نام پژوهشگر: مسعود فریدونی
سهیلا نطاق مسعود فریدونی
گزارشات نشان داده اند، برخی افراد که که به طور طولانی مدت زندگی پراسترس دارند، علیرغم دارا نبودن ریسک فاکتورهای بیماریهای قلبی عروقی، به بیماری های قلب و عروق و انسداد عروق مبتلا شده اند. بنابراین استرس، یکی از مهمترین عوامل موثر در بروز بیماری قلبی- عروقی محسوب می شود. در مطالعه حاضر،اثر احتمالی استرس مزمن شنای اجباری و استرس صدا در القای تغییرات بافتی عروق قلب با توجه به ساختار دیواره رگ ها و عضلات صاف آن، مورد بررسی قرار گرفت. به این منظور از موش های صحرائی نر نژاد ویستار به وزن 200 تا 250 گرم استفاده شد. دو نوع متفاوت استرس مزمن، شامل استرس جسمانی شنای اجباری (20دقیقه در دو وعده روزانه ساعت 10صبح و 2 بعد ازظهر)و استرس روانی صدا (120 دقیقه در دو وعده روزانه ساعت 10 صبح و 2 بعدازظهر) در نظر گرفته شد. در هر گروه پس از پایان دوره استرس و پس از قربانی کردن حیوانات، قلب ها خارج شد و برای مطالعات بافت شناسی تثبیت وآماده گردید. از تکنیک رنگ آمیزی هماتوکسیلین-ائوزین و تکنیک رنگ آمیزی اورسئین - هماتوکسیلین - پیگ ایندیگو استفاده شد و سپس در هر گروه شاخص هایی همچون نسبت قطر لومن به قطر خارجی رگ، نسبت قطر مدیا به قطر خارجی رگ، نسبت قطر آدوانتیس به قطر خارجی رگ، نسبت قطر لایه الاستیک داخلی به ضخامت دیواره رگ و نسبت قطر آدوانتیس به ضخامت دیواره رگ و نسبت ضخامت دیواره به قطر خارجی رگ مورد ارزیابی قرار گرفت. نتایج این تحقیق نشان داد،استرس شنای اجباری و استرس صدا هر یک به تنهایی سبب افزایش نسبت قطر مدیا به قطر خارجی رگ (p<0.001***) شدند. همچنین در گروه استرس شنای اجباری، افزایش قطرآدوانتیس به قطر خارجی رگ (p<0.05*)، کاهش قطر لومن به قطر خارجی رگ(p<0.05*) و افزایش ضخامت دیواره به قطر خارجی رگ (p<0.01**) مشاهده شد. در گروه استرس صدا، افزایش ضخامت لایه الاستیک داخلی به ضخامت دیواره(p<0.05*) و کاهش قطر لومن به قطر خارجی رگ (p<0.05*) و کاهش ضخامت آدوانتیس به ضخامت دیواره (p<0.05*)و افزایش ضخامت دیواره به قطر خارجی رگ (p<0.05 *) مشاهده شد. این یافته ها نشان میدهد که استرس مزمن خود می توانداحتمالا عامل ایجاد تغییرات ساختاری و بروز رمادلینگ د رگهای کرونر شود که این خود زمینه را برای بروز آترواسکلروزیس و بیماری قلبی عروقی فراهم می آورد. به نظر می رسد این اثر مربوط به اثر فراورده های حاصل از فعال شدن محور hpa ، من جمله کورتیکوسترون بر عروق کرونری باشد.
اعظم صادق مسعود فریدونی
اثرات متناقض مورفین بر یادگیری و حافظه فضایی در جوندگان، وجود گیرنده های گلوکوکورتیکوئیدی در هیپوکامپ و اثرات متفاوت استرس بر حافظه گزارش شده است. اثر دوزهای فوق العاده ناچیز مورفین بر حافظه، چندان مطالعه نشده است. در این تحقیق تأثیر تجویز حاد دوزهای فوق العاده ناچیز تا معمول مورفین بر حافظه شکل گرفته در حضور و عدم حضور استرس مکرر مطالعه شد. موشهای صحرایی نر بالغ نژاد ویستار(n=7) (250-200g ) در دسته بندی های زیر استفاده شد الف) مورفین حاد، (دوزهای 1µg/kg، 10µg/kg، 100µg/kg،1mg/kg و 10mg/kg) پس از 4 روز یادگیری، روز پنجم 30 دقیقه قبل از سنجش حافظه در ماز آبی موریس، بصورت داخل صفاقی تجویز شد. ب) استرس مکرر، 30 دقیقه قبل از آموزش، حیوانات تحت استرس شنای اجباری قرار گرفتند. حافظه در روز پنجم و دوازدهم سنجش شد. ج) استرس مکرر- مورفین حاد، ابتدا تیمارها مثل دسته ب و سپس همچون دسته الف دریافت شد. در موردهای الف و ج، سنجش حافظه روز دوازدهم بدون دریافت تیمار صورت گرفت. زمان و مسافت طی شده تا رسیدن به سکو حین جلسات آموزش به عنوان پارامترهای یادگیری و زمان حضور در ربع دایره هدف در روز 5 و 12 به عنوان پارامتر به یادآوری اندازه گیری شد. تنها دوزهای 1µg/kg و 10mg/kg در گروههای مورفین حاد، کاهش معنی داری را در به یادآوری در روز پنجم نشان دادند (p<0.001). استرس مکرر منجر به کاهش روند یادگیری (p<0.001) و به یادآوری (p<0.05) شد. در همه گروههای استرس مکرر- مورفین حاد بجز دوز 1mg/kg، کاهش به یادآوری در روزهای 5 و 12 آزمایش مشاهده شد (p<0.001). مکانیسم های مهاری اپیوئیدی احتمالأ باعث اختلال در یادگیری و لذا به یادآوری حافظه برای دوز معمول 10mg/kg مورفین شده است. بطور جالبی دوز بسیار ناچیز 1µg/kg نیز اثرات مشابهی را بروز داد که نیازمند تحقیق مکانیسمی است. احتمالأ استرس مکرر از طریق تغییرات ساختاری هیپوکامپ، بر حافظه اثر منفی می گذارد، شاید این دلیل تشدید اثرات اختلال مورفین بر حافظه باشد.
زینب کاوسی مسعود فریدونی
هیپوکامپ در فرایند یادگیری و حافظه دخیل است. حضور گیرندههای اپیوئیدی در هیپوکامپ گزارش شده است. تاثیر مورفین بر فرآیندهای عصبی و شناختی مورد بررسی فراوان بوده و نتایج متناقضی بدست آمده است. استرس پلاستیسیته سیناپسی و حافظه را در هیپوکامپ متأثر می کند. همچنین این ناحیه، غنی از گیرنده های کورتیکوستروئیدی است. مطالعات نشان داد که استرس حاد و گلوکوکورتیکوئیدها دارای اثرات متفاوتی بر مراحل مختلف حافظه می باشند. بررسی اثر استرس شنای اجباری حاد بر یادآوری در حافظه شکل گرفته ضمن تجویز دوزهای مختلف مورفین منظور این تحقیق است. موشهای صحرایی نر بالغ نژاد ویستار (g250_200) استفاده شدند (n=7) که در سه دسته گروه بندی شدند: 1) گروههای مورفین مکرر (شم و دوزهای10mg/kg و 1mg/kg، 100μg/kg ، 10μg/kg ،1μg/kgمورفین) که نیم ساعت قبل از شروع آموزش به مدت 4 روز تزریق درون صفاقی مورفین صورت گرفت و بدون تیمار در روز 5 و 12 به یادآوری حافظه بوسیله ماز آبی موریس سنجش شد. 2) گروه های استرس حاد (شم و استرس حاد) که در روز 5 نیم ساعت قبل از شروع آزمایش به مدت 5 دقیقه تحت استرس شنای اجباری قرار گرفتند. 3) گروه های تیمار شده با مورفین با دوزهای مذکور در روزهای آموزش و سپس استرس حاد در روز 5 . مسافت و زمان طی شده برای رسیدن به سکو در روزهای آموزش ثبت شد. در روز 5، زمان حضور در ربع دایره هدف ثبت گردید. در روز 12 نیز آزمون مشابه روز 5 انجام شد با این تفاوت که گروهها هیچ نوع تیمار و آموزشی دریافت نکردند. بین گروه های شم و استرس حاد تفاوت معنی داری در به یادآوری حافظه در روز 5 و 12 مشاهده نشد. همچنین در گروههای مورفین مکرر با دوزهای (1mg/kg ، 100μg/kgو10μg/kg ،1μg/kg) تفاوت معنی داری در روند یادگیری در مقایسه با گروه شم مشاهده نگردید، اما تجویز مکرر مورفین 10mg/kg ظاهرا یادگیری را بطور معنی داری مختل کرد. در روز 5 و 12 تفاوت معنی داری در به یادآوری حافظه در تمامی گروهها در مقایسه با گروه شم مشاهده نشد. در گروه تیمار شده با مورفین به همراه استرس حاد تنها دوز 10mg/kg مورفین کاهش معنی داری در به یادآوری حافظه در روز 5 و 12 در مقایسه با گروه شم نشان داد.تجویز دوز 10mg/kgمورفین اثرات پاداشی اعمال می کند. لذا شاید این اثر می تواند باعث صرفنظر کردن حیوان از دریافت پاداش (سکو) در ماز آبی شود اما یادگیری ادامه می یابد زیرا این گروه در به یادآوری در روز 5 همچون گروه شم عمل می کند. در گروه دوز 10mg/kg مورفین به همراه استرس حاد، تجویز مکرر مورفین زمینه را برای ایجاد اثرات تخریبی استرس بر به یادآوری حافظه فراهم کرده است.
ساره رستمی علی مقیمی
دیابت اختلال متابولیکی شایعی است که قسمت های مختلف بدن بویژه سیستم عصبی مرکزی را تحت تاثیر قرار می دهد. هر دو نوع دیابت یک و دو دارای اثرات نامطلوبی بر عملکرد های شناختی از قبیل یادگیری و حافظه بوده و خطر ابتلا به زوال عقل و آلزایمر را افزایش می دهند. هدف از مطالعه حاضر، بررسی مقایسه ای اثرات دیابت نوع یک و دو بر یادگیری، حافظه فضایی و حافظه احترازی در رت بوده است. بدین منظور رت های نر ویستار به سه گروه هفت تایی شامل کنترل، دیابتی نوع یک و دیابتی نوع دو تقسیم شدند. القای دیابت نوع یک با تزریق داخل صفاقی استرپتوزوتوسین با دوز mg/kg60 و القای دیابت نوع دو با تجویز خوراکی فروکتوز 10% در آب آشامیدنی به مدت هشت هفته انجام شد. شش هفته پس از تائید دیابت نوع یک و دو یادگیری و حافظه فضایی رت ها به وسیله ماز آبی موریس و حافظه احترازی غیرفعال آن ها بوسیله شاتل باکس بررسی شد. در ماز آبی گروه دیابتی نوع یک در مقایسه با کنترل افزایش معنی داری را در مسافت طی شده و زمان رسیدن به سکو در آزمون اکتساب و کاهش معنی داری را در زمان سپری شده در ربع هدف در آزمون جستجوگری نشان داد در حالیکه در گروه دیابتی نوع افزایش پارامترهای مربوط به آزمون اکتساب معنی دار نبوده و کاهش زمان سپری شده در ربع هدف در آزمون جستجوگری تنها در روز 12 معنی دار بود. در عین حال تفاوتی بین گروه های دیابتی وجود نداشت. همچنین در تست رفتار احترازی غیرفعال، تاخیر در زمان ورود به محفظه تاریک در گروه های دیابتی در مقایسه با کنترل بطور معنی داری کاهش یافت که این کاهش در 24 ساعت بعد از اعمال شوک در گروه دیابتی نوع دو کمتر از دیابتی نوع یک بود. اختلال در یادگیری فضایی در دیابت نوع یک بارزتر و سریعتر است بطوریکه یادگیری ماز آبی در رت های دیابتی نوع دو با گذشت زمان دچار اختلال می شود. سرعت وقوع هیپرگلیسمی و یا فقدان سریع انسولین در دسترس در دیابت نوع یک می تواند بروز سریعتر اختلالات شناختی در دیابت نوع یک را توجیه کند. اما در رابطه با یادگیری احترازی غیر فعال در هفته هشتم این اختلال در هر دو نوع دیابت یک و دو به طور بارز دیده می شود و به نظر می رسد که این اختلال در دیابت نوع دو شدیدتر است. از آنجائیکه مطالعات در این زمینه بسیار اندک است این یافته احتیاج به بررسی های بیشتری دارد.
زینب مومنی مرتضی بهنام رسولی
دیابت نوعی اختلال متابولیک است که با هیپرگلیسمی که از نقص در عملکرد انسولین، ترشح آن و یا هر دو ناشی می شود همراه است. هیپرگلیسمی مزمن منجر به تغییرات نوروفیزیولوژیکی، ساختاری و مولکولی در نواحی مختلف مغز به ویژه هیپوکامپ می شود. هدف از مطالعه حاضر، بررسی مقایسه ای اثرات دیابت نوع یک و دو بر دانسیته نورونی نواحی ca1 و ca3 و نیز کل ناحیه هیپوکامپ در رت بوده است. بدین منظور رتهای نر نژاد ویستار به سه گروه 6 تایی شامل کنترل، دیابت یک و دیابت دو تقسیم شدند. دیابت نوع یک با تزریق زیر پوستی آلوکسان با دوز mg/kg135 وزن بدن ایجاد شد. برای ایجاد دیابت نوع دو آب حاوی فروکتوز 10% به مدت 8 هفته به حیوان داده شد. دو ماه پس از مشاهده علائم القای هر دو نوع دیابت، مغز رتها خارج و پس از رنگ آمیزی، وضعیت دانسیته نورونی در آنها به وسیله تکنیکهای استریولوژیکی مورد بررسی قرار گرفت. نتایج نشان داد که دانسیته نورونی در ناحیه ca1 هیپوکامپ در هر دو گروه تجربی کاهش معنی داری با گروه کنترل داشته است در حالیکه دانسیته نورونی ناحیه ca3 تنها در گروه دیابت نوع یک کاهش معنی داری با گروه کنترل نشان داد. در کل ناحیه هیپوکامپ نیز در مقایسه با گروه کنترل، دانسیته نورونی در هیپوکامپ گروه های تجربی کاهش یافت که این کاهش در گروه دیابتی نوع یک معنی دار بود. کاهش چشمگیر دانسیته نورونی در ناحیه ca1 در مقایسه با ca3 می تواند بدلیل آسیب پذیرتر بودن این ناحیه به شرایط پاتولوژیک باشد. کاهش چشمگیر دانسیته نورونی کل هیپوکامپ در دیابت نوع یک را نیز می توان به سرعت وقوع هیپرگلیسمی و یا فقدان سریع انسولین در دسترس نسبت داد که در دیابت نوع یک به مراتب سریعتر ار دیابت نوع دو رخ می دهد در حالیکه که بروز تغییرات نورونی قابل ملاحظه در دیابت نوع دو تا حد زیادی وابسته به طول دوره ابتلا به دیابت و نیز افزایش سن می باشد.
ملیحه اسکندری تربقان مسعود فریدونی
مطالعات درد در حیوانات آزمایشگاهی با نگرانی های اخلاقی روبروست, لذا انجام تحقیقات درد در بی مهر گان به ویژه حشرات مورد استقبال محققان قرار گرفته است. در این تحقیق مگس سرکه به عنوان مدل درد و جایگزین خوبی به جای مهره داران بکار برده شد و اثرات درد و بی دردی کپسایسین، عصاره فلفل قرمز، مرفین و آسپیرین نیز بررسی شد، لارو سن 3 و مگس بالغ تیپ وحشی استفاده شد. آستانه و شدت پاسخ به درد حرارتی (روش hot plate) در دماهای مختلف و درد شیمیایی (روش writhing) درغلظت های مختلف اسید استیک، کپسایسین و عصاره هیدروالکلی فلفل قرمز سنجش و پاسخ پیچ وتابی لارو در گروه های مجزا (n=7) ثبت شد. پاسخ مگس سرکه بالغ نیز به روش hot plate در دماهای مختلف ارزیابی و مدت زمان استقرار مگس روی صفحه داغ ثبت شد(n=10). همچنین اثر غلظت های مختلف مرفین و آسپیرین روی درد مورد بررسی قرار گرفت. با توجه به این که دوزهای فوق العاده ناچیز مرفین باعث بروز پردردی در مدل درد حرارتی شیمیایی شدند، اثر oseltamivir در رفع پردردی ایجاد شده به وسیله دوزهای ناچیز مرفین بررسی شد. در آزمایشی تحمل به اثر بی دردی مرفین mg/lit300 در مگس بالغ و همچنین از طرف دیگر تاثیر مرفین در دوران جنینی در مگس بالغ بررسی شد. افزایش دما، غلظت اسید، کپسایسین و عصاره فلفل قرمز باعث افزایش حرکات پیچ وتابی لارو می شود. در مگس بالغ افزایش دما باعث کاهش زمان تحمل حرارتی روی صفحه داغ می شود. در مدل های ذکر شده، افزایش غلظت مرفین و آسپیرین، اثر ضددردی معنی داری نشان دادند. oseltamivirاثر پردردی ایجاد شده به وسیله دوزهای ناچیز مرفین را معکوس می کند. به دنبال تجویز مرفین mg/lit200 به مدت چندروز) نسبت به اثر ضددردی مرفین mg/lit300 تحمل ایجاد می شود. بر طبق نتایج، ییشنهاد می شود که مگس سرکه می تواند به عنوان مدلی برای ارزیابی درد و داروهای ضد دردی بکار رود. احتمالا کانال painlessمگس (مشابه کانال trpa1پستانداران) در انتقال درد حرارتی و شیمیایی نقش دارد و مرفین اثر خود رااز طریق پروتئین gi وآسپیرین از طریق مهار 2 cox مگس اعمال می کند. احتمالاً کپسایسین و عصاره فلفل قرمز نیز از طریق کانال painless اثرات پردردی خود را اعمال می کنند، اما چون اثرات مستقیم کپسایسین ده ها مرتبه از عصاره فلفل بیشتر بوده، ممکن است بتوان برای جستجوی عوامل بی دردی بالقوه در عصاره هیدروالکلی فلفل پیشنهادی مطرح نمود. زمانی که گیرنده های اپیوئیدی به مدت طولانی در معرض اپیوئیدها قرار گیرند، وابستگی و تحمل به اثر بی دردی مرفین ایجاد می شود. تحمل به مرفین می تواند به وسیله درونی شدن گیرنده های اپیوئیدی µ و متعاقب آن غیر حساس سازی گیرنده اپیوئیدی ایجاد شود.
