نام پژوهشگر: پرویز آزادفلاح
مرضیه مداح پرویز آزادفلاح
مقدمه: ناروان گویی بهنجار، یکی از شایع ترین اختلالات گفتاری با پیچیدگی های فراوان در کودکان است. از فرضیه های مطرح برای علل این اختلال، بدعملکردی حافظه کاری می باشد. این مطالعه به بررسی عملکرد حافظه کاری واجشناختی در این کودکان می پردازد تا بتوان از نتایج آن در درمان بهره مند شد. مواد و روش ها: در این مطالعه علی- مقایسه ای، 30 پسر ناروان گوی بهنجار 6- 5 ساله و سالم با استفاده از آزمون های استاندارد فهرست یادآوری اعداد، یادآوری کلمات، و تکرار غیرواژه، ارزیابی شدند. سپس داده ها با استفاده از نرم افزار spss تجزیه و تحلیل شد. یافته ها: نتایج نشان داد گروه پسران مبتلا به اختلال ناروان گویی بهنجار در هر سه آزمون یادآوری اعداد (006/0> p)، یادآوری کلمات (001/0> p) و تکرار غیرواژه (000/0> p)، به طورمعناداری نسبت به گروه کنترل، نمرات پایین تری را کسب کردند. نتیجه گیری: با در نظر گرفتن نتایج این مطالعه و مطالعات قبلی مبنی بر سلامت سایر شاخص ها اعم از حافظه کاری و لایه های زبانی در این کودکان می توان گفت علت عدم روانی گفتار آنها ناشی از ضعف عملکرد حافظه کاری واجشناختی می باشد.
میرتوحید سید تازه کند پرویز آزادفلاح
چکیده حمایت اجتماعی به عنوان سپری در مقابل حوادث و رویداد های ناگوار عمل کرده و نگرش مثبتی نسبت به مسائل در افراد به وجود می آورد. با این حال به نظر می رسد که همه افراد از حمایت اجتماعی ارائه شده در روابط نزدیک سود نمی برند و همه به یک میزان در زمان استرس حمایت اجتماعی را جستجو نمی کنند. به نظر می ر سد این مسئله تا حدی تحت تاثیر تجارب گذشته افراد باشد. پژوهش حاضر به دنبال بررسی نقش تعدیل گر سبک های دلبستگی در رابطه حمایت اجتماعی و طرحواره های ناسازگار اولیه است. روش پژوهش حاضر توصیفی و از نوع همبستگی است. 380 دانشجوی کارشناسی دانشگاه تهران با پاسخ دادن به مقیاس ادراک حمایت اجتماعی، دلبستگی بزرگسالان و پرسشنامه طرحواره های ناسازگار اولیه، در این پژوهش شرکت کردند. برای انتخاب نمونه تحقیق از روش نمونه گیری خوشه ای و به منظور تجزیه و تحلیل داده های پژوهش از ضریب همبستگی پیرسون و تحلیل رگرسیون استفاده شده است. نتایج این پژوهش نشان می دهد که بین حمایت اجتماعی و طرحواره های ناسازگار اولیه همبستگی منفی، بین سبک های دلبستگی ناایمن (اضطرابی-دوسوگرا و اجتنابی) و طرحواره های ناسازگار اولیه هبستگی مثبت، بین سبک دلبستگی ایمن و طرحواره های ناسازگار اولیه همبستگی منفی، بین سبک های دلبستگی ناایمن (اضطرابی-دوسوگرا و اجتنابی) و حمایت اجتماعی هبستگی منفی و بین سبک دلبستگی ایمن و حمایت اجتماعی همبستگی مثبت وجود دارد. همچنین نتایج به دست آمده بیانگر آن است که سبک های دلبستگی رابطه بین حمایت اجتماعی و طرحواره های ناسازگار اولیه را تعدیل می کنند. به نظر می رسد سبک دلبستگی یک ویژگی نسبتاً پایداری است که ادراک فرد از حمایت اجتماعی و جستجوی حمایت اجتماعی را تحت تأثیر قرار می دهد و به عنوان یک متغیر مهم، مولفه های شناختی تاثیرگذار در سلامت روانشناختی را تحت تأثیر قرار می دهد.
منظرسادات شهیدی شادکام پرویز آزادفلاح
هدف از این مطالعه، بررسی و مقایسه ی میزان فعالیت سیستم های مغزی/ رفتاری و مکانیسم های دفاعی افراد مبتلا به برگشت محتویات معده به مری (gerd) و افراد سالم بود. به این منظور60 فرد (شامل30 زن و30 مرد) مبتلا به gerd، از بین بیماران مراجعه کننده به یک کلینیک تخصصی گوارش در شهر تهران، با تشخیص پزشک فوق تخصص گوارش به شیوه ی نمونه گیری دردسترس انتخاب شدند. همچنین 60 فرد سالم (شامل30 زن و30 مرد) که از نظر میانگین سنی و ملاک های ورود به گروه بیمار نزدیک بودند، به عنوان گروه مقایسه انتخاب شدند. هردوگروه، پرسشنامه ی شخصیتی گری- ویلسون (gwpq) و پرسشنامه ی سبک های دفاعی (dsq-40) را تکمیل کردند. میانگین های دوگروه در متغیرهای مورد نظر، با استفاده از آزمون t برای مقایسه ی دو گروه مستقل، مورد بررسی قرارگرفت. نتایج نشان داد، میزان فعالیت سیستم بازداری رفتاری «bis» در افراد مبتلا به gerd، بیشتر از افراد سالم است. در مقابل، میزان فعالیت سیستم فعال ساز رفتاری «bas» درگروه سالم، بیشتر از گروه بیمار بود. اما در فعالیت سیستم جنگ/ گریز «ffs» دوگروه، تفاوتی دیده نشد. همچنین افراد مبتلا به gerd در مقایسه با افراد سالم، از مکانیسم های دفاعی رشدنایافته و روان آزرده ، بیشتر استفاده می کردند. نتایج پژوهش حاضر، از یک سو اهمیت بررسی بنیادی متغیرهای عصبی/ رفتاری را در قلمرو اختلالات گوارشی برجسته می سازد و از سوی دیگر، وجود الگوهای خاص دفاع روانی را در این گروه از بیماری ها مورد توجه قرار می دهد که می توان بر اساس آنها دیدگاههای جدیدی را در پدیدآیی این دسته از اختلالات مطرح ساخت.
مریم قربانی پرویز آزادفلاح
مقدمه و هدف: هدف تحقیق حاضر بررسی نقش خلق مثبت و منفی در فعالیت قشری مغز و حل مساله خلاق با توجه به ابعاد برونگردی و پسیکوزگرایی است. روش تحقیق : پژوهش حاضر در مقوله طرحهای تجربی مختلط قرار دارد؛ که از یک سو الگوی فعالیت مغزی و ظرفیت حل مساله خلاق را بر اساس مقایسه های بین گروهی مورد بررسی قرار می دهد و از سوی دیگر آثار خلق مثبت و منفی در چهارچوب مقایسه های درون گروهی وارسی شد. جامعه آماری این پژوهش دانشجویان دانشگاه اصفهان و دانشگاه علوم پزشکی اصفهان می باشند. آزمودنی های داوطلبی که در کلاسهای عمومی این دانشگاه شرکت داشتند, ابتدا نسخه تجدید نظر شده پرسشنامه شخصیتی آیزنک را تکمیل و سپس تعداد 80 نفراز آنها بر اساس نمره های انتهایی توزیع در دو بعد e وp برای چهار گروه برونگرد، درونگرد، پسیکوزگرای بالا و پسیکوزگرای پایین (هر گروه 20 نفر ) انتخاب شدند. هر یک از آزمودنی ها دو بار در معرض کاربندی آزمایشی (یک بار خلق مثبت و یک بار خلق منفی) قرار گرفت و پس از آن تکالیف حل مساله خلاق را تکمیل نمودند. در حین تکمیل تکالیف eeg مغزی آنها ثبت شد. نتایج : مقایسه گروهها در متغیر ظرفیت حل مساله خلاق نشان داد که ظرفیت حل مساله خلاق در گروه برونگرد بیشتر از گروه درونگرد و در گروه پسیکوزگرای بالا بیشتر از گروه پسیکوزگرای پایین است. مقایسه دو گروه برونگرد و پسیکوزگرای بالا نیز حاکی از عملکرد بهتر گروه برونگرد نسبت به گروه پسیکوزگرای بالا می باشد. همچنین تحلیل یافته ها نشان داد که در شرایط حل مساله خلاق الگوی آلفا در افراد برونگرد و پسیکوزگرای بالا غلبه بیشتری نسبت به افراد درونگرد و پسیکوزگرای پایین دارد. تحلیل یافته های مرتبط با خلق نشان داد که در گروه برونگرد در شرایط حل مساله خلاق در حالت خلق مثبت و در گروه پسیکوزگرای بالا در حالت خلق منفی, غلبه الگوی آلفا وجود دارد. بحث:نتایج نشان دهنده غلبه الگوی آلفا در شرایط حل مساله خلاق است, ظرفیت حل مساله خلاق در افراد هنگامی افزایش می یابد که انگیختگی قشری پایین وجود داشته باشد. یافته های پژوهش حاضر تایید کننده نظریه انگیختگی پایین و خلاقیت مارتیندیل است. همچنین نتایج حاکی از تاثیر متفاوت متغیر خلق با توجه به اثر شخصیت می باشد. خلق مثبت نسبت به خلق منفی منجر به تسهیل عملکرد خلاق در گروه برونگرد می شود, ولی در گروه پسیکوزگرای بالا خلق منفی عملکرد خلاق را تسهیل می کند. به عبارت دیگر, آثار متفاوت خلق مثبت و منفی با توجه به ابعاد شخصیت مورد توجه قرار می گیرد.
