نام پژوهشگر: سجاد دهقانزاده
رقیه دلبندرواسجان سجاد دهقان زاده
از دغدغه¬های وجودشناختی انسان، علم به خود و تبیین عقلانی آن است. به همین سبب، در ادیان گوناگون، تبیین-های نظام¬مند بسیار متنوعی دربارۀ انسان وجود دارد. ادیان چین باستان و حکمای مربوط به آنها نیز از این قاعده مستثنی نبوده¬ و در پی انسان¬شناسی بوده¬اند. پژوهش حاضر با بررسی تحلیلی آراء کنفوسیوس و منسیوس سعی کرده است بخشی از تاریخ تفکر چین باستان به¬ویژه انسان¬شناسی آن را روشن کند. از این¬میان، تبیین¬های این دو حکیم در باب مسائل وجودی آدمی به ویژه سرشت او بسیار قابل توجه¬ و مکمل یکدیگرند. کنفوسیوس پیوسته بر نیک بود فطرت آدمی تأکید کرده است، لکن این منسیوس بوده است که به تعالی و مفهوم سازی هرچه بیشتر آن همّت گمارده است. منسیوس در تکمیل تعالیم استاد خود بر وجود سرآغازهای چهارگانه در سرشت آدمی و نقش آن در حیات انسان متمرکز می شود. با وجود این، هردو حکیم ارتباط مطلوب انسان با کائنات و جامعه را مورد پردازش قرار داده و از این رهگذر برنامۀ کامل و منظمی را برای کمال حیات آدمی پی ریزی می کنند. هم¬چنین برای این منظور نقش تائو یا طریقه را که نزد اکثر متفکران جایگاه عمده ای راداراست و نیز تقدیر را که سرنوشت نوع انسانی را مشخص می کند، برجسته¬تر می¬کنند. منسیوس نیز در تأکید بر ضرورت نقش انسان در اجتماع و نیز شرح تقریباًروان¬شناختی و اخلاقی آراء کنفوسیوس، حاکم وحکومت نیک خواه را وارد صحنه می کند. با وجود این، هردو حکیم چینی اشاره ای اندک به عالم ماوراء داشته و بحث وبررسی کامل آن را برعهده ی متفکران دیگر مکاتب واگذارده اند. پژوهش حاضر به روش توصیفی – تحلیلی و با استناد به منابع موجود کتابخانه¬ای انجام یافته است.
زهرا آقاعلیپور محمد مشهدی نوش آبادی
برخی از محققان تصوف را مولود فقر و محرومیت افراد طبقه ی پایین جامعه می دانند؛ که برای رهایی از این محرومیت ها به تصوف پناه آورده اند. ولی گرایش عده ی زیادی از فرادستان مانند ابراهیم ادهم، شبلی، داراشکوه، غزالی، مولوی و دیگران به تصوف که قدرت ، ثروت، منزلت علمی و یا مناصب حکومتی داشته اند، ناشی از فقر نبوده است، بلکه از انگیزه های دیگری نشأت گرفته است. این عوامل قابل دسته بندی اند. پژوهش حاضر به روش توصیفی ـ تحلیلی و با استناد به منابع موجود کتابخانه ای به بررسی این عوامل پرداخته است. معرفت به خدا و ناکارآمدی علوم عقلی در کشف حقیقت یکی از مهمترین عوامل توجه آنها به تصوف بوده است؛ همچنین انگیزه های دینی مانند بندگی، خشیت و پاداش اخروی از عوامل دیگر به شمار می آید. از عوامل دیگر گرایش آنها به تصوف می توان به مقوله های آرامش، تنهایی و فرار از دغدغه های دنیوی اشاره کرد که در حوزه ی روان شناسی قرار می گیرند. انگیزه-های اخلاقی مانند انضباط نفس و دوری از ریا و شهرت در گرایش اکثر صوفیان به تصوف موثر بوده است. رویا و الهامات غیبی که ما در این تحقیق ذیل عنوان عوامل فراروانی بدان پرداخته ایم نیز در این میان اهمیت زیادی دارد. تأثیر از معاشران صاحب دیده و عبرت گرفتن از حوادث و رویدادها و همچنین اوضاع و شرایط ناخوشایند اجتماعی، سیاسی و فرهنگی جامعه نیز نقش مهمی در روی آوردن این افراد به عرفان و تصوف داشته است. اکثر این عوامل و انگیزه¬ها منجر به یأس و سرخوردگی و روی گردانی این افراد از دنیا و مافیها شده است