امین توسلی عبدل آباد مریم مقدم متین
چکیده مطالعه در مورد رفتار سلول ها و برهم کنش آن ها با ماتریکس خارج سلولی جهت فهم بسیاری از فرآیندهای فیزیولوژیکی و پاتولوژیکی از قبیل تکوین جنین، متاستاز سلول هانی سرطان، تغییر وضعیت بافت، ترمیم بافت و پاسخ های ایمنی حائز اهمیت است. تحقیقات زیادی در مورد مکانیسم های حرکت و مهاجرت سلولی در مدل های دوبعدی صورت گرفته اند. در مطالعات دوبعدی حرکت سلول ها بصورت اتصال و جدا شدن از ماتریکس بوده و عملاً شرایط سه بعدی که در حالت in vivo حاکم هستند، وجود ندارند. بنابراین استفاده از مدل های سه بعدی، بهتر می تواند نمایانگر شرایط بافت های زنده جهت بررسی رفتارهای سلولی باشد. در این تحقیق از داربست مشتق شده از ماتریکس خارج سلولی (ecm) غضروف مفصلی به عنوان داربست سه بعدی جهت بررسی رفتار سلول های بافت بلاستما استفاده گردید. برای این کار ابتدا قطعات استوانه ای شکلی از غضروف مفصلی اپی فیز استخوان ران گاو تهیه شده و سپس با روش snap freezing و استفاده از دترژنت سدیم دودسیل سولفات (sds)، بافت حاصل سلول زدایی گردید. بررسی های بافت شناسی با هماتوکسیلین ـ ائوزین، آبی تولوئیدین، سافرانین o، پیکروسیروس رِد و همچنین رنگ فلورسنت dapi نشان داد که پس از سلول زدایی تنها ماتریکس خارج سلولی غضروف مفصلی باقی مانده و سلول ها بطور کامل حذف شده اند. همچنین با استفاده از پانچ لاله گوش خرگوش نر نژاد نیوزلندی، بافت بلاستما بصورت حلقه مانند جدا گردید. سپس حلقه بلاستمایی با داربست غضروفی سلول زدایی شده مونتاژ گردیده و در شرایط in vitro در محیط کشت نگهداری شدند. نمونه های مذکور در روزهای 4، 10، 20، 30 و 40 بعد از کشت مورد مطالعه بافت شناسی قرار گرفته و در نهایت با استفاده از تجزیه و تحلیل آماری تعداد و میزان سلول های نفوذ کرده در داربست غضروفی سلول زدایی شده، بررسی گردید. آنچه که در روزهای مختلف بعد از کشت مشاهده شد، نفوذ سلول های بافت بلاستمایی و تخریب بخشی از داربست سه بعدی غضروفی در حین نفوذ سلول ها بود. همچنین مشخص شد که بهترین زمان نفوذ سلول ها در داربست در روزهای دهم و بیستم بعد از کشت مشاهده گردید. نتایج حاصل از این تحقیق نشان می دهد که داربست مشتق شده از ecm غضروفی می تواند سوبسترای سه بعدی مناسبی را برای حرکت و مهاجرت سلول ها فراهم نموده و مدل مناسبی برای بررسی برهم کنش بین سلول ها و ماتریکس خارج سلولی در شرایط in vitro باشد. کلمات کلیدی: مهندسی بافت، ماتریکس سه بعدی غضروف، سلول زدایی، بافت بلاستما، مهاجرت سلولی، بر هم کنش سلول ـ ماتریکس
فهیمه شهابی پور مریم مقدم متین
سلول ها و بافت های جانوری در شبکه ای پیچیده از مولکول های مختلف به نام ماتریکس خارج سلولی قرار گرفته اند که کنترل کننده رفتارهای سلولی از قبیل تکثیر، تمایز و مهاجرت سلولی می باشند. اختلافات موجود بین رفتارهای سلولی در محیط کشت دو بعدی و در شرایط سه بعدی حاکی از اهمیت استفاده از ریز محیطی مشابه با شرایط in vivo از نظر بعد، معماری و قطبیت سلولی می باشد. این نشان دهنده اهمیت استفاده از محیط های سه بعدی برای بررسی رفتارهای سلولی می باشد. در تحقیق حاضر از ماتریکس خارج سلولی مشتق شده از استخوان اسفنجی گاو به عنوان بستری برای سلول های بافت بلاستمایی استفاده شد. برای حذف سلول ها از بافت استخوان اسفنجی از روش فیزیکی و شیمیایی شامل، فریز- ذوب سریع و شوینده سدیم دودسیل سولفات (sds) استفاده گردید. با رنگ آمیزی های هماتوکسیلین- ائوزین ((h&e، پیکروسیروس رد و همچنین رنگ فلورسنت dapi، حذف سلول ها از بافت مورد نظر تائید شد. داربست مورد نظر سپس با حلقه های بافت بلاستمایی حاصل از پانچ گوش خرگوش نر نژاد نیوزلندی کشت داده شد. برای ارزیابی برهم کنش در زمان های مختلف شامل، 10،20، 30 و 40 روز پس از کشت، از رنگ آمیزی بافتی h&e و پیکروفوشین استفاده گردید. نتایج نمایانگر حضور سلول ها و چسبندگی آنها در اطراف ترابکولای استخوانی بوده و از طرفی این سلول ها قابلیت زنده ماندن تا روز چهلم در اطراف ترابکولای استخوانی را نشان دادند. این تحقیق نشان می دهد که داربست تهیه شده می تواند مدل مناسبی برای بررسی چسبندگی سلولی باشد اما مطالعات بیشتری برای تهیه داربست استخوانی مناسب به منظور مطالعه مهاجرت سلولی مورد نیاز است. کلمات کلیدی: ماتریکس خارج سلولی، استخوان اسفنجی، داربست، مهاجرت، چسبندگی، بافت بلاستمایی
تهمینه کاظمی مریم مقدم متین
بیماری های رگ های محیطی و عروق کرونر یکی از دلایل اصلی مرگ و میر در جوامع مختلف می باشند. تعداد معدودی از سرخرگ ها و سیاهرگ های خودی با ابعاد مناسب، به منظور جایگزینی با رگ های معیوب در دسترس هستند که نتایج پزشکی استفاده از آن ها چندان موفقیت آمیز نبوده و با مشکلات فراوان از قبیل نیاز به جراحی های مکرر با خطر و هزینه زیاد همراه است. به همین دلیل نزدیک به بیست سال است که تلاش به منظور ایجاد رگ های خونی به روش مهندسی بافت آغاز شده و یکی از تکنولوژی های امید بخش در طراحی بافت مناسب، مشابه با بافت سالم می باشد. داربست، سلول و فاکتورهای رشد سه رکن اصلی در مهندسی بافت می باشند. از آنجا که اکثر سلول های پستانداران وابسته به چسبندگی هستند، استفاده از داربست مناسب جهت کشت این سلول ها که دارای شبکه ای متخلخل به منظور عمل تغذیه رسانی سلول و دفع ضایعات سلولی به خارج داربست باشد، و زمینه تشکیل ماتریکس خارج سلولی و رگ زایی را فراهم نماید، بسیار مهم است. یکی دیگر از عناصر مورد نیاز در موفقیت مهندسی بافت، انتخاب سلول های مناسب می باشد. یکی از منابع سلولی، بافت بلاستما است که تجمعی از سلول های تمایز نیافته می باشد که در بخش هایی از پیکر بعضی موجودات زنده می توانند ایجاد گردند. این سلول ها قابلیت های تقسیم و تمایز سلولی را مشابه با سلول های بنیادی جنینی دارا می باشند. در این تحقیق آئورت گاو به عنوان داربست استفاده شد و چون تنها تاثیرماتریکس الاستیک بر روی بافت بلاستمایی مورد نظربود، سلول ها و کلاژن بافت آئورت با استفاده از محلول mg/ml50 برمید سیانوژن در70% فرمیک اسید حذف گردید و به این ترتیب داربستی بسیار متخلخل به دست آمد. سپس داربست های تهیه شده درون حلقه های بلاستمایی قرار داده شده و در محیط کشت به مدت 40 روز نگهداری شدند. نمونه برداری از بلاستما و داربست همراه آن هر ده روز یک بار صورت گرفت. مطالعات میکروسکوپی و آماده سازی نمونه ها بر اساس رنگ آمیزی های هماتوکسیلین- ائوزین و اورسئین- پیک ایندیگو کارمین- هماتوکسیلین، حذف سلول ها و رشته های کلاژن از داربست آماده شده را تایید نمود. علاوه بر این، مطالعات بافتی در روز دهم نفوذ سلول های بلاستمایی به داخل داربست الاستیک را نشان داد. در روز بیستم علاوه بر نفوذ، تقسیم و تمایز احتمالی سلول های بلاستمایی به سلول های فیبروبلاستی و میوسیت مشاهده گردید. نتایج در روز سی ام مشابه با روز بیستم بود و علاوه بر آن، تغییراتی از قبیل رگ زایی و شکل گیری بافت همبند نیز دیده شد. در روز چهلم، داربست و سلول های بلاستمایی احتمالا به دلیل مرگ سلولی از بین رفتند. بنا بر این نتایج نشان دادند که امکان تهیه یک داربست طبیعی الاستیک از آئورت به وسیله تیمار با برمید سیانوژن وجود دارد. این داربست می تواند دارای اثر القایی بر رفتارهای سلولی از قبیل مهاجرت، چسبندگی، تقسیم و احتمالا تمایز باشد. هرچند مطالعات بیشتری برای اثبات هویت سلول ها و سایر ویژگی های این داربست و همچنین امکان استفاده از آن در روش های مهندسی بافت عروقی مورد نیاز است.
فاطمه فقیه مجیدی علی مقیمی
داروهای بیهوشیدهنده منجر به ناهنجاریهای مختلفی میشوند. نتایج تحقیقات قبلی بر روی اثرات باربیتوراتها متناقض می باشد بطوریکه اثر مخرب و یا حفاظت کننده عصبی را نشان دادهاند. ترکیباتی که رسپتورهای nmda را بلوک یا gaba را تقویت می کنند، در دوره بحرانی رشد بر تکوین مغز و سیناپتوژنز اثر می گذارند. این دوره بحرانی در گونه های مختلف متفاوت و در رت ها 2 روز قبل از تولد تا 14روزگی می باشد. هدف از این تحقیق بررسی رابطه بیهوشی مکرر توسط تیوپنتال (آگونیستgabaa) در دوره نوزادی با میزان تشنج پذیری القاء شده توسط پنتیلن تترازول (ptz)و میزان پاسخ به درد در دوران بلوغ بوده است. رتهای نوزاد در دو گروه شم و تجربی تقسیم شدند. گروه تجربی روزانه (از 10 تا 20 روزگی) با تیوپنتال تیمار و پس از بلوغ (در 5/2 ماهگی) تحت تزریق درون صفاقیptz ( mg/kg45 ) و تحت آزمون tail-flick و فرمالین قرار گرفتند(n=7). دوران تاخیری بروز حملات جنرالیزه پس از تزریق محاسبه و مقایسه گردید. شدت درد در مدت یک ساعت پس از تزریق فرمالین و زمان تاخیری بروز پاسخ به درد در آزمون tail-flick اندازه گیری و بین گروه ها مقایسه گردید. نتایج نشان داد که میزان تشنج پذیری و میزان پاسخ به درد در آزمون tail-flick و آزمون فرمالین تفاوت معنیداری نداشته است. داروهای موثر بر رسپتورهای تحریکی یا مهاری مغز در دوران تکامل سیستم عصبی می توانند باعث اثرات مخرب شوند اما ممکن است این اثرات به تدریج و تا بلوغ مرتفع گردیده و لذا از نظر رفتاری اثری بروز ندهند. از طرفی ممکن است تغییرات ساختاری احتمالی تا بلوغ نیز به جا مانده ولی بر رفتارهایی به جز تشنج پذیری تاثیر گذاشته باشد که نیاز به بررسی های رفتاری دیگر و مطالعات سیتولوژیک دقیق دارد.
سیده رباب رحیمی علی مقیمی
مکانیسم های عصبی که با استفاده از داروهای هوشبرایجاد می شود شامل تغییرات رفتاری از قبیل از دست دادن آگاهی، حافظه و بی دردی است. بی هوشی عمومی نوروآپوپتوزیس را در سراسر ساختار های مغز جلویی در رت های نوزاد القاء می کند. مکانیسم عمل آسیب تا کنون نا شناخته است با وجود این که فرضیه رایج این است که مهار فعالیت سیناپس ها در طول دوره سیناپس زایی منجر به کاهش در راه اندازی انتقال پیام رشد سلول عصبی و مرگ سلولی آپوپتوتیک را القاء می کند. بنابراین اندازه توزیع آسیب در سیستم عصبی مرکزی تا کنون ناشناخته است. وقتی نوزادان موش صحرایی در معرض داروهای بی هوشی قرار گیرند تحلیل نورونی را در مغز نوزادان موش صحرایی القاء می کنند. مرگ برنامه ریزی شده سلول عصبی هم چنین در طناب نخاعی اتفاق می افتد یک هدف مهم برای داروهای بی هوش کننده و بی درد کننده شناخته شده است. پروپوفول یا diprovan یک داروی هوشبراست که به صرت داخل وریدی تجویز می شود. مطالعات در انسا ن و حیوانات نشان داده است که پروپوفول دارای خواص ضد صرعی است. گیرنده های gabaaبه عنوان تنها اهداف مهم برای هوشبر پروپوفول محسوب می شوند، چگونگی اثر این گیرنده ها که از دست دادن آگاهی را تفسیر می کنند تا کنون یک راز باقی مانده است. هم چنین این دارو به عنوان آنتاگونیست گیرنده های گلوتاماتی nmda می باشد. تحقیقات نشان داده است دوز تزریقی پروپوفول برای القاء بی هوشی در نوزادان موش mg/kg 200 است. دوزهای بالاتر از mg/kg50 یک پاسخ مرگ نورونی معنی داری را القاء می کند. پروپوفول دارای اثرات حفاظت نرونی در هیپوکامپ است و این نتایج نشان دهنده اثرات ضد صرعی پروپوفول است. کیندلینگ به عنوان یک مدل حیوانی تجربی برای آنالیز صرع پذیرفته شده است و تاثیر داروهای ضد صرع را تعیین می کند. این مدل ها آستانه صرع را کاهش می دهند. پنتیلن تترازول2 یا ptz یک برانگیزنده یا محرک سستم عصبی است. کیندلینگ تحریک شده با ptz اثرات صرعی را در جوندگان ایجاد می کند، گرچه مکانیسم دقیق کیندلینگ ایجاد شده با ptz ناشناخته است. پنتیلن تترازول یک آنتاگونیست غیر رقابتی گیرنده های gabaa است مدل کیندلینگ القاء شده با ptz برای صرع عموماً برای مطالعه مکانیسم پاتولوژیک صرع استفاده می شود. هدف از این تحقیق بررسی اثر تزریق مکرر پروپوفول در دوره نوزادی بر تشنج ناشی از پنتیلن تترازول و میزان پاسخ به درد حرارتی و درد شیمیایی ناشی از فرمالین در دوره بلوغ درموش های صحرایی نژاد ویستار بوده است.
مرجان کمال پور مسعود فریدونی
مقدمه: gj)gap junction) مجرایی را برای مبادله عوامل سیگنالینگ (ca++, k+) ، پیامبرهای ثانویه camp, ip3)) و متابولیت های کوچک بین سلول های مجاور فراهم می نماید. این کانالها از 6 زیر واحد connexin ساخته شده که در نخاع و سایر بخش های سیستم عصبی(هیپوکامپ، نئوکورتکس، هسته زیتون تحتانی، مخچه ) شناسایی شده اند. در این مطالعه این فرض مورد بررسی قرار می گیرد که gj ها در انتقال سیگنالهای درد در مراکز نخاعی از اهمیت برخوردار اند. بنابراین با استفاده از کربنوکسالون به عنوان مسدود کننده، نقش gj ها در درد، التهاب، اثرات بی دردی (analgesia)، پر دردی (hyperalgesia)، ضد التهابی ( (anti-inflammatory و التهابی (pro-inflammatory) مورفین ارزیابی شد. مواد و روش ها: در این تحقیق از موشهای صحرایی نر نژاد ویستار (g250-200) استفاده شد. جانوران در سه گروه دسته بندی شدند. گروه شم (i.p سالین)، گروه های دریافت کننده مورفین mg/kg, i.p10 و g/kg µ1. هر گروه به دو زیر گروه تقسیم شد که یکی سالین و دیگری کربنوکسالون را به صورت داخل نخاعی (intrathecal) دریافت کردند. آستانه درد حرارتی با استفاده از آزمون tail flick قبل و بعد از تزریقات اندازه گیری شد. برای القاء درد تزریق کف پایی ml05/0 فرمالین 5/2 در صد به کف پا انجام شد و پس از یک ساعت ادم ناشی از تزریق فرمالین به روش پلتیسمومتری اندازه گیری شد. نتایج: درد در هر دو فاز اول (نوروژنیک) و دوم (التهابی) ناشی از فرمالین در گروه شم (i.p سالین، i.t کربنوکسالون) و گروه مورفین g/kg, i.p µ1 ( زیر گروه i.t کربنوکسالون)، کاهش یافت (p<0.001). در گروه مورفین mg/kg, i.p10 کربنوکسالون تنها در فاز دوم اثر بی دردی مورفین را کاهش داد (p<0.05) و در فاز اول بی تاثیر بود. بعلاوه کربنوکسالون پر دردی جرارتی ناشی از مورفین g/kg, i.pµ1 را در آزمون tail flick به طور معنی داری کاهش داد (p<0.001) و در سایر گروه ها نتایج معنی دار نبود. نتایج آزمون التهاب در هر سه گروه نشان دهنده اثر ضد التهابی کربنوکسالون بود (p<0.01). بحث و نتیجه گیری: نظر به نتایج احتمالاً gj ها در انتقال درد در سطح نخاع ایفای نقش می کنند. بنابراین کربنوکسالون به عنوان بلوکر gj در مدیریت درد به عنوان یک دیدگاه درمانی جدید قابل بررسی است. شاید این کانالها با تسهیل آزاد سازی عوامل التهابی از سلولهای گلیال و ایجاد ارتباط بین اینترنورونهای تحریکی وپروژکشن نورونها در انتقال علائم درد و بروز التهاب نقش دارند. احتمال می رود مهار gjباعث تضعیف اثر مهاری مورفین بر انتقال سیگنال درد به روش پیش سیناپسی و پس سیناپسی در سطح نخاع گردد. شواهدی مبنی بر وجود gj بین انواع اینترنورون های مهاری وجود دارند. لذا، می توان چنین فرض کرد که احتمالاً با انسداد gj بین اینترنرونهای مهاری در سطح نخاع اثر ضد دردی مورفین کاهش یافته است. فرضهای فوق نیاز مند تحقیقات بیشتر است.
اعظم وفایی مسعود فریدونی
چکیده بهبود زخم در برخی بیماریها واختلالات مزمن به یکی ازچالش های علم پزشکی تبدیل شده است به همین دلیل ترکیبات جدیدی که به منظورتسریع التیام زخم معرفی و تهیه می گردند مورد استقبال واقع می شوند . لذا درپژوهش تجربی حاضر و براساس مطالعات قبلی تلاش گردیده است از مخلوط روغن کره گاو و مورفین بعنوان اجزاء سازنده پوشش دهنده زخم استفاده نمائیم . که به این منظور با اجرای روش ذیل این پژوهش تجربی ادامه یافت . پس از بیهوشی 15 راس موش صحرایی نر، با استفاده از پانچ بیوپسی 4 میلیمتری 8 زخم دایره ای شکل درپشت هرموش به طوریکه 4 زخم درهرطرف ستون مهره ها ، ایجاد شد و روند التیامی مربوط به 4 تیمار مختلف شامل روغن ، مخلوط روغن و مورفین ازروزسوم ، مخلوط روغن ومورفین ازروز اول و مورفین به ترتیب از بالا به پایین درهرزخم طرف چپ موش درنظرگرفته شد و زخم های طرف مقابل به عنوان کنترل با سرم فیزیولوژی تیمارشد سپس بررسی های ماکروسکوپی( تعیین درصد بهبودی براساس اندازه گیری قطر زخم ها ) و مطالعات میکروسکوپی شامل بررسی تغییرضخامت اپیتلیوم ، تراکم رگهای خونی ، تراکم سلول های آماسی و تراکم سلول های فیبروبلاستی درطی روزهای 18 ،8 ،5 ،3 ، 1 پس از ایجاد زخم انجام شد . با تکیه بریافته های کلینیکی ماکروسکوپی و هیستولوژیکی و نتایج آماری ، گروه تیمارمخلوط روغن کره و مورفین از روز اول نسبت به سایرگروه ها روند بهبودی سریع تری را نشان داد به طوریکه درروز هشتم پس از ایجاد زخم نسج ترمیمی سازمان یافتگی بهتری نسبت به سایرگروه ها نشان داد (p<0.001) . درروز هیجدهم نیز این گروه نسبت به سایرگروه ها التیام بهتری را نشان داد بطوریکه دراین گروه ضمایم پوستی مانند فولیکول موایجاد شده بود والتیام زخم سریع ترانجام شده بود . با توجه به اثرات ضد التهابی و ضد دردی مورفین و اثرات التیام بخشی روغن کره گاو به دلیل وجود ترکیبات التیام بخش مانند ویتامین a و اسید های چرب اشباع و غیراشباع که درطب سنتی هم مورد استفاده بوده است ، به نظرمی رسد مخلوط روغن کره و مورفین نسبت به سایرگروه ها عامل موثرتری درالتیام زخم های پوستی است .
زهرا یارجانلی مریم مقدم متین
بررسی هیستولوژیک برهم کنش های میان سلول های بنیادی مزانشیمی رت ویستار با داربست لثه انسان در شرایط in vitro مقدمه: اهمیت مهندسی بافت در دندانپزشکی برگرفته از نیازهای بیشمار آن در بافتهای حفره دهانی از جمله استخوان، غضروف، مخاط دهانی، پالپ و غدد بزاقی میباشد. با اینکه چندین نوع داربست از جمله ماتریکس های کلاژنی و درم سلولزدایی شده انسان برای مهندسی بافت دهان تولید شدهاند، اما هیچ کدام از داربستهای موجود از منشأ بافتهای دهانی نمیباشند. تفاوت در منشأ بافت ممکن است رفتارهای سلولهای کشت شده بر روی داربست را تحت تأثیر قرار دهد. بدین ترتیب تهیه داربستی با منشأ بافت های دهانی مانند لثه و کام ضروری به نظر میرسد. مواد و روش ها: برای وصول به این هدف، بافتهای لثه از درمان های دندانپزشکی، ترمیمی-پروتز و جراحی های دندان عقل نهفته در کلینیک تخصصی دندانپزشکی تهیه شدند. برای تهیه داربست، بافت ها با استفاده از روش های مختلف فیزیکی و شیمیایی سلول زدایی مورد مطالعه قرار گرفتند. استفاده از انجماد آهسته در دمای صفر درجه و انجماد سریع در ازت مایع، سپس سدیم دودسیل سولفات 1% به مدت 24 ساعت و تریتون x-100 1% به مدت 12 ساعت به عنوان بهترین روش سلول زدایی برای تهیه داربست از لثه انسان، در نظر گرفته شدند. داربستها پس از مراحل شستشو و استریلیزاسیون، با دو میزان متفاوت 104×8 وcells /cm2 105×8 از سلول های بنیادی مزانشیمی گرفته شده از مغز استخوان رت کشت شدند. از داربست های تهیه شده قبل و پس از گذشت 1، 2، 4 و 6 هفته از کشت با سلول های بنیادی مزانشیمی مقاطع میکروسکوپی تهیه و با رنگ آمیزی های مختلف بررسی گردید. همچنین تعدادی از داربست ها با استفاده از میکروسکوپ الکترونی نگاره و گذاره مورد مطالعه قرار گرفتند. نتایج: مشاهده مقاطع رنگ آمیزی شده حاصل با میکروسکوپ نوری روشن کرد که هسته ها و اجزای سلولی از بافت خارج گردیده و اپیتلیوم به شکل یک توری خالی از سلول باقی مانده است. بررسی با رنگ آمیزی های مختلف، همچنین با میکروسکوپ الکترونی نگاره مشخص کرد که طی فرآیند سلول زدایی، رشته های کلاژن در بافت همبند سالم مانده اند. مطالعه داربست ها پس از کشت با سلول های بنیادی مزانشیمی با استفاده از میکروسکوپ نوری و الکترونی نفوذ سلولی، مهاجرت سلول ها به مجاورت پاپیلاهای بافت همبند و بقایای عروق خونی، تشکیل ساختارهایی شبیه اپیتلیوم و تقسیم سلولی را نشان داد. بررسی های آماری داربست ها 1، 2، 4 و 6 هفته پس از کشت نشان داد که تراکم سلولی در هفته اول و دوم در داربست های کشت شده با cells /cm2 105×8 (hd) نسبت به داربست های کشت شده با cells /cm2 104×8 (ld) بطور معناداری (p<0.05) بیشتر می باشد. تراکم سلولی در هر دو داربست در هفته دوم افزایش معنادار و در هفته چهارم و ششم پس از کشت نیز کاهش معناداری (p<0.05) را نشان داد. بحث: با توجه به نتایج حاصل، داربست تهیه شده از لثه انسان طی مراحل آماده سازی سالم مانده و توانست موجب القای تکثیر، تمایز و مهاجرت سلول های بنیادی مزانشیمی گرفته شده از مغز استخوان رت گردد. از اینرو داربست حاصل از لثه انسان، می تواند بستر مناسبی جهت بررسی رفتارهای سلولی باشد. البته آزمایشات بیشتر جهت تعیین ماهیت سلول های تمایزیافته می توانند به پیشرفت دانش ما در رابطه با برهم کنش های سلول-ماتریکس کمک کنند.
