینات، همراه با مستندات ، گزارشهای توصیفی مصور و آسیب شناسی دقیق بمنظور معرفی همه جانبه و ارائه طرح مرمت و احیاء تیمچه بزرگ بارار قم بعنوان یک اثر تاریخی منحصر بفرد با شاخصه های خاص معماری که تا کنون در این حد به آن پرداخته نشده بود. 2) روش پژوهش: مطالعات کتابخانه ای ، تحقیقات محلی ، برداشت ها و مطالعات میدانی. 3) نتیجه گیری: این اثر تاریخی بعنوان یکی از شاهکارهای معماری سنتی ایران با تزیینات کاربندی و رسمی بندی منحصر بفرد می تواند در جایگاه یکی از جاذبه های شاخص گردشگری این سرزمین قرار گیرد . حال آنکه به دلیل عدم پردازش صحیح و در خور با پتانسیلهای بالقوه آن، معرفی دقیقی از آن تا کنون صورت نگ.....
مهرداد ملکزاده حمید خطیب شهیدی
چیستی مفرغینه های لرستانی منسوب به لب? غربی فلات ایران و مربوط به نیم? نخست هزار? یکم قبل از میلاد از پرسشهای بزرگ باستان شناسی ماست؛ در این خطه -البته- محوطه هایی چند، کاوش شده و نمونه های بسیاری از چنین آثاری در مجموعه ها و موزه های متعدد دنیا پراکنده شده و در شناخت آن ها کمابیش بررسهایی هم انجام شده اما هنوز، پژوهشی جامعه و فراگیر که بتواند به پرسشهای متعدد و بی شمار درباب خاستگاه این آثار پاسخی درخور دهد، انجام نیافته است. چند سالی است که محوطه ای به نام سنگ تراشان در لرستان کنونی در نزدیکی شهر خرم آباد شناخته شده، با مجموع? پُرشماری از مفرغینه های لرستانی، اما این محوطه دارای سرشتی نا متعارف است، به این معنی که اشیاء طی کاوش علمی در یک بافت ناشناخت? باستان شناختی به دست می آمد و می آید؛ این آثار نه مجموعه ای از گورنهاده هاست و نه مجموع? اشیایی مربوط به یک بافت معماری معمول باستان شناسی. چون این مجموعه و محوطه سرشتی نامتعارف دارد ما نیز در این رساله در واقع به گونه ای نامتعارفی تلاش کرده ایم تا به درکی از چیستی آن برسیم و آن استعانت از تحلیلهای نشانه شناسی است. نشانه شناسی دانشی است مرتبط با زبان شناسی و معنا شناسی که در چشم اندازی وسیع تری در حوز? فلسف? دانش ها قرار می گیرد و به همین جهت می تواند در چنین مواردی دشوار، به کار باستان شناسی هم بیاید از برای معنا دادن به محوطه ها و مجموعه هایی که در وهل? نخست گنگ و نامفهوم و نامتعارف به نظر می آیند. پژوهشهای باستان شناسی عصر آهن ایران در سالهای اخیر بسیار رونق گرفته است . این رونق البته به واسطه برنامه ریزیهای هدفمند و بلندمدت در محوطه های باستانی دارای لایه های فرهنگی عصر آهن است ، اما کشفیات اتفاقی را نیز نمی توان و نمی باید نادیده گرفت ؛ چه بسا پژوهشهای می دانی هم اکنون برنامه ریزی شده ای که در آغاز از برای نجات بخشی سازماندهی شده بوده ، و از جمله در استان لرستان ، کاوشهای محوطه باستانی پر اهمیت سرخ دم لکی که در سال ???? در آستانه هفتمین فصل خود بود در ابتدا نه بر بنیاد پژوهشی آکادمیک ، که فقط برای جلوگیری از ادامه تخریب دمادم و پیاپی محوطه آغاز شد. به نظر می رسد که کاوش باستان شناختی اضطراری سنگ تراشان هم دلیل غنای یافته های این محوطه چشم انداز کنونی ما از باستان شناسی عصر آهن کوههای زاگرس را واضح تر کند. پیش از آغاز عملیات می دانی کاوش هم برخی یافته های سطحی محوطه عصر آهن پایانی سنگ تراشان ، در حقیقت بقایای فعالیتهای تخریبی حفاران غیر مجاز، به خودی خود و با وجود لطمات و صدمات فراوان پرسشهای پژوهشی چندی را مطرح می نمود و اما آغاز کاوش ها نشان داد که این محوطه تا چه اندازه غنی است . شاید به جرأت بتوان گفت داده های سه دور کاوش در این محوطه در تاریخچه پژوهشهای مربوط به مفرغینه های لرستانی بی نظیر است و مسیر این پژوهش ها را دگرگون خواهد کرد و آینده این پژوهش ها را رقم خواهد زد. برخی یافته های