طاهره اورنگ پرویز آزادفلاح
مقدمه: در این پژوهش به منظور فهم بیشتر ویژگی های شخصیتی متفاوت افراد خلاق، کمّیت و کیفیت مکانیزم های دفاعی استفاده شده توسط این افراد و سبک دفاعی خاص آنها مورد بررسی قرار گرفته است. روش: در ابتدا با استفاده از روش نمونه گیری در دسترس، 258 نفر از دانشجویان دختر کارشناسی ارشد و دکتری دانشگاه تربیت مدرس پرسشنام? تفکر خلاق عابدی را تکمیل نمودند. سپس از میان این شرکت کنندگان دو گروه 30 نفری از آزمودنی هایی که دارای بیشترین و کمترین نمرات در آزمون مذکور بودند، به عنوان افراد دو گروه مقایس? پژوهش انتخاب شدند. به منظور سنجش سبک و مکانیزم های دفاعی از پرسشنام? سبک های دفاعی (dsq-40) و 3 کارت آزمون فرافکن اندریافت موضوع (tat) استفاده شد. نمره گذاری داستانهای به دست آمده از آزمون tat بر اساس راهنمای مکانیزم های دفاعی کریمر (dmm) انجام گرفت. در نهایت داده ها به وسیل? آزمون t برای گروه های مستقل مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. یافته ها: نتایج بررسی های آماری نشان داد که افراد خلاق و افرادی که از خلاقیت کمتری برخوردار هستند، در نرخ کلّی استفاده از مکانیزم های دفاعی با هم تفاوتی ندارند. به علاوه نتایج نشان می دهند که افراد خلاق در مقایسه با افراد کمترخلاق، دارای سبک دفاعی رشدیافته هستند و افراد کمترخلاق بیشتر از الگوی رشدنایافته مکانیزم های دفاعی استفاده می کنند. به طور کلّی مشخص? اصلی الگوی دفاعی گروه خلاق نسبت به گروه کمترخلاق، استفاد? زیاد آنها از مکانیزم های دفاعی رشدیافته والاگرایی، طنز و پیشاپیش نگری و مکانیزم های رشدنایافته دلیل تراشی، تجزیه و انکار است؛ در حالی که مشخص? اصلی الگوی دفاعی گروه کمترخلاق، استفاد? زیاد آنها از مکانیزم های دفاعی رشدنایافته فرافکنی، به عمل درآوری، لایه سازی، رفتار پرخاشگرانه-منفعلانه، خیالپردازی، جابجایی و جسمانی سازی است. دو گروه در استفاده از مکانیزم دفاعی همانندسازی تفاوت معناداری با هم نداشتند. نتیجه گیری: نتایج مطالع? حاضر بار دیگر بر اهمیت تفاوت قائل شدن بین دو حوز? عمد? خلاقیت تأکید می نماید. به علاوه همسو با یافته های تحقیقات پیشین نتایج نشان می دهد که افراد خلاق به دلیل استفاده از نوعی سبک دفاعی خلاق از افراد کمترخلاق متمایز می شوند.
پروین ودودی مفید پرویز آزادفلاح
بررسی ارتباط متغیرهای مختلف روانشناختی با پیشرفت تحصیلی یکی از مهمترین زمینههای پژوهشی در روانشناسی است. هدف از پژوهش حاضر بررسی رابطه سبک های والدگری و ویژگی های شخصیتی با پیشرفت تحصیلی دانشآموزان بود. جامعه آماری در این تحقیق، کلیه دانشآموزان دختر دبیرستانهای شهر تهران بود که تعداد 400 نفر از آنها به روش تصادفی خوشه ای چند مرحله ای انتخاب شده بودند. برای جمعآوری اطلاعات از پرسشنامه 5 عاملی شخصیت neo-ffi و پرسشنامه شیوههای فرزندپروری بامریند(1991) و معدل کل ترم اول دانشآموزان استفاده شده است. برای تجزیه و تحلیل دادهها از ضریب همبستگی پیرسون، تحلیل رگرسیون گام به گام و آزمون t برای دو گروه مستقل استفاده شد. نتایج نشان میدهد که عملکرد تحصیلی دانشآموزان با سبک والدگری مقتدرانه و ویژگی های شخصیتی وظیفه شناسی و سازگاری رابطه مثبت و معناداری دارد. ولی با سبک والدگری مستبدانه و نیز ویژگی های شخصیتی نوروزگرایی و برونگردی رابطه منفی و معناداری دارد. علاوه بر این، نتایج تحقیق حاضر نشان داد که دانشآموزان نوروتیک و درونگردی که تحت سبک والدگری مستبدانه قرار دارند؛ نسبت به دانشآموزان سبک مقتدرانه عملکرد تحصیلی کمتری دارند. همچنین مشاهده گردید که؛ عملکرد تحصیلی دانشآموزان برونگرد با سبک والدگری مقتدرانه بهتر از دانشآموزانی است که در معرض سبک والدگری سهل گیرانه هستند. با توجه به اهمیت روزافزون پیشرفتتحصیلی دانشآموزان در سیستم آموزشی کشور و نیز حساسیت خانواده ها به این مقوله، به نظر می رسدکه توجه به یافته های این پژوهش می تواند در شناخت ارتباط پیشرفت تحصیلی با ویزگیهای شخصیتی و نقش تعدیلگری سبکهای والدگری در این ارتباط، کمک شایانی باشد.
منا شیورانی پرویز آزادفلاح
چکیده این پژوهش به رابطه میان ویژگی شخصیتی نستوهی و رضامندی زناشویی پرداخته و هم چنین تنیدگی های زوج های جوان ایرانی و روند سازگاری ایشان را با رویدادهای تنش زا بر اساس الگوی بافتاری تنیدگی خانواده مورد وارسی کیفی قرار داده است. ابتدا با استفاده از روش نمونه گیری در دسترس، 100 زوج از ساکنین خوابگاه های متأهلی دانشگاه تربیت مدرس، برای بررسی رابطه میان نستوهی و رضامندی زناشویی انتخاب شدند. این گروه صدنفری، دو پرسشنامه رضامندی زناشویی انریچ و زمینه یابی دیدگاه های شخصی(نستوهی) را تکمیل نمودند و نمره گذاری بر اساس راهنمای پرسشنامه ها انجام گرفت. این داده ها با استفاده از روش تحلیل رگرسیون(همبستگی) مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند. در مرحله بعد، با توجه به نمرات دو آزمون اجراشده، 30 نفر (15 نفر ازکرانه بالا و 15 نفر ازکرانه پایین توزیع نمرات مقیاس زمینه یابی دیدگاه های شخصی) به منظور کسب داده های کیفی مورد نیاز، انتخاب شدند. این 30 نفر دعوت به مصاحبه شدند و پس از انجام مصاحبه بالینی، داده های به دست آمده، بر اساس روش تحلیل تفسیری، مورد تحلیل قرار گرفت. نتایج بررسی های آماری نشان داد ویژگی نستوهی، رضامندی زناشویی را پیش بینی می کند. هم چنین نتایج، حاکی از آن بود که افراد دارای نستوهی بالا، رویدادها را مثبت تر از افرادی که نستوهی پایینی دارند، ارزیابی می کنند. تحلیل تفسیری داده های حاصل از مصاحبه نیز به ایجاد مقوله بندی های متناسب با فرهنگ ایرانی بر اساس سه مولفه الگوی بافتاری تنیدگی خانواده شامل تنیدگی های زندگی زناشویی، منابع مقابله ای و ادراک از رویدادهای تنش زا انجامید. تنیدگی های زوج های جوان با به کارگیری روش مقایسه مداوم در 20 مقوله، دسته بندی شدندکه سه مقوله پرتکرار آن عبارت بودند از: نگرانی در مورد آینده شغلی و مالی، ویژگی منفی شخصیتی یکی از همسران، نارضایتی از رابطه جنسی. اکثر این تنیدگی ها، به لحاظ منبع تنیدگی، درونی؛ به لحاظ شدت، خرد و به لحاظ طول مدت، مزمن بودند. در رابطه با منابع مقابله ای نیز تغییراتی در نظام مقوله بندی الگوی مورد نظر در پژوهش حاضر صورت گرفت و هم چنین یک مقوله با عنوان "فعالیت های مشترک و فعال اعضای خانواده با هدف خاص حل مشکل" به این نظام افزوده شد. در رابطه با ادراک از رویدادها نیز مشخص شد که هردو ادراک مثبت و منفی در میان زوج ها وجود دارد، اما کیفیت ادراک به متغیرهای دیگری (مانند نستوهی که در این پژوهش مدنظر بود)، بستگی دارد.