فاطمه شبانی دهداری مسعود فریدونی
ترمیم زخم فرایندی پویا است، که در آن واسطه ها، سلولهای خونی و ماتریکس خارج سلولی وسلول پارانشیمی شرکت می جوید .التیام زخم دارای سه مرحله التهاب، تشکیل بافت و بازآرایی بافت است که این سه با هم همپوشانی دارند. ارزیابی اثرات فارماکولوژی گیاهان دارویی و ترکیبات طبیعی در حیوانات آزمایشگاهی یکی از مهمترین بخشهای مطالعات اتنوفارماکولوژی را در جهان تشکیل می دهد. مطالعات اخیر اثرات مثبت هیالورونان موجود در بافتهای حیوانی همچون زجاجیه چشم را بر روی التیام زخم های سوختگی مزمن و حاد ثابت کرده است .زجاجیه چشم شامل ترکیبات زیادی از جمله هیالورونیک اسید ، کلاژن ، اسکوربیک اسید و مواد معدنی است که هرکدام قادر به تسریع فرایند التیام زخم هستند.همچنین گزارشات علمی متعددی اهمیت نقش کورکومین (موجود در پودر ریزوم زردچوبه) را بر روی التیام زخم و اثرات ضد التهاب آنها را نشان داده اند. در این پژوهش اثرات عصاره الکلی و روغنی کورکومین – هیالورونان را بر روی التیام زخم پوستی مطالعه شده است . مواد و روش:15 رأس موش صحرایی نر نژاد اسپراگو( تقریبا 8 هفته ای با وزن 300-250 گرم) بطور تصادفی انتخاب شدند . موش ها به 5 گروه 3 تایی تقسیم شدند .موش ها با تزریق درون عضلانی کتامین(10% ) و زایلزین(2%) بیهوش شده و بلافاصله موهای پشت انها حذف شد و 4 سوراخ در هر طرف از بدن موش ها بوسیله پانچ بیوپسی پوست4میلی متری ایجاد شد. 4 سوراخ طرف چپ روزانه به ترتیب با تیمارهای : a)اتانول 50% b) روغن کره حیوانی ، c)عصاره الکلی زردچوبه–زجاجیه d)عصاره روغنی زردچوبه – زجاجیه تیمار می شدندو 4 سوراخ طرف راست بعنوان کنترل انتخاب شدند(سرم فیزیولوژی) و تیمار روزانه انجام می شد . نمونه برداری های انجام شده از موضع زخم در روزهای 1، 3، 5 ،8 و18 بر اساس تکنیک هیستولوژی اماده و رنگ امیزی گردید. به این منظور از هماتوکسیلین- ائوزین و پیکروسیروس برای رشته های کلاژن و زمینه بافت استفاده گردید . در این پژوهش تغییرات قطر زخم حین ترمیم، اپیتلیوم سازی مجدد زخم و حضور سلولهای التهابی، فیبروبلاستی ، رگ زایی و کلاژن برا ی ارزیابی تغییرات بافت شناسی در روند ترمیم زخم در نظر گرفته شد. نتایج بر اساس معیارهای مذکور در این پژوهش نشان می دهند که عصاره روغنی نسبت به عصاره الکلی در روند ترمیم زخم تاثیر گذار بوده است. به نظر می رسد اثر التیام بخش تیمارها مربوط به ترکیبات موثره در آن ها باشد ، برای مثال ویتامین a درghee و کورکومین در زردچوبه .همچنین در این پژوهش بر اساس آنالیزهای بافت شناسی ، افزایش در رگهای خونی جدید، افزایش در ضخامت اپیتلیوم و اپیتلیوم زایی و تکثیر فیبروبلاست هارا در نمونه های تیمار شده با عصاره روغنی زردچوبه – زجاجیه و ghee نسبت به کنترل نشان می دهد. کلمات کلیدی : ترمیم زخم، کورکومین، زجاجیه، ghee ، موش صحرایی .
ناهید منصوری فرهنگ حداد
چکیده n-بوتانول الکلی چهار کربنی که استفاده بسیار وسیعی در صنایع غذایی، بهداشتی آرایشی ،آزمایشگاههای تحقیقاتی بیولوژی و شیمی و ... دارد. به منظور حفظ سلامت جامعه و افرادی که بطور مداوم با این ماده در تماسند باید مضرات استفاده از آن منجمله القاء اختلالات سیتوتوژنتیکی احتمالی مشخص شود تا اقدامات احتیاطی متناسب بعمل آید. قرار گرفتن در معرض بوتانول می تواند در محل کار یا در محیط طبیعی بدنبال انتشار آن به هوا (تنفس هوای آلوده)، آّب (آب آلوده)، زمین یا آبهای زیر زمینی باشد، هم چنین زمانی که از محصولات (تماس پوستی) یا غذاهای حاوی بوتانول (غذای آلوده) استفاده می شود. بوتیل الکل از طریق شش ها و مجاری معده ای روده ای و کمی هم از طریق پوست جذب می شود. اثرات تنفس یا مصرف مقادیر کم از بوتانول به مدت طولانی بروی سلامت انسان هنوز ناشناخته است. از طرفی گزارش های متعددی در مورد سمیت بوتانول از نظر تکوینی موجود است. هدف کلی از این پژوهش بررسی اثر کلاستوژنیک و یا آنیوژنیک تجویز استنشاقی و خوراکی بوتانول بصورت طولانی مدت در سیستم زنده می باشد. بدین منظور از موشهای سفید کوچک آزمایشگاهی نر (20 تا 30 گرم) در11 گروه (n=4) تجربی6-1، کنترل 4-1 و کنترل مثبت استفاده شد. گروه های تجربی 3-1 بترتیب بمدت 10، 20 و 40 روز متوالی روزانه 5 ساعت درون جعبه ای دارای امکانات تهویه در معرض هوای اشباع از بخار بوتانول قرار گرفتند، گروه تجربی 6-4 بمدت 10 روز آب خوراکی حاوی به ترتیب n- بوتانول 2/0% ، 1 % و 5% دریافت کردند، گروه کنترل a 3-1 بترتیب بمدت 10، 20 و 40 روز درون جعبه ای مشابه در معرض هوای معمولی قرار گرفتند، گروه کنترل b 3-1 بترتیب بمدت 10، 20 و 40 روز در شرایط طبیعی آزمایشگاه نگهداری شدند، گروه کنترل 4 بمدت 10 روز آب خوراکی فاقد هر گونه ماده خاصی دریافت کردند و گروه کنترل مثبت lµ 30 وینبلاستین زیر جلدی دریافت کردند. 24 ساعت بعد از اتمام تیمارها سلولهای مغز استخوان استخراج شده و توسط رنگ آمیزی مای گرانوالد رنگ شده و تعداد میکرونوکلئوس ها شمارش شدند. وینبلاستین به عنوان کنترل مثبت میانگین تعداد میکرونوکلئوسها را نسبت به گروه کنترل به طور قابل ملاحظه ای افزایش داد (p<0.001). استنشاق بوتانول در هیچکدام از گروههای تجربی 3-1 سبب تفاوت معنی داری در میانگین تعداد میکرونوکلئوس ها نسبت به گروه کنترل نشد و حتی در تیمار 40 روزه میانگین تعداد میکرونوکلئوس ها نسبت به گروه کنترل کاهش یافت (p<0.05). تجویز خوراکی بوتانول 2/0 % و 1% نیز تاثیری بر میانگین تعداد میکرونوکلئوس ها نسبت به گروه کنترل نداشت در حالیکه تجویز خوراکی بوتانول 5% حتی باعث کاهش میانگین میکرونوکلئوسها نسبت به گروه کنترل شد (p<0.05). تجویز استنشاقی n-بوتانول سبب بروز صدمات کروموزومی در سلولهای مغز استخوان موش کوچک آزمایشگاهی نمی شود که احتمالاً به دلیل متابولیسم و تجزیه بسیار سریع آن در بدن است. در نتیجه مقدار بوتانولی که در اختیار گردش خون سیستمیک و بافتهای بدن قرار می گیرد بسیار کم است و احتمالاً توانایی ایجاد آسیب به همین علت کاهش می یابد.
سعیده بهرام زاده زوارم علی مقیمی
تراکم بالای گیرنده های انسولین در نواحی که در حافظه نقش دارند از جمله هیپوکامپ و قشر مغز، نقش سیگنالینگ انسولین در اعمال شناختی را برجسته می کند. علیرغم تحقیقات متعدد در شرایط برون تنی و درون تنی که نقش سیگنالینگ انسولین هیپوکامپی در انواع حافظه را تایید کرده است بر روی سیگنالینگ انسولین در قشر و نقش آن در حافظه و شناخت تحقیق چندانی صورت نگرفته است. هدف از مطالعه حاضر بررسی تاثیر تزریق میکروی انسولین در ناحیه میانی قشر پیش پیشانی بر حافظه کاری رت با استفاده از دستگاه ماز اتوماتیک به شکل عدد 8 می باشد. در این رابطه رت های نر نژاد ویستار به سه گروه کنترل، شم و تجربی تقسیم شدند. رت های گروه شم و تجربی به صورت دو طرفه در ناحیه میانی قشر پیش پیشانی کانول گذاری شدند و بعد از دوره بهبودی به ترتیب تحت تزریق داخل قشری سالین و انسولین قرار گرفتند. تزریق انسولین در روز اول و دوم با دوز یک میلی واحد و در روز سوم با دوز 10 میلی واحد انجام شد و پس از آن آزمون رفتاری صورت گرفت. سپس تزریق انسولین بدون انجام آزمون های رفتاری تا روز هفتم ادامه یافت و در روز هشتم همه رت ها مجددا مورد آزمون قرار گرفته و عملکرد حافظه کاری آنها مورد ارزیابی قرار گرفت. نتایج حاصل نشان داد که تزریق انسولین و بلافاصله انجام آزمون رفتاری بعد از آن تاثیر معنی داری بر حافظه کاری ندارد در حالیکه تداوم تزریق انسولین موجب بهبود عملکرد حافظه کاری می شود. در نتیجه گیری می توان چنین گفت که تزریق انسولین در کوتاه مدت احتمالا قادر به اعمال اثرات نوروتروفیک و نوروپروتکتیو خود نیست تا بتواند آسیب ناشی از کانول گذاری را جبران کند در حالیکه تداوم تزریق انسولین و به دنبال آن اثرات طولانی مدت انسولین در بقای نورونی و پلاستیسیتی سیناپسی ممکن است موجب بهبود حافظه کاری شود.
آزیتا مهربخش مسعود فریدونی
آنتروپولوژی علم اندازه گیری ابعاد بدن انسان است. کاربرد آنتروپومتری در زمینه های پزشکی مانند جراحی فک و صورت و جراحی پلاستیک، مطالعات رشد و تکوین و شاخه های غیر پزشکی مانند صنایع طراحی کفش و ساخت عینک می باشد. بررسی عدم تقارن در وضعیت خطوط پوستی در انگشتان پا و نسبت های بخش های مختلف پا مانند نسبت طول انگشتان، طول و عرض پا، عرض پاشنه و قوس پا در سیر تکوین پا می تواند با بروز اختلالاتی همچون سرطان ها، سندروم ها، بیماری های کروموزومی و غیر کروموزومی مرتبط باشد. زمانی که عدم تقارن معنی داری بین خطوط پوستی (درماتوگلیفیک) همراه با اندازه گیری های طولی (آنتروپومتریک) به دست آمد، می توان حدس زد احتمالا در رشد و تکوین پا جهت تقارن در راه رفتن و قدرت ماهیچه های آن مشکلی وجود داشته باشد. در مراحل بعدی ارتباط ممکن بین عدم تقارن و بروز بیماریها بررسی شده و قابلیت پیش بینی، پیشگیری یا درمان به موقع فراهم می گردد. هدف اصلی از این پژوهش بررسی رابطه بین سن و اختصاصات آنتروپومتریک پا و تقارن سنجی بر اساس اختصاصات درماتوگلیفیک در اقوام فارس می باشد تا به این وسیله رابطه بین عدم تقارن های احتمالی و ویژگی های آنتروپومتریک در جمعیت مورد مطالعه مشخص گردد. در این تحقیق بر روی180 نفر از متولدین تا 20 ساله های دختر قوم فارس شهرستان بیرجند اندازه گیری هایی از طول و عرض پا، عرض پاشنه، ایندکس قوس و طول انگشتان پا به وسیله متر نواری انجام شد و شکل خطوط انگشتان پا از روی پرینت تهیه شده با مرکب چاپ به دست آمد. هر دسته سنی شامل 8 تا 13 نفر می باشد. نتایج، عدم تقارن در ایندکس قوس پا، خط شماری b–a و توزیع فراوانی طرح های انگشت شست در پای چپ و راست را نشان داد (05/0>p ). رشد سریع پا در سال های ابتدای زندگی احتمالا به خاطر عمل ترکیبی هورمون ها است و عدم تقارن در قوس به علت طول متفاوت پاها به خاطر فشارهای اعمال شده نامساوی بر آنها می باشد. عدم تقارن در خط شماری b–a و طرح های انگشت احتمالا ویژگی های جمعیتی خاصی را در خود نهفته دارد.
شیرین حسینی فرزانه صابونی
چکیده مقدمه: آستروسیت ها فراوانترین سلول سیستم اعصاب مرکزی و حدود 5 برابر نورون ها بوده و در عملکرد طبیعی مغز اهمیت دارند. آنها به آسیب مغزی با واکنشهای التهابی پاسخ داده لذا در دامنه بزرگی از بیماری های نورودژنراتیو نقش دارند. فعال شدن آستروسیت ها علاوه بر تغییرات ساختاری با بیان و آزاد شدن مولکول های مرتبط با التهاب حاد و مزمن و بالقوه سیتوتوکسیک همچون نیتریک اکساید (no)، اینترلوکین ها (ils)، پروستاگلاندین ها (pgs) و (tnf-?) tumor necrosis factor ? همراه می باشد. شیکونین، رنگیزه نفتوکوئینونی ریشه گیاه سنگدانه (lithospermum erythrorhizon) دارای اثرات ضد التهابی، ضد سرطانی، ضد hiv-1، ضد توموری و ضد انعقاد خون می باشد که در آسیای شرقی در درمان زخم ها و عفونت ها بسیار کاربرد داشته است. این مطالعه به جستجوی اثرات ضد التهابی و یا سمی غلظتهای شیکونین در محدوده ?m (1/0 تا 100) بر آستروسیت های کشت شده می پردازد. مواد و روش ها: مغز نوزاد 2 روزه موش صحرایی بعد از جدا سازی مننژ، هموژنیزه و در محیط dmemf12 + 10% fbs کشت شد و بعد از 10 روز آستروسیت ها جدا سازی، کشت و با خلوص بیش از 95% (به روش ایمنوسیتوشیمی) استفاده شدند. آستروسیت ها با غلظت های مختلف شیکونین ?m (100، 50، 30، 20، 10، 5، 5/2، 1، 5/0، 1/0) به مدت یک ساعت تیمار و سپس تحت اثر lps قرار گرفته و واکنش mtt برای بررسی میزان حیات سلول ها، و برای ارزیابی پیشرفت التهاب، میزان نیتریک اکساید (آزمون گریس) پس از 24 و 48 ساعت سنجش شد. نتایج: غلظت های ?m 30، 20، 10، 5، 5/2، 1 شیکونین فاقد اثر ضد التهابی و مرگ سلولی معنی دار بود، اما به خوبی در غلظت های ?m 5/0 و 1/0 منجر به کاهش تولید no و القاء اثرات ضد التهابی شد (p<0.001)، و در غلظت های ?m 100 و 50 منجر به کاهش تولید no و مرگ سلولی شد (p<0.001). بحث و نتیجه گیری: شیکونین منجر به کاهش تولید no توسط آستروسیت در غلظت های ?m 5/0 و 1/0 شد که ممکن است ناشی از مهار رهایش و مهار بیان عوامل التهابی و سیگنالینگ سلولی همچون ils و inos باشد. به این ترتیب می توان شیکونین را در محدوده غلظتی ?m 1/0 تا 5/0 به عنوان یک عامل با اثرات ضدالتهابی در سیستم عصبی بویژه بر آستروسیت ها شناسایی کرد با این حال شاید نتوان کاهش تولید no را به اثرات ضد التهابی شیکونین در غلظت های ?m 100 و 50 نسبت داد بلکه ممکن است ناشی از افزایش مرگ سلولی باشد که نتایج این را نیز نشان داد. کاهش نسبت پروتئینی bcl-2/bax و یا افزایش میزان ros و القاء آپوپتوزیز می توانند فرضیه های ممکن برای این اثرات در تحقیقات بعدی باشند. هر توجه به شیکونین به عنوان یک استراتژی درمانی در بیماریهای نورودژنراتیو باید با در نظر گرفتن اثرات سیتوتوکسیک آن در غلظتهای مذکور باشد.
صابره صفایی مسعود فریدونی
آلودگی فلزات سنگین از جمله سرب یکی از مهمترین مسایل زیست محیطی در کشورهای صنعتی است. از دید تکوینی مسمویت با سرب می تواند موجب ناهنجاری های اسپرم، اختلال در مراحل اندام زایی و شکل زایی و سقط جنین شود. پروتئینmetallothioneins در مگس سرکه drosophila melanogaster که به فلزات سنگین متصل شده اثر سمیت آنها را خنثی کرده یا مانع توزیع آنها می شود، مشابه پستانداران است. لذا در این مطالعه اثرات سرب بر سیر تکوین مگس سرکه drosophila melanogaster به عنوان یک مدل مورد بررسی قرار گرفت. تعداد پنج جفت مگس وحشی بالغ سه روزه جهت جفت گیری و تخمگذاری به هر یک از ظروف کشت حاوی غلظت های متفاوت یون سرب منتقل و پس از هشت ساعت خارج گردیدند. میزان تبدیل لارو به شفیره، میزان تبدیل شفیره به بالغ، زمان مورد نیاز برای تکوین حشره، تغییرات مورفومتریک طول و عرض لارو، شفیره و تخم و طول بالغین در دوره تکوین، میزان تفریخ تخم های حشراتی که در محیط حاوی سرب تکوین یافته بودند مورد بررسی قرار گرفت. وجود سرب در محیط کشت در غلظت های بین ppm 300-20 باعث افزایش طول دوره لاروی (p<0.001) و شفیرگی (p<0.01)، کاهش میزان تبدیل لارو به شفیره (p<0.01)، شفیره به بالغ و تفریخ تخم (p<0.001) می شود. همچنین باعث کاهش نرخ رشد طول و عرض لارو(p<0.05) ، نرخ رشد طول و عرض شفیره(p<0.001) و اندازه بالغین (p<0.05) گردید. طول و عرض تخم تغییری نکرد. احتمالا مسمومیت با فلز سرب بر تکوین و زیست پذیری مگس سرکه تاثیر منفی دارد که شاید ناشی از عواملی چون مداخله یون سرب با عملکرد آنزیم های ضروری بدن حشره باشد. واژه های کلیدی: تراتوژنیسیته، جنین، شفیره، فلزات سنگین، لارو
سیمین افشار کارگر مسعود فریدونی
مقدمه: اینترنورون های مهاری (گاباارژیک) در رابطه با احساس درد در نخاع توزیع شده اند، به نحوی که موسیمول (آگونیست gabaa) باعث کاهش و بیکوکولین (آنتاگونیست gabaa) باعث افزایش درد و التهاب می شود. اتصالات غشایی، gap junctions (g.js) مجرایی را برای مبادله یون ها، عوامل سیگنالینگ و متابولیت های کوچک فراهم می کنند. این پژوهش با استفاده از تجویز نخاعی کربنوکسالون (مسدود کننده g.j) به بررسی مداخله g.j در ارتباطات گاباارژیک نخاعی و احساس درد و بروز التهاب در آزمون فرمالین، با به کارگیری موسیمول و بیکوکولین پرداخته است. مواد و روش ها: موش های نر نژاد ویستار در محدوده وزنی (g250-200) در 8 گروه طبقه بندی شدند. کلیه داروها به حجم 10 میکرولیتر و به مقادیر دارویی کربنوکسالون (1 نانومولار)، موسیمول (0/3 میکروگرم) و بیکوکولین (0/6 میکروگرم و 0/3 میکروگرم) و به صورت نخاعی تجویز شدند. گروه ها مشتمل بر کنترل سالین- سالین یا گروه های سالین و هر یک از داروهای مذکور بودند. فاصله زمانی بین دو تجویز 5 دقیقه بود. تزریق 0/05 میلی لیتر فرمالین 5/2% به کف پای راست برای القاء درد و ادم انجام شد، حجم پا قبل و یک ساعت بعد از تزریق فرمالین به روش پلتیسمومتری اندازه گیری و رفتار درد نیز در این فاصله ثبت شد. نتایج: کربنوکسالون و موسیمول باعث کاهش درد (p<0.01 و p<0.05) و ادم (p<0.001) ناشی از فرمالین شدند. استفاده کربنوکسالون همزمان با موسیمول کاهش درد و ادم را بیشتر کرد (p<0.05 و p<0.01). بیکوکولین (0/3 میکروگرم / 10 میکرولیتر) درد را در اواخر مرحله دوم (p<0.05)، و بیکوکولین (0/6 میکروگرم / 10 میکرولیتر) در مرحله بینابینی و مرحله دوم آزمون افزایش داد (p<0.01). تجویز کربنوکسالون در هر دو گروه، توان افزایش درد ناشی از بیکوکولین را کاهش داد (p<0.01 و p<0.05). اثرات پیش برنده التهاب بیکوکولین (0/6 میکروگرم / 10 میکرولیتر)(p<0.05)، در حضور کربنوکسالون کاهش یافت (p<0.001). بحث و نتیجه گیری: افزایش فعالیت گیرنده gabaa و یا انسداد g.j باعث کاهش درد و التهاب شد. انسداد g.j همزمان با افزایش فعالیت این گیرنده کاهش درد و التهاب را تقویت کرد. کاهش فعالیت گیرنده gabaa اثر پردردی و پیش برندگی التهاب داشت، اما انسداد همزمان g.j باعث تخفیف اثر مذکور شد. اگر بین اینترنورون های مهاری اولیه در نخاع g.j باشد و آنها از طریق اینترنورون های مهاری ثانویه به پروجکشن نورون ها مربوط شوند، انسداد g.j باعث تقویت اثر ضد دردی ناشی از تحریک گیرنده gabaa و یا تخفیف اثر افزایش درد حاصل از مهار فعالیت این گیرنده می شود. همچنین فرضیه وجود g.j بین اینترنورون های مهاری و تحریکی قابل طرح است. انسداد g.j بین سلول های گلیال و احتمالاً بین اینترنورون های مهاری و تحریکی، می تواند منجر به کاهش رهایش عوامل التهابی توسط آورانهای درد و کاهش درد و التهاب شود. لذا، حضور احتمالی g.j بین اینترنورون های نخاعی مسئول انتقال درد در سطح نخاع پیشنهاد می شود که بررسی های تکمیلی نیاز دارد.