سطحی محوطه عصر آهن پایانی سنگ تراشان ، که حاصل عملیات تخریبی حفاران غیرمجاز است ، به خودی خود و با وجود لطمات و صدمات فراوان پرسشهای پژوهشی چندی را مطرح می نمود و اما آغاز کاوش ها نشان داد که این محوطه تا چه اندازه غنی است . تا پیش از این بیشترینه مفرغینه های لرستانی یافت شده از طریق حفاریهای قاچاق و گسسته از بافت باستان شناختی خود به دست آمده بود، اما طی کاوشهای اخیر سنگ تراشان حجم انبوهی از این مفرغینه ها، این بار پیوسته در بافت باستان شناختی خویش کشف می شد. این پیوستگی می ان یافته های مفرغین و پیش زمینه باستان شناختی آن ها پژوهشگران در بازآفرینی الگوهای پژوهشی در تحلیلهای فرهنگی مربوطه یاری خواهد رساند. کاوشهای سنگ تراشان خرم آباد منجر به کشف بیش از ??? قلم شی شد مفرغین که نمونه هایی از هنر فلزکاری نیمه نخست هزاره یکم قبل از میلاد محسوب می شوند؛ این اشیا در بافت بسیار غریبی از دید باستان شناختی قرار داشتند: نه در گور بودند، نه در مجموعه ای استقراری و نه هیچ نشانه دیگری از مواد فرهنگی یا نهشته های باستان شناختی به همراه شان نبود. انبوهی شی مفرغی که بر روی خاک نهاده شده بود. فهم چیستی این مجموعه آثار به کار گیری روشهایی به غیر از روشهای معمول و متعارف باستان شناختی را طلب می کند. در رساله پیش رو نگارنده با استفاده از دانش نظری نشانه شناسی (semiology) و نگاره شناسی (iconography) به تحلیل این مجموعه غریب خواهد پرداخت. این بررسی را پژوهشهای تاریخی، جغرافیای تاریخی، و تاریخ هنر تکمیل خواهند کرد.
سعید امیرحاجلو جواد نیستانی
اصفهان در دوران تاریخی و اسلامی، یکی از مراکز مهم شهری و خاستگاه بسیاری از تحوّلات فرهنگی، هنری، اقتصادی، اجتماعی و سیاسی بود و همواره مورد توجه حاکمان و شاهان کشور قرار داشت. اهمیت یافتن اصفهان در مقاطع مختلف تاریخی سبب شد مراکز شهری و روستایی حاشیه ای نیز موردتوجه قرار گیرند و رشد و توسعه یابند. یکی از نواحی حاشیه ای شهر اصفهان که به سبب توسعه اصفهان در دو دوره سلجوقی و صفوی گسترش یافت، دشت بُرخوار در شمال شهر اصفهان است. چند راه اصلی و فرعیِ ارتباطی و شاهراه مواصلاتی از میان دشت برخوار عبور می کرد و اصفهان را به مناطق شمال شرقی، شمالی و شمال غربی کشور متصل می کرد. در مجاورت این راه های ارتباطی مراکز شهری و روستایی پدید آمد که بررسی باستان شناختی آنها، مطالعه روابط میان آنها و تبیین علل توسعه و تخریب آنها از مهم ترین اهداف این رساله بوده است. به همین منظور، در این پژوهش، با بررسی پیمایشی دشت برخوار به شیوه مکان نگاری، شواهد باستان-شناسی منطقه به صورت دقیق ثبت شده و مطالعه این یافته ها در چند حیطه صورت گرفته است. نخست، پژوهش در ویژگی های هنری و معماری آثار دوران سلجوقی و صفوی به انجام رسیده و برای برخی گونه ها اعم از کاروانسرا، مسجد، حمام و آرامگاه الگوهایی تبیین شده است. همچنین، با استفاده از نرم افزار آماری spss و آزمون های همبستگی «اسپیرمن»، «کرامر» و «فی» به بررسی عوامل اثرگذار بر معماری بناها در این دشت پرداخته شده است. بر اساس این آزمون ها، عواملی چون فاصله از مرکز حکومت، فاصله از راه های ارتباطی، ارتفاع از سطح آب های آزاد، وسعت و جمعیت روستا، کاربری بنا و مدت استفاده از بنا بر معماری بناها اثرگذار بوده است. پس از آن، با تهیه نقشه هایی به وسیله نرم افزار ساج، به مطالعه روابط فضایی میان سکونتگاه ها با یکدیگر و با چشم انداز محیطی دشت موردمطالعه پرداخته شده است. همچنین کیفیت شکل گیری، توسعه و تخریب سکونتگاه ها بر اساس مبانی نظری بوم شناسی «کنت وات» مطالعه شده و نقش متغیرهایی همچون ماده، انرژی، تنوع و فضا بر حیات مراکز شهری و روستایی بررسی گردیده