نام پژوهشگر: جمشید شهاب پور
رامین هادوی احمد مظاهری
شهر مشهد بزرگترین شهر زیارتی کشور می باشد که بین مدار جغرافیایی /15 ?36 تا /22 ?36 عرض شمالی و/20 ?59 تا /40 ?59 طول شرقی قرار گرفته است. در این تحقیق، به بررسی میزان آلودگی آب های زیرزمینی شهر مشهد به سه فلز، سرب (pb)، جیوه (hg)، کادمیوم (cd) و کروم (cr) و نیز شبه فلز آرسنیک (as) در سفره آب زیرزمینی شهر مشهد و مقایسه مقادیر آن ها با استانداردهای بین المللی آب شرب پرداخته شده است. نمونه های بسیاری از نقاط مختلف شهر جمع آوری شد و توسط دستگاه جذب اتمی (aas)، تجزیه شدند. بر اساس این داده ها، نقشه های هم غلظت این عناصر ترسیم گردید. با مقایسه ای که بین نتایج حاصل از تجزیه این عناصر با مقادیر مجاز (mcl) صورت پذیرفت، مشخص گردید که میزان غلظت آرسنیک در حد مجاز بوده ولی مقدار سرب، کروم و کادمیوم در آب برخی از نقاط شهر بسیار بالاتر از حد مجاز می باشد. منبع آلودگی را می توان فاضلاب های شهری و صنایع متعدد موجود در منطقه که از طریق چاه های جاذب دفع فاضلاب می شوند و سنگ های افیولیتی در جنوب شهر دانست. برای ارزیابی آلودگی آب زیرزمینی شهر مشهد، از ضریب کیفیت مجاز و شاخص فلزی (mi) استفاده شده است. نتایج حاصل از این بررسی نشان دهنده افزودگی بیشتر سرب (pb) در اکثر نمونه ها نسبت به بقیه عناصر است. میزان شاخص فلزی (mi) برای عناصر مذکور در تمامی نمونه ها بالاتر از یک می باشد.
محمد خالقی جمشید شهاب پور
بررسی مناطق دگرسانی در کانسارهای مس پورفیری با استفاده از روشهای دورسنجی به طوریکه بارزسازی این مناطق با استفاده از روش هائی چون:روش خلوص پیکسل،روش فیلت گذاری تطبیقی،روش طبقه بندی نظارت شده و ........انجام می گیرد.به طوریکه در روش خلوص پیکسل که روش دقیق تری نسبت به بقیه روش ها می بتشد به طوریکه میزان صحت این روش 76.92 درصد می باشد.
کورس حشمت بهزادی جمشید شهاب پور
این رساله شامل مجموعه ای از مطالعات فلززایی و بررسی مدل کانسارسازی بر روی ذخایر کرومیت، ذخایر احتمالی فلزات گروه پلاتین و ذخایر منگنز در نواحی افیولیتی و اولترامافیک های مهم در استان کرمان و مقایسه آن ها در این نواحی می باشد. این نواحی مطالعاتی شامل افیولیت های شمال بافت و ادامه آن در سمت جنوب بافت (حوالی دره پهن)، محدوده اولترامافیک های آبدشت، صوغان و سیخوران (منطقه اسفندقه) و در نهایت اولترامافیک های فاریاب را شامل می شود، که این نواحی در یک محدوده جغرافیایی گسترده ای واقع شده اند. مطالعات زمین شناسی و مطالعات ژئوشیمیایی انجام شده بر روی کانی ها و کانسنگ های کرومیت و سنگ ها در نواحی اسفندقه و فاریاب، نشانگر آن می-باشد که این توده های اولترامافیک عموماً دونیتی- پریدوتیتی متعلق به پالئوزوئیک، در وضعیت مشابهی تشکیل و جایگزین شده و علی رغم آنکه واحدهای سنگی بخش فوقانی یک مجموعه افیولیتی در آن ها موجود نمی باشد، ولی منشأ ذخایر کرومیت موجود در آن ها با توجه به ترسیم داده های ژئوشیمیایی در نمودارهای مربوطه، در محدوده ذخایر نوع آلپی قرار می گیرند. ضمناً بررسی نمودار تغییرات v در برابر ti در ذخایر کرومیت این نواحی و همچنین بررسی سایر مشخصات ژئوشیمیایی کانسنگ های کرومیت نواحی مختلف بافت، اسفندقه و فاریاب نشانگر آن می باشد که ذخایر کرومیت این مناطق عموماً دارای منشأ پریدوتیت های گوشته ای و در مواردی ماگمای بونینیتی می باشد. به علاوه فراوانی نسبی بیش از ppb100 از عناصر ipge در کرومیت های هر سه این نواحی نیز بیشتر با منشأ بونینیتی ماگمای سازنده