نام پژوهشگر: صابر دشت آرا
صابر دشت آرا امیر نصری
این موضوع که حوز? استتیک را به مثابه عرص? بررسی مواجه? آدورنو و بنیامین برگزیده ایم، پیش از هر چیز به اهمیت و جایگاه مرکزی هنر در آرای این دو چهره بازمی گردد: هر دوی آنها، بر خلاف نیاکان فکری خود، درک هنر و معانی آن را کلید فهم تضادهای پنهانی می دانند که ریش? آنها به واقعیت اجتماعی بازمی گردد. اما لوازم چنین فهمی کدام است و تا کجا به حوز? استتیک –به معنای مضیق کلمه- محدود می شود؟ تلاش خود برای پاسخ گفتن باین پرسش ها را با واکاوی مختصات عمومی حاکم بر آرای دو متفکر آغاز کرده ایم و از این رهگذر، به دو چارچوب? عامی رسیده ایم که هر دو –البته به شیو? خاص خود- بر اید? درونماندگاری بنا گشته اند. در ادامه، مواجه? آدورنو و بنیامین را از زاوی? خودآیینی هنر نگریسته ایم؛ مفهومی که به یک معنا، کانون نزاع آن دو را شکل می دهد: در یک سو، آدورنو ایستاده است که خودآیینی را شرط ضروری تجلی حقیقت در هنر می شمارد و در سوی دیگر، بنیامینی که دل کندن از خودآیینی را گام اول در جهت نیل به هنر آینده می انگارد. سرآخر، به اید? بحران تجربه و نقش تجرب? استتیکی رسیده ایم؛ در اینجا نیز، آدورنو و بنیامین –به نحوی کمابیش موکدتر از قبل- کمر به یافتن راهی برای پیوند زدن هنر با هستی اجتماعی بسته اند: بنیامین به تجربه ای دیگرگونه نظر دارد که دوگان? پراکندگی/تمرکز را به نفع تجربه ای جمعی و انتقادی از میان برمی دارد، و آدورنو بر تمرکزی تام و تمام پای می فشرد که یگانه شیو? کماکان در دسترسی است که به درک هست? انتقادی آثار هنری راه می برد.