است. بر اساس این تحلیل ها، متغیرهای محیطی به صورت یکسان بر مراکز شهری و روستایی اثرگذار نبود ه اند. در برخی مراکز، متغیر فضا و در برخی دیگر، متغیرهای ماده و تنوع بر شکل گیری و توسعه سکونتگاه موثر بوده است. از سوی دیگر، در برخی مراکز متغیر فضا، در برخی دیگر متغیر انرژی و در تعدادی از مراکز متغیرهای ماده و تنوع بر افول و تخریب سکونتگاه اثرگذار بوده است. همچنین، بر اساس مدل «مکان مرکزی» کریستالر و آگوست لوش، به بررسی نظام سلسله مراتب میان مراکز شهری و روستایی پرداخته شده و مکان های مرکزی (خدمات دهنده) در دو دوره سلجوقی و صفوی در این دشـت شنـاسایی شده است. در دوره سلجـوقی، مراکـزی همچـون گز، مورچه خورت، پل سنگی کمشچه و شاپورآباد به عنوان مـکان های مرکزی، نقش مراکز خدمات دهنده را بر عهده داشـته اند و در دوران صفوی، علاوه بر گز و مورچه خورت، مراکزی همچون جعفرآباد، دولت آباد و شاهوازی به عنوان مکان های مرکزی به روستاها و مراکز جمعیتی دیگر خدمات ارائه می کرده اند.
مرضیه احترامی علیرضا بهرمان
چکیده پایان نامه: این پایان نامه با عنوان مطالعه فنی و آسیب شناسی نقش برجسته خونگ اژدر در ایذه و ارائه طرح حفاظت و مرمت آن در چهار فصل تنظیم گردیده است. در این رساله موضوع اهمیت نقش برجسته های تاریخی و نقش آنها در تاریخ دوره های مختلف بیان شده است. در ادامه با توجه به موضوع مطالعه موردی رساله " نقش برجسته خونگ اژدر " به مطالعه ویژگی های اقلیمی منطقه خوزستان و شهرستان ایذه پرداخته شده است و با هدف شناسایی ویژگی های زمین شناسی ، فیزیکی و شیمیایی صخره نقش برجسته ایذه مطالعات مختلفی در قالب مطالعات میدانی و آزمایشگاهی با استفاده از سیستم های آنالیز دستگاهی انجام پذیرفته است.مطالعات آسیب شناسی که با هدف شناخت آسیب های نقش برجسته و فرآیندهای منجر به تخریب در آن ،با استفاده از روشهای مختلف آزمایشگاهی انجام گردیده و نتایج با استناد به گزارشات آزمایشگاهی انجام گرفت.مجموع مطالعات سنگ شناسی و آسیب شناسی انجام پذیرفته در این تحقیق منجر به شناسایی نوع سنگ و فرایند فرسایش عمل کننده در صخره و سنگ نقش برجسته گردید. نتایج حاصل از مطالعات آسیب شناسی و محیط امکان تهیه و تدوین دستورالعمل حفاظت نقش برجسته و در نهایت ارائه طرح مرمت از نقش برجسته خونگ اژدر را مهیا ساخت.بنابراین نتیجه نهایی رساله ارایه طرح حفاظت از نقش برجسته می باشد که می توان نسبت به عملیاتی بودن آن اقدام نمود. پروژه مذکور در 4 فصل تدوین گردیده که در زیر عناوین فصول آن آورده شده است: 1- فصل اول مطالعه و شناخت استان،شهرستان و معرفی سایت 2- فصل دوم فن شناسی منظقه و نقش برجسته مذکور 3- فصل سوم آسیب شناسی مطالعات آزمایشگاهی و مستند نگاری نقش برجسته خونگ اژدر 4- فصل چهارم طرح حفاظت و اقدامات مرمتی پیشنهادی روی نقش برجسته نتیجه تحقیق و بررسی موجود در سایت نشان میدهد علت آسیبهای موجود وجود عوامل محیطی ، بیولوژیکی ، شیمیایی و فیزیکی میباشد که باعث تندی روند تخریب گشته است.همچنین ویژگیهای زمین شناسی و ساختاری ، فیزیکی و مکانیکی سنگ همراه با عوامل و شرایط محیطی موثر بر تخریب آنها بررسی شد و ساختار و بستر سنگ را شناسایی کرده تا بتواند راه حل های بنیادی برای مرمتگران مهیا باشد. لازم به ذکر میباشد تا به حال هیچ گونه مراحل حفاظتی و مرمتی روی اثر مذکور صورت نپذیرفته است.بطور کلی سنگهای نقوش برجسته های استان خوزستان از سنگهای رسوبی آهکی کربناته هستند و از مقاومت نسبتا ً مناسبی برخوردار می باشند. نتیجه این بررسی ها نشان می دهد که هر نقش برجسته باید در جایگاه خود سنجیده شود و راهکارهای حفاظت و مرمتی برای نقش برجسته را نباید برای سایر نقش برجسته ها تعمیم داد.