بهناز دوران پرویز آزادفلاح
عوامل فردی و اجتماعی در تعامل با یکدیگر در ساخته شدن هویت نقش دارند و یکی از این عوامل اجتماعی رسانه ها هستند. با توجه به خصلت بازی مآبانه رسانه های جدید که آنها را دارای کیفیتی متفاوت از رسانه های روایتی قدیمی تر می سازد این سوال مطرح می شود که آیا هویت جوانانی که از دوره نوجوانی با رسانه های جدید آشنا بوده و به آن می پردازند با هویت جوانانی که این تجربه را نداشته اند تفاوتی دارد؟ برای پاسخ به این سوال، پژوهش حاضر به بررسی نقش بازی های رایانه ای، یکی از رسانه های پرطرفدار عصر حاضر، در شکل گیری هویت جوانان پرداخته است. جامعه آماری پژوهش پسران گروه سنی 18 تا 28 سال (در شهر تهران) در نظر گرفته شده است. از این جامعه، بر مبنای سابقه آشنایی با بازی های رایانه ای، زمانی که صرف انجام بازی می شود و طول دوره آشنایی و کاربری بازی رایانه ای، دو گروه از بازیکنان قهار و کسانی که تجربه کاربری بازی رایانه ای را ندارند (یا تجربه اندکی دارند) انتخاب شدند. گروه بازیکنان قهار به ترتیب شامل یک گروه 43 نفره (که به پرسشنامه ها پاسخ دادند) و یک گروه 18 نفره (که در مصاحبه شرکت کردند) و گروه مقایسه شامل یک گروه 36 نفره (که به پرسشنامه ها پاسخ دادند) و یک گروه 14 نفره (که در مصاحبه شرکت کردند) بودند. این پژوهش با به کارگیری روش های کیفی (مصاحبه، مشاهده، تحلیل بازی) و کمی (اجرای پرسشنامه های جمعیت شناختی، شخصیت نئو، شش بعدی والدگری، سنجش عینی منزلت هویت من، شش بعدی فرایند هویت و آزمون من کیستم) ضمن هدف قرار دادن شناخت ویژگی هویت شکل گرفته در فضای رسانه های جدید (هویت لهوی) و ویژگی های جمعیت شناختی و روانشناختی کاربران قهار بازی های رایانه ای، به مقایسه هویت دو گروه بازیکنان و کسانی که تجربه بازی ندارند (و یا تجربه اندکی دارند) پرداخته است. نتایج این پژوهش ضمن ارائه تعریف هویت لهوی و توصیف ویژگی های جمعیت شناختی و روانشناختی کاربران قهار بازی ها، حاکی از آن است که گرچه هر دو گروه به هویت خویش عاطفه، الزام رفتاری و تعهد دارند اما تعهد گروه بازیکنان مشروط و موقتی است. در بررسی سهم متغیرهای شخصیت، والدگری و بازی رایانه ای در پیش بینی تغییرات هر یک از منزلت های هویت مشخص شد به ترتیب متغیرهای گرمی (از ابعاد والدگری)، باوجدانی (از عوامل شخصیت)، ساختار (از ابعاد والدگری) و بازی رایانه ای سهم معناداری در پیش بینی تغییرات منزلت هویت یافته دارند. بازیکنان ضمن آنکه ارزیابی مثبتی از بازی های رایانه ای داشتند، در هیچ یک از پنج عامل اصلی شخصیت و همچنین در هیچ یک از ابعاد والدگری با گروه مقایسه تفاوت معناداری نداشتند.
مریم طهرانی زاده کاظم رسول زاده طباطبایی
مطالعه حاضر که از نوع طرحهای آزمایشی واقعی با پیش آزمون و پس آزمون بود، به منظور بررسی اثر بخشی یک برنامه مبتنی بر رفتاردرمانی شناختی ـ برنامه درمانگریcoping cat ـ بر تغییر راهبردهای مقابله ای و کاهش نشانه های اختلالهای درونی سازی شده، مشکلات عاطفی و اضطرابی دختران و پسران 9 تا 12 ساله انجام شد. برای نیل به این هدف، از میان 1220 کودکی که به کمک معلمان و والدین توسط فرمهای فهرست رفتاری کودک(cbcl) و فرم گزارش معلم(trf) نظام سنجش مبتنی بر تجربه آشنباخ ( آشنباخ و رسکورلا،2001) ارزیابی شده بودند، 197کودک مبتلا به اختلالهای درونی سازی شده تشخیص داده شدند. در مرحله دوم از میان کودکان مبتلا به اختلالهای درونی سازی شده، تعداد 80 کودک به تصادف انتخاب و در دو گروه کنترل و آزمایش قرار داه شدند. سپس کودکان گروه آزمایش در 16 جلسه برنامه درمانگری انفرادی coping cat شرکت کردند. قبل و بعد از جلسات درمانگری کودکان گروههای کنترل و آزمایش پرسشنامه راهبردهای مقابله ای فرایدنبرگ و لویس(1992) را تکمیل کردند و به کمک مصاحبه تشخیصی درمانگر و ارزیابیهای والدین و معلمان وجود مشکلات اضطرابی( اختلال اضطراب جدایی، اختلال اضطراب تعمیم یافته، هراس خاص) یا مشکلات عاطفی(افسردگی مهاد و افسرده خویی) در آنها مورد ارزیابی قرار گرفت. تحلیل داده ها نشان داد برنامه درمانگری coping cat به کاهش معنادار نشانه های درونی سازی شده، مشکلات عاطفی و اضطرابی دو جنس و گذار از طیف بالینی به بهنجار منجر شده است و در این میان تفاوتی بین دختران و پسران وجود نداشت. همچنین این برنامه استفاده بیشتر دختران و پسران از سبک مقابله ای سازش یافته و کاهش کاربرد سبک مقابله ای سازش نایافته و انزوای مایوسانه را به صورت معنادارا در پی داشت. از دیگر نتایج این پژوهش از بین رفتن تفاوت بین دو جنس در کاربرد راهبردهای مقابله ای در پس آزمون است. در نتیجه می توان اثربخشی برنامه درمانگری کندال را در جامعه ایرانی کودکان مبتلا به اختلالهای درونی سازی شده، مشکلات عاطفی و اضطرابی تایید کرد و از آن به عنوان روشی موثر در تغییر راهبردهای مقابله ای سازش نایافته این کودکان استفاده کرد.
سمیه پوراکبر رسول روشن
هدف از پژوهش حاضر بررسی نقش ویژگی های شخصیتی در تبیین رابطه بین رضایت جنسی با رضامندی زناشویی بوده است. به همین منظور تعداد 304 زوج در شهر تهران با میانگین سنی 37 سال (دامنه سنی 24 تا 52 سال) برای مردان و با میانگین سنی 32 سال و 3 ماه (دامنه سنی 20 تا 47 سال) برای زنان به روش نمونه گیری تصادفی چند مرحله ای و با رعایت شرایط ورود به گروه نمونه انتخاب شده و مقیاس های پژوهش بر روی آنها اجرا شد. داده های بدست آمده از پژوهش به وسیله آزمون تحلیل رگرسیون گام به گام مورد بررسی قرار گرفتند. نتایج تحلیل رگرسیون گام به گام نشان دادند که عامل های شخصیتی c، o، q2، b، q3، q1، m در رابطه بین رضامندی زناشویی و رضایت جنسی نقش تعدیل کننده را ایفا می کنند (001/p<0). همچنین عامل های شخصیتی o، c، b، q3، m، q2، f، h، n در ارتباط با رضامندی زناشویی و عامل های شخصیتی i، h، c، o، a، q4، g، b در ارتباط با رضایت جنسی به عنوان متغیر پیش بین عمل می نمایند (001/p<0). در نتیجه نتایج پژوهش حاضر مبین نقش تعدیل کنندگی ویژگی های شخصیتی بر رابطه بین رضامندی زناشویی و رضایت جنسی و نیز پیش بینی برای رضامندی زناشویی و رضایت جنسی هستند.
عاطفه شهریاری کاظم رسولزاده طباطبایی
هدف از این پژوهش بررسی رابطه بین ویژگی های شخصیت وکارایی و رضایت مندی شغلی کارکنان است.این تحقیق به روش توصیفی ازنوع همبستگی است که بر روی کارکنان شاغل درشرکت پایانه نفتی ایران درخارک انجام گرفت. دراین مطالعه تعداد 260 نفر پرسنل شاغل به روش تصادفی انتخاب و پنج ویژگی شخصیتی توسط پرسش نامه پنج عاملی شخصیت پاول تی.کاستا ورابرت آر.مک کری(1991) ورضایت مندی شغلی توسط پرسشنامه مینه سوتا وکارایی توسط پرسش پرسشنامه کارایی موردارزیابی قرار گرفتند..نتایج تحقیقی نشان داد که بین کارایی و عامل برونگرایی همبستگی مثبت ومعناداری وجوددارد.وبین کارایی و عامل آزرده خویی رابطه منفی ومعناداری به چشم می خورد.ولی بین سایر عوامل شخصیتی وکارایی همبستگی دیده نمی شود.ازبین عوامل شخصیتی،عامل آزرده خویی با رضایت شغلی همبستگی منفی ومعناداری دارد و بین عامل های برونگرایی،دل پذیری وباوجدان بودن با رضایت شغلی همبستگی مثبت ومعناداری وجود دارد.وبین عامل انعطاف پذیری با رضایت شغلی همبستگی به چشم نمی خورد.همچنین بین زنان ومردان درتوانایی شغلی وتنوع شغلی تفاوت معنادارمشاهده شد.وازلحاظ سطوح تحصیلات بین زن ومرد تفاوت معناداری دیده نشد.نتایج پژوهش تایید کننده این واقعیت است که ویژگی های شخصیتی درپیش بینی رضایت شغلی وکارایی اثرتعیین کننده ای دارند.
