نام پژوهشگر: مجید دانائی
مجید دانائی فاطمه صادقی گیوی
درست که به لحاظِ اداری و دانش گاهی این نوشته یک پایان نامه به حساب می آید ولیک به واقع اطلاقِ این واژه به نوشته ای این چنین به نظرِ نویسنده بسیار نابجا و نادرست است. مبنایِ کار در این جا دامن زدن به پرسشی معرفت شناختی ست که حولِ سه محورِ قدرت/دین، قدرت/دانش و قدرت/روش علمی چرخ-و-تاب می خورد که می توان آن را مصداقِ بارز توصیه یِ جناب آقایِ آیت الله سیدعلیِ حسینیِ خامنه ای مبنی بر پی افکنی و بسطِ کرسی هایِ آزاداندیشیِ دانش گاهی دانست. نویسنده با شرحِ چه گونه گیِ شکل گیریِ مسئله در ذهنِ خویش پژوهش را آغاز می کند و سپس پایِ روش را به میدانِ پرسش می کشد. در این زد-و-خورد نظری دست به ابداع یا جعل-و-اصلاحِ روشی به نامِ داستانِ تحافری می برد. سپس با چسب و قیچی به جانِ ادوارِ فقهِ امامیه می افتد و به گونه ای شبهِ تبارشناختی روایتِ متفاوتی از آن به دست می دهد. آن گاه برایِ نمونه یکی از نهادهایِ جامعه شناسیِ دین در ایران را به بوته یِ نقد فرو می افکند و در آخر در یک گفت-و-شنفتِ دیالکتیکیِ سقراطیِ استاد و شاگردی، با ثبتِ رابطه یِ دوستانه و هم فزاینده یِ میان خود و استاد راه نما، ظاهراً خرده نتایجی نیز به دست می آورد. آن نتایج، تازه می تواند پرسش هایِ تحقیق باشد. پس این نوشته در اصل فرا تر از یک طرحِ تحقیقتاتی نمی تواند باشد و ارجاع به آن به جز در متونِ دانش گاهی یا حوزوی مجاز نیست و موجب ضمانِ شرعی و اخلاقی می گردد.