نام پژوهشگر: لطفعلی کارگر قوجابگلو
لطفعلی کارگر قوجابگلو خدابخش اسدالهی
زبان شعر زبان ساده و صریح نیست، هنری پیچیده و مبهم است و برتر اززبان علمی وطبیعی است. چرا که زبان شعری آگاهانه از منش استعاری زبان سود می جوید. شاعر با وقوف به این مسئله که استعاره منش اصلی وگوهرزبان است و این که هر معنایی دستِ آخر استعاری است، همواره زبان خود را رندانه به کارمی گیرد. فروغ فرّخ زاد نیز از جمله شاعرانی است که با سودجویی از زبان استعاری به شعر خود تشخّص می بخشد. هر چند زبان او در ساختار، امروزی و ساده است، امّا دستیابی او به زبان استعاری در بیان اندیشه ، توان رسانشی ایماژهای شعری او را از دایره ی درخودفروبسته ی تک معنایی می رهاند و آفاق تفسیرپذیری شعرش چنان گسترده می شود که دسترسی خواننده را در فضای معنایی شعر به کمال آزادی فراهم می سازد. استعاره های او شعر و مخاطبان شعر را در یک فضای مشترک هرمنوتیک، به دور هسته ای از خیال پردازی هایی که همه در آن شریک هستند، گردهم می آورد. فرّخ زاد با استفاده ی آزادا نه از کلمات و ترکیبات موردنیاز در شعر خویش، و بیش از آن با تصاویری که پدید آورده، توانسته است برخی مظاهر خشن و ناهموار زندگانی مردم را در شعرش نمایش دهد و به برکت خلاقیّت تخیّل هر لحظه خواننده را با وصفی دیگر و تصاویری تازه تر مجذوب نماید. در این پژوهش، ابتدا به بررسی نقش مجاز و نوآوری های فروغ فرّخ زاد در این زمینه پرداخته، پس از آن ضمن ذکر نمونه هایی از استعاره و انواع آن و ارائه ی خلاّقیّت ها و نگرش و جهان بینی شاعر در خلال اشعار، پیرامون رویکردهای نمادین و اسطوره ای بحث شده است. گام آخر پژوهش هم به کنایه و چگونگی انعکاس آن در اشعار موردنظر اختصاص دارد.