آن ها سازگاری نشان می دهد. مطالعات نشان می دهد که در مناطق اسفندقه و فاریاب ذخایر کرومیت ابتدا به صورت لایه های محدودی و در بین لایه های دونیتی تشکیل شده اند، ولی این لایه های محدود به دلیل عملکردهای تکتونیکی و خصوصاً عملکرد گسل های برشی شکسته شده و به شکل عدسی تظاهر می کنند. در منطقه بافت کلیه توالی افیولیتی علی رغم تکتونیزه شدن موجود بوده و در این منطقه نیز تمرکز عدسی ها و لایه های منقطع کرومیت عموماً در داخل زون های برشی موجود در سرپانتینیت ها و به موازات ساختارهای صفحه ای مشاهده می شود. مطالعات ژئوشیمی اکتشافی بر روی عناصر گروه پلاتین نشان می دهند که میانگین مجموع عیار عناصر pt و pd در این نواحی به ترتیبppb 2/4، 120و 34 می-باشد. در حوالی سیخوران اسفندقه در دو محدوده شامل یک زون دونیتی عموماً حاوی پیریت های نیکل دار و همینطور همراه با عدسی های کرومیت با بافت نودولار این منطقه، نمونه هایی با عیار مجموع pt+pd معادل 2 تا ppm 5/2 مشاهده می گردد. در منطقه فاریاب نیز تمرکزات غیر عادی در دستک 50 متری در تونل فطر 6 و حوالی کارگاه برکت با عیار ppm 4/0 قابل مشاهده است. بین مقادیر عیار cr و ir نیز در اکثر موارد یک همبستگی مثبت وجود داشته و عیار ipge در تمامی ذخایر مناطق بافت، اسفندقه و فاریاب بالغ بر چند صد ppb بوده که این افزایش عیار می تواند نشانگر منشأ عموماً بونینیتی ماگماهای سازنده در همه این سه منطقه باشد، که شاخص وجود ذخایر کم عیار فلزات ipge در زون-های کرومیت دار هر سه این نواحی نیز می باشد. در محدوده افیولیت های بافت در حوالی گوغر و منطقه گوشک و بنه-هووئیه نیز ذخایر متعددی از mn شناسایی شده که عموماً بصورت عدسی ها و یا لایه هایی بر روی واحدهای بازالتی اسپیلیتی و یا در بین آن ها تشکیل شده است که مطالعات ژئوشیمیایی و بافتی- ساختاری، منشأ عموماً بروندمی زیر دریایی را برای آن ها پیشنهاد می کند.
غلامرضا میرزابابایی جمشید شهاب پور
تحلیل ساختاری داده های بدست آمده بر پایه ی روش های سنجش از دور در منطقه ی مطالعاتی، تعداد زیادی از ساختارهای حلقوی، خطی و گسلی مرتبط با کانه زایی مس غیر همزمان(epigenetic) و بویژه پورفیری، آشکار نموده است. به نظر می رسد که بعضی از این ساختارها نقش ساختمانی- کنترلی مهمی بر زایش و قرار گیری منطقه ای کانسار های مس پورفیری و بعضی از نشانه های معدنی جدید از مس در یک موقعیت زمین ساختی مرتبط با فرورانش، ایفا کرده اند. ساختارهای حلقوی روند عمومی شمال غرب- جنوب شرق دارند و به سه نوع دیده می شوند: حلقه های با ابعاد بزرگ، حلقه های کوچک و کراترهای آتشفشانی. ساختارهای حلقوی بزرگ، ظاهراً در ارتباط با ساختمان های درونی با ابعاد بزرگ می باشند و احتمالاً در واکنش به حرکات قائم تشکیل شده اند. حضور ساختمان های درونی با ابعاد بزرگ (نظیر یک زبان? جبه ای) با استفاده از نقش? آنومالی گراویت? برجا و نقش? ضخامت پوسته ای، قابل استنتاج است. ساختارهای حلقوی، اشکال حلقوی یا بیضوی دارند که بر روی تصاویر ماهواره ای قابل تشخیص می باشند. ارتباط مشخصی بین موقعیت جغرافیایی کانسارها و نشانه های معدنی مس و ساختارهای حلقوی بزرگ، دیده می شود بگونه ای که از مجموع 33 کانسار و نشان? معدنی مس در نیم? جنوبی کمربند فلززایی کرمان تعداد 30 کانسار و نشان? معدنی، بصورت محاط(محصور) در داخل اشکال حلقوی و بیضوی با ابعاد بزرگ قرار گرفته اند. به نظر می رسد که حلقه های کوچکتر، اثرات سطحی توده های نفوذی باشند که در عمق، کانه زایی کرده اند و در اطراف