راهبه مهدی نیا مسعود فریدونی
مقدمه: کوکائین، آلکالوئیدی که از برگ های گیاه erythroxylum coca استخراج می شود، محرک سیستم عصبی مرکزی می باشد و فعالیت عمده خود را در سیستم عصبی مرکزی از طریق مهار بازجذب مونوآمین ها (سروتونین، نوراپی نفرین و دوپامین) به پایانه پیش سیناپسی و به تبع افزایش مقدار آن ها در شکاف سیناپسی و افزایش فعالیت آن ها روی گیرنده های پس سیناپسی اعمال می کند. در این مطالعه این فرض مورد بررسی قرار گرفت که تجویز نخاعی کوکائین با مهار بازجذب مونوآمین هایی مانند سروتونین در سطح نخاع باعث افزایش فعالیت آنها به طور مرکزی در سطح نخاع و در نتیجه بروز اثرات بی دردی و ضد التهابی می شود و برای فهم نقش مکانیسم های مرکزی در مقابل مکانیسم های محیطی، این نتایج با نتایج تجویز صفاقی (سیستمیک) کوکائین نیز مقایسه شد. مواد و روش ها: در این پژوهش از موش های صحرایی نر نژاد ویستار در محدوده ی وزنی 200 تا 250 گرم استفاده شد. جانوران در هشت گروه قرار گرفتند (سه گروه برای تجویز داخل صفاقی و پنج گروه برای تجویز نخاعی) که به ترتیب شامل: کنترل 1 (سالین، i.p.)، شم 1 (سالین + dmso)، i.p.، تجربی 1 (کوکائینmg/kg 25، i.p.)، کنترل 2 (سالین، i.t.)، شم 2 (سالین + dmso)، i.t.، تجربی 2 (کوکائینl µ10g/ µ 100، i.t.)، تجربی 3 (سیپروهپتادینl µ10g/ µ 33، i.t.)، و تجربی 4 (سیپروهپتادینl µ10g/ µ 33، i.t. + کوکائینl µ10g/ µ 100، i.t.). آستانه درد حرارتی با استفاده از آزمون tail flick قبل و بعد از هر تزریق اندازه گیری شد. برای القای درد شیمیایی از تزریق کف پایی فرمالین استفاده شد و پس از یک ساعت حجم ادم پا ناشی از تزریق فرمالین به روش پلتیسمومتری اندازه گیری شد. نتایج: درد در هر دو مرحله اول (نوروژنیک) و دوم (التهابی) ناشی از فرمالین در گروه تجربی 1 (p‹0.01) و تجربی2 (p‹0.001) کاهش یافت. در گروه تجربی3 در فاز اول افزایش محسوس داشت (p‹0.001). در گروه تجربی 4 بخشی از کاهش درد ایجاد شده توسط کوکائین در هر دو مرحله مهار شد (p‹0.01). اما نتایج بدست آمده در گروه تجربی3 در آزمون tail flick نشان دهنده ی کاهش حد آستانه درد حرارتی بود (p‹0.001) و در گروه های دیگر نتایج معنادار نبود. نتایج آزمون التهاب نشان دهنده ی اثرات ضد التهابی کوکائین در گروه تجربی 1 (p‹0.001) و 2 (p‹0.001) بود. در گروه تجربی3 تاثیری روی التهاب مشاهده نشد و در گروه تجربی4تجویز سیپروهپتادین باعث کاهش بخشی از اثرات ضد التهابی کوکائین شد (p‹0.001). بحث و نتیجه گیری: مقایسه تجویز صفاقی و نخاعی کوکائین نشان داد که احتمالا اثرات ضد دردی و ضد التهابی کوکائین بیشتر از مرکز اعمال می شوند تا محیط. احتمالا مهار باز جذب مونوآمین هایی مانند سروتونین در سطح نخاع در بروز اثرات ضد دردی و ضد التهابی کوکائین نقش مهمی داشته باشد چرا که رهایی سروتونین از پایانه های نخاعی نورون هایی که از مناطق بالاتر به نخاع می آیند با ایجاد اثرات مهاری روی نورون های انتقال-دهنده ی درد، باعث مهار انتقال درد و مهار رهایش میانجی های التهابی از فیبرهای آوران اولیه می شود و احتمالا تجویز نخاعی آنتاگونیست سروتونین (سیپروهپتادین) با مهار گیرنده های نخاعی سروتونین بخشی از این اثرات ضد التهابی و ضد دردی ناشی از تجویز کوکائین را کاهش داده است.
زهره عباسی مسعود فریدونی
مقدمه: ucp2 عضوی از خانواده ی uncoupling proteinها در غشای داخلی میتوکندری است که با کاهش تولید atp، تغییر در نسبت atp/adp، و در نتیجه تغییر در فعالیت کانال های katp، در تحریک پذیری سلول نقش دارد. ucp2 در آوران های اولیه ی درد در نخاع بیان می شود، از طرفی بی دردی مرفین نیز با این کانال ها مرتبط است؛ لذا انتظار می رود که تجویز genipin، مهار کننده ی ucp2، در سطح نخاع بر احساس درد و بر بی دردی ناشی از مرفین تأثیر داشته باشد. این مطالعه به بررسی اثرات تجویز نخاعی genipin بر احساس درد و بر ادم القا شده به وسیله ی فرمالین در شرایط کنترل، و همچنین تحت تیمار با دوزهای بی درد و پردرد کننده ی مرفین می پردازد. مواد و روش ها: موش های صحرایی نر نژاد ویستار (250ـ200 گرم) تحت جراحی قرار گرفته و 8 سانتی متر از کانول pe10 وارد فضای عنکبوتیه روی سطح نخاع گردید. گروه بندی ها شامل الف) سالین (i.p.)، سالین (i.t.)، ب) سالین (i.p.)، حلال (i.t.)، ج) سالین (i.p.)، genipin (i.t. و mol/lit 3-10)، د) مرفین (i.p. و mg/kg 10)، حلال (i.t.)، هـ) مرفین (i.p. و mg/kg 10)، genipin، و) مرفین (i.p. و µg/kg 1)، حلال (i.t.)، ز) مرفین (i.p. و µg/kg 1)، genipin می شدند. تجویزهای i.p. به حجم cc/kg 1، و i.t. به حجم µl 10 در هر تزریق صورت گرفت. آستانه ی درد حرارتی قبل از تجویزها و 5 دقیقه پس از تجویز نخاعی تعیین شد. برای تعیین حجم ادم، حجم پا قبل از تمام تجویزات و یک ساعت پس از تجویز کف پایی فرمالین اندازه گیری شد. در فاصله ی یک ساعت پس از تجویز فرمالین شدت احساس درد ثبت شد. یافته ها: genipin، درد حرارتی (001/0p<) و درد شیمیایی ناشی از تزریق فرمالین را در مرحله ی اول آزمون فرمالین (001/0p<) افزایش، ولی در مرحله ی دوم کاهش داد (001/0p<)؛ به علاوه باعث کاهش ادم القا شده به وسیله ی فرمالین شد (001/0p<). genipin بی درد کنندگی مرفین را هم در آزمون tail flick (01/0p<) و هم در مرحله ی اول آزمون فرمالین آنتاگونیزه کرد (001/0p<)، ولی اثرات ضد التهابی آن را تشدید نمود (001/0p<). حضور genipin تأثیری بر پردرد کنندگی دوز بسیار ناچیز مرفین، نه در آزمون tail flick و نه در آزمون فرمالین نداشت؛ ولی این دوز مرفین اثر ضد التهابی و بی دردی ناشی از تجویز نخاعی genipin را در مرحله ی دوم آزمون فرمالین (001/0p<) و سنجش التهاب (001/0p<) کاهش داد. بحث: احتمالاً genipin، حداقل تا حدی، از طریق مهار ucp2، و در نتیجه افزایش نسبت atp/adp در سلول، و لذا مهار کانال های katp در آوران های اولیه توانسته باعث کاهش آستانه ی درد حرارتی و مرحله ی اول آزمون فرمالین شود، و به همین طریق بی درد کنندگی مرفین را نیز کاهش داده که مکانیسم آن نیازمند مطالعات تکمیلی است. انتظار بر پیشبرد ادم التهابی پس از مهار ucp2 توسط genipin بود، اما احتمالاً اثرات ضد التهابی genipin از طریق مهار nf-?b به قدری قوی است که اثرات آن بر پیشبرد التهاب را پوشش می دهد. ممکن است بی اثر بودن genipin بر اثرات پردرد کنندگی و تشدید التهاب ناشی از دوز بسیار ناچیز مرفین به دلیل تشابه مکانیسم های عمل این دوز مرفین و genipin همچون کانال های katp باشد.
حمیده آبنوس مسعود فریدونی
امروزه خطرات آلودگی محیطی ناشی از فلزات سنگین به خوبی شناخته شده است. جیوه بر پایه عملکرد آن به عنوان سم عمومی سلولی و پروتوپلاسمی معرفی می شود، از آنجا که با گروه های سولفوهیدرید پروتئین ها، پیوند شیمیایی برقرار می کند که موجب آسیب به غشا و کاهش میزان rna سلول می شود. این امر موجب از کار افتادن بسیاری از سیستم های آنزیمی می شود. در میان همه بی مهرگان مگس سرکه drosophila melanogaster دارای بیشترین شباهت از نظر فارماکولوژی و فیزیولوژی با انسان می باشد. لذا در این تحقیق مگس سرکه به عنوان مدل تکوینی برای بررسی سمیت جیوه انتخاب شد. بدین روش که حشره وحشی بالغ در ظروف شیشه ای حاوی محیط کشت استاندارد و داخل انکوباتور با دمای 25 درجه سانتی-گراد و در شرایط تاریکی مطلق نگهداری شد. تعداد 5 جفت مگس 3 روزه به هر یک از ظروف کشت حاوی غلظت های متفاوت جیوه منتقل و پس از 8 ساعت خارج گردید. میزان تبدیل لارو به شفیره، میزان تبدیل شفیره به بالغ، زمان مورد نیاز برای تکوین حشره، میزان تفریخ تخم ها در نسل دوم در محیط بدون جیوه و بررسی تغییرات مورفومتریک در دوره تکوین شامل اندازه گیری طول و عرض تخم ها در دو نسل، طول و عرض لارو، شفیره و طول ناحیه سینه در بالغین مورد بررسی قرار گرفت. وجود جیوه در محیط کشت در غلظت های بین mg/lit 100-20 باعث افزایش طول دوره لاروی (01/0 (p< و شفیرگی (01/0 (p<، کاهش میزان تبدیل لارو به شفیره (001/0 (p<، شفیره به بالغ (05/0 (p<، تفریخ تخم (01/0 (p< گردید. همچنین موجب کاهش طول (05/0 (p< و عرض لارو (01/0 (p<، طول و عرض شفیره (001/0 (p< و اندازه بالغین (01/0 (p< شد. تغییری در طول و عرض تخم مشاهده نشد. از غلظت mg/lit200 جیوه نیز هیچ لاروی از تخم خارج نشد. اثرات منفی ناشی از فلز سنگین جیوه احتمالا به علت مداخله این فلز در مسیرهای سیگنالی سلولی، از جمله مسیر سیگنالی notch و سنتز پروتئین در طول دوره های تکوینی می باشد.
ملیحه اکبرزاده نیاکی مریم مقدم متین
مقدمه: مهندسی بافت حوزه مطالعاتی جدیدی است که در آن اصول مهندسی و زیست شناسی جهت اصلاح بافت آسیب دیده بکار گرفته می شود. ماتریکس خارج سلولی (ecm) یک جزء کلیدی در نگهداری و بازسازی بافت ها و اندام ها بوده و دارای اثرات القایی بر بسیاری از رفتارهای سلولی می باشد. هدف این مطالعه، بررسی برهم کنش بافت بلاستمای حاصل از لاله گوش خرگوش با ماتریکس مری سلول زدایی شده موش صحرایی می باشد. بافت بلاستما تجمعی از سلول های تمایز نیافته است که قابلیت تقسیم را مشابه سلول های جنینی دارا می باشد. مواد و روش ها: پس از برداشت مری از موش صحرایی نر نژاد ویستار، ترکیبی از روش های فیزیکی و شیمیایی سلول زدایی شامل تکنیک انجماد و ذوب مکرر در ازت مایع و استفاده از دو شوینده سدیم دودسیل سولفات (sds) و triton x-100 انجام گرفت. برای دست یابی به بهترین میزان حذف سلولی و در عین حال حفظ محتوای ماتریکس، درصدهای مختلفی از sds و triton x-100 در بازه های زمانی متفاوت مورد آزمایش قرار گرفت. پس از تهیه داربست، بافت بلاستما با دو مرحله پانچ با فاصله زمانی 48 ساعت از گوش خرگوش به دست آمد. پس از مراحل شستشو، داربست های سلول زدایی شده درون حلقه ها مونتاژ و کشت داده شدند. در نهایت، مطالعات بافت شناسی جهت بررسی مهاجرت سلول های بافت بلاستمایی به داربست، در روزهای متفاوت پس از کشت انجام گرفت. نتایج: مطالعات بافت شناسی نشان داد که در بهترین حالت، استفاده از triton x-100 1% به مدت 48 ساعت و به دنبال آن تیمار با sds 5/0% به مدت 48 ساعت منجر به حذف سلول ها از مری موش صحرایی، همراه با حفظ پروتئین های کلاژن و الاستین موجود در ماتریکس آن شد. در روز دهم کشت، مهاجرت سلول ها به سمت داربست، همراه با تخریب بافت پیوندی و سنتز گلیکوپروتئین ها در نواحی نفوذ سلول ها مشاهده گردید. این مشاهدات، در روز پانزدهم کشت به طور گسترده تری ادامه یافت. در روز بیستم و بیست و پنجم کشت، تعداد سلول های مهاجرت کننده کاسته شده و اندازه هسته سلول ها نیز به طور معناداری رو به کاهش رفت. بحث: این بررسی نشان داد که داربست مری سلول زدایی شده موش صحرایی، با دارا بودن مولکول های مهمی از جمله کلاژن و الاستین، در القاء رفتارهایی مثل مهاجرت، چسبندگی و احتمالاً تکثیر به سلول های بافت پویای بلاستما موثر بوده و ضمن حفظ ساختار و ترکیبات اصلی خود، می تواند به عنوان بستر مناسبی جهت بررسی رفتار های سلولی و مدل مناسبی جهت کاربرد احتمالی در مهندسی بافت به کار رود.
معصومه شاکه نیا مرتضی بهنام رسولی
مقدّمه: دیابت به عنوان یک اختلال متابولیک داری اثرات مخربی بر دستگاه های مختلف از جمله دستگاه تولیدمثل است. از آن جا که تکوین و تمایز گنادها تحت تأثیر هورمون های جنسی از جمله استروژن و آندروژن هاست و هیپرگلیسمی احتمالاً موجب تغییر در سطوح این هورمون ها می شود. در این مطالعه اثرات هیپرگلیسمی و تجویز انسولین بر سطوح مادری استروژن و آندروژن و نیز ساختار بیضه در جنین و زاده های بالغ مورد بررسی قرار گرفت. موّاد و روش ها: از آن جا که در شرایط هیپرگلیسمی مادری القایی ناشی از استرپتوزوتوسین، تعداد نوزادان کم و امکان حفظ آن ها تا سن دو ماهگی بسیار کم بود، این تحقیق در دو شرایط متفاوت و به-صورت زیر انجام شد. آزمایش اول- برای بررسی اثر هیپرگلیسمی مادری بر ساختار بیضه زاده های دوماهه، پس از تأیید آمیزش، 12 موش صحرایی باردار به 3 گروه: کنترل، هیپرگلیسمیک تحت درمان با انسولین ((1 iu/100g bw/day) ؛ stz+ins) و هیپرانسولینمی ((1 iu/100g bw/day)؛ ins) تقسیم شدند. پس از زایمان و زمانی که فرزندان دو ماهه شدند، دو فرزند نر به طور تصادفی از هر مادر انتخاب و پس از بیهوشی بیضه چپ آن ها خارج، فیکس(بوئن)، برش گیری و رنگ آمیزی(h&e) شد. سپس پارامترهای مورفولوژیکی بیضه ها: وزن بیضه، قطر لوله های منی ساز، قطر مجرای لوله های منی ساز و ضخامت اپیتلیوم زایا اندازه گیری شد. آزمایش دوم- برای بررسی اثر هیپرگلیسمی مادری بر ساختار بیضه جنین های 17 روزه، 6 موش صحرایی باردار به دو گروه کنترل و هیپرگلیسمیک تحت درمان با انسولین ((0.5 iu/100g bw/day) ؛stz+ins.) تقسیم شدند. در روز 17 حاملگی جنین ها به کمک عمل سزارین خارج، فیکس(فرمالین)، برش گیری و رنگ آمیزی(h&e) شدند و سپس ساختار بیضه جنین ها مورد بررسی و مقایسه قرار گرفت. در هر دو آزمایش تزریق استرپتوزوتوسین در روز 7 حاملگی انجام شد و در روز 9 حاملگی پس از تأئید هیپرگلیسمی، تزریق روزانه انسولین به صورت زیرپوستی (در آزمایش اول تا پایان دوره شیردهی و در آزمایش دوم تا روز 16 حاملگی) انجام شد. برای سنجش های هورمونی، از موش های حامله در روز 14 حاملگی سرم خون تهیه شد. نتایج: در مقایسه با گروه کنترل، نتایج حاصل از آزمایش اول نشان داد که در گروه ins سطح استروژن به طور معنی داری (01/0p<) کاهش و قطر لوله های منی ساز و ضخامت اپیتلیوم زایا به طور معنی داری افزایش می یابد (05/0p<). همچنین قطر لومن لوله های منی ساز در این گروه کاهش یافت (05/0p<). در گروه stz+ins انسولین تراپی مانع از بروز اثرات هیپرگلیسمی مادری بر ساختار بیضه شد به طوری که بین پارامترهای بیضه در این گروه و گروه کنترل تفاوت معنا داری دیده نشد. در آزمایش دوم، نتایج حاصل از سنجش هورمونی نشان داد که در مقایسه با گروه کنترل، اگرچه در گروه stz+ins سطح استروژن به طور معنا داری افزایش می یابد(01/0p<)، ولی تفاوت محسوسی بین ساختار بیضه جنین های دو گروه دیده نشد. نتیجه گیری: از نتایج حاصل از تحقیق حاضر چنین برمی آید که تجویز انسولین نه تنها می تواند بخش عمده ای از اثرات منفی هیپرگلیسمی بر ساختار بیضه را کاهش دهد بلکه در شرایط هیپرانسولینمی اثرات مثبت آن برجسته تر می شود. انسولین احتمالاً به طور غیرمستقیم و از طریق محورhpg و نیز با اعمال اثرات مستقیم و موضعی با تأثیر بر تکوین و تمایز بیضه ها در دوران جنینی و نوزادی عملکرد بیضه در دوران بلوغ را تحت تأثیر قرار می دهد.
