نام پژوهشگر: فاطمه رجبی بهشتآباد
فاطمه رجبی بهشت آباد بهاءالدین اسکندری
درد و رنج ساختار و محور اصلی تفکر آیین بودا و مکتب یوگا است؛ اما تفکر فرعیِ اندیشۀ مولاناست. درد و رنج واقعیت هایی گریزناپذیر در زندگی اند که آدمیان را به ژرف اندیشی واداشته است تا چرایی و عوامل درد و رنج و راه های غلبه بر آن را دریابند. در حقیقت مولانا، بودا و یوگا وارثان سنت هایی متفاوت هستند: یکی در بستر پربار اسلامی زیست و با تکیه بر این میراث و دریافت های شهودی و متعالی خویش به بلندایی دیدنی در فکر و اندیشه دست یافت؛ بودا نیز از میان سنت دینی و فلسفی هند سربرآورد و بالید و نظامی فکری بنیاد نهاد که محور اصلی آن شناسایی درد و رنج، راه رهایی و غلبه بر آن است و یوگا که سنتی زاهدانه و عارفانه بود تبدیل به مکتبی فکری-فلسفی شد و همچون آیین بودا دغدغۀ اصلی او بررسی ماهیت درد و رنج و چگونگی رهایی از رنج است. در زندگی به دنبال بهار جوانی، پاییز فرسودگی های پیری است، همچنین تابستان سرورهای گرم و هرم شادی های مسرور و عافیت های شاداب، به زمستان غم های سرد و گزش مصیبت ها و بیماری ها تبدیل می شود و این همان هشدار اساسی مولانا، بودا و یوگا برای نشان دادن ناپایداری جهان، پدیده ها و کناره گیری از جهان و رهایی از درد و رنج است. در این نوشتار تلاش بر این است با بازکاوی و خوانش عمیق نگاه مولانا، بودا و مکتب یوگا به واقعیت درد و رنج، قرابت ها و غرابت های اندیشۀ این سه تبیین شود. براساس یافته های این پژوهش عوامل گوناگون درد و رنج که بسیاری از آنها حاصل بازتاب اعمال آدمی و نوع نگاه بشر است، بررسی شده است و پس از آن به بررسی رویکردهای پیشنهادی مولانا و مهارت های لازم آیین بودا و مکتب یوگا برای رهایی از رنج و در نهایت به مقایسۀ اشتراکات و تفاوت های اندیشۀ این سه در این زمینه می پردازد.