بعضی از کانسارها (نظیر میدوک) به تعداد زیادی دیده می شوند. ارتباط مثبت و مشخصی بین محل تقاطع خط واره ها و ساختارهای حلقوی کوچک وجود دارد؛ همچنین انطباق مثبتی بین تراکم حلقه های کوچک و مقادیر بالای فاکتور خط وارگی دیده می شود. خط واره ها در این منطقه به تعداد زیادی و با طول های مختلفی قابل تشخیص می باشند. در این مطالعه، مقادیر فاکتور خط وارگی برای نواحی جنوبی کمربند فلززایی کرمان (حد فاصل کوه لاله زار و جنوب جبال بارز) و نیز محور آبدر-دهج محاسبه شده است و نقشه های کانتوری خط وارگی نواحی مذکور، رسم گردیده اند. بیشتر کانسارها و نشانه های معدنی مس در نواحی مرکزی و شمالی کمربند فلززایی کرمان (دهج-ساردوئیه)، بر روی آتشفشان های نوع چینه ای و در نواحی با مقادیر بالای فاکتور خط وارگی دیده می شوند. در نواحی جنوبی، ارتباط نزدیکی بین گسل ها و کانسارها دیده می شود. بنابراین، یک مطالعه ی جامع از ساختارهای حلقوی، گسل ها و ساختار های خطی (و بویژه ارتباط بین این ساختارها) می تواند بعنوان یک ابزار اکتشافی ساختمانی مناسب در مراحل اوّلیه پی جویی در این منطقه، بشمار آید.
زینب ذاکرین پور ناصر حافظی مقدس
استان گلستان به دلیل موقعیت خاص خود دارای جاذبه های گردشگری فراوانی می باشد که سبب افزایش تردد در جاده اصلی این استان گردیده است. آب و هوای مساعد آن عامل توسعه کشاورزی است که اغلب آن ها در زمین های رسی واقع شده اند. تمرکز شهرها نیز در طی مسیر بوجودآمده است. وجود محیط های انسانی ذکر شده و واحدهای شیستی، پریدوتیتی و شیلی واقع در جنوب می توانند منشا برخی عناصر سنگین در منطقه باشند. بافت غالب خاک در طی مسیر، لومی رسی و لوم سیلتی رسی می باشد. تعداد 101 نمونه از خاک حاشیه جاده برداشت و به روشicp مورد آنالیز فلزات سنگین قرار گرفت. پارامترهای فیزیکوشیمیایی خاک نیز تعیین گردید. فلزات as، mo، co، cr، cu، zn ، pb، cd و ni مورد مطالعه قرار خواهند گرفت. از بین پارامترهای فیزیکوشیمیایی خاک ph و tnv در تمرکز فلزات نقش بیشتری را نشان می-دهند؛ گرچه تغییرات ph محدود می باشد؛ اما بیشترین مقدار این دو عامل در غرب و جنوب غرب گرگان می باشد. در جنوب غرب مسیر، ماده آلی بیشتری وجود دارد. مقادیر آرسنیک و مولیبدن در نمونه های کشاورزی و صنعتی؛ cd در محیط کشاورزی و جاده ای حداکثر مقادیر را نشان می-دهند. pb در صنعتی و جاده ای، zn در طبیعی و جاده ای حداکثر مقادیر را دارا می باشند. بررسی آنالیز خوشه ای و فاکتور آنالیز استخراج شده (مجموع واریانس25/78) نشان می دهد همبستگی بسیاری بین عناصرpb و zn وجود دارد؛ این همبستگی نیز بین cu،cr، ni وco مشاهده می شود و نشانگر منشا مشترک احتمالی این عناصر است. آنالیز خوشه ای نمونه های جاده ای همبستگی بالای سرب و روی نشان می دهد. محاسبه شاخص بار آلودگی مقادیر کمتر از 2 دارد و بیانگر آلودگی نسبی در منطقه می باشد. بار آلودگی در نمونه های جاده ای در محل تقاطع مسیرها بیشتر می شود. نقشه های پهنه بندی شدت آلودگی نشان می دهد عناصر کروم، کبالت و مس در جنوب-غربی استان تمرکز بالایی دارند. در نقشه بار آلودگی کل مشاهده می شود تمرکز آلودگی در محل تمرکز شهر ها و تقاطع جاده ها بالا می باشد. نقشه پهنه بندی عناصری مانند سرب، روی و کادمیوم و نسبتاً نیکل که از این الگوی کلی پیروی می نمایند، می توانند تاثیر بیشتری از محیط انسانی پذیرفته باشند. با دور شدن از جاده بطور کلی بار آلودگی کاهش می یابد. در فاصله کمتر از یک کیلومتر جاده مقادیر سرب و روی بیشتر می باشد.