محبوبه فرامرزی پرویز آزادفلاح
هدف: سوء هاضمه کنشی (fd) از اختلالات گوارشی شایع، ناتوان کننده و پرهزینه است. به رغم اینکه شواهد تاثیر عوامل روانی بر این اختلال رو به افزایش است، اطلاعات اندکی در خصوص نقش روان درمانگری بر درمان نشانه های سوء هاضمه در دسترس است. هدف از این مطالعه این بود که تاثیر روان درمانگری کوتاه مدت پویشی مبتنی بر "هسته تعارضی موضوع ارتباطی" (ccrt) بر بهبودی نشانه های گوارشی، روانی و ناگویی خلقی بیماران مبتلا به سوء هاضمه کنشی بررسی شود. روش کار: یک کارآزمایی بالینی تصادفی کنترل شده در دو بیمارستان آموزشی درمانی شهرستان بابل طراحی شد. 30 بیمار fd به طور تصادفی در دو گروه آزمایشی درمان طبی روتین به همراه روان درمانگری ccrt (15آزمودنی) یا درمان طبی روتین به تنهایی (15آزمودنی) قرار گرفتند. آزمودنی های گروه آزمایش علاوه بر دریافت داروهای طبی مشابه آزمودنی های گروه کنترل، در 16 جلسه روان درمانگری انفرادی ccrt هفته ای یک بار (هر جلسه 50 دقیقه) در طول مدت چهار ماه شرکت کردند. تمامی آزمودنی ها سه پرسشنامه ی ارزیابی بیمار ازاختلال گوارشی فوقانی- شاخص شدت نشانه (pagi-sym)، نسخه تجدید نظر شده چک لیست نود سوالی نشانه های اختلال روانی (scl-90-r) و پرسشنامه بیست سوالی آلکسیتایمیا تورنتو (tas-20)را قبل و بعد از مداخلات، بلافاصله پس از دوره مداخله (6 هفته برای گروه کنترل و 16 هفته گروه آزمایش) و پیگیری یک ماهه تکمیل کردند. از مدل آماری تحلیل کوواریانس و t مستقل برای تحلیل داده ها استفاده شد. یافته ها: مقایسه میانگین تغییر نمرات گوارشی در دو گروه در پایان درمان و پیگیری یک ماهه نشان داد که بهبودی کلیه نشانه های fd شامل، سوزش سردل، تهوع/استفراغ، پری معده بعد از غذا، نفخ معده، درد فوقانی شکم، درد تحتانی شکم و نمرات کل در گروه آزمایش بیشتر از کنترل بود. همچنین بهبودی بسیاری از نشانه های روانی از قبیل، افسردگی، اضطراب، بدنی سازی، حساسیت بین فردی، وسواس- بی اختیاری، افکارپارانویا، و نمره کلscl-90-r، در پایان مداخله و پیگیری یک ماهه در گروه آزمایش بیشتر از گروه کنترل بود. علاوه براین، کاهش مشکل شناسایی احساسات، مشکل بیان احساسات و نمره کل ناگویی خلقی در هر دو زمان پایان مداخله و پیگیری یک ماهه در گروه آزمایش بیشتر از کنترل بود. میانگین نمرات تفکر برون مدار در هیچیک از پس آزمونها در دو گروه تفاوت معنی دار نداشت. نتیجه گیری: روان درمانگری پویشی کوتاه مدت مبتنی بر"هسته تعارضی موضوع ارتباطی" از طریق کاهش تعارضات بین فردی، مدل درمانی قابل اعتمادی برای بهبودی نشانه های گوارشی، روانی و ناگویی خلقی در بیماران سوء هاضمه کنشی است. در نتیجه، اضافه شدن مداخلات روانشناختی (بخصوص ccrt) به درمان های طبی روتین در بیماران مبتلا به سوء هاضمه کنشی ضروری است کلید واژه ها: سوء هاضمه کنشی، روان درمانگری کوتاه مدت پویشی، هسته تعارضی موضوع ارتباطی، نشانه های روانی، ناگویی خلقی
ندا نظربلند پرویز آزادفلاح
هدف از مطالعه حاضر، بررسی عملکرد حافظه کاری و میزان برانگیختگی ناحیه ای مغز، با توجه به ابعاد شخصیتی اضطراب و زودانگیختگی بود. به این منظور، ابتدا 793 دختر دانشجوی 18 تا 28 ساله، مقیاس شخصیتی آیزنک و مقیاس بازداری/ روی آوری کارور و وایت را تکمیل نمودند و با توجه به نمراتشان در کرانهای بالایی و پایینی ابعاد برون گردی و نوروزگرایی، به چهار گروه 15 نفره رگه اضطراب بالا (نوروز گرا/درون گرد)، رگه اضطراب پایین (پایدار هیجانی/برون گرد)،رگه زودانگیختگی بالا (نوروز گرا/برون گرد)، رگه زودانگیختگی پایین (پایدار هیجانی/درون گرد) اختصاص یافتند. همگی آزمودنی ها راست برتر (دست و پا) بودند در مرحله بعدی، این چهار گروه تکالیف حافظه کاری 1-back و pasat و فراخنای ارقام (مستقیم و معکوس) را اجرا نمودند. نمرات نهایی آنها در این تکالیف به عنوان شاخص عملکرد حافظه کاری ثبت شد. ترتیب ارائه تکالیف، از قبل به صورت متوازن شده متقابل طراحی گردیده، به طور تصادفی به هر آزمودنی اختصاص یافت. قبل از ارائه تکلیف 1-back، با کارگذاشتن الکترودهای انسفالوگرام در 19 پایگاه پوست سر، فعالیت آلفای قشریeeg آزمودنیها به مدت 60 ثانیه در حالت استراحت و با چشم باز ثبت گردید. آنگاه در حین اجرای تکلیف نیز، این فعالیت به مدت 180 ثانیه ثبت شد. آزمون t برای گروههای مستقل، جهت مقایسه نمرات آزمودنی های گروه های اضطراب بالا و پایین و گروه های زودانگیختگی بالا و پایین به کار گرفته شد. نتایج این آزمون ها نشان داد که گروه اضطراب پایین در مقایسه با گروه اضطراب بالا، در تکالیف 1-back و فراخنای ارقام معکوس (که شاخص عملکرد سیستم اجرایی مرکزی حافظه کاری هستند) عملکرد بهتری داشتند؛ در حالی که عملکرد این دو گروه در تکالیف pasat و فراخنای ارقام مستقیم (که شاخص مدار آوایی و حافظه کاری کلامی هستند) تفاوت معنی داری نداشت. این در حالی بود که آزمودنی های رگه اضطراب بالا، میزان برانگیختگی قشری پیشانی راست وچپ بیشتری را در حین تکلیف تجربه می نمودند. بدین معنی که آزمودنی های رگه اضطراب بالا، علیرغم به کارگیری تلاش مغزی بیشتر، نتوانستند عملکرد مطلوب خود را در تکلیف حفظ نمایند. نتایج عملکرد آزمودنی های گروه زودانگیختگی بالا و پایین حاکی از آن بود که این دو گروه در چگونگی عملکرد حافظه کاری تفاوت معناداری نداشتند. با این وجود، بیشتر بودن میزان پاسخهای نادرست گروه زودانگیختگی پایین، و زمان پاسخگویی کمتر آنها، حاکی از پاسخگویی پرشتاب و بدون پشتوانه تفکری در آنها بود. مقایسه میزان برانگیختگی قشری در گروه های زودانگیختگی بالا و پایین، نشان داد که گروه زودانگیختگی بالا در هنگام فعالیت حافظه کاری برانگیختگی قشری پیشانی بیشتری را در قشر پیشانی چپ تجربه می نمایند. در مجموع، این یافته ها حاکی از آن است که فرایندهای شناختی، زیستی/عصبی و ابعاد هیجانی شخصیت با هم تعامل متقابلی دارند. نتایج پژوهش حاضر نشان می دهد که شناخت ابعاد این تعامل، می تواند گام موثری در راستای طرح ریزی زمینه های پیشگیری، درمان و راهبردهای آموزشی باشد.
