نام پژوهشگر: صدیقه باوقار پاشاکی
صدیقه باوقار پاشاکی محمد کاظم یوسف پور
کندوکاوهای کارل گوستاو یونگ، روان شناس سوئیسی، در قلمرو روان آدمی و یافته های وی در زمین? اساطیر، دستمای? بسیاری از پژوهندگان در بررسی آثار ادبی قرار گرفته است. یونگ به خاطر توجه عمیقی که به انسان در شبک? روابط اجتماعی و تاریخی اش داشت، ساختار روان آدمی را در حوز? حیات اجتماعی و در عرص? تاریخ مورد بررسی و مطالع? دقیق قرار داد. در نتیجه بر دانش اسطوره شناسی و روان شناسی تأثیر قابل ملاحظه ای برجای گذاشت. او با وضع نظری? «ناخودآگاه جمعی» و ایجاد «نقد کهن الگویی»، افق های تازه ای از چگونگی بررسی و نقد ادبی پیش چشم محققان گشود. نقد اسطوره ای یکی از رویکردهای اصلی نقد ادبی معاصر است که براساس یافته های علوم روان شناسی، انسان شناسی و تاریخ تمدن به وجود آمده؛ به ویژه بیشترین تأثیرات را از نظریات یونگ دربار? "ناخودآگاه جمعی" و "کهن الگوها" پذیرفته است که از روان شناسی او به عنوان روان کاوی تحلیلی و از روش تحلیلی او از اساطیر به «اسطوره شناسی تحلیلی» یاد می کنند. در پژوهش حاضر، دو رمان مشهور بوف کور هدایت و شازده احتجاب گلشیری با نگرش نقد اسطوره ای و در چهارچوب کهن الگوهای یونگ ارزیابی و چگونگی تبلور هریک از کهن الگوها در این تحقیق مشخص می گردد. در پایان سعی می شود با بررسی تطبیقی این دو اثر، ضمن اشاره به مشابهت ها و وجوه افتراق آنها، دیدگاه دوگان? این نویسندگان مورد بررسی قرار گیرد.