بهرام بهرام بیگی جمشید شهاب پور
دورسنجی ابر طیفی یکی از ابزار های نوین، کارآمد و پیشرفته در مدل سازی الگوی طیفی مواد سطح زمین به حساب می آید. تشخیص انواع کانی های رسی و دگرسانی مرتبط، از مراحل مهم پی جویی بسیاری از کانسارهای گرمابی محسوب می شود و استفاده از توانایی سنجنده های ابرطیفی در این راستا کارگشا است. تصاویر ابر طیفی سنجنده هایپریون حاوی اطلاعات بسیار غنی از سطح زمین در 242 باند ظریف و پیوسته می با شند. البته در این میان عوامل جوی متعددی وجود دارند که محتوای اطلاعات طیفی بعضی از باندها را آلوده می کنند؛ نتیجتاٌ برای استخراج حداکثر میزان اطلاعات در بهینه ترین حالت از یک تصویر ابرطیفی، انجام تصحیحات جوی مرحله ای اجتناب ناپذیر است که منجر به تصحیح اطلاعات باندهای آلوده شده به وسیله عوامل جوی می شود. تصحیحات جوی با دو روش داده پایه و صحنه پایه بر روی تصاویر قابل اعمال هستند. در بخشی از مطالعه حاضر به بررسی نتایج حاصل از دو روش صحنه پایه تصحیح جوی آنی(quac) و روش میانگین نسبی بازتاب ها (iarr) بر روی تصویر هایپریونِ زون آرژیلیک در منطقه آتشفشان مساحیم پرداخته شده است. به منظور ارزیابی نتایج حاصل از روش های صحنه پایه مذکور، از مطالعات طیف نگاری صحرایی و روش تصحیح داده پایه خط تجربی انطباق (elm) استفاده شده است. مقایسه مورد نظر با استفاده از روش نقشه بردار زاویه طیفی و محاسبه اختلاف زاویه ای طیف تصاویر تصحیح شده و طیف صحرایی انجام شد. نتایج بدست آمده بیان گر ضریب صحت عامل 58/74 درصد برای تصویر تصحیح شده به روشiarr و ضریب صحت عامل 5/35 درصد برای تصویر تصحیح شده به روش quac می باشد؛ و این در حالی است که تصحیح داده پایه elm نیز با اتکا به داده های طیف نگاری صحرایی ضریب صحت 58/74 درصد را نشان می دهد. بنابراین در تفکیک زون آرژیلیک در مناطق نیمه خشک، تصحیح جوی iarr پیش پردازشی مناسب و کم هزینه جهت بازیافت اطلاعات طیفی داده های ابرطیفی به حساب می آید. روش های پردازش تصاویر ماهواره ای را می توان به دو گروه آمار پایه و طیف مبنا تقسیم نمود. در بخش دیگری از مطالعه حاضر به بررسی نتایج حاصل از هر دو نوع روش پردازش تصویر و مقایسه ضریب صحت هر کدام در برابر داده های صحرایی پرداخته شده است. مطالعات میدانی و آزمایشگاهی شامل بررسی نقاط با حداکثر شدت دگرسانی، طیف نگاری، آزمایش xrd و مطالعه مقاطع میکروسکپی نمونه های سنگی برداشت شده از منطقه می شود. روش های پردازش تصویر sam و pca به ترتیب به عنوان روش های طیف مبنا و آمارپایه بر روی تصویر هایپریون زون آرژیلیک در منطقه آتشفشان مساحیم اعمال گردید. روش mtmf نیز به عنوان روشی که علاوه بر استفاده از طیف مرجع اصول آماری تصویر را نیز درگیر پردازش می کند، مورد بررسی قرار گرفت. محاسبه ماتریس صحت و تعیین ضریب صحت عامل مناطق حداکثر امکان در روش های sam، pca