نام پژوهشگر: ثوراله نوروز داودخانی
عادل میرزائی گاودول برات علی زنجانی
چکیده هجر و وصل در منظومه ی فکری مولانا در پیوند با نگرش هستی شناسانه و معرفت شناسانه مولوی طرح شده و برگرفته از نگاه دیالکتیکی وی به عالم هستی است. وی وصل را با هجر، شادی را با غم، گل را با خار، وحدت را با کثرت و مرگ را با زندگی می بیند. وصل در دیدگاه مولوی، اصل شادمانی و پیوستن به اصل اصل خود است و هجر، جدایی انسان از خویشتن خویش و دوری از اصل خویش است و هجر در نگرش مولوی محرک رستن و عامل پیوستن است و عشق و هجران درمان هر علت و بیماری است. در یک نگرشی عمیق به بحث هجر و وصل در دیوان شمس و مثنوی مولوی می توان گفت: آبشخور فکری مولانا برگرفته از بحث هبوط اولیه ی انسان و مباحث مرتبط به آن در قرآن کریم است و انسان عارف درپی آن هبوط همواره خود را در این جهان تنها و بیگانه حس می کند و در آرزوی پیوستن به اصل ابدی و جاودانی خود است. در تحلیل معناشناختی واژه های هجر و وصل در دیوان شمس که با روش توصیفی و بر پایه ی مطالعات کتابخانه ای ـ اسنادی انجام شد؛ مشخص شد که، واژه ی فراق در کاربرد قاموسی، واژه ی سوزناک در کاربرد توصیفی و واژه ی شب در کاربرد بلاغی بالاترین بسامد آماری با واژه ی هجر دارند. هم چنین واژه ی لقاء در کاربرد قاموسی، واژه ی قیامت وار در کاربرد توصیفی و واژه ی سحر در کاربرد بلاغی بالاترین بسامد آماری را با واژه ی وصل دارند. واژگان کلیدی: هجر، وصل، مولوی، دیوان شمس، شعر کلاسیک، ادبیات عرفانی