سمیه شمس علییی پرویز آزادفلاح
مقدمه چگونگی رابطه ی متقابل میان مادر و کودک نقش تعیین کننده ای را در کیفیت دلبستگی، تحول هیجانی – اجتماعی ، تحول شناختی و سلامت جسمانی کودک خواهد داشت(مانتیما و همکاران،2004).روان شناسان در بیشتر سال های قرن حاضر بر روابط کودکان با کسانی که مراقبت از آن ها را برعهده دارند تاکید کرده و این کنش های متقابل را اساس عمده رشد شناختی و عاطفی قلمداد نموده اند.این نظریه پردازان تا کنون تمام توجه خود را بر مادر کودک، به عنوان کسی که محبت، توجه و مراقبتش و احساس امنیت یا عدم امنیتی که به کودک می دهد اهمیت اساسی دارد، متمرکز کرده اند(ماسن،1380).از سویی دیگر سایر نظریه پردازان و محققان نشان داده اند که اختلال در روابط اولیه مراقبان و کودکان می تواند عواقب شدیدی در پی داشته باشد که می توان گفت اختلال در این روابط اولیه، اساس و زیر بنای اختلالات هیجانی بعدی است(کاپلان،1386). از این رو پژوهشگران بسیاری درصدد بررسی موضوع کودکانی که هر روز جدایی از والدین خود را تجربه می کنند و به مهد کودک سپرده می شوند بر آمده اند. برخی از تحقیقات نشان داده که مهد کودک برای بیش از بیست ساعت در هفته برای سال اول زندگی ممکن است تهدیدی برای دلبستگی مادر- نوزاد و تحول هیجانی – اجتماعی بعدی باشد (اندرسون،1989).برخی مطالعات نیز نشان میدهد که تجربه مهد کودک در سنین اولیه به طور وسیعی موجب پرخاشگری ، نافرمانی از بزرگترها و مشکلات رفتاری می گردد (بلسکی 1999، استرنبرگ 1991 ،پیرل و همکاران 1990 ، به نقل از موسسه ملی تحول و سلامت کودک، 2000). در برخی از پژوهشها نیز به بررسی میزان کورتیزول خون کودکان زمانی که در مهد کودک حضور دارند پرداخته شد که به برخی از آن نتایج اشاره ای می شود:کودکان سطوح کورتیزول بالایی را در مهدکودک نسبت به خانه قطع نظر از هر نوع مراقبت نشان می دهند (گرونولد و همکاران، 2010).همینطور در پژوهشی واتامورا و همکارانش (2010) به افزایش میزان کورتیزول در بعد از ظهر در کودکانی که در مهد کودک بودند، پی بردند. نتیجه پژوهش آنها نشان داد که بالا رفتن منحنی کورتیزول در مهد کودک در بعد از ظهر شدت یافته و کاهش میزان پادتن در آخر هفته قابل پیش بینی بوده است. گزارش های متعدد والدین از بیماریهای کودکان در آخر هفته تآییدی بر این مطلب است. در مطالعاتی نیز به بررسی این موضوع پرداخته شد که آیا مدت زمانی که کودک در مهد کودک سپری می کند تهدیدی برای دلبستگی و یا بروز مشکلات رفتاری می باشد؟ ولی شواهد خوبی پیدا شد که نشان داد مهد کودک زود هنگام (در سال اول زندگی) لزوماً به شکل گیری پیوندهای دلبستگی مادر-کودک که لازمه رشد نوزاد سالم است صدمه نمی زند. آثار اولیه دلبستگی از حساسیت مادر در آن رابطه ناشی می شود. زمانی مهد کودک به دلبستگی نا ایمن در6 ، 15، 24 و 36 ماهگی منجر می شود که فقط کودک بیشتر از 10 ساعت در هفته در مهد کودک باشد و همچنین اگر مادر به مقدار زیادی بی اعتنا به کودک باشد. برای مادرانی که مراقبت حساس نسبت به کودکانشان دارند، مهد کودک غیر مادرانه نمی تواند یک تهدید برای دلبستگی ایمن کودک باشد(موسسه ملی تحول و سلامت کودک ،2001). حتی رابطه دلبستگی تا حد زیادی می تواند از آثارمنفی که ممکن است ناشی از ورود زود هنگام به مهد کودک، ساعت های طولانی در مهد کودک و همچنین کیفیت پایین مراقبت باشد، محافظت کند. این قضیه به یک اندازه برای کودکانی که مهد کودک را خیلی کم و یا خیلی زیاد تجربه می کند حقیقت دارد(کلولند و همکاران،2006). از سوی دیگر شواهدی وجود دارد که نشان می دهد مهد کودک می تواند در رشد اجتماعی کودک مفید بوده، مثلا برخی پژوهشگران مزیتهایی اجتماعی مختلفی را برای کودکانی که مهد کودک راتجربه می کنند، گزارش کرده اند. به عنوان مثال: مهارتهای اجتماعی بهتر، بازیهای پیشرفته با همسالان، و افزایش دانش در مورد قواعد اجتماعی( کلارک-استوارت و همکاران 2002، به نقل از موسسه ملی تحول و سلامت کودک، 2004). با مطالعه نظریه ها و سوابق پژوهشی ملاحظه می گردد رشد بهنجار روانی،اجتماعی، شناختی و نیز شکوفایی شخصیت بهنجار کودک تحت تاثیر شرایط و زمینه ای است که در آن پرورش می یابد. و نیز با وجود حدود نیم قرن پژوهش در مورد تاثیرات مهد کودک بر رشد کودک، به این سوال اساسی که آیا مهد کودک آثار زیانباری بر کودک دارد یا نه، پاسخ قطعی داده نشده است. بنابراین در پژوهش حاضر به بررسی وضعیت سلامت عمومی که شامل دو بعد جسمانی و روانی و اجتماعی می باشددر کودکان مهد کودکی در مقایسه با کودکانی که در منزل و توسط مادر مراقبت می شوند پرداخته می شود. روش پژوهش حاضر از نوع طرحهای علی - مقایسه ای بود؛ جامعه آماری اول این پژوهش را تمامی کودکان دختر و پسر مراجعه کننده برای ثبت نام دوره پیش دبستانی به مدارس دولتی منطقه پنج شهر تهران که تا به حال به مهد کودک نرفته و در سن شش سالگی قرار داشته تشکیل داده اند و جامعه آماری دوم این پژوهش را تمامی کودکان دختر و پسر مهد کودکی منطقه پنج شهر تهران که در سن شش سالگی قرار داشته تشکیل داده اند. در پژوهش حاضر، والدینِ دانش آموزانی که به پرسشنامه پاسخ داده اند، از هر دو جنس بوده و محدودیتِ سنی برای آنان در نظر گرفته نشده است؛ علاوه بر این از تمامِ سطوح تحصیلی و طبقه اجتماعی در نمون? پژوهش گنجانده شده اند. حجم گروه نمونه مورد بررسی در این پژوهش با توجه به ماهیت پژوهش (علی - مقایسه ای) 100نفر (50 نفر برای هر گروه) می باشد که از این تعداد 47 نفر دختر و 57 نفر پسر می باشند که از طریق روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند. ابزار به کار رفته برای گردآوری داده ها عبارت بود از: پرسشنامه سلامت کودک - فرم ?? سوالی والدین(chq): در این پژوهش از پرسشنام? سلامت کودک که یک ابزارِ ارزشمند برای سنجش و ارزیابیِ کیفیت زندگی وابسته به سلامت می باشد، به عنوانِ ابزارِ تحقیق استفاده گردیده است. این پرسشنامه توسط لندگراف و آبتز در سال 1996 طراحی شده، سلامت و کیفیت زندگیِ کودکان و نوجوانان را بر پایه گزارش های والدین می سنجد و برای دختران و پسرانِ سنینِ مختلف و والدین با سطوحِ تحصیلی و شغلیِ مختلف قابل استفاده است. این فرم پرسشنامه برای افراد 5-18 سال می باشد که 28 سوالی است و 13 مقیاس منفرد و چند بخشی را شامل می شود که بخشی از پرسش ها اطلاعات چهار هفته اخیر و برخی یک سالِ گذشته را مورد ارزیابی قرار می دهند. پاسخگو برای هر خرده مقیاس، نمره ای بین 0 تا 100 را خواهد گرفت که پایین بودن نمره نشان دهنده سلامت و بهزیستی ضعیف و بالا بودن نمره نشان دهنده سلامت و بهزیستی خوب است. مطالعات رواسازی پرسشنامه سلامت کودک نشان داده است که این ابزار می تواند در بین کودکانِ دارای شرایطِ مزمن تمایز ایجاد کند و با سایر مقیاس های سلامت و کیفیت زندگی همبستگی دارد. سه زیر مقیاس مشکلات و محدودیت های جسمانی، سلامت عمومی و درد بدنی بٌعد سلامت جسمانی و پنج زیر مقیاس محدودیتهای اجتماعی- عاطفی- رفتاری، اعتماد به نفس، سلامت روانی، رفتار عمومی، مشکلات خانواده (شامل تاثیر پذیری عاطفی و زمانی والدین و فعالیتهای کل خانواده از مشکلات سلامت کودک و همچنین همبستگی خانوادگی) بُعد سلامت روانی و اجتماعی را می سنجند. تمام سوال های معکوس در ? درجه و سوال های مستقیم در ? درجه پاسخ داده و نمره گذاری شده اند. این پرسشنامه