نرجس لطفی قادیکلایی مسعود فریدونی
بررسی اثر تزریق داخل صفاقی و درون قشر پیش پیشانی اتانول بر حافظه ی کاری فضایی موش صحرایی نر با استفاده از دستگاه ماز 8 شکل مقدمه: الکل موجب تحریک طیف وسیعی از اثرات نوروفیزیولوژیکی، مورفولوژیکی و نوروسایکولوژیکی در سیستم عصبی مرکزی می شود و یکی از مهم ترین عوامل اعتیاد در جهان می باشد که عمکرد مغز را به وسیله برهم کنش با سیستم انتقال دهنده های عصبی مختلف تغییر می دهد و به موجب آن باعث برهم خوردن تعادل بین انتقال دهنده های عصبی تحریکی و مهاری در مغز می شود. قشر پیش پیشانی مهم ترین ناحیه ای از مغز می باشد که در فرایند های شناختی ازجمله حافظه کاری فضایی دخالت دارد که می تواند تحت تاثیر اتانول قرار گرفته و انتظار می رود منجر به اختلال در حافظه کاری شود. این مطالعه اثرات تجویز درون صفاقی دوزهای مختلف اتانول و تجویز درون مغزی (قشر پیش پیشانی) اتانول بر عملکرد حافظه ی کاری فضایی را مورد بررسی قرار داده است. مواد و روش ها: از موش های صحرایی نر بالغ نژاد ویستار (در محدوده ی وزنی 250-300 گرم) استفاده شد. برخی تحت تجویز درون صفاقی (i.p.) و برخی دیگر تحت جراحی استریوتاکسی و تجویز درون مغزی (i.c.) در ناحیه پره لیمبیک قشر پیش پیشانی قرار گرفتند. گروه ها شامل سالین i.p.، سالینi.c. ، اتانول های %10i.p.) ، g/kg5/1)، 20% (i.p.، g/kg 5/1)، 20% (i.p.، g/kg 3)، 30 % (i.p.، g/kg 3)، 30 % (i.p.، g/kg 5) و تجویز حاد i.c. غلظت معادل سازی شده از موثرترین دوز بدست آمده از تجویزهای صفاقی الکل اتیلیک در ناحیه پره لیمبیک قشر پیش پیشانی بود. بررسی حافظه ی کاری فضایی 15و30 دقیقه پس از تزریق حاد درون صفاقی و 5 دقیقه پس از تزریق حاد درون مغزی الکل اتیلیک با استفاده از دستگاه ماز 8 صورت گرفت. یافته ها: تجویز i.p. اتانول 10% به میزان g/kg5/1 تأثیر معنا داری بر عملکرد حافظه ی کاری فضایی حیوان نداشت، دوزهای اتانول 20%، 15 و 30 دقیقه قبل از آزمون رفتاری کاهش معنا داری در عملکرد حافظه ی کاری فضایی ایجاد کرد (05/0p<)، همچنین کاهش چشمگیر عملکرد حافظه ی کاری فضایی در تجویز i.p. اتانول 30%، 15 دقیقه قبل از آزمون رفتاری مشاهده شد (001/0p<). تزریق حاد درون قشر پیش پیشانی اتانول 30% به میزان µl 6/0 موجب کاهش معنادار عملکرد حافظه ی کاری فضایی حیوان شد (001/0p<). بحث و نتیجه گیری: ازآنجایی که اختلال عملکرد حافظه ی کاری فضایی هم در تجویز i.p. (سیستمیک) و هم تجویز درون قشر پیش پیشانی مغز برای الکل اتیلیک مشاهده شد، درنتیجه شاید بتوان گفت حداقل بخشی از اختلال حافظه ی کاری فضایی در نتیجه تجویز الکل، احتمالاً مربوط به اثر اتانول در ناحیه ی قشر پیش پیشانی و اختلال در مدارهای نورونی دخیل در حافظه ی کاری موجود در این ناحیه می باشد. کلید واژه ها: الکل اتیلیک، حافظه ی کاری فضایی، ماز 8، قشر پیش پیشانی، تزریق درون مغزی، تزریق درون صفاقی
ندا موحد اول مسعود فریدونی
مقدمه: آسکوربیک اسید (aa) به مقادیر فراوان در مغز حضور داشته و حتی دارای ناقلین مخصوص می باشد. این ماده بر تولید و انتقال بسیاری از میانجی های عصبی اثر می گذارد. انتقال احساس درد با دخالت سیستم گلوتاماترژیک انجام می گیرد و از سوی دیگر گیرنده های گلوتاماتی nmda با حضور aa مهار می شوند. aa با خاصیت آنتی اکسیدانی خود میزان پاسخ های التهابی را کاهش می دهد. لذا انتظار می رود تجویز سیستمیک (صفاقی i.p.) و یا نخاعی (i.t.) aa بر احساس درد حرارتی، شیمیایی و التهاب تأثیر داشته باشد که هدف بررسی های این مطالعه است. مواد و روش ها: در این مطالعه از موش های صحرایی نر بالغ نژاد ویستار، با محدوده وزنی gr 250-200 استفاده شد. گروه ها شامل سالین i.p.، سالین i.t. و مجموعه گروه های دریافت کننده aa (mg/kg, i.p. 200-100-10-1)، گروه .aa mg/10µl 0/02, i.t و گروه aa خنثی .mg/10µl 0/02, i.t بودند. برای تجویز i.t. حیوانات تحت جراحی قرار گرفته و 8 سانتی متر از کانول pe10 وارد فضای عنکبوتیه روی سطح نخاع گردید. آستانه درد حرارتی در تمام گروه ها قبل از تجویزها و 25 دقیقه پس از تجویز داخل صفاقی و 5 دقیقه پس از تجویز نخاعی با استفاده از آزمون tail flick تعیین شد. به منظور تعیین شدت احساس درد شیمیایی ml 0/05 فرمالین 2/5% به کف پای چپ تزریق شد و در طول یک ساعت پاسخ های رفتاری حیوان به درد ثبت شد. حجم ادم پا از تفاضل حجم پا قبل و یک ساعت بعد از تزریق فرمالین به روش پلتیسمومتری محاسبه گردید. یافته ها: aa در دوز (i.p. ،mg/kg 1)، درد شیمیایی را در مرحله بینابینی آزمون فرمالین را کاهش داد (p<0.001). اما تأثیری بر درد حرارتی و ادم نداشت. در حالی که aa در دوزهای (i.p. ،mg/kg 10، 100 و 200) موجب افزایش درد حرارتی در آزمون tail flick شد (p<0.01). از طرفی aa در دوز (i.p. ،mg/kg 10، 100 و 200) درد شیمیایی و ادم القا شده توسط فرمالین را کاهش داد (p<0.05). aa با غلظت l mg/10µl 02/0 در تجویز نخاعی موجب افزایش درد حرارتی شد (p< 0.001)، حال آن که تجویز نخاعی همان غلظت aa به صورت خنثی تأثیری بر درد حرارتی نداشت. از سوی دیگر aa معمولی و خنثی شده با غلظت 0/02mg/10µl در تجویز نخاعی درد شیمیایی و ادم را کاهش دادند (p<0.001). بحث و نتیجه گیری: با توجه به تأثیر مهاری کمتر aa بر گیرنده های ampa، همچنین حساسیت این گیرنده ها و گیرنده های trpv1 و کانال های asic دخیل در انتقال احساس درد حرارتی به اسیدیته احتمالاً aa موجب افزایش درد حرارتی می شود، زیرا با خنثی شدن aa پر دردی حرارتی ایجاد شده کاملا ً از بین رفته است. از طرفی اثر مهاری aa بر گیرنده های nmda و دیگر گیرنده های گلوتاماتی از جمله گیرنده های ampa، کاهش میزان sp و دیگر مواد دخیل در فرآیند درد مانند no و تسهیل گیرنده های گابائرژیک موجب کاهش درد شیمیایی می شود. علاوه بر آن aa با ویژگی آنتی اکسیدانی و از بین برنده ی رادیکال های آزاد و کاهش مواد پیشبرنده ی التهاب می تواند از شدت پاسخ های التهابی بکاهد. احتمالا ًحداقل بخشی از اثرات aa بر درد و التهاب مرکزی می باشد. واژگان کلیدی: آسکوربیک اسید، درد، التهاب، تجویز نخاعی (i.t.)
شیرین اسماعیلیان دهکردی مسعود فریدونی
چکیده مقدمه: ویژگی های درمانی گیاهان، از دیر باز درجوامع انسانی، به کار گرفته شده است. افزایش مصرف داروهای ضدالتهاب غیر استروئیدی واثرات مخرب آن ها بر دستگاه گوارش با سرعت بالایی در حال افزایش است. از اینرو با توجه به خصوصیات درمانی اسطوخودوس lavandula angustifolia درکاهش اضطراب و التهابات پوستی، موجب گردید تا از عصاره این گیاه، به عنوان یک داروی گیاهی بر درمان زخم معده استفاده شود. مواد وروش ها: 36 راس موش صحرایی نر نژاد wistar با محدوده وزنی gr300-250، به طور تصادفی در پنج گروه شش تایی قرار گرفتند. پس از 48 ساعت گرسنگی زخم معده به وسیله محلول ایندومتاسین (mg/kg50 ) در متیل سلولز 1% به صورت خوراکی القا شد. سپس به مدت سه روز، از تجویز خوراکی تیمارعصاره آبی - الکلی اسطوخودوس( غلظتmg/kg 300 و 200)، با گاواژ جهت درمان استفاده شد. درگروه کنترل، آب مقطر وگروه کنترل دارو، حلال ایندومتاسین تجویز شد. سه ساعت پس از آخرین دوز، حیوانات کشته شده وپس از تشریح و جداسازی معده، با استفاده از استرئومیکروسکوپ، تعداد و ابعاد زخم ها اندازه گیری شد وبافت مورد مطالعه جهت مطالعات هیستولوژیک نمونه برداری وفیکس گردید. نتایج: در گروه های درمانی، شاخص درمانی و ضخامت اپیتلیوم در دوزهای mg/kg200 و mg/kg 300 عصاره اسطوخودوس افزایش نشان دادp<0.05)). تعداد سلول های التهابی و تراکم رگ های خونی کاهش p<0.001)) و میزان ترشح موکوس نیز افزایش نشان داد p<0.001)). نتیجه گیری: با توجه به نتایج، عصاره اسطوخودوس توانسته اثر بهبودی بر ترمبم زخم معده بگذارد. کلمات کلیدی: زخم معده، شاخص درمانی، ایندومتاسین، اسطوخودوس، موش صحرایی
سیده عصمت سعادتیان مسعود فریدونی
داروهای ضد التهاب غیر استروئیدی اغلب سبب بروز زخم معده و به تاخیر انداختن روند التیام می گردند. استفاده از داروهای شیمیایی در دسترس پرهزینه، همراه با عوارض جانبی و بازگشت ضایعه می باشند. این مطالعه به منظور بررسی اثر ترکیب پودر ریزوم زردچوبه و روغن کره گاو در درمان زخم های تجربی معده بر موش های صحرایی انجام گرفته است. جهت اجرای این طرح، قبل از القای زخم معده توسط ایندومتاسین ( mg/kg50) حل شده در کربوکسی متیل سلولز یک درصد، موش های صحرایی نر (300-250 گرمی) تحت شرایط 48 ساعت گرسنگی و دسترسی کامل به آب نگهداری شدند. گروه های سالم و غیر درمان (ایندومتاسین) تنها نرمال سالین دریافت کردند. گروه های درمانی به مدت سه روز متوالی دریافت کننده ی غلظت های مختلف (mg/kg500 و 750 پودر ریزوم زردچوبه درcc10 روغن کره گاو) بود.ند. در روز سوم موش ها کشته شدند، تعداد و وسعت زخم های معده اندازه گیری و سپس بافت مورد مطالعه جهت انجام کارهای هیستولوژیکی در فیکساتور مناسب تثبیت گردید. نتایج تحقیق حاضر نشان می دهد که مخلوط پودر ریزوم زردچوبه و روغن کره گاو، موجب کاهش شاخص زخم (p<0.001)، تعداد سلول های التهابی (p<0.001) و تراکم مویرگ های خونی (p<0.001) و همچنین افزایش ضخامت لایه ی مخاط (p<0.001) و موکوس ترشحی (p<0.05) در مقایسه با گروه ایندومتاسین گردید. در نتیجه طی تجربیات مربوط به این پژوهش نشان داده شد، که مخلوط روغن کره گاو و پودر ریزوم زردچوبه روند ترمیم زخم های تجربی معده ناشی از ایندومتاسین را تسریع می بخشد. کلیدواژه ها: التیام زخم، پودر ریزوم زردچوبه، روغن کره گاو و زخم معده.
الهه محمدی مرتضی بهنام رسولی
بررسی تغییرات ساختاری کلیه در جنین های مادران دیابتی و اثرات تجویز مادری عصاره-ی آبی-الکلی گیاه چرخه (launaea acanthodes) بر آن چکیده مقدمه: دیابت حاملگی سبب عوارض بسیاری در جنین و فرزندان از جمله آسیب به تکوین کلیه ی در حال تشکیل در جنین و شیوع ابتلای بیش تر به بیماری های کلیوی در سنین بزرگسالی می شود. استفاده از گیاهان برای پایین آوردن قند خون از قدیم تا به امروز مورد توجه بسیاری از مردم بوده است. گیاه چرخه یکی از گیاهان مناطق مرکزی ایران است که اهالی بومی از جوشانده ی آن برای پایین آوردن قند خون استفاده می کنند. مطالعه ی حاضر به منظور بررسی تغییرات ساختاری کلیه در جنین های مادران دیابتی و اثرات تجویز مادری عصاره ی آبی-الکلی گیاه چرخه (launaea acanthodes) بر آن است. مواد و روش ها: تعداد 15 موش صحرایی ماده ی بالغ پس از جفت گیری و مشخص شدن روز صفر بارداری به طور تصادفی در پنج گروه کنترل، شم (گاواژ و تزریق زیرجلدی آب مقطر)، هایپرگلیسمی mg/kgstz:sc)55)، هایپرگلیسمی تیمار شده با گاواژ عصاره (mg/kg 150 (stz+extractو هایپرگلیسمی تیمار شده با تزریق زیرجلدی انسولین (iu/kg/day:sc 5 stz+insulin) تقسیم شدند. گروه های تجربی در روز هفتم بارداری با یک بار تزریق stz هایپرگلیسمیک شدند و از روز نهم بارداری، به طور روزانه تیمار شدند. در روز هجدهم بارداری، جنین ها از بدن مادر خارج و پس از انجام مراحل بافت شناسی، حجم کلیه، حجم کورتکس، حجم فضای استرومایی و تعداد گلومرول ها به کمک روش های استریولوژیکی مورد بررسی قرار گرفت. نتایج: قند خون مادران، وزن جنین ها، حجم کلیه، حجم کورتکس، حجم فضای استرومایی و تعداد گلومرول های کلیه ی جنین، در گروه هایپرگلیسمی، هایپرگلیسمی تیمار شده با عصاره و هایپرگلیسمی تیمار شده با انسولین نسبت به گروه کنترل و شم به طور قابل توجهی کاهش یافت (05/0>p). بحث و نتیجه گیری: کاهش حجم کلیه، حجم کورتکس و تعداد گلومرول ها در جنین های مادران هایپرگلیسمیک با کاهش رشد داخل رحمی جنین ارتباط مستقیم دارد. برخلاف انتظار، عصاره ی آبی- الکلی گیاه چرخه نه تنها نتوانست موجب کاهش قند خون و جلوگیری از اثرات زیان آور قند خون بالا بر کلیه جنین ها شود، بلکه خود نیز احتمالا? به دلیل دارا بودن ترکیبات آلکالوئیدی و فلاونوئیدی، موجب بروز اثرات تراتوژنیک احتمالی بر رشد و تکوین کلیه جنین می گردد. کلمات کلیدی: هایپرگلیسمی، بارداری، کلیه، launaea acanthodes، موش صحرایی.
ُسیما جهانبخشی مسعود فریدونی
مقدمه: سیس پلاتین در درمان بسیاری از تومورها مورد استفاده قرار می گیرد و دارای اثرات سیتوتوکسیسیک و آپوپتوژنیک بر روی سلول های غیرسرطانی نیز می باشد. این اثرات جانبی، استفاده از این دارو را در درمان بیماران سرطانی محدود کرده است. رزوراترول یک آنتی اکسیدان گیاهی فوق-العاده قوی است که در سال های اخیر در درمان ناباروری مورد استفاده قرار می گیرد. هدف از انجام این پروژه بررسی اثرات محافظتی رزوراترول بر تغییرات هیستولوژیک ناشی از تجویز سیس پلاتین در بافت بیضه ی موش نر نژاد balb/c در کوتاه و بلند مدت بوده است. مواد و روش ها: 60 سر موش نر balb/c با محدوده وزن 25-30 گرم به شش گروه 10 تایی تقسیم شدند . گروه کنترل، حلال رزوراترول (کربوکسی متیل سلولاز1%) را روزانه به مدت هفت روز به روش گاواژ دریافت کردند، گروه دوم تحت تیمار با سیس پلاتین با دوز mg/kg 2.5 به مدت پنج روز به روش تزریق داخل صفاقی قرار گرفتند، گروه سوم تحت تیمار هم زمان با سیس پلاتین و ویتامین c (mg/kg 20)، و سه گروه بعد تحت تیمار هم زمان با سیس پلاتین و غلظت های mg/kg 20، 50 و 100 رزوراترول قرار داشتند. روش تجویز رزوراترول و ویتامین c به صورت گاواژ و به مدت هفت روز متوالی و یک ساعت قبل از تزریق سیس پلاتین بود. تعداد پنج سر موش از هر گروه، 24 ساعت بعد از آخرین گاواژ (روز هشتم آزمایش) و پنج سر موش بعدی در هفته پنج آزمایش قربانی شدند. سپس مطالعات بافت شناسی بیضه روی تغییرات قطر لوله، اپیتلیوم ژرمینال و لومن صورت گرفت. نتایج: در هفته ی پنجم سیس پلاتین باعث شده بود بخش وسیعی از سلول های جنسی تمایز یافته در داخل لوله ها از بین رفته، سیتوپلاسم سلول های سرتولی واکوئله شده و در کل بافت بیضه دچار آتروفی شود. تحلیل آماری نیز نشان دادند که ضخامت اپیتلیوم ژرمینال در این گروه به طور معنی داری کاهش و قطر لومن لوله ها نیز افزایش یافته است که این احتمالاً از نشانه های توقف اسپرماتوژنز در گروه تیمار با سیس پلاتین بوده است. درگروه های تیمار هم زمان سیس پلاتین با غلظت های مختلف رزوراترول (mg/kg 20و 50 و 100) این علائم و نشانه ها خفیف و بافت ظاهر عادی خود را حفظ کرده بود. همچنین با افزایش دوز رزوراترول اثر بهبودبخشی آن افزایش می یابد. نتیجه گیری: رزوراترول می تواند برای جلوگیری از بروز اثرات جانبی داروها و همچنین کاهش اختلالات تولیدمثلی در بیماران سرطانی تحت تیمار با سیس پلاتین مورد استفاده قرار گیرد.
مریم علوی مریم مقدم متین
مقدمه: داربست های کلاژنی به دلیل زیست سازگاری و زیست تجزیه پذیری زیاد کلاژن، نتایج نوید بخشی را در زمینه مهندسی بافت مخاط دهان به دنبال دارند. بافت لثه به جهت دارا بودن مقدار زیاد الیاف کلاژن، می تواند برای تهیه داربست کلاژنی طبیعی مورد استفاده قرار گیرد. هیالورونیک اسید که یکی از اجزاء اصلی ماتریکس خارج سلولی است، رفتارهای سلولی را در طی فرآیندهای ریخت زایی، تکوین و ترمیم تنظیم می کند. هدف از این مطالعه بررسی اثر آغشته سازی داربست سلول زدایی شده لثه انسان با هیالورونیک اسید بر رفتار سلول های بنیادی مزانشیمی مشتق از چربی انسانی بود. مواد و روش ها: بافت لثه انسان با ابعاد 5mm×5 mm×5 mm تهیه و سپس با استفاده از روش های فیزیکی (انجماد آهسته و انجماد-ذوب سریع) و عوامل شیمیایی (سدیم دودسیل سولفات ((sds و تریتون x-100) سلول زدایی گردید و سپس مراحل شستشو و استریل کردن صورت گرفت. داربست ها به دو گروه شامل داربست های آغشته به هیالورونیک اسید (محلول 0/3%) و داربست های فاقد هیالورونیک اسید به عنوان کنترل تقسیم شدند. در مرحله بعد حدود 105×3 سلول بنیادی مزانشیمی روی هر داربست در هر دو گروه کشت شدند. در نهایت مطالعات بافت شناسی پس از گذشت 1، 2، 3 و 4 هفته از کشت، بر روی داربست ها انجام گرفت. یافته ها: مطالعات بافت شناسی نشان دادند که در بافت پیوندی لثه سلول زدایی شده انسان، سلول ها حذف و الیاف کلاژن تاحدود زیادی حفظ شده بودند. با مطالعه رفتار سلول ها در هفته های مختلف کشت، چسبندگی و مهاجرت سلول های بنیادی مزانشیمی چربی به سمت ماتریکس لثه و نیز تشکیل ساختار اپیتلیوم مانند مشاهده گردید. میزان تکثیر (p<0.01) و مهاجرت سلولی (p<0.001) و اندازه هسته ها (p<0.01) در داربست های آغشته به هیالورونیک اسید در هفته اول در مقایسه با گروه کنترل، اختلاف معنی داری را نشان داد.