حسنعلی عرب علیرضا هژبری نوبری
زمان و چگونگی حضور و سیطره هخامنشیان در جنوب و جنوب غربی ایران همواره یکی از چالش های تاریخی در این مناطق بوده است. پژوهش های مبتنی بر سفال، در هر یک از این مناطق دارای مشکلات خاص خود می باشد. در فارس تنها از اواخر دوره هخامنشی آثار سفالی این دوره مشاهده می شود و در خوزستان نیز گونه های سفال عیلام نو در دوره هخامنشی نیز حضور دارند و تفکیک لایه های این دو دوره با مشکلاتی همراه است. عوامل بسیار زیادی در تغییرات سبک های سفالی موثر هستند و این تغییرات نیز همواره به صورت مستقل از تحولات اجتماعی صورت می گیرند. زیست بوم متفاوت باعث ایجاد تفاوت در گونه های سفالی می گردد، با این حال هنگامی که تحولات اجتماعی بتوانند تاثیری بر سبک های سفالی بگذارند، این تاثیر تنها در کلیت مجموعه های سفالی بوده و تفاوت های منطقه ای همچنان باقی می ماند. بر اساس مطالعاتی که بر روی سفال های محوطه 34 تنگ بلاغی و تپه داروغه صورت گرفت، تنوع گونه های سفالی آنها هر یک بنا به دلایلی متفاوت بالا بوده است. همگونی بسیار اندکی در سفال های هر منطقه مشاهده می شود. استقرارهای روستایی نیز هر چند در نزدیکی مرکز قرار گرفته باشند، باز هم گونه های متفاوتی با مراکز دارند.
شیرین ترکمندی حامد وحدتی نسب
چکیده پارینه سنگی میانی ایران بسیار اندک مورد شناسایی و تحقیق قرار گرفته است و محدود به بررسی هایی است که در پناهگاه های صخره ای و غارهایی که حدود 40 سال گذشته، و چند کاوش دیگر که در ساله ای اخیر انجام شده اند. در این میان سایت های رو باز پارینه سنگی میانی شناسایی شده در ایران نقش بسیار اندکی را ایفا می کنند. محوطه رو باز میرک در دامنه جنوبی رشته کوه های البرز و در حاشیه شمالی کویر مرکزی ایران قرار دارد. محوطه مذکور در تابستان 2009 مورد بررسی و گمانه زنی آزمایشی قرار گرفت. به جهت وسعت محوطه و پراکنش دست سازه های سنگی جمع آوری کلی نمونه ها عملی نبوده و تنها در محوطه میرک 5 جمع آوری از طریق ایجاد 8 کارگاه به ایجاد نمایه های قابل قبولی برای تعمیم دادن به کل محوطه صورت گرفت. در این مقاله 2 کارگاه از میان 8 کارگاه بطور دلخواه انتخاب گردیده اند. 100% نمونه ها از ترانشه هایی به ابعاد 10 * 4 متر جمع آوری شده اند، و در مجموع دو لوکس c و d 160 متر مربع مساحت دارند. از تجزیه و تحلیل مجموعه سنگی میرک نتایج ذیل ارائه می گردد. (1) دست ساخته های سنگی جمع آوری شده در محوطه میرک منتسب به دوران پارینه سنگی میانی است، (2) محوطه میرک در دوره پارینه سنگی میانی به عنوان یک محوطه اصلی استقراری (base camp) کاربرد داشته است، (3) دسترسی به مواد خام به صورت محلی بوده است.
