نام پژوهشگر: اسماعیل پرنیان فرد

پیوند حقوق و سیاست در نهج البلاغه
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه یزد - دانشکده علوم انسانی 1393
  اسماعیل پرنیان فرد   بمانعلی دهقان منگابادی

مفهوم حق در حقوق اسلامی در پرتو وحی معنی می یابد و تکلیف به عنوان روی دیگر سکه می باشد چنانکه حضرت علی (ع) هیچ حقی را برای کسی بدون تکلیف برای او نمی شناسد و بالعکس آن هیچ تکلیفی برای کسی منظور نمی شود مگر آنکه متقا بلاٌ حقی برای اومطرح خواهد بود. در نظام حقوق امانیستی ،حق به صورت بنیادی و مستقل از تکلیف مطرح می شود و تکلیف در پرتو حقوق بنیادی و مطلق تعیین می گردد. در بینش سیاسی اسلام ، حق و حقوق افراد جامعه مقدم بر قدرت و دارای اصالت الهی می باشد بر عکس نظام سیاسی غرب که قدرت دارای اصالت می باشد و حق و حقوق افراد جامعه توسط افراد با رویکردی انسان مدار و بر اساس عقل بشری تعیین می گردد وانسان بدون تکلیف وسراسر دارای حق می باشد و ارتباط او با خداوند در امور سیاسی قطع می باشد واگر جایی دیگر خواهان ارتباط با خداوند باشد به دنبال گرفتن حق خود از او می باشد بدون آنکه تکلیفی را متوجه خود بداند. در فلسفه جدید غرب عقل ،تاب میل و رغبت شده ولی در تفکر اسلامی عقل ناب و راستین بر وهم ، خیال و حس غلبه و با هدایت آنها بر نفس را به سوی کمال هدایت می کند. انسان غربی با اعتقاد به اومانیسم در عمل تنها به دنبال نیازهای مادی و دنیایی خویش است . او پذیرفته که سکولاریسم باید محوربیشتر معرفت های نظری و عملی او باشد . از این رو خود را مالک خود و همه موجودات جهان می بیند و خود را در تصرف عالم و زندگی خود صاحب حق بداند بدون آنکه تکلیفی بپذ یرد و تنها به دنبال بیشینه کردن منافع دنیایی خود می باشد . مبانی و منابع حقوق و سیاست در اندیشه اسلامی بر پایه وحی می باشد وعقل بسان چراغی مفسر وحی خواهد بود.و هدف از جعل حق رسیدن انسان به کمال نهایی خود یا عمل به اقتضای کمال نهایی انسان است . از این رو حقوق انسان باید طوری فرض شود که متناسب با کمال نهایی او یعنی تقرب به خداوند باشد و سیاست به مثابه ابزاری در خدمت این هدف نهایی می باشد. از این رو همه حق ها تنها در سایه حق اطاعت و بندگی خداوند معنا می یابد و حق خداوند است که موجب پدید آمدن حق هایی برای موجودات عالم می شود، زیرا این حق خداوند منشا رسیدن موجودات به کمال نهایی خودشان می باشد . امام علی (ع) رهبری عالم بود که سیاست را در مفهوم حقیقی آن به کار برد او از سیاست، هدایت را می طلبید و بر این اعتقاد بود که حکومت از ضروریات اولیه هر جامعه بوده و جامعه بدون مقررات و قوانین و اجرای آنها پایه های تکوینی و بقای خویش را از دست می دهد. اصولاٌ اعتبارو ارزش حکومت را دراین می دانست که درآن حقی به صاحب اصلی حق بازگردانده شود و صرف حکومت کردن را فاقد ارزش می دانست . حضرت علی (ع) سیاست های حکومتی خود را اصلاح جامعه و قرار دادن امور در مدار حرکت حق اعلام می کند.