فاطمه خشنودی مسعود فریدونی
چکیده اثر بیهوشی مکرر دوران نوزادی توسط تیوپنتال بر قابلیت یادگیری قبل و بعد از بلوغ در موش صحرایی ویستار رشد جهشی مغز درگونه های مختلف پستانداران در مرحله های مختلف بعد از تولد اتفاق می افتد. در موش های صحرایی، این اتفاق دریک یا دو روز قبل از تولد شروع شده و تا دو هفته بعد از تولد به اتمام می رسد، در حالی که در انسان این مرحله هفته 17-20 بارداری شروع شده و تا چندین سال بعد از تولد به پایان می رسد. استفاده از هوش برهای عمومی باعث تقویت گیرنده های مهاری cabaa و بلوک گیرنده های تحریکی nmda در اوج سیناپتوژنز باعث تخریب سلول های عصبی می شود. هدف از این تحقیق بررسی اثرات ناشی از بیهوشی مکرر در دوران نوزادی توسط تیوپنتال بر رفتار شناختی(یادگیری) می باشد. مواد و روش ها: موش های صحرایی نوزاد 5 روزه در 3 گروه کنترل، شم و تجربی تقسیم شدند (هر گروه 7 سر ). به گروه تجربی از روز 5 تا 10روز پس از تولد روزانه mg/kg30 تیوپنتال به روش داخل صفاقی تزریق شد تا به مدت 4 تا 5 ساعت در وضعیت بیهوشی قرار گیرند. گروه کنترل هیچ تزریقی نداشتند و در گروه شم تجویز روزانه نرمال سالین انجام گرفت. در روز 19 پس از تولد و نیز در 5/2 ماهگی در ماز آبی موریس به مدت 5 روز مراحل یادگیری را طی کردند. زمان و مسافت طی شده تا رسیدن به سکو حین آموزش به عنوان پارامترهای یادگیری و زمان حضور در ربع دایره هدف در روز 5 به عنوان پارامتر به یادآوری اندازه گیری شد. نتایج: تیوپنتال باعث کاهش معنی داری در یادگیری در گروه پس از بلوغ در مقایسه با گروه کنترل شد ((p<0.05. اما تفاوت معناداری درقابلیت به یادآوری در گروه های قبل وپس از بلوغ دیده نشد. بحث : تیوپنتا ل به واسطه فعالیت گیرنده ی گابادرزمان سناپتوژنز مغز اثرنوروتوکسیک دارد و احتمالا باعث حذف نورونی در بسیاری از نواحی مغز از جمله هیپوکمپ که درگیر در حافظه ویادگیری است می-شود. اما تیوپنتال هیچ تاثیری در توانایی به خاطر آوری نداشت زیرا هیپوکامپ تنها راه موقتی برای حافظه بلند مدت می باشد و ذخیره حافظه بلند مدت ضمنی و معنایی در مناطق تک حسی یا مولتی مودال قشر ارتباطی مغز رخ می دهد. کلمات کلیدی: به یاد آوری، ماز آبی موریس، بیهوشی نوزادی، تیوپنتال، موش صحرایی
پگاه اباذری مسعود فریدونی
مقدمه: یافته ها نشان می دهند که سطوح هورمون های تخمدانی با افزایش سن و در طول زندگی بانوان در حال تغییر بوده و هم چنین در مراحل مختلف چرخه قاعدگی به شدت در نوسان است. با توجه به حضور گیرنده های استروژن و پروژسترون در مغز، این هورمون ها می توانند عملکردهای شناختی مهمی مانند حافظه، یادگیری، حل مسأله و ... را تحت تأثیر قرار دهند. در مطالعه ی حاضر این فرضیه مورد بررسی قرار می گیرد که تغییرات جنسی همراه با تغییرات سن در جنس ماده بر روی توجه در سطوح مختلف اثر می گذارد و افزایش سن به ویژه در محدوده یائسگی دارای اثر منفی بر ویژگی های توجه می باشد. روش کار: در این تحقیق سه گروه مورد مطالعه قرار گرفتند: گروه اول شامل هفده دختر سالم نابالغ (11- 9 سال)، گروه دوم شامل پانزده بانوی جوان سالم ( 25- 20 سال) با چرخه ی قاعدگی منظم و گروه سوم شامل هفده بانوی یائسه ( 55- 45 سال)، که به صورت داوطلبانه در این آزمایش شرکت کرده اند. در شروع جلسه اول به آزمودنی ها دستورالعمل هایی برای آزمون شناختی استروپ و ant داده شد علاوه بر این وضعیت خلقی شرکت کنندگان به وسیله ی پرسش نامه ی اشپیل برگر مورد ارزیابی قرار گرفت. عملکرد آزمودنی های گروه دوم به وسیله آزمون های استروپ و ant سه مرتبه مورد سنجش قرار گرفت: ابتدای مرحله ی فولیکولی ( روزهای 3- 2 چرخه ی قاعدگی)، مرحله ی تخمک گذاری(روز 14 چرخه ی قاعدگی) و میانه ی مرحله لوتئال( روزهای 22- 21 چرخه ی قاعدگی). بلافاصله پس از هر جلسه یک نمونه خون به منظور هورمون سنجی برای استروژن، پروژسترون، lh و fsh جمع آوری شد. عملکرد آزمودنی ها در گروه اول و سوم تنها در یک جلسه مورد ارزیابی قرار گرفته و سپس از هر کدام یک نمونه خون جمع آوری شد. نتایج: نتایج آزمون استروپ مبین آن است که نمره ی تداخل در کودکان نابالغ و بانوان یائسه به طور معناداری بزرگتر از گروه بالغین جوان در مراحل مختلف چرخه قاعدگی بود(p<0.01 ). نمره ی اختلاف در شبکه ی هشدار، در کودکان نابالغ به طور معناداری بزرگتر از سایر گروه ها بود(p<0.01 ). نتایج آزمون ant نشان داد که تفاوت معنی داری در عملکرد شبکه جهت یابی بین گروه های نابالغ تا یائسه وجود نداشت. نمره اختلاف در شبکه کنترل اجرایی در کودکان نابالغ به طور معناداری بزرگتر از سایر گروه ها بود(p<0.001 )، هم چنین نمره اختلاف در شبکه کنترل اجرایی در میانه مرحله لوتئال چرخه قاعدگی به طور معناداری کوچکتر از سایر گروه ها بود(p<0.001 ). میزان هورمون استرادیول در سرم خون کودکان نابالغ به طور معناداری کمتر از گروه بالغین جوان و بانوان یائسه بود(p<0.001 ). میزان هورمون پروژسترون در سرم خون بانوان یائسه به طور معناداری بیشتر از سایر گروه ها بود(p<0.001 ). میزان هورمون lh به طور معناداری در سرم خون بانوان یائسه بیشتر و در سرم خون کودکان نابالغ کمتر از سایر گروه ها بود(p<0.001 )، هم چنین سطح هورمون lh در گروه بالغین جوان در مرحله تخمک گذاری به طور معناداری بیشتر از مراحل دیگر چرخه ی قاعدگی بود(p<0.01 ). میزان هورمون fsh در سرم خون بانوان یائسه به طور معناداری بیشتر از سایر گروه ها بود(p<0.001 ). بحث: این نتایج پیشنهاد می کنند که سطوح پایین هورمون استروژن می تواند عملکرد شبکه ی توجه در سطوح هشدار و کنترل اجرایی را در آزمون ant و عملکرد توجه در آزمون استروپ را در کودکان نابالغ تحت تأثیر قرار دهد. هم چنین سطوح پاین هورمون استروژن و بالا بودن میزان هورمون های lh و fsh می تواند بر روی عملکرد توجه در آزمون استروپ در بانوان یائسه اثر بگذارد، اگرچه نیاز به تحقیقات بیشتر می باشد. کلمات کلیدی: استروپ، استروژن، پروژسترون، توجه، چرخه قاعدگی، هشدار، جهت یابی، کنترل اجرایی
سمیه خماریان مسعود فریدونی
مقدمه : انار با نام علمی punica granatum l. دارای ارزش تغذیه بالا است و در طب سنتی به عنوان غذای سلامتی استفاده می شده است . خصوصیات آنتی اکسیدانی ، ضد سرطانی و ضد التهابی انار مشخص شده است و برای درمان بیماری های قلبی و عروقی ، آلزایمر ، دیابت ، بیماری های ادراری – تناسلی و ... مفید می باشد . از آن جایی که تحقیق چندان جامعی بر روی اثرات ضد دردی و ضد التهابی پولپ میوه انار صورت نگرفته است لذا این مطالعه به بررسی تاثیرات ضد دردی و ضد التهابی عصاره پولپ انار در تجویز سیستمیک و نخاعی در موش صحرایی پرداخته است . مواد و روش ها : از موش صحرایی نر نژاد ویستار (250-200 گرم ) استفاده شد . گروه بندی حیوانات شامل :الف) تجویز داخل صفاقی : 1- کنترل ( بدون تیمار ) 2- شم (الف) i.p.) ، سالین) 3- گروه دریافت کننده عصاره آبی پولپ انار (i.p. ، mg/kg400) 4- گروه دریافت کننده عصاره هیدروالکلی پولپ انار (i.p. ، mg/kg400 ( ب) تجویز داخل نخاعیi.t.) ) شامل : 1- شم (ب) (i.t. ، سالین) 2- گروه های دریافت کننده غلظت های معادل دوز mg/kg 400,200 ,100,50 عصاره هیدروالکلی پولپ انار. تجویز های i.p. به حجم cc/kg1 و i.t. به حجم ?l10در هر تزریق صورت گرفت . آستانه درد حرارتی قبل از تجویز ها ، 25 دقیقه پس از تجویز داخل صفاقی و 5 دقیقه پس از تجویز نخاعی تعیین شد . برای تعیین حجم ادم ، حجم پا قبل از تمام تجویزات و یک ساعت پس از تجویز کف پایی فرمالین اندازه گیری شد . در فاصله یک ساعت پس از تجویز فرمالین ، شدت احساس درد ثبت شد . یافته ها : تجویز داخل صفاقی عصاره آبی و هیدروالکلی پولپ انار احساس درد شیمیایی را ، در هر دو مرحله نوروژنیک (001/0p< ) و التهابی (001/0p<) آزمون فرمالین کاهش داد ، به علاوه سبب کاهش ادم القاء شده توسط فرمالین [(001/0p< ، عصاره هیدروالکلی ) و (01/0p< ، عصاره آبی ) ] شد ، و همچنین آستانه درد حرارتی را در آزمونtail flick افزایش داده و منجر به القاء بی دردی شد . اما عصاره هیدروالکلی در مقایسه باعصاره آبی پولپ انار تاثیرات بیشتری در افزایش آستانه درد حرارتی (05/0p<) ، کاهش درد و ادم ناشی از تزریق فرمالین (001/0p< ) داشت . تفاوت قابل ملاحظه ای در کاهش درد و التهاب ، بین تجویز داخل صفاقی و نخاعی مشاهده نشد . بحث و نتیجه گیری : مطالعات فیتوشیمیایی و سنجش های زیستی نشان می دهد که میزان ترکیبات فنولیکی موجود عصاره پولپ انار تقریبا مشابه عصاره پوست انار می باشد ، لذا این احتمال وجود دارد که ترکیبات فنولیکی موجود در عصاره پولپ انار با مهار تولید no و نیز مهار بیان inos در سلول های ماکروفاژی سبب کاهش التهاب شود و همچنین با مهار آراشیدونات سیکلواکسیژناز مانع تولید pg و در نتیجه باعث کاهش درد و ادم می شود ، از آن جایی که حلالیت ترکیبات فنولیکی در الکل بیشتر از آب است ، لذا این احتمال وجود دارد که ، وجود درصد بالای این ترکیبات در عصاره هیدروالکلی پولپ انار دلیلی بر توانایی بالای عصاره هیدروالکلی پولپ انار در بروز تاثیرات ضد دردی و ضد التهابی ، نسبت به عصاره آبی پولپ انار می باشد . کلید واژه ها : پولپ انار ، درد ، التهاب ، ادم ، آزمون فرمالین ، آزمون tail flick
فاطمه حجی پور مسعود فریدونی
مقدمه: در مقایسه با سایر بافت ها ویتامین k2 (mk-4) با مقادیر بالاتری در مغز حضور دارد. تأثیر این ویتامین بر تولید بسیاری از میانجی های عصبی تاکنون مشخص نشده است، اما تأثیراتی که این ماده در بسیاری از فرآیندهای رفتاری عصبی، بیماری های نورو دژنراتیو (ما نند آلزایمر، پارکینسون و...)، مکانیسم های ضدا لتهابی و ضد دردی دارد، نشان دهنده تاثیرگذاری آن بر مکانیسم های آزادسازی میانجی های عصبی می باشد. mk-4 با خاصیت آنتی اکسیدانی خود میزان پاسخ های التهابی را نیز کاهش می دهد. بنابراین انتظار می رود تجویز نخاعی (i.t) mk-4بر احساس درد حرارتی، شیمیایی و ادم التهابی تأثیر داشته باشد که هدف این مطالعه است. مواد و روش ها: در این مطالعه از موش های صحرایی نر بالغ نژاد ویستار در محدوده وزنی (250-300 گرم) استفاده شد. موش ها تحت جراحی برای تزریقi.t (intrathecal) قرار گرفتند. گروه ها شامل: کنترل، شم(سالین+dmso به صورتi.t ) و مجموعه تیمار ویتامین k2(i.t، µl10/µg 20-10-2) بود. ابتدا حجم پای راست حیوان اندازه گیری شد و آستانه درد حرارتی قبل از تزریق نخاعی ویتامین k2 و 5 دقیقه پس از آن اندازگیری شد و سپس ml05/0 فرمالین 5/2% به کف پای راست تزریق و به مدت 60 دقیقه پاسخ های رفتاری حیوان به درد ثبت شد و در نهایت حجم پا توسط روش پلتیسمومتری اندازه گیری شد. یافته ها: ویتامین k2 در غلظت (i.t، µl10/µg 20) باعث افزایش آستانه درد حرارتی در آزمون tail flick شده است (0.01>p). تزریق i.t ویتامین k2 باعث کاهش درد ناشی از فرمالین در هر دو مرحله آزمون شده است (p<0.001 ،p<0.01)، البته این تاثیر در غلظت (µl10/µg 2) بیشتر از سایر غلظت ها بوده است(p<0.001). همچنین ادم ایجاد شده توسط غلظت استفاده شده کاهش یافته است(p<0.001). نتیجه گیری: تجویز ویتامینk2 باعث کاهش درد و التهاب ناشی از تزریق کف پایی فرما لین شد. احتمالاً این ویتامین با تأثیر مهاری غیر مستقیم بر گیرنده های nmda و از طرفی مهار آزادسازی میانجی های پیش برنده التهاب مانند برادیکینین و sp در طناب نخاعی و همچنین مهار تولید no از طریق ممانعت از عملکرد آنزیمinos ، موجب کاهش شدت درد و ادم التهابی شده است. همچنین احتمال دارد ویتامینk2 با خاصیت آنتی اکسیدانی، قادر به مهار رادیکال های آزاد از جملهros باشد و توانایی احتمالی آن در ممانعت از فعالیت cox-2 و سنتز پروستاگلاندینe2 در فرآیندهای التهابی می تواند دیدگاهی بر عملکرد آن در کاهش احساس درد مرحله دوم آزمون فرمالین و ادم التهابی در پای جانور فراهم آورد.
میترا حقایقی رودی ناصر مهدوی شهری
مقدّمه: بافت استخوان بافتی پویا و فعّال است که به طور مداوم توسّط سلّول های استئوکلاستی تجزیه شده و استخوان جدید توسّط سلّول های استئوبلاستی ساخته می شود. غضروف صفحه ی رشد اپی فیزی در انتهای استخوان های بلند بین اپی فیز و دیافیز وجود دارد و مسئول رشد طولی این استخوان ها می باشد. رشد طولی استخوان پدیده ای فعّال است که با تکثیر و تمایز کندروسیت ها ایجاد می شود و تا دوران بلوغ ادامه می یابد. دیازینون یکی از سموم ارگانوفسفره است که به طور گسترده برای کنترل آفات در مزارع کشاورزی و باغات به کار می رود. اثرات سمّی دیازینون از طریق مهار آنزیم استیل کولین استراز سیستم عصبی و هم چنین تولید رادیکال های آزاد و اختلال در سیستم آنتی اکسیدان بدن صورت می گیرد. هدف از این مطالعه بررسی اثرات سمّ دیازینون و مکمّل غذایی کلسیم بر روی تراکم بافت استخوان جمجمه و ران و پهنای غضروف صفحه ی رشد اپی فیزی در موش صحرایی در دوران قبل از بلوغ است. مواد و روش ها: 24 سر موش صحرایی نر نابالغ نژاد ویستار به چهار گروه کنترل (روغن ذرّت)، دیازینون ( mg/kg5)، کلسیم ( mg/kg35) و دیازینون + کلسیم ( mg/kg35 mg/kg+5) تقسیم شدند. بعد از 28 روز گاواژ مواد مورد نظر، موش های صحرایی بیهوش شده و بافت های ران و جمجمه جدا شدند. تراکم استخوان های ران و جمجمه پس از عکسبرداری رادیوگرافی و مساحت و محیط تیغه های استخوانی بخش اپی فیز استخوان ران و پهنای غضروف صفحه ی رشد اپی فیزی پس از انجام مراحل بافت شناسی، با نرم افزار image j تعیین شدند. نتایج: تراکم استخوان های ران و جمجمه، مساحت و محیط تیغه های استخوانی بخش اپی فیز استخوان ران و پهنای غضروف صفحه ی رشد اپی فیزی در گروه دیازینون در مقایسه با گروه های کنترل، کلسیم و دیازینون + کلسیم به طور معناداری کاهش داشت. نتیجه گیری: کاهش تراکم بافت استخوان ران و جمجمه، کاهش مساحت و محیط تیغه های استخوانی بخش اپی فیز استخوان ران و کاهش پهنای غضروف صفحه ی رشد اپی فیزی در گروه دیازینون می تواند در نتیجه ی استرس اکسیداتیو در بافت های استخوانی و غضروفی باشد. کاربرد مکمّل کلسیم اثرات سمّی دیازینون را روی بافت های استخوانی و غضروفی موش صحرایی بهبود بخشید.
زهرا مجلل علی مقیمی
مقدمه: با توجه به اهمیت هورمون های جنسی و به ویژه استروژن ها در تمایز جنسیتی مغز، افزایش یا کاهش دسترسی مغز در حال تکوین به این هورمون ها می تواند یکی از دلایل بروز دی مورفیسم در آناتومی و فیزیولوژی دستگاه عصبی و نیز استعداد ابتلای به بعضی از اختلالات نوروفیزیولوژیک از جمله تشنج و صرع باشد. در این فرآیند علاوه بر استروژن های درون زاد، استروژن های محیطی نیز می توانند اثرگذار باشند. در پژوهش حاضر اثرات نر زایی تجویز مادری استرادیول و عصاره هیدروالکلی سویا، به عنوان استروژن محیطی، بر آستانه و شدت تشنج پذیری در زاده های ماده بالغی که در مرحله دی استروس سیکل جنسی قرار داشتند مورد بررسی قرار گرفته است. مواد و روش ها: موش های صحرایی باردار در روزهای 19 حاملگی تا دو روز پس از زایمان (به مدت 5 روز) تحت تیمار با 17-بتا استرادیول( mg/kg; sc15/0) و عصاره هیدروالکلی سویا (mg/kg60؛ به روش گاواژ) قرار گرفتند. به گروه شم روغن کنجد تجویز شد و گروه کنترل هیچ گونه تیماری دریافت نکرد. پس از آن زاده های ماده بالغ هر گروه در سن 2 ماهگی، و زمانی که در مرحله دی استروس سیکل جنسی قرار داشتند، تحت القای تشنج ناشی از ptz mg/kg; ip)40) قرار گرفته و آستانه تشنج پذیری و شدت تشنج در آنها اندازه گیری و مورد مقایسه قرار گرفت. برای تعیین مرحله دی استروس سیکل جنسی از روش سیتولوژی اسمیر واژن استفاده گردید. یافته ها: نتایج حاصل از آزمون تشنج القایی ناشی از ptz نشان داد که شدت تشنج در گروه آزمایشی استرادیول در مقایسه با گروه کنترل و شم کاهش یافت. اما میانگین زمان ورود به هر یک از مراحل تشنج در هیچ کدام از گروه های آزمایشی در مقایسه با گروه کنترل و شم تفاوت معنی داری نداشت. حدود 40 درصد از موش های گروه تیمار شده با استرادیول در مقایسه با گروه کنترل مراحل 3 تا 5 تشنج، یعنی حملات ژنرالیزه، را بروز ندادند. نتیجه گیری و بحث: از نتایج حاصل از مطالعه حاضر چنین بر می آید که تیمار مادری موش های صحرایی باردار با استرادیول در فاصله زمانی روزهای 19 حاملگی تا 2 روز پس از زایمان، یعنی در زمانیکه مغز جنین ها و نوزادان در حال عبور از دوره های بحرانی تمایز جنسیتی مغز می باشند، احتمالا موجب موسکولینیزه کردن مغز جنین های ماده و در نتیجه بروز ویژگی های مربوط به جنس نر در موش های ماده گردیده است. بدین صورت که در مقایسه با گروه کنترل، زاده های ماده گروه استرادیول به نسبت کمتری دچار تشنج ژنرالیزه شدند. لذا چنین به نظر می رسد که تیمار مادری با استرادیول شدت تشنج زاده های ماده را نیز کم می کند. از نتایج حاصل از گروه تیمار شده با عصاره سویا (به عنوان استروژن محیطی) چنین بر می آید که مصرف این ماده در طی دوره تمایز جنسیتی مغز جنین، تاثیری بر آستانه تشنج پذیری و شدت تشنج ناشی از ptz در زاده های ماده بالغ ندارد.
معصومه معینی علی مقیمی
مقدمه: تمایز جنسیتی مغز انسان از اواخر دوران جنینی آغاز و تا مدتی بعد از تولد ادامه دارد. در این رابطه هورمون های جنسی در روند تمایز جنسیتی مغز نقش اساسی دارند. در طی دوره بحرانی تمایز جنسیتی مغز آنزیم آروماتاز تستوسترون را به استروژن تبدیل می کند، سپس استروژن روند نر شدن مغز را هدایت می کند. در صورتی که این آنزیم مهار شود احتمالا مغز جنین نر در مسیر ماده شدن قرار خواهد گرفت. در این پژوهش نقش فقدان آنزیم آروماتاز در دوره تمایز جنسیتی مغز زاده های نر و پاسخ آنها به تشنج، در دوران بلوغ مورد بررسی قرار گرفته است. مواد و روش ها: در راستای این هدف 15 موش صحرایی باردار در سه گروه کنترل (5=n)، شم (5=n) و آزمایش (5=n) قرار گرفتند. گروه کنترل تحت هیچ گونه تیماری قرار نداشتند. گروه های شم و آزمایش در روزهای 19 و 20 بارداری به ترتیب با سرم فیزیولوژیک و داروی لتروزول (mg/kg5/0) گاواژ شدند. پس از زایمان، زمانی که سن زاده های نر به 3 ماه رسید آستانه تشنج پذیری و شدت تشنج ناشی از تجویز پنتیلن تترازول (mg/kg 40) در آنها مورد بررسی قرار گرفت. نتایج: نتایج حاصل نشان داد که آستانه تشنج پذیری در سه گروه مورد بررسی تفاوت معنی داری نداشت. گرچه از نظر آزمون آماری مقایسه شدت تشنج نیز در بین سه گروه تفاوت معنی داری را نشان نداد (05/0p >)، ولیکن با مقایسه درصد موش هایی که مراحل مختلف تشنج را نشان دادند معلوم شد که حساسیت به تشنج در گروه آزمایش در مقایسه با گروه کنترل افزایش داشته است. بحث: عدم معنی داری نتایج حاصل از بررسی رفتار تشنجی نمی تواند نفی کننده اثر تیمار مادری لتروزول بر تمایز جنسیتی مغز باشد چرا که نقش هورمون های استروئیدی در دوره بحرانی تمایز جنسیتی مغز از طریق پژوهش های مختلفی که در زمینه رفتارهای دی مورفیسم جنسی صورت گرفته، تایید شده است.