الهه محمدزاده لطفی محمد حسن محبعلی
بی شک اهمیت نگاهداشت و حفاظت از میراث تاریخی و فرهنگی در این عصر بر کسی پوشیده نیست براین اساس مرمت و نگهداری صحیح از آثاری مانند خانه بنی کاظمی کاشان که گواه دوره ای تاریخی از زندگی شهر کاشان می باشد ضروری به نظر می رسد. لذا در این نوشتار سعی شده است خانه ی بنی کاظمی و بافت بلافصل آن یعنی محله کوشک صفی از منظر شاخه-های آمیختگی( شکل-کالبد-کارکرد-ساختار-محیط) مورد بازشناسی قرار گرفته و آسیب شناسی و آسیب نگاری گردد و در نهایت طرح مرمت و باززنده سازی به صحیح ترین شکل ممکن در حال حاضر، ارائه گردد.در نهایت بررسی های انجام گرفته طرح ارائه شده برای خانه بنی کاظمی خانه سیاح است با توجه به جمعیع تحقیقات و الترناتیو های موجود بهترین کاربری که می توان به خانه داد و هویت زندگی را به خانه بخشید
آرش لشکری حمید خطیب شهیدی
چکیده محوطه باستانی آوه در دشت ساوه یکی از محوطه های کمتر شناخته شده فلات مرکزی ایران است که پس از شناسایی و ثبت، بستر مناسبی برای پژوهش های باستان شناختی ایجاد نموده است. تسلسل زمانی این محوطه از اعصار پیش ار تاریخ تا اوایل دوره تیموری است که به جز استقرارهای دوره اسلامی، سایر استقرار های پیش از تاریخی و تاریخی آن استقرارهایی کوچک بوده اند این استقرار در دوره اسلامی به شکلی گسترده تر نمود می یابد به طوری که در عصر ایلخانی به اوج شکوفایی و ترقی خود می رسد. بر اساس کاوش های سه گانه دانشگاه تربیت مدرس در این محوطه شاخصه های مهم معماری و سفال آن شناسایی و ثبت گردیده پس از بررسی و تحلیل شاخصه ها در این پژوهش، معماری آن که متشکل از بناهای معماری ارگ ، ربض و شارستان بوده است متعلق به عصر ایلخانی شناخته گردید و در راستای آن شاخص های سفالی به دست آمده مشابه سبک ساوه در دوره ایلخانی تشخیص داده شده است. با انجام آزمایش های تجزیه عنصری لعاب سفال زرین فام این محوطه و همچنین آزمایش تجزیه عناصر خاک مشخص گردید که این سفال ها دارای ساختی بومی بوده اند . واژگان کلیدی: دوره ی ایلخانی، معماری اسلامی، سفال زرین فام، آوه
محمد حسین رضایی علی رضا هژبری نوبری
چکیده ندارد.
محمود حیدریان مهدی موسوی کوهپر
چکیده ندارد.
حبیب الله خسروی حمید خطیب شهیدی
چکیده ندارد.
علی بیننده حمید خطیب شهیدی
چکیده ندارد.
سعید امیرحاجلو جواد نیستانی
حمامهای عمومی در شهرهای اسلامی از اهمیت زیادی برخوردارند و تقریباً از مهمترین بناهای شهری پس از مسجد و مدرسه محسوب می شوند. عوامل متعددی در شکل گیری فضاها و بخشهای حمام نقش دارند که مهمترین آنها تنظیم دما، رطوبت، مسیر دسترسی و قرارگیری در بافت شهری، آبهای روان و ایجاد راههای خروجی فاضلاب است. در این پایان نامه کوشیده ایم با بررسی و مقایسه تطبیقی معماری حمامهای صفوی تا قاجار در شهر اصفهان، کلیه عوامل اثرگذار بر شکل گیری و نوع ساختار معماری آنها، شناسایی شود. از این رو، پس از بررسی میدانی 13 باب حمام عمومی در شهر اصفهان، داده های بدست آمده با استفاده از نرم افزار آماریspss و آزمون همبستگی اسپیرمن تجزیه و تحلیل شده و ارتباط میان عوامل موثر بر معماری آنها را تعیین و در جداولی، همبسته ترین عوامل را معرفی و تحلیل کردیم. از مهمترین عوامل اثرگذار بر معماری این حمامها، می توان به موارد زیر اشاره کرد: ـ تجربه های جدید و پیشرفت در فناوری ساختمان در دوره های جدیدتر، نظم در پلان حمامها را در پی داشت. ـ جمعیت محلّه مستقیماً تعیین کننده مساحت حمام بود؛ در واقع رفع نیازهای ساکنان هر محلّه در خود محل موجب می شد تا معماران در طراحی حمامها تعداد افراد ساکن در محلّه را در نظر بگیرند. ـ همچنین، جمعیت هر محلّه، مساحت و تعداد فضاهای خردتر را تعیین می کرد. ـ نظام وقف موجب ساخت حمامها در محدوده مرکز شهر، بازار و فرامحلّات می شد. ـ تناسب و هماهنگی میان ابعاد و تعداد فضاهای اصلی استحمام و فضاهای فرعی و جانبی، تعیین کننده ساختار معماری هرکدام از این فضاها بوده است؛ به طوریکه مثلاً افزایش مساحت سربینه حمام، افزایش مساحت گرمخانه را در پی داشت. ـ نوع استفاده از بنا، شکل، ابعاد و تعداد برخی فضاها را معین می کرد؛ مثلاً در حمامهایی که گردهمایی ها، دید و بازدیدها، استراحت و تفریح (شنا، کشیدن قلیان، نوشیدن قهوه و چای) نیز ـ علاوه بر استحمام ـ در آنها صورت می گرفت، فضای سکون (سکّوها و شاه نشینها) نسبت به فضای تردد (فضای مرکزی) بیشتر بود.