بر مبنای مقیاس لیکرت درجه بندی شده و نمره های پایین تر نشان دهنده کیفیت زندگی پایین تر هستند. اعتباریابی آزمون در چندین کشور نشان داده است که نمراتِ به دست آمده از نظر روانسنجی با سطح قابل قبولی از ثبات درونی ، روایی تشخیصی و همگرا و ساختار عاملی قابل اطمینان است(قائم پناه،1389). همچنین در پژوهش قائم پناه(1389) که از یک نمونه 800 نفری از دانش آموزان انجام شد ضریب همسانی درونی برای کل سوالات 77/0 به دست آمده است و ضرایب بازآزمایی پرسشنامه در هم? زیر مقیاس ها معنادار نشان داده شد (p<0/001). و همبستگی معنی داری (r=0/64, p<0/001) برای تحلیلِ محتوایی سوالات به دست آمده است. یافته ها در این بررسی به منظور مقایسه سلامت عمومی کودکان مهد کودکی در مقایسه با کودکانی که در منزل و توسط مادر مراقبت می شوند از آزمون t مستقل استفاده شده است. همانطور که اشاره شد پرسشنامه سلامت عمومی شامل 2 عامل کلی سلامت جسمانی و سلامت روانی-اجتماعی می باشد که به ترتیب جدول 1 نتایج سلامت جسمانی کودکان مهد کودکی در مقایسه با کودکانی که در منزل و توسط مادر مراقبت می شوند را نشان می دهد و جدول 2 نیز نتایج سلامت روانی-اجتماعی کودکان مهد کودکی در مقایسه با کودکانی که در منزل و توسط مادر مراقبت می شوند را نشان می دهد. جدول 1 نتایج آزمون t برای مقایسه سلامت جسمانی کودکان مهد کودکی و کودکانی که در منزل نگهداری می شوند شاخص گروه تعداد میانگین انحراف استاندارد درجه آزادی نمره t سطح معناداری عملکرد جسمانی مهد کودک 50 14.6800 2.30740 98 -1.353 .179 منزل 50 15.2600 1.96718 عملکرد نقش (جسمانی) مهد کودک 50 3.7800 .64807 98 -.515 .608 منزل 50 3.8400 .50950 درد بدنی مهد کودک 50 4.2000 .67006 98 -3.716 .000 منزل 50 4.6800 .62073 سلامتِ عمومی مهد کودک 50 11.4000 2.18529 98 -1.265 .209 منزل 50 11.9800 2.39464 تغییرات سلامت مهد کودک 50 4.3200 .81916 98 -1.219 .226 منزل 50 4.5000 .64681 مجموع عواملِ جسمانی مهد کودک 50 38.3800 4.67686 98 -2.243 .027 منزل 50 40.2600 3.64109 جدول 2 نتایج آزمون t برای مقایسه سلامت روانی- اجتماعی کودکان مهد کودکی و کودکانی که در منزل نگهداری می شوند شاخص گروه تعداد میانگین انحراف استاندارد درجه آزادی نمره t سطح معناداری عملکرد نقش (هیجانی-رفتاری) مهد کودک 50 3.6000 .78246 98 -.984 .328 منزل 50 3.7400 .63278 رفتارِ عمومی مهد کودک 50 16.8000 8.06352 98 .245 .807 منزل 50 16.5000 3.14448 سلامتِ روانی مهد کودک 50 12.3800 1.78303 98 -.764 .447 منزل 50 12.7000 2.36686 اعتماد به نفس مهد کودک 50 12.2600 1.96718 98 -1.408 .162 منزل 50 12.7800 1.71773 فشارِ والدینی (عاطفی) مهد کودک 50 7.5000 2.05287 98 -3.002 .003 منزل 50 8.7400 2.07817 فشار والدینی (زمانی) مهد کودک 50 6.7000 1.34392 98 -1.262 .210 منزل 50 7.0800 1.65172 فعالیتهای خانواده مهد کودک 50 7.7800 1.71773 98 -.312 .756 منزل 50 7.9000 2.11168 همبستگی خانواده مهد کودک 50 3.6000 .94761 98 .000 1.000 منزل 50 3.6000 1.06904 مجموعِ عوامل روانی- اجتماعی مهد کودک 50 70.6200 11.79742 98 -1.076 .285 منزل 50 73.0400 10.66170 نخستین آزمون t مستقل بین دو گروه در عامل سلامت جسمانی انجام شد. با توجه به جدول 1 مشاهده می شود در خرده مقیاس درد بدنی و مجموع عوامل جسمانی تفاوت معناداری (05/0 p< ) به دست آمده است. در واقع آزمودنی های دو گروه از نظر درد بدنی و سلامت جسمانی تفاوت معناداری دارند ؛ یعنی کودکان مهد کودکی در مقایسه با کودکانی که در منزل و توسط مادر مراقبت می شوند از نظر سلامت جسمانی پایینتر هستند. آزمون t مستقل بعدی بین دو گروه در عامل سلامت روانی-اجتماعی انجام شد و همانطور که از جدول 2 بر می آید، تنها در خرده مقیاس فشارِ والدینی (عاطفی) تفاوت معناداری (05/0 p< ) به دست آمده است، اما در مورد سایر خرده مقیاسها و عامل سلامت روانی-اجتماعی تفاوت معناداری به دست نیامد؛ یعنی کودکان مهد کودکی در مقایسه با کودکانی که در منزل و توسط مادر مراقبت می شوند از نظر سلامت روانی- اجتماعی تفاوت معناداری ندارند. بحث و نتیجه گیری پژوهش حاضر تلاشی برای مقایسه نمودن سلامت عمومی کودکان مهد کودکی در مقایسه با کودکانی که در منزل و توسط مادر مراقبت می شوند بود. در این راستا، یافته اول پژوهش نشان داد که مهد کودک می تواند تا حدودی سلامت جسمانی کودکان را به مخاطره بیندازد. این یافته همسو با نتیجه مطالعه موسسه ملی تحول و سلامت کودک در سال (2001) می باشد که نشان می دهد مهد کودک به وضوح با بیماریهای واگیر دار همراه است، و کودکانی که در مهد کودک حضور دارند بیشتر دچار بیماریهایی از قبیل عفونت گوش، دستگاه تنفسی و دستگاه گوارش، نسبت به کودکانی که در منزل می باشند، می شوند. همچنین طبق پژوهشهای گرونولد و همکاران در سال (2010) میزان کورتیزول خون کودکانی که در مهد کودک مراقبت می شوند قطع نظر از هر نوع مراقبت در مقایسه با آن هایی که در خانه نگهداری می شوند بیشتر است.می توان گفت همبستگی بین بالارفتن سطوح کورتیزول و پایین آمدن میزان ایمونوگلوبین ترشحی a (siga) در کودکان زمانی که در مهد کودک هستند وجود دارد در برخی مطالعات نشان داده شد که پایین آمدن سطوح siga با افزایش آمادگی به عفونتهای دستگاه تنفسی فوقانی ارتباط دارد (وینزر و دیگران،1999) که به میزان زیادی کودکان در مهد کودک به آن مبتلا می شوند.بر طبق پژوهش دتلینگ، گونار و دونزلا (1999) پاسخهای استرس زا در طول مهد کودک ممکن است به خاطر وجود گروه همسالان برای کودکان خیلی کوچکتر بوجود بیاید که شامل برانگیختگیهای هیجانی مکرر می باشد. همچنین ساعتهای طولانی جدایی از پدر و مادر و نیاز به تجدید امنیت از سوی آنها، به عنوان علل احتمالی استرس شناخته شده است (به نقل از ورمیر و همکاران،2006).بنابراین وجود اینگونه پاسخهای استرس زا که منجر به افزایش مزمن هورمونهای استرس می شوند، به دلیل اینکه سیستم ایمنی بدن را ضعیف می کنند، زیان آور هستند و کودکان را نسبت به بیماریها آسیب پذیرتر می کنند (ساپلسکی، لوکن و لمری،2004 به نقل از ورمیر و همکاران،2006). یافته دوم این پژوهش نیز نشان داد که کودکانی که به مهد کودک می روند نسبت به کودکانی که در منزل و توسط مادر مراقبت می شوند سلامت روانی-اجتماعی پایین تری دارند، اما این تفاوت چندان زیاد نبود که تفاوت معناداری را بین دو گروه نمایان سازد بنابراین نمی توان گفت مهد کودک سلامت روانی-اجتماعی کودکان را هم مورد تهدید قرار می دهد. دربررسی این یافته می توان به خصوصیات و ویژگیهای مهد کودک اشاره کرد که در صورت فقدان شرایط مناسب و مساعد می تواند آثار نا مطلوبی بر سلامت روانی-اجتماعی کودکان داشته باشد. به عنوان مثال لژندر (2003) نشان داد که افزایش کورتیزول به اندازه گروه بیشتر از 15 نفر، تفاوت سنی زیاد بیشتر از 6 ماه در میان کودکان در گروه ، مساحت در دسترس برای هر کودک در اتاق بازی کمتر از 5 متر مربع و تعداد زیادی بزرگسال بیشتر از 4 نفر در اتاق ارتباط دارد (به نقل از گرونولد،2010). و از آنجائیکه کیفیت مراقبتی که کودک دریافت می کند و کیفیت ارتباط کودک با مراقبانش احتمالا منبع مهمی برای حمایت کودک می باشد زمانی که مراقبین دچار استرس زیاد هستند ( که نشان دهنده سطح بالایی از کورتیزول است) می تواند کیفیت پایین