اعظم آل نجف محمد محمدزاده
عنوان : بررسی تاثیر هارمالین بر تشنجات ناشی از کیندلینگ الکتریکی آمیگدال در موش صحرایی چکیده مقدمه: هارمالین یکی از بتا کربولین ها ی موجود در گیاه اسپند ( peganum harmala) می باشد.این ترکیب در سطح سیناپسها باعث افزایش نوروترانسمیترهایی همچون سروتونین و نوراپی نفرین می شود. هارمالین و دیگر بتاکربولینها برای گیرنده های gaba-a به عنوان inverse agonist وارد عمل می شوند و طیف وسیعی از اثرات معکوس بنزودیازپین ها را ایجاد می کنند که مهمترین آنها القا اضطراب و تحریک cns می باشد هارمالین قادر است فعالیت mao-a وmao-b را نیز مهار نمایند بنابراین می توانند غلظت امینهایی نظیر نوراپی نفرین،سروتونین،و دوپامین را در سیناپس های عصبی افزایش دهند . لذا پیش بینی می شود در القاء تشنج موثر باشد .در این تحقیق نقش هارمالین بر تشنجات ناشی از کیندلینگ الکتریکی آمیگدال مورد بررسی قرار گرفت. مواد و روشها: هفت گروه از موش های صحرایی نر(280تا 320گرمی) پس از جراحی استرئوتاکسیک و یک هفته دوره بهبودی با تحریکات الکتریکی روزانه آمیگدال (دو بار با فاصله زمانی چهار ساعت) کیندل شدند. به گروه¬های یک تا سه پس از کیندل شدن به ترتیب دوزهای 5، 15 و 50 میلی گرم به ازای یک کیلوگرم وزن حیوان، هارمالین به صورت داخل صفاقی ،تزریق شد. گروه چهارم روزانه سالین (ml/kg1) و گروه پنجم روزانه هارمالین با دوز mg/kg5 به صورت داخل صفاقی دریافت می¬کردند.گروه ششم روزانه acsf و گروه هفتم هارمالین با دوز ( mm50) به صورت داخل بطنی دریافت می¬کردند. در گروهای مذکور پس از اعمال تحریکات کیندلینگ ، کمیت¬های تشنجی ثبت می شدند. نتایج: در گروه¬ دوم ( دوز 5 میلی گرم به ازای یک کیلوگرم وزن حیوان) سی دقیقه پس از تزریق ،مدت زمان امواج تخلیه متعاقب (add) نسبت به سالین بطور معنی داری افزایش یافت(p<0.05). در گروه پنجم add تجمعی نسبت به گروه دریافت کننده سالین ،افزایش معناداری نشان داد (p<0.05) و مدت زمان تاخیری تا شروع مرحله 1 (s1l)نیز کاهش معناداری داشت (p<0.01) . در گروه هفتم ، مدت زمان تشنج (sd) نسبت به گروه دریافت کننده acsf افزایش معناداری نشان داد (p<0.01) و مدت زمان تاخیری تا شروع مرحله 1 (s1l) و مرحله چهار(s4l) نیز کاهش معناداری داشت (p<0.01) همچنین هارمالین توانست تعداد تحریکات لازم برای بروز مراحل دوم، سوم (p<0.05) چهارم و پنجم (p<0.01) تشنج را به طور معنا داری کاهش دهد. بحث:با توجه به نتایج به دست آمده در این پژوهش ، پیشنهاد می شود که هارمالین به واسطه تحریک گیرنده های nmda و مهار گیرنده های gaba باعث افزایش فعالیت نورونها و تولید پتانسیل عمل های با فرکانس بالا می¬شود و در نتیجه در مدل کیندلینگ آمیگدال اثر تشنجی دارد. کلمات کلیدی: تشنج، هارمالین، کیندلینگ، آمیگدال
سحر غلام نژاد مسعود فریدونی
نقایص جنینی توسط علل مختلفی ایجاد می¬شوند، تعداد زیادی از عوامل شیمیایی تراتوژنیک شناخته شده¬اند و بسیاری از آن¬ها به طور ویژه¬ای برروی بافت¬های معین و در زمان¬های بحرانی در طی رشد و نمو اثر می¬کنند. زولپیدم از دسته داروهای خواب¬آور جدید می¬باشد که با توجه به تغییرات وضعیت خواب در دوران بارداری در مادران باردار به طور گسترده استفاده می¬شود. هدف از مطالعه¬ی حاضر بررسی اثرات تراتوژنیک داروی زولپیدم بر تکوین بافت عصبی تلانسفال جنین موش صحرایی نژاد ویستار بوده است. مواد و روش¬ها: 12 سر موش صحرایی ماده¬ی بالغ باردار به¬طور تصادفی به چهار گروه کنترل، گروه زولپیدم با دوز mg/kg 5، گروه زولپیدم با دوز mg/kg 10، گروه زولپیدم با دوز mg/kg 20 تقسیم شدند. تزریق تیمار به صورت صفاقی از روز اول بارداری به¬مدت 10 روز انجام گرفت. در روز هجدهم بارداری، جنین¬ها از بدن مادر خارج و پس از انجام مراحل بافت¬شناسی، بافت عصبی نیمکره¬های مخ و بطن¬های طرفی به کمک نرم¬افزار image j مورد بررسی قرار گرفت. نتایج: علاوه بر کاهش معنی¬دار میانگین وزن جنین¬ها و همچنین اندازه¬ی سر جنین¬ها در دو گروه mg zol/kg10 و mg zol/kg20 در مقایسه با گروه کنترل (به ترتیب p<0.5 و p<0.01)، قد جنین¬ها نیز در گروه mg zol/kg20 کاهش معنی¬داری در مقایسه با گروه کنترل (p<0.01) داشته است. ضخامت بافت عصبی نیز در هر سه گروه در مقایسه با گروه کنترل کاهش نشان داد ولی این کاهش از لحاظ آماری معنی¬دار نبود. بحث و نتیجه¬گیری: داروی زولپیدم نتوانست اثر معنی¬داری بر ضخامت بافت عصبی داشته باشد اگرچه باعث کاهش ضخامت این بافت شده است. این اثر را شاید بتوان به اثرات دپلاریزاسیون نورون¬های سیستم عصبی مرکزی نسبت داد. این دپلاریزاسیون، با افزایش ورود کلسیم به سلول¬های عصبی ممکن است شرایط را برای القاء آپوپتوز و کاهش حجم لایه¬های عصبی در تلانسفال فراهم آورد.
الهام کیانی فر مسعود فریدونی
مقدمه : زولپیدم یک داروی خواب آور جدید با تاثیر آگونیستی بر روی گیرنده گاباa در سیستم عصبی مرکزی می¬باشد. خانم های باردار ممکن است زولپیدم را در طی بارداری مصرف کنند. در برخی از گزارش های آماری تعدادی از آثار تراتوژنیک این دارو گزارش شده است. هدف این مطالعه بررسی تاثیرات آناتومیکی و هیستولوژیکی زولپیدم بر روی شبکیه جنین موش صحرایی است. مواد و روش¬ها : موش¬های صحرایی ماده¬ی باردار به صورت تصادفی در 4 گروه قرار می¬گیرند:1.گروه کنترل با تزریق درون صفاقی سرم فیزیولوژیک، 2.گروه درمان شده با زولپیدم (5mg/kg به صورت درون صفاقی)، 3.گروه درمان شده با زولپیدم ( 10mg/kgبه صورت درون صفاقی)، 4.گروه درمان شده با زولپیدم (20mg/kg به صورت درون صفاقی) . سرم فیزیولوژیک و زولپیدم به صورت درون صفاقی از روز صفر بارداری به صورت متوالی به مدت 10 روز تزریق شدند. در روز هجدهم بارداری، جنین¬ها از رحم مادر خارج شدند و پس از اندازه¬گیری صفات آناتومیکی در داخل فیکساتور فرمالین قرار گرفتند. پس از فیکس شدن و انجام سایر مراحل بافت¬شناسی مطالعات هیستولوژیکی روی جنین¬ها صورت گرفت. نتایج : طی مطالعات آناتومیکی در گروه¬های آزمون کاهش وزن و کاهش اندازه¬ی قد نسبت به گروه کنترل مشاهده شد (*p<0.05 و p<0.01**). در مطالعات هیستولوژیکی افزایش میانگین ضخامت لایه¬های شبکیه در گروه¬های آزمون نسبت به گروه کنترل مشاهده شد ( ***p<0.001 ). بحث و نتیجه¬گیری : داروی زولپیدم مصرف شده توسط مادران باردار از جفت عبور می¬کند. این دارو با اثرات آگونیستی خود باعث افزایش عملکرد گیرنده¬ی گابا a می¬شود. از آنجائیکه این گیرنده در دوران جنینی باعث دپلاریزاسیون سلول¬ها و افزایش تقسیمات سلولی می¬شود ممکن است که افزایش عملکرد آن در سلول¬های شبکیه باعث تقسیمات بیشتر شده باشد و ممکن است علت افزایش ضخامت لایه¬های شبکیه گروه¬های دارویی نسبت به کنترل، همین افزایش عملکرد عمل دپلاریزه کننده¬ی گیرنده گابا a در حضور دارو باشد.
معصومه قلی پور چشمه گبلک مسعود فریدونی
پائین بودن بهره هوشی و وجود مشکلات آموزشی فراوان در زمینه ی آموزش کودکان سندروم داون ، اعمال مداخلات مناسب و غیرتهاجمی را در روند آموزش آن ها ایجاب می نماید. هم چنین تعیین میزان آستانه درد در ایشان، به عنوان یک تحقیق بنیادی، می تواند در تعیین میزان حساسیت های آن ها به درد و نیز تخمین مقدار مصرف متناسب دارو های مسکن، به حد لازم کمک نماید. ضمن اینکه با سنجش میزان احساس درد ، می توان یکی از وجوه مهم و قابل اندازه گیری مرتبط با احساس های پیکری در فرد را بدست آورد تا ، با این سنجش زمینه ای بهتر بتوان به بررسی های عملکردی فرآیند های توجه و یادگیری فرد، ورود پیدا نمود . در این پژوهش چگونگی احساس درد، میزان یادگیری و نیز مقدار توجه در کودکان مبتلا به سندروم داون، که تحت اثر مداخله ی تغییر رنگ محیط قرار گرفته اند، مورد بررسی قرار داده شده است. آنالیزهای آماری نشان داده است که آستانه درد در هر دو دست غالب و مغلوب ، در هر دو محیط نور عادی و صورتی رنگ ، در گروه سندروم داون در مقایسه با کودکان عادی به طور معنا داری بیشتر می باشد (p<0.0001 **** ( . در کودکان عادی میزان آستانه درد در دست غالب و در نور عادی اتاق در مقایسه با دست مغلوب بیشتر می باشد (p<0.01 ** ) . همچنین میزان آستانه درد در دست مغلوب هر دو گروه پژوهش در نور صورتی اتاق ، در مقایسه با نور عادی افزایش معنا داری داشته است (p<0.05 * (. میزان یادگیری در گروه سندروم داون در مقایسه با کودکان عادی در هر دو محیط نوری نیز کمتر است (p<0.0001 **** ) . افزایش میزان یادگیری کودکان عادی در نور صورتی در مقایسه با نور عادی مشاهده شد (p<0.001 *** ) . کمبود میزان توجه گروه سندروم داون در مقایسه با کودکان عادی در دو محیط نوری مشهود است (p<0.001 *** ) . بالا بودن میزان توجه در گروه سندروم داون (p<0.05 * (. و نیز کودکان عادی (p<0.001 *** ). در نور صورتی رنگ در مقایسه با نور عادی دیده می شود . بحث وجود نقایص شدید در بخش های قشر حسی و حرکتی مخ و نیز اختلالات شدید کمی و کیفی در ساختار و عملکرد گیرنده های حسی – پیکری ، که با کمک روش های عکسبرداری از سیستم عصبی کودکان عقب مانده ذهنی و همچنین نتایج حاصل از آزمون های مرتبط با اندازه گیری ظرفیت های عملکردی و حیاتی که در آنها بدست آمده است ، وجود بی دردی نسبی ایشان را در مقایسه با کودکان عادی (p<0.0001 **** ) ، را توضیح می دهد . همچنین بالاتر بودن معنا دار آستانه درد در دست غالب کودکان عادی در نور معمولی اتاق ، در مقایسه با دست مغلوب آنها (p<0.01 **) ، احتمالا مربوط است به استفاده بیشتر فرد از این دست و احتمالا ایجاد نوعی تطابق و سازش بیشتر در برابر محرک های درد زا ، به جهت کارایی بهتر عملکرد دست در طول مدت روز . افزایش بی دردی در دست مغلوب کودکان سندروم داون و عادی ، در نور صورتی در مقایسه با نور عادی اتاق (p<0.05 *) ، نیز احتمالا می تواند مرتبط با یکی از مسیرهای بالا روی درد ، یعنی مسیر نخاعی – مزانسفالی و ارتباط با هسته های آمیگدال و سیستم لیمبیک ، که خود با جنبه های هیجانی – ناخود آگاه درد ارتباط دارد ، باشد .همچنان که جنبه های هیجانی ، متاثر از شرایط خاص روحی – روانی و حسی فرد بوده و این خود احتمالا مرتبط با ادراک ناخودآگاه فرد از عوامل زمینه ای محیطی از جمله رنگ محیط ، و نیز برخاسته از نواحی قدیمی تر مغز و همچنین هسته های آمیگدال و ناحیه مزانسفال می باشد . در نتیجه ، این پدیده می تواند توضیحی برای تاثیر عوامل محیطی ، بر مقدار و نوع ادراک حسی فرد از میزان درد باشد ( erin e. et al 2007 ( . البته استفاده کمتر افراد از دست مغلوبشان و احتمالا کمتر بودن میزان تطابق در گیرنده های این دست ، می تواند تاثیر پذیری بیشتر احساس درد در دست مغلوب را در اثر عوامل زمینه ای محیطی ، از جمله رنگ محیط که خود برخاسته از نواحی قدیمی تر و ناخودآگاه مغز می باشد را نسبت به میزان اثر پذیری دست غالب فرد توضیح دهد ، به این معنی که نواحی قشری مغز ، احتمالا بر نوع و میزان درک درد در دست مغلوب ، به میزان کمتری اثر و دخالت داشته است . وجود نقایص شدید در نواحی مرتبط با توجه ، از جمله سیستم مشبک ساقه مغز ( rouba et al 2005) ، می تواند توضیحی بر کاهش شدید مقدار توجه در کودکان سندروم داون در مقایسه با کودکان عادی (p<0.001 *** ) ، باشد .اثر تقویت کنندگی نور صورتی رنگ در مقایسه با نور عادی (p<0.001 *** ) ، بر میزان توجه هر دو گروه پژوهش ، می تواند احتمالا مربوط به تاثیرات این رنگ بر سیستم عصبی و ایجاد برانگیختگی در فرد باشد ( torsten et al 2010 ) . البته میزان اثر پذیری کودکان سندروم داون ، و بروز تقویت توجه در آنها ، کمتر از کودکان عادی است . شاید کمبود قدرت دریافتی حسی – بصری و نیز وجود نقایص مغزی ، ادراکی و شناختی می تواند علت پدیده فوق باشد . نقایص مربوط به سیستم عصبی مرکزی به خصوص نواحی هیپوکامپ در کودکان سندروم داون ، توجیه کننده کمبود شدید یادگیری آنها در مقایسه با کودکان عادی (p<0.001 *** ) است . همچنین اثر تقویت کنندگی نور صورتی رنگ که خود جزء رنگهای گرم و انرژی بخش است ، در کودکان عادی در مقایسه با نور معمولی (p<0.001 *** ) ، بر اساس نتایج تحقیقات گذشته و نیز بررسی اثرات مربوط به محرک های بینایی که موجب افزایش قابلیت های حافظه ای افراد ، در انجام آزمون های مرتبط با حافظه ، و نیز اهمیت عملکرد بهتر نواحی هیپوکامپ مغز در افراد عادی ، که بنابر آنچه روانشناسان تحت عنوان "اثرات جنبه های ناخودآگاه مغز" ، عنوان نموده اند قابل توضیح است .
نسیبه محمدزاده ناصر مهدوی شهری
داربست¬ها جزء اصلی مهندسی بافت، جهت ایجاد بستر سه بعدی برای حمایت از رشد و تمایز سلول ها می¬باشند. اندازه و درصد تخلخل و همچنین روش ساخت داربست و مواد تشکیل دهنده آن، از عوامل موثر بر خواص مکانیکی داربست هستند. هدف از این مطالعه، بررسی برهم¬کنش بافت بلاستمای حاصل از لاله گوش خرگوش، با ماتریکس سلول¬زدایی شده شش قورباغه، می¬باشد. در این مطالعه فرض بر این است که شش قورباغه، بافتی شفاف و با ضخامت کم است و می تواند مدل مناسبی برای سلول¬زدایی باشد. بافت بلاستما تجمعی از سلول¬های تمایز نیافته است که قابلیت تقسیم را مشابه سلول¬های جنینی دارا می¬باشند و در ناحیه پانچ شده لاله گوش خرگوش تشکیل می¬گردد. در این پژوهش برای اولین بار اقدام به تولید داربست سه بعدی شش قورباغه (pelophylax ridibundus)شده و سپس حلقه بلاستمایی حاصل از لاله گوش خرگوش نیوزلندی، در اطراف آن مونتاژ گردید و میزان نفوذ و مهاجرت سلول¬های بافت بلاستمایی به سمت داربست، به کمک روش¬های بافت¬شناسی بررسی شد. به منظور حذف سلول¬ها از بافت شش قورباغه، از روش¬های فیزیکی و شیمیایی سلول¬زدایی، شامل انجماد-ذوب سریع و درصدهای مختلفی از شوینده یونی سدیم دودسیل سولفات (sds) در بازه های زمانی متفاوت، استفاده گردید. پس از تهیه داربست، بافت بلاستما با دو مرحله پانچ، با فاصله زمانی 48 ساعت، از گوش خرگوش به دست آمد. سپس ماتریکس¬های سه بعدی مونتاژ شده با بافت بلاستمای حاصل از پانچ لاله گوش خرگوش نژاد نیوزلندی (orytolagus cuniculus) در شرایط in vitro، به مدت 30 روز کشت داده شدند. در نهایت مطالعات بافت شناسی، جهت بررسی مهاجرت سلول¬های بافت بلاستما به داربست، در روزهای متفاوت پس از کشت انجام گرفت. مطالعات میکروسکوپی و آماده¬سازی نمونه¬ها بر اساس رنگ¬آمیزی¬های اختصاصی و همچنین نتایج بررسی با استفاده از میکروسکوپ الکترونی، حذف سلول¬ها از داربست و حفظ و حضور رشته¬های کلاژن و الاستین را در داربست آماده شده با استفاده از sds 5/0% (به مدت 24 ساعت) تأیید نمود و نتایج، حاکی از چسبندگی و مهاجرت سلول¬ها از بافت بلاستما به سمت ماتریکس مورد نظر بود. این بررسی نشان داد که داربست شش سلول¬زدایی شده قورباغه، با دارا بودن مولکول¬های مهمی از جمله الاستین و کلاژن، در القاء رفتارهایی مثل چسبندگی، مهاجرت و احتمالاً تمایز سلول¬های بافت بلاستما موثر بوده و ضمن حفظ ساختار و ترکیبات اصلی خود، می¬تواند به عنوان بستر مناسبی جهت بررسی رفتارهای سلولی و مدل مناسبی جهت کاربرد احتمالی در مهندسی بافت به کار رود. واژه های کلیدی: ماتریکس خارج سلولی، مهندسی بافت، شش قورباغه، سلول¬زدایی، داربست طبیعی، بافت بلاستما.
بهرام فرهادی مقدم مسعود فریدونی
زمینه و هدف: کانابینوئیدهای گیاهی در بیشترین مقدار خود و در فرم اسیدی توسط گلهای پایه ماده گیاه شاهدانه cannabis sativa تولید می شوند. مواد و روش ها: از گلهای پایه ماده شاهدانه عصاره های هیدروالکلی حرارت دیده دز mg/kg50و10و1، هیدروالکلی حرارت ندیده دز mg/kg50 و هگزانی حرارت دیده دز mg/kg50 تهیه و در حلال ( سالین+ اتانول+ توئین 80 با نسبت 1/1/8) حل شده و به صورت صفاقی به موش های صحرایی نر با محدوده وزنی 250-200 گرم تجویز گردید. گروه های فوق به همراه گروه کنترل و شم توسط آزمون های فرمالین، tail flick و تجویز کف پایی فرمالین (التهاب) قرار گرفتند. دز mg/kg50 عصاره هگزانی و هیدروالکلی گلهای حرارت دیده توسط آزمون های اضطراب، تعادل و فعالیت حرکتی مورد بررسی قرار گرفتند. دز mg/kg50 عصاره هیدروالکلی گلهای حرارت دیده به منظور تجویز نخاعی انتخاب و پس از معادل سازی بصورت محلول 0.01mg/10µl مورد تجویز قرار گرفت و اثر آن در آزمون های فرمالین، tail flick و تجویز کف پایی فرمالین آزمایش شد. نتایج: تجویز صفاقی دز mg/kg50 عصاره هیدروالکلی گلهای حرارت دیده بصورت معنی داری (p<0.001) موجب کاهش احساس درد در مراحل درد شیمیایی و ادم پا ناشی از التهاب شده است. تجویز صفاقی دز mg/kg50 عصاره هگزانی گلهای حرارت دیده بصورت معنی داری (p<0.05) آستانه درد حرارتی، (p<0.001) مراحل درد شیمیایی و ادم پای ناشی از تجویز کف پایی فرمالین را کاهش داده است. تجویز صفاقی دز mg/kg50 عصاره هگزانی گلهای حرارت دیده بصورت معنی داری میزان اضطراب (p<0.01) را افزایش، میزان فعالیت حرکتی (p<0.01) و زمان حفظ تعادل (p<0.001) را کاهش داده است. تجویز مرکزی محلول 0.01mg/10µl عصاره هیدروالکلی گلهای حرارت دیده بصورت قابل توجهی میزان آستانه درد حرارتی (p<0.01) را افزایش و مراحل حاد (p<0.001) و التهابی (p<0.01) درد شیمیایی و ادم ناشی از تجویز کف پایی فرمالین (p<0.01) را کاهش داده است. بحث و نتیجه گیری: احتمالاً در اثر حرارت و با خروج گاز دی اکسید کربن کانابینوئیدهای کربوکسیله به کانابینوئیدهای دکربوکسیله تبدیل می گردند. این ترکیبات به گیرنده های کانابینوئیدی ( ?cb?_2, ?cb?_1) و غیر کانابینوئیدی trpv_1 در سطح نخاع متصل شده و از راه های مختلف موجب کاهش درد می گردد: 1- فعال شدن این گیرنده باعث مهار آزادسازی گلوتامات و گاما-آمینوبوتریک اسید بعنوان میانجی های عصبی موثر در درد گردد. 2- اتصال کانابینوئیدهایی چون thc به گیرنده های ?cb?_2 می تواند منجر به کاهش درد های التهابی گردد. 3- همچنین کانابینوئیدها با اتصال به گیرنده های trpv_1 آن ها را غیر حساس می نمایند. 4- علاوه بر دلایل فوق تحقیقات نشان می دهد که کانابینوئیدهایی چون cbd می توانند با مهار بازجذب و آنزیم های تجزیه کننده کانابینوئیدهای درون زاد سطح آن ها بویژه aea را در بدن افزایش داده و از این طریق نیز سیستم اندو کانابینوئیدی را در جهت سرکوب درد فعال نمایند. علاوه بر درد، کانابینوئیدهای دکربوکسیله از مسیرهای مختلف بر کاهش حجم پای ناشی از تجویز کف پایی فرمالین موثر است. در پایانه فیبرهای عصبی c و a_? گیرنده های ?cb?_1 و trpv_1 حضور دارند. برادی کینین ها بعنوان میانجی التهابی با تولید camp موجب افزایش بیان آنزیم های cox2 و تولید پروستاگلاندین های e_2 می گردند که این ترکیبات نیز از طریق مسیر camp-pka حساسیت و فعالیت گیرنده های trpv_1 را افزایش می دهند. فعال شدن ?cb?_1 در اثر اتصال به کانابینوئیدها با مهار آنزیم آدنلیل سیکلاز و تولید camp همراه است که این مهار می تواند هم تولید cox2 و هم مسیر تأثیر برادی کینین ها را بر گیرنده های trpv_1 مهار نماید و از این طریق التهاب و دردهای التهابی را کاهش دهد. همچنین مهار تولید camp ناشی از فعالیت گیرنده ?cb?_1 در سلول پیش سیناپسی، می تواند با فعالسازی کانال های پتاسیمی و مهار ورود کلسیم به داخل سلول موجب هایپر پلاریزه گشتن سلول و مهار آزادسازی ماده p ، calcitonin gene related peptide (cgrp) و گلوتامات گردد. بعلاوه cbd با اتصال به گیرنده trpv_1 و غیر حساس نمودن آن حجم ادم پا را با کاهش می دهد.