علی حقیقت حمید خطیب شهیدی
این پایان نامه در پی آن است تا آن جا که مقدور نگارنده و مقدورات این مرحله زمانی است و با دست مایه قرار دادن مدارک به جای مانده از فلات مرکزی باستانی ایران، به آن چه که تفکر متافیزیکی مردم ساکن آن بوده دست یابد. در این راه ابتدا می بایست آن چه تحت عنوان ادیان باستانی می شناسیم را دوباره مرور کرده و سپس محوطه های باستانی فلات مرکزی ایران، که مهمترین آن ها-سیلک، حصار، قبرستان و زاغه- موارد مطالعه این پایان نامه را تشکیل می داده اند، را نیز یادآوری می کردیم. از آن جا که دوره مورد مطالعه این نوشتار دورانی است که آن را کالکولیتیک یا مس – سنگی می نامیم به ناچار می بایست به خصوصیات این دوره نیز اشاره داشته و به لایه هایی از تپه های باستانی مورد مطالعه این پایان نامه که در محدوده زمانی این دوره قرار می گرفته است نیز توجه نماییم. پس از این مقدمات و مطالعه ای گذرا بر آن چه تاکنون از متافیزیک دوره های ماقبل مس سنگی برای ما شناخته شده است؛ مباحث مطمع نظر اصلی این پایان نامه به میان کشیده می شوند. در این قسمت با توجه به یازده مورد و مشخصه ادیان بدوی که تاکنون مشخص و طبقه بندی شده است و هم چنین اهم فیچر هایی که در باستان شناسی پیش از تاریخ می توان از آن ها انتظار بازگویی منویات ذهنی و متافیزیکی انسان را داشت و تضارب و تقابل این دو دسته عامل؛ امید می رود که بتوانیم به گوشه هایی از مشغله فکری انسان هایی باستانی که در فلات مرکزی ایران می زیسته اند دست رسی پیدا کنیم. در این راه بدیهی است که می بایست حوصله حجمی نوشتار را نیز در نظر داشت که به همین دلیل در تضارب فوق الذکر- و از بین پنجاه و پنج گزینه به دست آمده- به آنانی توجه شده است که نتایج مشخص تری داشته و از سایر مضروبات به دلیل تئوریک تر و غیر ملموس تر بودن شان برای محیط باستان شناسی؛ صرف نظر شده است. امیدوار است این نوشتار که می توان آن را اولین نوشتاری دانست که به طور خاص به موضوع دین در فلات مرکزی ایران پرداخته است – و به همین دلیل از یک سو نمی تواند خالی از کم و کاست بوده و از سوی دیگر به ناچار وارد مباحث تئوریک و استنتاجات دست اول شده است- را بتوان سر آغازی برای سلسله پژوهش هایی دانست که در آن می بایست به یکی از مهمترین قسمت های تاریخ نانوشته بشر دست یابیم که همان تفکر اوست و همه می دانیم که –حداقل- نیمی از انسان روح اوست؛ هر چند که این جمله را بارها شنیده ایم: « انسان روح است، نه جسد»
میثم علییی جواد نیستانی
معماری از شاخه های مهم هنر و تمدن است و ایرانیان از دیرباز جزء طلایه داران این عرصه بوده اند. بعد از فتح ایران بدست اعراب، ایرانیان بسیاری از سنتهای مختلف خود، از جمله هنر معماری را حفظ کردند و با ورود دین جدید به این سرزمین، آن را در زمینه های متناسب با آیین جدید بکار گرفتند. معماری آرامگاهی یکی از اصلی ترین عرصه های تجلی ذوق و هنر معماران و هنرمندان متعدد بوده است که بعد از مساجد (به عنوان مکان عبادت)، به عنوان یکی از موارد پرشمار نمونه های معماری قرار می گرفت. ساخت مقابر در اوایل چندان گسترده نبود. اما در طی قرون 3 و4 همزمان با شکل گیری حکومتهای مستقل، بویژه شیعی در ایران و نیز مهاجرت و یا فرار علویان به