رفتار مراقب را نشان دهد. حداقل سه مکانیسم ممکن است به چنین تاثیراتی کمک کند. اول: سطح بالای استرس ممکن است مانع از آگاهی مراقب از نیازهای کودکان شود، و با درک و تفسیر کافی ازعلامت های کودکان تداخل پیدا کند. دوم: مراقبینی که دچار استرس هستند ممکن است از خلق و خوی افسرده و خستگی بیش از حد رنج ببرند و در نتیجه فاقد انگیزه و یا انرژی باشند و نتوانند به طور مداوم و مناسب به علامت های کودکان پاسخ دهند و به راه اندازی فعالیت های آموزشی برای کودکان بپردازند. سوم: سطح بالایی از استرس ممکن است از صبر یک پرستار با بچه ها کم کند و منجر به بروز تهییج، خشم و یا طردکودکان شود. از این طریق، استرس می تواند کیفیت رفتار مراقبت را کاهش دهد (اشهیپر و همکاران،2009). اما کیفیت وضعیت مهد کودک نیز خیلی مهم است. مطالعات بوت و کلی (2002) نشان داد کیفیت بالای مهدکودک عامل مهمی در رشد شناختی و زبان، تعامل اجتماعی با همسالان و کاهش مشکلات رفتاری است. بر اساس مطالعه موسسه ملی تحول و سلامت کودک ( 2003) نیز شواهد خوبی وجود دارد که نشان می دهد کیفیت مهد کودک می تواند به عنوان یک عامل حفاظتی برای کودکان با مادران افسرده و به عنوان یک سپر در برابر اثرات فقر عمل کند. لذا در تبیین این یافته ها برای پژوهش حاضر می توان اشاره کرد که عدم تفاوت معنادار از نظر سلامت روانی-اجتماعی بین دو گروه نمونه حاضر به این دلایل می باشد که بیشترکودکان مهد کودکی پژوهش حاضر فقط یک سال در مهد کودک بوده ، سطح تحصیلات والدین کودکان مهد کودکی پژوهش حاضر نسبت به کودکانی که در منزل می باشند بالاتر است و شاید بتوان گفت که نوع و کیفیت مراقبت در مهد کودکهای مورد مطالعه از سطح مطلوبی برخوردار است. بنا برآنچه در پژوهش حاضر مطرح شد رابطه ی بین کودک و مادر و همچنین تأثیر چنین ارتباطی بر سلامت عمومی کودک بسیار حائز اهمیت می باشد بنابراین بهتر است کودکان در فضایی که مملو از توجه و حضور بی دریغ مادراست پرورش یابند تااینکه ساعاتی از روز را در محیطی دور از خانه و والدین سپری کنند و در صورتیکه والدین مجبور به سپردن کودک خود به مهد کودک می شوند حتی الامکان در سنین اولیه زندگی کودک از این امر پرهیز کنند، همینطور پیشنهاد می شود کودکان به جای اینکه ساعتهای طولانی از روز خود را در مهد کودک سپری کنند به صورت نیمه وقت در مهد کودک حضور داشته باشند و مهمترین نکته ای که باید در انتخاب مهد کودک به آن توجه کرد کیفیت آن می باشد که بتواند به تحول هیجانی، اجتماعی و شناختی کودک کمک کند.
سارا کشاورز مقدم پرویز آزادفلاح
هدف: پژوهش حاضر با هدف بررسی تأثیر تصویر سازی ذهنی بر بهبود عملکرد حرکتی، تقلیل تنیدگی، افزایش اعتماد به نفس و انتظارات خودکارآمدی در ورزشکاران رشته ایروبیک صورت گرفته است. روند و ابزار: آزمودنی های این پژوهش شامل 40 دختر ورزشکار رشته ایروبیک با میانگین سنی 3/22 سال بودند که در دو گروه تجربی و گواه گمارده شدند. طرح آزمایشی این پژوهش شامل 13 جلسه برنامه تصویر سازی ذهنی بود (3 روز در هفته و به مدت یک ماه) که در پایان هر جلسه تمرین فیزیکی صرفاً در مورد گروه تجربی اعمال می شد. در پژوهش حاضر به منظور اندازه گیری داده ها از جک لیست عملکرد حرکتی، پرسشنامه اضطراب حالتی-رقابتی (مارتنز، 1990)، پرسشنامه اضطراب صفتی-رقابتی (مارتنز، 1990) و پرسشنامه انتظارات خودکارآمدی (بندورا و آدامز، 1977) استفاده شد و در نهایت به منظور بررسی داده ها از آزمون تحلیل کوواریانس استفاده نمودیم. یافته ها: مطابق با یافته های به دست آمده، تغییرات نمرات عملکرد حرکتی در ارزیابی های میان آزمون، پس آزمون و پیگیری معنادار بود. همچنین در مورد متغیرهای اضطراب شناختی، اضطراب جسمانی و انتظارات خودکارآمدی تغییرات قابل ملاحظه ای در نتایج پس آزمون مشاهده شد اما این تغییرات در ارزیابی پیگیری (دو ماه پس از اتمام مداخله) پایدار باقی نماند و به سوی خط پایه بازگشت نمود. در مورد اضطراب صفتی و عامل اعتماد به نفس نیز تغییرات معنا داری در مرحله پس آزمون یافت نشد لذا ارزیابی پیگیری در مورد این دو متغیر اعمال نگردید. بحث: به نظر می رسد سودمندی تصویر سازی ذهنی بر متغیرهای روانشناختی و جسمانی در شرایطی رقم می خورد که از آن به عنوان یک برنام? پایا در تمرین های آماده سازی ورزشکاران استفاده شود.
اعظم بیانلو پرویز آزادفلاح
مقدمه: پژوهش حاضر با هدف ارزیابی و مقایسه تفکر خلاق در کودکان دوزبانه نخستین و یک زبانه ها با در نظر گرفتن تفاوت های جنسی انجام شد. روش: این مطالعه جزء طرح های علی-مقایسه ای است، بنابراین نمونه پژوهش شامل 200 دانش آموز(دختر و پسر) بود که به صورت در دسترس از مدارس ابتدائی ناحیه دو قم انتخاب شدند. داده ها با استفاده از آزمون تفکر خلاق تورنس(بخش تصویری فرم b ) جمع آوری و نتایج با آزمون t و تحلیل واریانس یک طرفه تحلیل شد. یافته ها: یافته ها نشان می دهد تفکر خلاق در بین دوزبانه ها با یک زبانه ها و دخترها با پسرها تفاوت معنادار دارد که در این گروه ها دوزبانه ها و پسرها عملکرد بهتری داشتند. علاوه بر نمره کل خلاقیت در خرده مقیاس های تفکر خلاق(ابتکار، بسط، سیالی، انتزاعی بودن تیترها، مقاومت در برابر بندش زودهنگام) نیز تفاوت گروه ها معنادار بود که نشان دهنده تفاوت در چگونگی تفکر و عمل خلاقانه گروه ها است. با ترکیب آزمودنی ها در گروه های زبانی و جنس تفاوت معنادار بین گروه ها مشاهده نشد هر چند در خرده مقیاس ها تفاوت معنادار وجود داشت. نتیجه گیری: می توان عملکرد بهتر دوزبانه ها را به تجربه چند فرهنگی و چند زبانی، نخستین بودن گروه دوزبانه، داشتن فرصت بیشتر برای تمرین حل مساله در موقعیت های متفاوت، دلایل عصب شناختی، تسلط تقریبا برابر به دوزبان نسبت داد. تصویری بودن آزمون مورد استفاده در این مطالعه نیز از جمله دلایل عملکرد بهتر پسرها می باشد.
مریم باقری پرویز آزادفلاح
هدف این پژوهش بررسی مکانیزم های دفاعی و سبک های دلبستگی در زنان مبتلا به سوء مصرف دارویی و غیرمعتاد بود. به این منظور 60 نفر از زنان ساکن شهر تهران (20 نفر معتاد، 20 نفر رها شده و 20 نفر غیر معتاد) مورد ارزیابی قرار گرفتند. آزمودنی ها پرسشنامه های مکانیزم های دفاعی (dsq) و سبک های دلبستگی کولینز و رید را تکمیل نمودند. نوع مطالعه، علی مقایسه ای بود و افزون بر شاخص های توصیفی از روش های تحلیل واریانس یکراهه، مجذوز خی و آزمون تعقیبی توکی استفاده شد. نتایج پژوهش نشان داد که در زیر مقیاس اضطراب در سبک دلبستگی بین سه گروه تفاوت معناداری وجود داشت و افراد معتاد نسبت به افرادغیر معتاد نگرانی بیشتری از طرد شدن توسط دیگران داشتند. همچنین نتایج در مورد استفاده از سبک دفاعی نیز نشان داد که افراد گروه غیرمعتاد و رهاشده ، نسبت به افراد گروه معتاد، از سبک دفاعی رشدیافته بیشتری استفاده می کنند و در نهایت در مقایس? مکانیزم های دفاعی گروه معتاد با غیرمعتاد افراد معتاد نسبت به افراد غیرمعتاد، از مکانیزم های دفاعی گذار به عمل و خیال پردازی اوتیستیک بیشتر، و از مکانیزم های دفاعی تفرق، والایی گرایی، پیشاپیش نگری و تشکل واکنشی، کمتری استفاده کردند. بنابراین می توان نتیجه گرفت که عوامل شخصیتی بنیادین مانند سبک های دلبستگی و مکانیزم های دفاعی می توانند نقش گسترده و تاثیر گذاری در روند شروع و ادامه مصرف مبتلایان به مواد مخدر داشته باشند.
