نام پژوهشگر: حسین بیگ میری

بررسی جایگاه واقع گرایی در سیاست خارجی ایالات متحده امریکا با تأکید بر جنگ دوم جهانی
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه گیلان - دانشکده ادبیات و علوم انسانی 1393
  حسین بیگ میری   رضا سیمبر

از ابتدای شکل گیری ایالات متحده آمریکا در سال 1776، این کشور به رقابت با قدرت های بزرگ اروپایی در قاره آمریکا دست زد و توانست ضمن اخراج این قدرت ها از این قاره، با استفاده از سیاست های توسعه طلبانه و امپریالیستی تحت عنوان تاراج و حراج به توسعه سرزمینی عظیمی نائل آید و نیز در اواخر قرن نوزدهم با تکیه بر جمعیت، ثروت و نیروی نظامی برتر جایگاه هژمونی نیمکره غربی را به چنگ آورد، این کشور برای حفظ این جایگاه و بدل شدن به هژمون جهانی بدون رقیب، وارد عرصه جنگ دوم جهانی تحت عنوان موازنه گر(مداخله گر) دور از کرانه اقیانوس اطلس و آرام شد، حال سوال این پژوهش بدین صورت می باشد که آیا رویکرد واقع گرایی تهاجمی مرشایمر می تواند توضیح دهنده مناسبی برای رفتار سیاست خارجی ایالات متحده به خصوص دوران جنگ دوم جهانی باشد؟ منطق واقع گرایی تهاجمی به عنوان چارچوب تئوریک تبیین این پژوهش، سیاست بین الملل را سیاست قدرت های بزرگ می داند و هدف قدرت های بزرگ در نظام بین الملل را کسب حداکثر قدرت و در نهایت رسیدن به هژمونی می داند، فرضیه این پژوهش نیز بر این اساس قرار دارد که ورود ایالات متحده آمریکا به جنگ دوم جهانی تحت عنوان موازنه گر دور از کرانه اقیانوس آرام و اطلس با اعلان جنگ علیه قدرت های بالقوه هژمونی، دول متحد(ژاپن و آلمان) به منظور حفظ موقعیت بی همتای خود به عنوان تنها هژمون منطقه ای دنیا به خوبی در سازگاری و انطباق با رفتار سیاست خارجی ایالات متحده با منطق واقع گرایی تهاجمی مرشایمر است، از جمله یافته های دیگر در این پژوهش گه می توان به آن اشاره داشت، اتخاذ استراتژی انداختن بار مسئولیت سرکوب به دوش سایر قدرت های بزرگ از سوی ایالات متحده در هنگامی است که خطر ظهور یک هژمون نظم موجود را دچار چالش سازد.