سمت ایران مخصوصا نواحی مرتفع و کوهستانی شمالی قصران و مازندران، ساخت مقابر مختلف رواج گسترده یافت. ناحیه ی لواسانات و رودبارقصران که با نام کلی شمیرانات در بخش شمالی و شرقی تهران قرار گرفته اند، در قدیم با نام قصران داخل و خارج شناخته می شدند. قصران داخل، نواحی کوهستانی جنوب رشته کوه البرز و قصران خارج، نواحی کوهپایه ای تر (تجریش در شمال تهران امروزی) را شامل می شد که تا شمال ری قدیم امتداد داشت. بناهای آرامگاهی را به دو دسته ی کلی 1: مقابر برجی و 2: مقابر چهارگوش گنبددار تقسیم می کنند. در این بین، تعدادی از مقابر بصورت چندضلعی ساخته شده اند، اما از نظر ارتفاع، چندان بلند نیستند که به آنها «چندضلعی گنبدپوش» می گویند و شاخه ای از چهارگوش گنبددار است. تعدادی نیز به مقابر «مدور گنبدپوش» موسوم اند. مصالح این ابنیه، اکثرا از سنگ و ساروج است و از نظر قدمت، از دوره ی سلجوقی تا قاجار را شامل می شود. بیشتر این مقابر مربوط به دوره ی ایلخانان است. بعضی از آنها در ادوار بعدی، مخصوصا دوره ی قاجار مرمت و بازسازی شده اند. این بناها اکثرا بصورت منفرد ساخته شده که به مرور تعدادی قبر یا نمازخانه به آنها اضافه شده است. بسیاری از این ابنیه به مرور زمان بر اثر عوامل طبیعی و انسانی، تخریب شده است.
عزیزالله رضایی حمید خطیب شهیدی
تاکید این تحقیق بر روی جنبه های گاهنگاری، توپوگرافی و چگونگی نهشته شدن رسوبات باستانی است . هدف لایه نگاری نیز مشخص کردن توالی رسوبات و روشن ساختن حوادثی است که آنها را ایجاد کرده است .
اسدالله میرزا آقاجانی ملک میان حمید خطیب شهیدی
در این رساله ضمن بررسی موقعیت جغرافیایی ، زیست محیطی فلات مرکزی در گذشته و حال ، پیشینه مطالعات باستاشناسی ، تطور فن سفالگری ، به برسی نقوش سفالها از آغاز تا عصر مس و سنگ ( اواخر هزاره چهارم قبل از میلاد ) می پردازد. در این بررسی ، تمامی نقوش سفالهایی که به وسیله کاوشگران و محققین منتشر شده و از لحاظ ظاهری قابل تشخیص و طبقه بندی بوده اند در چهار گروه نقوش هندسی ، گیاهی ، جانوری و انسانی به صورت مصور طبقه بندی شده اند، به طوری که بیش از 1400 نقش از گروههای چهارگانه مزبور به صورت یک فرهنگ مصور ارائه گردیده است . با انجام این طبقه بندی که براساس گاهنگاری مجیدزاده تنظیم شده است ، نقوش سفالها از دوره فلات عتیق تا فلات جدید به صورت عینی به تصویر کشیده شده و به راحتی قابل تشخیص ، مقایسه و ارزیابی عینی باستان شناختی و هنری است . به طوری که تمامی نقوش سفالهای گروههای مزبور که از لحاظ ظاهری شبیه به هم بوده اند مورد بررسی ، مقایسه و تجزیه و تحلیل قرار گرفته است که از این حیث در ایران در نوع خود بی سابقه بوده است . تنظیم و ترکیب قرار گیری نقوش سفالها در این رساله به صورتی است که یافته های جدید و نقوش سفالهای مناطق دیگر را نیز می توان به راحتی در آن منظور کرد بدون اینکه تغییر اساسی در آن داده شود . به این ترتیب نخستین حرکت برای تدوین فرهنگ مصور نقوش سفالهای پیش از تاریخ ایران که هدف عمده این رساله است صورت می گیرد تا نسبت به برطرف کردن یکی از کمبودهای عمده جامعه پژوهشی کشور که همانا ضعف پژوهشهای تطبیقی در رابطه با شناخت و تحلیل نقوش سفالهاست گامی برداشته شود.
