نام پژوهشگر: محسن پاشایی

ابعاد حرکت در سه اثر داستانی ژان-ماری گوستاو لوکلزیو
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه اصفهان - دانشکده زبانهای خارجی 1390
  محسن پاشایی   محمد جواد شکریان

حرکت،یکی از ویژگی ها و موضوعات اساسی در آثار لوکلزیو است. از حرکت معانی مختلفی برداشت می شود که مثلاً می توان به ویژگی کسی که در حال حرکت است و یا به تغییرمکان یا موقعیتی اطلاق نمود. حرکت برای لوکلزیو به جابجایی ساده درمکان یا فضا خلاصه نمی شود، بلکه نوعی فلسفه، نوعی نگاه ویژه و خاص، صورتی از تفکر و اندیشه است. در داستان های لوکلزیو تغییر مکان به وفور دیده می شود. قهرمان ها و شخصیت هایش، همانند خود نویسنده، مدام در حال جنب و جوشند.قهرمان های لوکلزیو،از ژ. هاش. هاش قهرمان کتاب فرارها گرفته تا استر راوی ستاره سرگردان، محکوم به آوارگی و سرگردانی اند. کوچ نشین و خانه به دوش، سرگردان و بیگانه، همگی زندگی و هستی شان را بر پایه ی حرکت بنا می گذارند. لوکلزیو از زمره ی کسانی است که هنگامی که به کندوکاو و جستجو در دنیا نمی پردازند، ماجرا وسفرهایشان را در درون خویش و از خلال نوشته هاشان پی میگیرند تا بتوانند جنبه ی دیگر اشیا را دریابند. جستجو و کندوکاو در رمان هایش شکلی ممتاز و برتر یافته که از آن به عنوان حرکت نام می بریم. حرکت می تواند جنبه های مختلفی در بر داشته باشد، بدین معنی که شخصیت های لوکلزیو علاقه مندند که همیشه عازم و راهی جایی شوند. باید به آن ها بیشتر کوچ نشین گفت تا مسافر. اثر یا داستان در منطقه ای خاص شکل می گیرد:پاریس، نیس، جزیره ی موریس، مکزیک... .و این همان بعد فیزیکی مورد نظر نویسنده است. اما گاهی اوقات در ظاهر، در اتاقی بی حرکت و ساکن می مانند در حالی که با قوه ی تخیلشان به پرواز در می آیند. شخصیت های لوکزیو به وسیله های مختلفی جابه جا می شوند ( پای پیاده و کشتی)؛ این جابه جایی و حرکت در حالات زیر نمود می یابد: سرگردانی،فرار، سفر، کوچ نشینی... . قلمرو واژگانی مفهوم حرکت به شیوه ای همسو در عنوان آثار و رمان های لوکلزیو دیده می شود: کتاب فرارها، ستاره ی سرگردان، سفر به سرزمین رودریگ، سفر از دیگرسو، جویندگان طلا. حرکت می تواند به انگیزه های متفاوتی نزد لوکلزیو تجلی پیدا کند؛ ادبیات لوکلزیو ادبیات فرار و گریز نیست، بلکه از نوع جستجو و کاوش است. ادبیاتش تقارب و نزدیکی مفاهیمی که معمولاً با هم در تقابل اند را ممکن می سازد، بنابراین همزیستی فرهنگ ها واقعیتی مشترک و انکار نشدنی در آثار و رمان های لزکلزیو به حساب می آید. لوکلزیو می کوشد تا آدم ها را به سوی ساده زیستی سوق دهد؛ در نگاه وی این ساده زیستی در زندگی بومیان آمر و کودکان نمود می یابد. تنها راه برای نیل به این هدف، حرکت است. به بیان دیگر، این شیوه ی زندگی حرکت را ممکن می کند.قهرمانان و شخصیت های لوکلزیو به دنبال هویت راستین خود هستند، آن ها خوش بختی را جستجو می کنند.حاصل این جابجایی ها جهان بینی لوکلزیو را شکل می دهند که هویت، خودشناسی و دیگر شناسی را به دنبال دارد. بدین ترتیب حرکت مهمترین مفهومی است که می توان نزد لوکزیو و نیز درسیر تحول آثار و اندیشه اش یافت. از خلال سه اثر داستانی”کتاب فرارها “،” ستاره سرگردان“ و ”سرنوشت“تلاش می کنیم تا نقاط مشترکی که حرکت را تداعی می کنند مورد مطالعه قرار دهیم.