نام پژوهشگر: علی علمالهدی
سمیه سردار علی علم الهدی
مسأله جبر و اختیار از مسائلی است که ذهن اندیشمندان را از دیرباز تاکنون به خود مشغول داشته است. گروهی از متفکرین اراده و اختیار در افعال ارادی انسان را پذیرفته و براین باور هستند که انسان فاعل ارادی کردارهای خود می باشد. اما گروهی دیگر از اندیشمندان معتقد هستند که شرایط و عوامل بیرونی و درونی وجود دارد که بر افعال انسانی تأثیر می گذارد. از این رو انسان فاعل تام افعال اختیاری خود نیست. فخر رازی و اسپینوزا از جمله متفکرینی هستند که هر دو قائل به جبر پیرامون افعال انسانی هستند. اسپینوزا بر اساس مبانی جهان شناختی خود قائل به نوعی وحدت وجودی می شود از نظر وی فقط جوهر(خدا) وجود دارد و همه چیزحالات آن جوهراست. به اعتقاد وی هر چه در عالم رخ می دهد از جمله اراده انسان از طریق سلسله علت و معلول به خدا می رسد. و بر این باور است که چون همه چیز از ذات الهی ناشی می شود در نتیجه انسان آزادانه نمی تواند فعل خاصی را اراده کند. و نیز نمی تواند غیر از اراده خاصی که از او صادر شده اراده دیگری را پدید آورد. از این رو در عالم هستی همه چیز حتی افعال انسانی نیز بر اساس ضرورت و علت خاص خود رخ می دهد. فخر رازی دارای دو دوره حیات فکری است. فخر رازی متقدم در آثار مربوط به این دوره مثل « البراهین»و « المحصل» از نظریه جبر طرفداری می کند. اما فخر رازی متأخر با توجه به آثار این دوره مثل « تفسیر کبیر» معتقد به راهی میانه و متعادل می شود و بر این باور است که پذیرفتن جبر محض و یا قائل شدن به اختیار مطلق هر دو نادرست می باشد. و شیوه صحیح و درست، پذیرفتن راه میانه است. اگر چه نظریه افراطی و نظریه معتدل که همان کسب است نهایتاً به جبر منجر می شود. اسپینوزا و فخر رازی از این جهت که هر دو نگاه جبرانگارانه به افعال انسانی دارند دارای دیدگاه مشترک هستند. اما اسپینوزا اگر سخن از جبر می گوید دغدغه جهان شناختی دارد و در مقابل فخر رازی چنانچه نگاه جبرانگارانه دارد به خاطر دغدغه های خداشناختی است. در حوزه فلسفه اخلاق نیز چون هر دو قائل به جبر هستند افعال درست از نظر ایشان یعنی آنچه مطابق با سرنوشت و تقدیر انسان باشد و از سوی دیگر چون سرنوشت هر کسی با دیگری فرق دارد از این روی هر دو نسبی نگر هستند.
بهرام درزی علیرضا اژدر
این تحقیق با موضوع «رابطه نفس و روح در تفسیر المیزان و شرح اصول کافی » است که یکی از مباحثی است که از زمانی که بشر پا به عرصه هستی گذاشت و خود را شناخت همواره ذهنش را مشغول نموده است. هدف از این تحقیق، شناخت رابطه نفس و روح از حیث مجرد یا مادی ، قدیم یا حادث، تبیین نحوه تعلق و رابطه با بدن و ... است که به روش توصیفی تدوین شده است. این تحقیق در چهار فصل تدوین شده که فصل اول شامل کلیات و ادبیات تحقیق می باشد که در آن به سابقه تاریخی موضوع پرداخته شد. در فصل دوم دیدگاه ملاصدرا ، فصل سوم دیدگاه علامه طباطبایی و فصل چهارم اشتراکات و اختلافات این دو فیلسوف بیان شد و در پایان نتیجه گیری لازم بعمل آمده است. نتیجه این تحقیق روشن نمود که روح و نفس مختص انسان نبوده بلکه در حیوانات و سایر موجودات نیز با توجه به مرتبه و مقام وجودی شان وجود دارد. رابطه نفس و روح، رابطه وجودی و مجرد است نه عدمی و مادی، رابطه تولد و حیات است نه مرگ و نیستی. بدین معنی که با پیوستن روح در بدن و حدوث نفس به حدوث بدن، موجودی به نام انسان پا به عرصه گیتی می گذارد. از سوی دیگر این نتیجه حاصل گردید که رابطه نفس و روح با بدن، رابطه اتحادی است نه انضمامی.