و mtmf ضریب 58/74درصد برای پردازش با روش sam و ضرایب 42/25 و 61 درصد به ترتیب برای مناطق حداکثر امکان در روش های pca و mtmf را نشان می دهد. بنابراین استفاده از روش های طیف مبنا در پردازش تصاویر ابر طیفی پیشنهادی مناسب جهت مطالعات دورسنجی سطح زمین با استفاده از داده های سنجنده هایپریون به حساب می آید. بررسی کمی نتایج حاصل از روش های پردازشی sff ، lsu ، کلاسه بندی شبکه عصبی و svm نیز بر روی داده های هایپریون زون آرژیلیک در منطقه آتشفشان مساحیم به ترتیب ضرایب صحت عامل 72 درصد، 61 درصد، 57 درصد و 4/64 درصد را بدست می دهد که نشان دهنده برتری روش هایی است که بیشتر بر مبنای شباهت الگوی طیفی بنا نهاده شده اند. بررسی اثر کاهش نویز بر روی پردازش های sff، lsu و sam نشان دهنده اثر مثبت این عمل بر روی نتایج پردازش های ابر طیفی می باشد؛ به گونه ای که هر چند در نتایج روش های sam و lsu تغییر چندانی مشاهده نشد اما ضریب صحت عامل روش sff با اعمال کاهش نویز از 72 درصد به بیش از 74 درصد می رسد.
علی الهی جمشید شهاب پور
ارائه مدل جدید و بدیع در اکتشاف مواد معدنی امری ضروری و لازم است در این تحقیق؛ تعیین عمق فرسایش لایه های زغالی نسبت به سطح ناپیوستگی دگرشیب که در زیر بخش های باقیمانده لایه راهنما (آهک کرتاسه) قرار گرفته است برای نخستین بار به عنوان ابزاری اکتشافی جهت تعیین میزان باقیمانده لایه های زغالی در راستای شیب لایه های موجود در ناودیس بزرگ زغالی کرمان، با استفاده از روشهای نوین به کار گرفته شده است. سطح دگرشیب (سطح اولیه رخنمون لایه های ذغالی) لایه های ذغالی با سن ژوراسیک را از سنگ آهک ضخیم با سن کرتاسه (لایه راهنما) در بزرگ ناودیس منطقه کرمان جدا می سازد. تغییر شکل های تکتونیکی متناوب و دیگر فرایندهای سطحی زمین در سنوزوییک، منجر به حذف بخشهایی از آهک کرتاسه، سطح دگرشیب و افق فوقانی لایه های زغالدار ژوراسیک گردیده است. سطح اولیه رخنمونهای زغالی، سطح فوقانی رخنمون زغال را در کرتاسه پیشین تعیین می کند که به عنوان سطح مبنا استفاده گردیده است. پس از ورود داده ها ی منطقه که شامل تصاویر ماهواره ای، برداشتهای صحرایی، نقشه های زمین شناسی، داده های هیپسومتری و توپوگرافی، سامانه موقعییت یابی جهانی (gps) و زمین ساختاری می باشد، با پردازش این داده ها در سامانه اطلاعات جغرافیایی (gis) مشخص گردید که عمق فرسایش یافته افق زغالدار بین سطح دگرشیب (سطح مبنا) و سطح زمین (رخنمون لایه های زغال) در بخش شمالی ناودیس بیشتر از بخش جنوبی ناودیس می باشد. بر اساس عمق فرسایش یافته لایه های زغالدار، میزان باقیمانده لایه های زغالدار در راستای شیب لایه، در بخش شمالی ناودیس نسبت به بخش جنوبی ناودیس کمتر ارزیابی شده است. لذا نتایج این تحقیق را می توان در اکتشاف نواحی زغالی و کانسارهای مشابه در دیگر نواحی به کار برد.