جواد ساغروانیان مسعود فریدونی
زمینه و هدف: درد تجربه حسی و روانی ناخوشایند همراه با آسیب بافتی واقعی یا بالقوه است. پرداختن به مقوله درد و کشف داروهایی که موجب کاهش و یا تعدیل این پدیده شوند از اهمیت ویژه ای برخوردار است. گیاه کمای بیابانی از جمله گیاهان بومی ایران است که در طب سنتی به عنوان یک داروی ضد درد از آن یاد شده است. این گیاه حاوی انواع ترپن می باشد که در برخی موارد به طور جداگانه اثرات ضد دردی و ضد التهابی آنها به اثبات رسیده است. در این پروژه، اثرات ضد دردی و ضد التهابی گیاه کمای بیابانی (ferula szowitsiana) مورد بررسی قرار می گیرد. مواد و روش ها: از ساقه و برگ گیاه کمای بیابانی به روش خیساندن عصاره هیدروالکلی گرفته شد و از سالین،اتانول و توئین 80 (به نسبت8 : 1 :1) به عنوان حلال استفاده گردید. عصاره در دوز های mg/kg400، 200، 100، 50 تهیه شد وبه صورت داخل صفاقی به موش های صحرایی با وزن تقریبی 200-250 گرم تجویز گردید. گروه های مذکور همراه با گروه کنترل و گروه حلال مورد آزمون درد حرارتی (tail-flick) و درد شیمیایی (آزمون فرمالین) و التهاب ناشی از تجویز کف پایی فرمالین قرار گرفتند. به منظور تجویز نخاعی از غلظت معادل موثرترین دوز در تجویز داخل صفاقی(mg/kg400)، استفاده شد. برای بررسی مکانیسم عمل عصاره از نالوکسان (آنتاگونیست گیرنده های اپیوئیدی) استفاده شد. در نهایت به منظور بررسی اثرات جانبی عصاره، آزمون درد احشایی در مورد گروه های کنترل، حلال، mg/kg400 عصاره داخل صفاقی و غلظت معادل این دوز (µl10/ µg8) در تجویز نخاعی انجام شد. نتایج: عصاره هیدروالکلی کمای بیابانی به صورت وابسته به دوز منجر به کاهش درد شیمیایی در آزمون فرمالین و التهاب ناشی از تجویز کف پایی فرمالین شد و افزایش درد حرارتی را در آزمون tail-flick فقط در دوز های mg/kg 400 و200 عصاره به دنبال داشت (حداقل p<0.05). تفاوت معنی داری در احساس درد شیمیایی و التهاب میان تجویز داخل صفاقی دوز mg/kg 400 عصاره و غلظت معادل آن در تجویز نخاعی دیده نشد، بر خلاف تجویز صفاقی، در تجویز مرکزی افزایش در میزان درد حرارتی ایجاد نشد. تجویز نالوکسان (آنتاگونیست گیرنده های اپیوئیدی) اثرات ضد دردی و التهابی عصاره را در آزمون فرمالین معکوس نمود (حداقل p<0.01)، اما تفاوتی در میزان درد حرارتی عصاره ایجاد نکرد. نتایج حاصل از آزمون درد احشایی نیز نشان دهنده ایجاد درد احشایی در گروه دریافت کننده داخل صفاقی دوز mg/kg 400 عصاره نسبت به گروه های کنترل، حلال و دریافت کننده نخاعی غلظت µl10/ µg8 عصاره بود (p<0.001). بحث: به نظر می رسد عصاره هیدورالکلی گیاه کمای بیابانی با تاثیر بر روی گیرنده های اپیوئیدی مرکزی و همچنین آزاد سازی اپیوئیدهای اندوژن، منجر به کاهش درد شیمیایی و تا حدودی التهاب شده است. از طرفی می توان گفت درد احشایی ایجاد شده از طریق تجویز صفاقی عصاره احتمالا با حساس سازی گیرنده های trpv1 و یا ایجاد درد ارجاعی در ناحیه دم باعث کاهش آستانه درد حرارتی و پردردی در آزمون tail-flick گشته است.
فاطمه السادات ستوده مسعود فریدونی
تشنج، فعالیت همزمان مجموعه ای از نورون ها است و موجب بروز رفتارهای متفاوت اپی لپتیک می شود. بیماری صرع در حدود 3 درصد از مردم جهان دیده می شود و دسترسی به یک داروی ضد تشنج ضروری به نظر می رسد. گیاه کمای بیابانی از جمله گیاهان بومی ایران است که احتمالا به دلیل عوامل موجود درآن، اثر ضد تشنجی از آن انتظار می رود. این پروژه به بررسی اثرات گیاه کمای بیابانی بر تشنجات حاد و کیندلینگ شیمیایی به واسطه پنتیلن تترازول (ptz) می پردازد. عصاره هیدروالکلی گیاه کمای بیابانی به روش خیساندن آماده و در سالین، اتانول و توئین 80 به عنوان حلال حل شد. دوز های mg/kg400، 200، 100، 50 عصاره به موشهای صحرایی با وزن تقریبی 200-250 گرم تجویز شد. برای ارزیابی تشنج حاد، 30 دقیقه پس از تجویز عصاره، ptz در دوز mg/kg45 تجویز شد و به مدت 30 دقیقه رفتار تشنجی حیوانات پایش شد. گروه ها از نظر مدت زمان مراحل مختلف تشنج و زمان تاخیر تا بروز مراحل تشنج مورد ارزیابی و مقایسه با گروه ptz و حلال قرار گرفتند. موثرترین دوز عصاره در تشنجات حاد، برای کیندلینگ شیمیایی استفاده شد و نتایج در طی 12 روز متوالی تجویز دوز mg/kg 32 ptz، مورد بررسی قرار گرفت. به منظور بررسی میزان اثر عصاره، دوز mg/kg400 عصاره با داروی دیازپام در دوز mg/kg 5/0 مقایسه گردید و در نهایت برای بررسی عوارض احتمالی عصاره گیاه، گروه های کنترل، حلال عصاره، دیازپام و mg/kg400 عصاره تحت آزمون های میله چرخان، ماز صلیبی مرتفع و ماز فضای باز قرار گرفتند. دوز mg/kg400 عصاره بیشترین تاثیر را در کاهش مدت زمان مراحل مختلف و افزایش در زمان تاخیر تا بروز تشنج حاد نشان داد (حداقل p<0.05). این دوز منجر به ایجاد 2 روز تاخیر در روند کیندلینگ شیمیایی گردید و شدت تشنجات را نیز کاهش داد. دیازپام باعث کاهش معنی دار مدت زمان تشنج در مرحله 4 و افزایش معنی دار زمان تاخیر تا بروز تشنج مرحله 3 در مقایسه با دوز mg/kg 400 عصاره شد (حداقل p<0.05). در نهایت بررسی عوارض گیاه نشان داد که عصاره در دوز mg/kg400 منجر به کاهش تحرک و اضطراب نسبت به گروه کنترل و دیازپام شده است و تاثیری بر تعادل حرکتی نداشته است. با توجه به حضور عوامل تاثیر گذار برسیستم اپیوئیدی در عصاره گیاه، شاید بتوان گفت که احتمالا عصاره با تاثیر بر روی سیستم اپیوئیدی، مهار سیستم گلوتاماترژیک و تحریک سیستم گاباارژیک اثرات ضد تشنجی بروز داده است. از طرفی، عصاره گیاه احتمالا به دلیل داشتن عوامل آرام بخش و تاثیر این مواد بر گیرنده های سروتونینی و دوپامینی و مهار آنها منجر به کاهش تحرک و اضطراب گردیده است.
سپیده قادری ناصر مهدوی شهری
سلول ها و بافت های جانوری توسط شبکه پیچیده ای از ملکول های گوناگون به نام ماتریکس خارج سلولی که رفتارهای سلولی مثل تکثیر٬ تمایز و مهاجرت سلولی را کنترل می کند٬ حمایت می شوند. داربست های بیولوژیک تشکیل یافته از ماتریکس خارج سلولی معمولا برای انواع کاربردهای جراحی ترمیمی و به طور گسترده ای در استراتژی های پزشکی ترمیمی برای جایگزینی بافت ها و اندام ها استفاده می شوند. با وجود تمام پیشرفت های صورت گرفته در زمینه مهندسی بافت به خصوص در ارتباط با طراحی و ساخت داربست های مناسب٬ بارگذاری سلول ها درون داربست هنوز به عنوان یک مشکل جدی مانع از حصول اهداف نهایی در مهندسی بافت است. در این مطالعه استخوان جمجمه موش صحرایی سلول زدایی شده به عنوان یک سلول زدایی استخوان جمجمه موش صحرایی با استفاده از روش های فیزیکی٬ آنزیمی و شیمیایی به ترتیب توسط نیتروژن مایع٬ تریپسین 25/0 % به مدت 18 ساعت و sds 2% به مدت 20 ساعت صورت گرفت. سپس داربست های سه بعدی تهیه شده با تعداد 105×5 سلول در دو گروه٬ یک گروه محیط کشت واجد مواد تمایزی به استئوبلاست (β-گلیسرول فسفات٬ اسید آسکوربیک و دگزامتازون) و گروه دیگر فاقد آن٬ کشت داده شدند. نمونه ها در هفته های اول تا چهارم بعد از کشت مورد بررسی های هیستولوژیکی قرار گرفتند. مطالعات میکروسکوپی داربست با رنگ آمیزی های مختلف٬ حذف سلول ها و حفظ رشته های کلاژن را تایید نمودند. با مطالعه رفتار سلول ها در هفته های مختلف کشت٬ چسبندگی٬ مهاجرت و تکثیر سلول هایl929مشاهده گردید. همچنین در حضور محیط کشت تمایزی٬ کلسیم سازی توسط سلول های تمایز یافته با رنگ آمیزی آلیزارین رد تایید شد. اگرچه در عدم حضور محیط کشت تمایزی٬ از هفته دوم به بعد نیز تمایز و کلسیم سازی به مقدار کمی وجود داشت. نتایج نشان داد که ecm به جا مانده از استخوان جمجمه موش صحرایی٬ داربست مناسبی برای استقرار٬ رشد و تمایز سلول های l929 می باشد. همچنین حضور محیط کشت تمایزی برای تسریع و افزایش تمایز ضروری است.
الناز خراسانیان مسعود فریدونی
کپسایسین، ماده موثره موجود در فلفل های قرمز با تخریب پایانه های اعصاب حسی در دوره حساس پس از تولد دارای پتانسیل اثرگذاری بر ساختار و عملکردهای مغزی می باشد. این تحقیق به بررسی اثرات تکوینی عصاره هیدروالکلی گل های حرارت دیده ی شاهدانه بر تشنجات حاد القا شده با ptz در موش های صحرایی بیست روزه به تنهایی و یا تحت تجویز نوزادی کپسایسین می پردازد.
سمانه افروزی رستگار مسعود فریدونی
صرع اختلال عصبی مزمن و شایعی است که با وقوع مکرر حملات ناگهانی ناشی از اختلال در نورون روی می دهد. با توجه به مزمن بودن صرع و عوارض جانبی داروهای شیمیایی، استفاده از داروهایی با منشأ گیاهی گسترش زیادی یافته است. گیاه دوپایه شاهدانه از گیاهان طبی قدیمی است که در طب سنتی برای درمان بیخوابی، حالت تهوع، حملات تشنجی و تسکین درد استفاده می شده است. این گیاه به دلیل دارا بودن فیتوکانابینوییدها خواص ضد صرعی از خود بروز می دهد. گلهای پایه ماده دارای بیشترین مقدار فیتوکانابینوییدها می باشد. بنابراین، در این تحقیق اثر عصاره هیدروالکلی این گیاه بر روی حملات تشنجی القاء شده با ماده تشنج زای پنتیلن تترازول در 14 روزگی موشهای صحرایی مورد بررسی قرار گرفته است.
سمیه آذین ناصر مهدوی شهری
در این پژوهش، بعد از نمونه برداری و تهیه دیسک بین مهره ای گاو، سلول زدایی با استفاده از روش های فیزیکی (ذوب و انجماد سریع) و شیمیایی(استفاده از سدیم دودسیل سولفات 1/5% در بازه زمانی 24 ساعت) انجام شد. سپس داربست درون بافت بلاستمایی حاصل از پانچ لاله گوش خرگوش قرار داده شده و در محیط کشت به مدت 30 روز نگهداری گردید. برهم کنش های بین بافت بلاستما و داربست در بازه های زمانی 5 روزه و به کمک روش های بافت شناسی مطالعه شد.مطالعات بافت شناسی و همچنین بررسی توسط میکروسکوپ الکترونی، علاوه بر تأیید حذف سلول ها از بافت همراه با حفظ کلاژن و محتوای ecm درون داربست، چسبندگی، مهاجرت و احتمالاً تکثیر و تمایز سلول های بلاستمایی در داخل داربست را نیز نشان دادند
الهام عابدین ناصر مهدوی شهری
در این تحقیق برای اولین بار در ایران از ماتریکس کلسیم زدایی شده و سلول زدایی شده ی استخوان اپی فیز انسانی به عنوان داربستی جهت بررسی رفتار سلول های چسبنده ی مغز استخوان موشی (rabmcs) استفاده گردید. همچنین اثر ماتریکس بر تمایز سلول ها در محیط تمایزی و غیر تمایزی بررسی شد.
مسعود فریدونی ابوالحسن احمدیانی
چکیده ندارد.
اعظم شفایی علی مقیمی
چکیده ندارد.
zahra زهرا مسعود فریدونی
مقدمه: مطالعات زیادی نشان می دهند تجویز حاد و مزمن دگزامتازون دارای اثرات پر دردی و ضد التهابی می باشد و استرس نیز اثرات متفاوتی چون بی دردی،پردردی و ضد التهابی را نشان می دهد اما این اثرات بر روی nociceptionدرغیاب فیبر های cکار نشده است. در مطالعه حاضر نقش فیبرهای c در اثرات بی دردی(analgesic )، پردردی(hyperalgesic )، التهابی(proinflammatory ) و ضدالتهابی(anti-inflammatory ) دگزامتازون و استرس از طریق آزمون های مختلف درد و آزمون سنجش ادم القا شده ناشی از التهاب ، مورد بررسی قرار گرفته است. روش ها: از موش های صحرایی نر ویستار(200-250 g) استفاده کردیم. استرس شنای اجباری (10 دقیقه در روز) در آب (18±1 ?c)به عنوان استرس حاد و استرس شنای اجباری تکرار شده روزانه به عنوان استرس مزمن در نظر گرفته شد. همچنین تک دوز دگزامتازون (2mg/kg i.p) به عنوان دگزامتازون حاد و تکرار سه روزه به عنوان دگزامتازون مزمن در نظر گرفته شد. تیمار نوزادی با کپسایسین برای کاهش فیبرهای c استفاده شد. آستانه درد حرارتی با استفاده از آزمون tail flick بررسی شد. آزمون فرما لین برای سنجش شیمیایی و پلتیسمومتری برای ادم پنجه استفاده شد. نتایج: استرس حاد در گروه c-normal، درد و التهاب را کاهش داد و در گروه c-lesion، بی دردی عمیق تری را در آزمون tail flick و فرمالین ایجاد کرد اما بر روی التهاب اثری نداشت. استرس مزمن در گروه c-normal پر دردی نشان داد اما بر روی التهاب اثری نداشت و در گروه c-lesion بی دردی ناشی از کاهش فیبرهایc را تقویت کرد اما بر روی آزمون tail flick و التهاب اثری نداشت. دگزامتازون حاد در گروه c-normal در آزمون tail flickپر دردی نشان داد اما درد و التهاب ناشی از فرمالین را کاهش داد. در گروه c-lesion ، دگزامتازون حاد بی دردی ناشی از کاهش فیبرهایc را تقویت کرد و اثر فیبرهای c در کاهش درد و التهاب را تضعیف کرد. دگزامتازون مزمن در گروه c-normal در هر دو آزمون tail flick و فرمالین پر دردی ایجاد کرد و التهاب را کاهش داد اما در آزمون فرمالین و tail flick در گروه c-lesion، بی دردی ناشی از کاهش فیبرهایc را تضعیف کرد. بالاخره، اثر ضد التهابی قوی تری را نشان داد. نتیجه گیری:پس از کاهش فیبرهای c درد حرارتی و شیمیایی در استرس حاد کاهش یافت. کاهش فیبرهای c بر روی درد حرارتی و شیمیایی در استرس مزمن و بر روی درد شیمیایی در دگزامتازون حاد اثر داشت و همچنین توانست درد شیمیایی و التهاب را در دگزامتازون مزمن کاهش دهد. بطور خلاصه، فیبرهای c برای اثرات استرس و دگزامتازون ضروری است.
زهرا علی زاده مسعود فریدونی
مقدمه: مطالعات زیادی نشان می دهند مرفین در دوز mg/kg10 اثر بی دردی و ضد التهابی و در دوز ?g/kg 1 اثر پر دردی و تشدید التهاب از خود نشان می دهد. علاوه بر این وجود گیرنده های اوپیوئیدی بر روی فیبرهای آوران اولیه و به ویژه فیبرهای c ثابت شده است. با توجه به نقش فیبرهای c در انتقال محرکهای آسیب رسان و وجود گیرنده های اوپیوئیدی ? روی این فیبرها ، مطالعه حاضر ، نقش فیبرهای c در اثرات بی دردی(analgesic )، پردردی(hyperalgesic )، التهابی(pro-inflammatory ) و ضدالتهابی(anti-inflammatory ) مرفین از طریق آزمون های مختلف درد و آزمون سنجش ادم القا شده ناشی از التهاب پرداخته است. مواد و روش ها: از موش های نر نژاد ویستار در محدوده وزنی 180 تا 200 گرم استفاده شد. جانوران بالغ در سه گروه کنترل، شم( دریافت حلال کپسایسین نوزادی) و تجربی( دریافت کپسایسین نوزادی) قرار گرفتند.جانوران به دو زیر گروه تقسیم شدند( 7= n ). جانوران هر زیر گروه به طور جداگانه تحت تزریق داخل صفاقی تک دوز mg/kg 10 ، ?g/kg 1 و یا سالین قرار گرفتند. شدت محرک های درد به وسیله آزمون tail flick قبل و 30 دقیقه بعد از تزریق و نیز نتایج حاصل از آزمون فرمالین و ادم ناشی از تزریق کف پایی فرمالین، بین گروه دارای فیبرهای c (c- normal) و گروه با گاهش فیبرهای c ( c- lesion ) مقایسه شد. یافته ها: نتایج نشان داد که در هر دو گروه c-normal و c-lesion ، دوز mg/kg 10 مرفین اثر بی دردی و ضد التهابی و دوز ?g/kg1 آن در گروه c-normal اثر پر دردی و تشدید التهاب داشته است. در گروه c-lesion دوز ?g/kg1به جز در مرحله اول آزمون ( فاز نوروژنیک) در سایر آزمون های درد ، اثرات پردردی و تشدید التهاب این دوز کاهش یافته است. نتیجه: به نظر می رسد با کاهش تعداد فیبرهای c ، میزان انتقال درد نیز کاهش می یابد. بنابراین اثر آنالژزیک دوز mg/kg 10 مرفین افزایش و اثر پردردی دوز ?g/kg1 کاهش می یابد. افزایش اثرات بی دردی و ضد التهابی دوز بالا و کاهش اثرات پر دردی و تشدید التهاب دوز فوق العاده پایین مرفین احتمالا به دلیل عملکرد سیستم اوپیوئیدی و سلول های ایمنی است.