حسین علیزاده علیرضا هژبری نوبری
دانسته های ما از شیوه های آبیاری دنیای باستان بسیار اندک است و در ارتباط با نظام آبیاری بسیار توسعه یافته اورارتو ( نیمه نخست هزاره i ق . م ) نیز ، اطلاعات موجود براساس بررسیهای باستانشناختی سالیان اخیر است . مطالعاتی که روی شبکه های آبیاری اورارتویی از قبیل سدها ، دریاچه های مصنوعی ، آب انبار و کانالها انجام شده نشان می دهد که این تاسیسات در منطقه کوهستانی و پر برف شرق آناتولی با حمایت و توجه ویژه دولت اورارتو احداث شده و نه تنها باعث انسجام و تثبیت نظام حکومتی بوده بلکه سبب به وجود آمدن تمدنی با شکوه بر پایه آبیاری نیز شده است . دولت اورارتو به آبادانی و انجام کارهای عمرانی ، آبیاری در همه نقاط سرزمین خویش توجه داشته است . امروزه با توجه به تقسیم این سرزمین در بین چهار کشور ترکیه ، ایران ، ارمنستان ، آذربایجان ( نخجوان ) انجام مطالعات هماهنگ در این زمینه عملی نیست . بهترین روش برای شناخت دقیقتر نظام آبیاری اورارتو این است که باستانشناسان این کشورها هر کدام به طور جداگانه بر روی شیوه های آبیاری این دوره کار کرده و سپس حاصل این پژوهشها در قالب یک اثر کلی ارائه شود. در مجموع با توجه به پژوهش انجام شده می توان گفت که شیوه های اورارتو تحت تاثیر عوامل متعدد طبیعی ، اقتصادی ، اجتماعی و سیاسی رشد نموده و با گذشت زمان تکنیک ها و فنون معماری ( قابل استفاده برای گاهنگاری ) احداث تاسیسات آبیاری از پیشرفت قابل توجهی برخوردار شده است و فعالیت آبرسانی برخی از آنها بعد از گذشت هزاران سال نشاندهنده توجه به اصول علمی در احداث آنها بوده است .
سهیلا غرابی حمید خطیب شهیدی
انسان با الهام از طبیعت اطراف محیط زندگی خود ظروف سفالی را با تصویر ساده شده گیاهان و حیوانات تزئین می کرد. امروزه با استفاده از تصویر حیوانات و گیاهان نقش شده بر روی سفالهای باستانی هر منطقه می توان از وضعیت پوشش گیاهی و جانوری آن منطقه اطلاعات قابل توجهی بدست آورد. پس برای اینکه بتوانیم تحلیلی درست از نقوش حیوانی ارائه دهیم ، لازم است با اقلیم منطقه که عاملی مهم در تقسیم نواحی زیست شناسی و جغرافیای زیستی به شمار می رود . همینطور پراکندگی جوامع حیوانی که به دلیل قدرت انعطاف و تحرک ، محدودیت تشخیص اقلیمی آنها بیشتر است ، آشنا شویم.
نیلوفر میر محمدی تهرانی حمید خطیب شهیدی
بیشتر اشیا مفرغی مورد مطالعه این تحقیق شامل سرسنجاق ها، تیردان ها ، ظرف ها ، ورقه های مفرغی و مجسمه های کوچک حیوانی و انسانی است.از میان این اشیا آنهایی انتخاب شده اند که جنبه تصویری قوی ترو مشخص تری را دارا هستند.این آثار مشخصا از لحاظ فرم، شیوه ساخت ، سبک هنری و بیان اسطوره ای مورد بررسی و تحقیق قرار گرفته اندو نقوش انسانی و حیوانی و گیاهی آنها ضمن توصیف ، دسته بندی هم شده است.اصولا هنر مفرغهای لرستان علاوه بر تاثیر پذیری از هنر همسایگان خود بخصوص بین النهرین ، یک هنر منطقه ای و بومی متاثر از محیط زندگی و عقاید این مردمان است.
اکبر پورفرج علیرضا هژبری نوبری
سفال خاکستری یکی از داده های مهم باستان شناسی پیش از تاریخ شمال غرب ایران است. این سفال در شمال غرب در طول دو مقطع زمانی طولانی ظاهر می شود.یکی در طول عصر برنز قدیم و دیگری در طول عصرآهن .لذا می توان تصور کرد که سفال خاکستری در شمالغرب ایران از اواخر هزاره چهارم ق . م دوام آورده است .دراین پایان نامه سعی شده است که هردو مقطع زمانی مذکور بطور کامل تشریح و نحوه انتقال از دوره ای به دوره دیگر با نمونه های سفالی و سایر داده های باستان شناسی مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرد.
محمد حسن پاک نژاد حمید خطیب شهیدی
چکیده ندارد.
بیتا سودایی حمید خطیب شهیدی
در قبرستان b ، سفال منقوش و قوریهای لوله دراز به رنگ نخودی و قرمز با نقش اسب ، بز بالدار ، شیر و انسان بدست آمده که با دوران قبل تفاوت بسیاری دارد . این تفاوت خود نمایانگر تغییرات و جایگزینی فرهنگی در منطقه است . با توجه به مدارک مکتوب که تاریخ مهاجرت ایرانیها به فلات رادر حدود قرن نهم قبل از میلاد می داند قبرستان b نیز در ارتباط با فرهنگ ایرانی معرفی می شود .