بالنده امین زاده جمشید شهاب پور
مقدار رنیوم در مولیبدنیت های جدا شده از سنگ معدن کانسار سرچشمه و کنسانتره های حاصل از فلوتاسیون مولیبدنیت اندازه گیری گردید. عناصر pt، pd و au در کانی های سولفیدی جدا شده از سنگ معدن و کنسانتره های حاصل از فلوتاسیون اندازه گیری گردید. مطالعات کانی شناسی و شیمیایی بیانگر حضور مولیبدنیت در دو نسل است. اولین نسل ( مولیبدنیتi) که دارای غلظت پایین رنیوم می باشد، به صورت همرشد با کوارتز و با مقدار پایین کانی های سولفیدی دیده شده است. دومین نسل ( مولیبدنیت ii) که دارای مقدار رنیوم بالاتری می باشد و در رگچه های با مقدار کوارتز پایین یافت می شود. همبستگی آشکاری بین ارتفاع کانه زایی مولیبدنیت و مقدار رنیوم آن وجود دارد. کاهش دما وکاهش ph سیالات گرمابی عواملی موثر جهت تجمع رنیوم در مولیبدنیت می باشد. نتایج مطالعات xrd بیانگر آن است که مولیبدنیت های موجود در معدن سرچشمه به صورت 2h (هگزاگونال) متبلور شده اند.کنسانتره های فلوتاسیون مولیبدنیت در مقایسه با کنسانتره های مس دارای غلظت بالاتری از پلاتینوم می باشند. همبستگی قوی بین مقادیر عناصر مس و طلا در کالکوپیریت های تشکیل شده در دگرسانی پتاسیک دیده شده است. در کانی های سولفیدی کانسار سرچشمه همبستگی بالایی بین مقادیر پلاتینوم و پالادیوم وجود دارد. هر چند که کالکوپیریت های تشکیل شده در دگرسانی پتاسیک دارای مقدار طلای بالاتری نسبت به کالکوپیریت های تشکیل شده در دگرسانی فیلیک می باشند؛ لیکن حاوی مقادیر پایینی از پلاتینوم و پالادیوم می باشند.
لیلا یزدان پناه سارا درگاهی
استوک نیمه عمیق دره زار با سن الیگومیوسن در 12 کیلومتری جنوب شرق کانسار مس سرچشمه واقع شده و متعلق به مجموعه ماگمایی ارومیه دختر می باشد. این توده نفوذی به داخل سنگ های آتشفشانی- رسوبی ائوسن که اساسا شامل آندزیت، بازالتیک آندزیت، آگلومرا و توف می باشد نفوذ کرده است. دایک های میکرودیوریتی- دیوریتی در قسمت های جنوبی منطقه، مجموعه فوق الذکر را قطع کرده است. در منطقه دره زار انواع دگرسانی های شاخص کانسارهای مس پورفیری مشاهده شده است. دگرسانی پتاسیک در واحد دره زار پورفیری دیده می شود. دگرسانی فیلیک بخش وسیعی از توده دره زار پورفیری، سنگ های دیواره و دایک های میکرودیوریتی- دیوریتی را تحت تأثیر قرار داده است. دگرسانی آرژیلیک در بخشهایی از توده نفوذی و سنگ های آتشفشانی اطراف دیده می شود. دگرسانی پروپیلیتیک سنگ های آتشفشانی، آذرآواری و همچنین دایک های اطراف را تحت تأثیر قرار داده است. کانسارسازی در زون های درون زاد، برین زاد و اکسیدی دیده می شود. پاراژنز کانی ها در زون درون زاد شامل پیریت، کالکوپیریت، مولیبدنیت و مگنتیت است. در منطقه برین زاد حضور کوولیت، کالکوسیت و بورنیت به ثبت رسیده است.کانی های منطقه اکسیدی شامل گوتیت، هماتیت، ژاروسیت، مالاکیت و آزوریت می باشد. مطالعات ژئوشیمیایی در عمقهای مختلف در منطقه دره زار نشان می دهد که کانسارسازی اصلی مس در بخش سطحی و برین زاد منطبق بر گسل اصلی دره زار می باشد؛ اما در مناطق عمقی تر، کمی به سمت غرب متمایل می شود که این مسئله احتمالا به علت تغییر ساختارهای زیرسطحی منطقه می باشد. تلفیق نقشه های هم عیار ژئوشیمیایی در محیط gis برای عناصر مس، مولیبدن، سرب، روی و اکسیدهای اصلی نشان می دهد که آنومالی مس و مولیبدن با تهی شدگی سدیم،کلسیم و منیزیم و غنی شدگی از پتاسیم همراهی می شود و منطبق بر رخنمون نفوذی منطقه می باشد؛ اما آنومالی سرب و روی عمدتاً در بخش های حاشیه ای کانسار رخ داده است. روش نقشه برداری زاویه طیفی بر روی داده های سنجنده aster قادر است که نواحی دگرسانی های مختلف را در کانسار مس دره زار از یکدیگر تفکیک نماید و کانی های شاخص در طول دگرسانی را بارز کند؛ همچنین با استفاده از ساخت ترکیبات رنگی کاذب می توان دگرسانی های موجود در کانسارهای مس پورفیری را بارز کرد.
سمیرا بختیاری حجت الله رنجبر
بسیاری از مواد معدنی ممکن است در سنگ مادر با عیار کم و بدون ارزش اقتصادی موجود باشند. ضمن هوازدگی وحمل رسوبات حاصل به پهنه های آبرفتی، یک مرحله تغلیظ طبیعی انجام می شود و رسوبات با عیار اقتصادی در لایه های آبرفتی به صورت کانسار پلاسر متمرکز می شوند. این رسوبات را می توان برحسب خاستگاه تشکیل آنها تفکیک نمودکه جهت انجام این کار پردازش رقومی تصاویر ماهواره ای می تواند مفید باشد
سعید یوسفی زارع جمشید شهاب پور
آتشفشانی، نفوذی، iocg، طلا، کاشمر
محمدعلی شهابی چشمه موسی جمشید شهاب پور
چکیده ندارد.
ملیحه جعفری جمشید شهاب پور
چکیده ندارد.
اعظم سلطانی نژاد جمشید شهاب پور
چکیده ندارد.
محمدمهدی نوح پیشه جمشید شهاب پور
چکیده ندارد.
حسین کرمانی جمشید شهاب پور
چکیده ندارد.
رضوان پورمعصومی جمشید شهاب پور
چکیده ندارد.
فاطمه فروزانفر محمدرضا شایسته فر
کانسارهای مس- نقره رسوبی یکی از منابع مهم مس و عناصر همراه محسوب می گردند. این کانسارها درجهان از پروتروزوییک تا الیگوسن گسترش دارند و بیشتر در سنگهای رسوبی شیل و ماسه سنگ تشکیل شده اند. ویژگیهای زمین شناسی، چینه شناسی، ساختی، بافتی، ژئوشیمیایی و ... نشان می دهد که محدوده 1/100000 راور حاوی این نوع مس است. در این پژوهش با استفاده از دو روش دورسنجی (gis) و آمار سعی شده به اکتشاف ناحیه ای در این منطقه پرداخته شود به این منظور ابتدا آنالیز های ژئوشیمیایی 12 عنصر ردیاب به نرم افزار arc map وارد شد و سپس با کمک روش درون یابی وزنی (idw) مقادیر عناصر در مناطق مجهول معین شد و در نهایت خطوط هم میزان عناصر ترسیم و نقشه های ژئوشیمیایی عناصر با یکدیگر تلفیق و سپس با نقشه زمین شناسی ترکیب شد تا به طور دقیق مناطقی که حداکثر احتمال کانسار سازی را دارند مشخص شوند. در روش دوم با کمک علم آمار و محاسبه ی امتیاز فاکتوری به نتیجه ای مشابه روش دور سنجی رسیدیم و در واقع این روش نتایج به دست آمده از روش دورسنجی را تأیید می کند(در هر دو روش مناطق مشترکی ناهنجاری مس، سرب، روی و ... نشان می دهند).سپس اکتشاف نیمه مقدماتی در یکی از مناطقی که احتمال کانسارسازی در آن می رفت انجام شد. این منطقه در دامنه های جنوبی کوه مارکشه واقع شده است؛ توالی چینه شناسی در کوه مارکشه شامل طبقات قرمزین، ماسه سنگ میزبان ماده معدنی، رسوبات تبخیری و آهکی می باشد که طبقات قرمزین به عنوان سنگ منشأ مس محسوب می گردند. محلول های بالارو ، مس را به صورت کلریدی از این سنگها شسته و در طبقات شیل، شیل آهکی و به مقدار خیلی کمتر درماسه سنگ احیائی، نهشته هایی سولفیدی می سازند.
شهرام خلیلی مبرهن جمشید شهاب پور
مدلهای منشئی مختلفی برای کانسار گلگهر ارائه گردیده است که عبارتنداز : رسوبی شیمیایی، آذرین و اسکارن. تعلق نداشتن توده معدنی به یک افق چینه شناسی خاص و همچنین اطلاعات مربوط به داده های ژئوشیمیایی، نشاندهنده، آن است که منشاء کانسار گلگهر رسوبی شیمیایی نمی باشد. پدیده هایی از قبیل حضور نازک لایه های اکسیدی و سولفوری که بطور همشیب نسبت به سنگ های دربرگیرنده از قبیل آمفیبولیت - شیست ، کوارتزیت و کامژیت (دولومیت دگرگون شده) قرارگرفته اند و عدم حضور توده های آذرین نفوذی که کانسارسازی برروی آن و یا در حوالی آن متمرکز شده باشد ; نشاندهنده آن است که کانسار گلگهر از نوع اسکارن مجاورتی و یا آذرین نیست . در کانسارهای اسکارن واکنشی فرآیند کانسارسازی و اسکارنی شدن دارای گسترشی بسیار محدود است و برای منطقه ای به بزرگی گلگهر (تناژ 6 10 x135ˆ1 و عیار 54)مدل اسکارن واکنشی قابل توجیه نمی باشد. در کانسارهای آتشفشانی - رسوبی غیر همجوار (distal)، ماده معدنی بصورت نازک لایه و بطور متناوب با مواد باطله قرارگرفته است . حضور تناوب نازک لایه های اکسیدی - سولفوری و سنگهایی از قبیل آمفیبولیت شیست نشانه، منشئی آتشفشانی - رسوبی برای این کانسار می باشد. مقایسه، مقادیر برخی از عناصر در کانسار گلگهر با تشکیلات آهندار(iron formation) نشاندهنده قرابت این کانسار با تشکیلات آهندار نوع آلگوما می باشد.
محمد خسروانجام جمشید شهاب پور
کانسار آهن جلال آباد در 122 کیلومتری شمال غربی شهر کرمان و در 38 کیلومتری شمال غربی شرستان زرند واقع شده است. این کانسار یکی از هفت کانسار مهم آهن ایران مرکزی است که ذخیره آن 4/200 میلیون تن سنگ آهن با عیار متوسط 2/46% آهن، 98/0%، گوگرد و 07/0% فسفر برآورد گردیده است.زمین نشاسی منطقه معدنی جلال آباد عمدتا مربوط به قبل از دوران پالئوزوئیک و پالئوزوئیک تحتانی است و جایگاه ساختاری آن مربوط به بلوک ایران مرکزی است که از طرف شرق و شمال شرق به گسل بزرگ کوهبنان و از طرف غرب و جنوب غرب به گسل داوران محدود می شود.شرکت تکنوا کسپورت (وابسته به شوروی سابق)، مطالعات امکان سنجی را بر روی این کانسار قبل از پیروزی انقلاب انجام داده است؛ لیکن تا کنون مطالعات مربوط به منشا کانسار در منطقه انجام نشده است.در رساله حاضر مطالعات مربوط به چینه شناسی منطقه معدنی، شکل هندس کانسار، توده های آذرین همراه، ژئوشیمی کانسنگ آهن و مقایسه با ژئوشیمی کانسارهای آهن در دنیا، باراژنز، بافت و ساختو موقعیت تکتونیکی کانسار مورد بررسی قرر گرفت. و سپس با تلفیق آن نتایج ذیل حاصل گردید.1) بخش عمده کانسار همزمان با رسوبگذاری و در نتیجه خروج سیالات متصاعدی ناشی از عایت آتشفشانهای موجود در ریفت درون قاره ای، و یا از منابع قر ای موجود در منطقه معدنی تشکیل شده است. این بخش از کانسار، آهن جلال اباد i نامگذاری گردید.2) پس از تشکیل کانسار آهن جلال آباد i، در اثر جایگزینی توده های آذرین در منطقه معدنی، آهبای فرورو، یا آبهای فسیلی موجود رد کانسار جلال آباد i داغ و متحرک شده و پس از شستن عنصر آهن از درون سنگهای رسوبی و صعود بطرف بالا، آهن را در درون سنگهای آهک دولومیتی بصورت جانشینی ته نشین نموده اند. این قسمت از کانسار آهن جلال آباد ii نامگذاری گردید.