سعیده زمردی محمد اربابی
مقدمه: سندرم روده تحریک پذیر(ibs) از جمله شایعترین اختلالات گوارشی است. از آنجا که عوامل روانشناختی هم در بروز وهم در شدت آن نقش دارند، انواعی از مداخلات روانشناختی به عنوان بخشی از درمان ibsبکارگرفته شده است. با این وجوداثربخشی درمانگری مبتنی بر ذهن آگاهی (mft)در درمان این بیماری به خوبی شناخته نشده است. هدف: هدف از پژوهش حاضر، مقایسه اثر بخشی درمانگری مبتنی بر ذهن آگاهی( mft )با پر کاربردترین مداخله روانشناختی در ibsیعنی درمانگری شناختی-رفتاری(cbt) ، در بهبود کیفیت زندگی و کاهش علائم بیماران با توجه به نوع مهارتهای مقابله ای آنها بود. روش: 36 بیمار مبتلا به ibs مراجعه کننده به بیمارستان امام خمینی (ره)و یکی از کلینیکهای فوق تخصصی شهر تهران انتخاب شدند، که به صورت در دسترس انتخاب و پس از تعیین نوع مهارتهای مقابله ای آنها (مساله مدار- هیجان مدار) و با توجه به شرایط ورود و خروج به طور مساوی درگروههای آزمایش و کنترل جایگزین (12نفر در هر گروه) شدند. آزمودنیهای گروههای آزمایش ، علاوه بر درمان دارویی معمول برای ibs،تحت یکی از روشهای درمانگری (cbt,mft)قرار می گرفتند که به صورت گروهی ، طی 8 جلسه ،هفته ای یکبار (هرجلسه تقریبا 2ساعت و30 دقیقه ) و به مدت دو ماه درمان را دریافت نمودند و گروه کنترل تنها دارو دریافت می کرد. تمامی آزمودنی ها پرسشنامه مهارت های مقابله ای لازاروس- فولکمن (cwq)، پرسشنامه کیفیت زندگی ویژه بیماران سندرم روده تحریک پذیر(ibs –qol-34) و پرسشنامه پزشکی (romeiii ) در سه مرحله پیش آزمون ،پس آزمون و پیگیری دو ماهه تکمیل کردند. از مدلهای استنباط آماری شامل: تحلیل کوواریانس چند متغیری، تحلیل کوواریانس تک متغیری ،تحلیل واریانس عاملی،و تحلیل واریانس یک راهه و همچنین آزمون t وابسته و آزمون همگونی 2? برای تجزیه و تحلیل داده ها استفاده شد. نتایج: نتایج نشان داد که درمانگری مبتنی بر ذهن آگاهی نسبت به درمانگری شناختی-رفتاری هم در کاهش علائم و هم در بهبود کیفیت زندگی و هم در تعدیل مهارتهای مقابله ای بیماران مبتلا به ibs موثر تر است و این اثربخشی در طولانی مدت نیز حفظ می شود. بحث: باتوجه به نتایج بدست آمده می توان گفت که درمانگری مبتنی برذهن آگاهی ، یکی از درمان های موثر روان درمانی برای درمان ibs است. در نتیجه ، استفاده از این روش درمانگری به همراه درمان دارویی معمول پر فایده است. کلید واژه ها: سندرم روده تحریک پذیر، کیفیت زندگی، درمانگری شناختی- رفتاری، درمانگری مبتنی بر ذهن آگاهی، مهارت های مقابله ای.
مراد حیدری محمود کاظمی
تلفن همراه به عنوان یک تکنولوژی نو ظهور دنیای روابط انسانی را به صورت گسترده تحت تاثیر قرار داده است. چگونگی استفاده از این تکنولوژی مانند سایر رفتارهای انسانی تحت تاثیر شخصیت و مولفه های آن قرار گرفته است. بنابراین هدف پژوهش حاضر بررسی رابطه بین صفات شخصیتی و چگونگی استفاده از تلفن همراه و کاربردهای جانبی آن می باشد. جامعه پژوهش شامل دانشجویان دو دانشگاه دولتی علامه طباطبایی و تربیت معلم تهران بود که در سال 90-91 مشغول تحصیل بودند.نمونه پژوهش 323دانشجو (165 زن و158 مرد) بود که به شیوه در دسترس از جامعه انتخاب گردید. جهت جمع آوری داده ها از مقیاس خود گزارشی نحوه استفاده از تلفن همراه، مقیاس اعتیاد به تلفن همراه و مقیاس نئو استفاده گردید. جهت تجزیه و تحلیل داده ها و بررسی سوالات و فرضیه ها از روشهای آمار توصیفی(میانگین، میانه و درصد) و آمار استنباطی( همبستگی پیرسون، رگرسیون و خی دو) استفاده گردید. یافته های پژوهش نشان داد که بین شخصیت افراد و اعتیاد به تلفن همراه ارتباط معناداری وجود دارد. تمامی مولفه های شخصیتی به جزء صفت وجدانی بودن می توانند اعتیاد به تلفن همراه را پیش بینی کنند.
ندا نظربلند پرویز آزادفلاح
هدف از مطالعه حاضر، بررسی عملکرد حافظه کاری و میزان برانگیختگی ناحیه ای مغز، با توجه به ابعاد شخصیتی اضطراب و زودانگیختگی بود. به این منظور، ابتدا 793 دختر دانشجوی 18 تا 28 ساله، مقیاس شخصیتی آیزنک و مقیاس بازداری/ روی آوری کارور و وایت را تکمیل نمودند و با توجه به نمراتشان در کرانهای بالایی و پایینی ابعاد برون گردی و نوروزگرایی، به چهار گروه 15 نفره رگه اضطراب بالا (نوروز گرا/درون گرد)، رگه اضطراب پایین (پایدار هیجانی/برون گرد)،رگه زودانگیختگی بالا (نوروز گرا/برون گرد)، رگه زودانگیختگی پایین (پایدار هیجانی/درون گرد) اختصاص یافتند. همگی آزمودنی ها راست برتر (دست و پا) بودند در مرحله بعدی، این چهار گروه تکالیف حافظه کاری 1-back و pasat و فراخنای ارقام (مستقیم و معکوس) را اجرا نمودند. نمرات نهایی آنها در این تکالیف به عنوان شاخص عملکرد حافظه کاری ثبت شد. ترتیب ارایه تکالیف، از قبل به صورت متوازن شده متقابل طراحی گردیده، به طور تصادفی به هر آزمودنی اختصاص یافت. قبل از ارایه تکلیف 1-back، با کارگذاشتن الکترودهای انسفالوگرام در 19 پایگاه پوست سر، فعالیت آلفای قشریeeg آزمودنیها به مدت 60 ثانیه در حالت استراحت و با چشم باز ثبت گردید. آنگاه در حین اجرای تکلیف نیز، این فعالیت به مدت 180 ثانیه ثبت شد. آزمون t برای گروههای مستقل، جهت مقایسه نمرات آزمودنی های گروه های اضطراب بالا و پایین و گروه های زودانگیختگی بالا و پایین به کار گرفته شد. نتایج این آزمون ها نشان داد که گروه اضطراب پایین در مقایسه با گروه اضطراب بالا، در تکالیف 1-back و فراخنای ارقام معکوس (که شاخص عملکرد سیستم اجرایی مرکزی حافظه کاری هستند) عملکرد بهتری داشتند؛ در حالی که عملکرد این دو گروه در تکالیف pasat و فراخنای ارقام مستقیم (که شاخص مدار آوایی و حافظه کاری کلامی هستند) تفاوت معنی داری نداشت. این در حالی بود که آزمودنی های رگه اضطراب بالا، میزان برانگیختگی قشری پیشانی راست وچپ بیشتری را در حین تکلیف تجربه می نمودند. بدین معنی که آزمودنی های رگه اضطراب بالا، علیرغم به کارگیری تلاش مغزی بیشتر، نتوانستند عملکرد مطلوب خود را در تکلیف حفظ نمایند. نتایج عملکرد آزمودنی های گروه زودانگیختگی بالا و پایین حاکی از آن بود که این دو گروه در چگونگی عملکرد حافظه کاری تفاوت معناداری نداشتند. با این وجود، بیشتر بودن میزان پاسخهای نادرست گروه زودانگیختگی پایین، و زمان پاسخگویی کمتر آنها، حاکی از پاسخگویی پرشتاب و بدون پشتوانه تفکری در آنها بود. مقایسه میزان برانگیختگی قشری در گروه های زودانگیختگی بالا و پایین، نشان داد که گروه زودانگیختگی بالا در هنگام فعالیت حافظه کاری برانگیختگی قشری پیشانی بیشتری را در قشر پیشانی چپ تجربه می نمایند. در مجموع، این یافته ها حاکی از آن است که فرایندهای شناختی، زیستی/عصبی و ابعاد هیجانی شخصیت با هم تعامل متقابلی دارند. نتایج پژوهش حاضر نشان می دهد که شناخت ابعاد این تعامل، می تواند گام موثری در راستای طرح ریزی زمینه های پیشگیری، درمان و راهبردهای آموزشی باشد.
نجمه فتح پرویز آزادفلاح
با توجه به اهمیت تنظیم و تبادل عواطف در تعیین میزان و کیفیت روابط بین فردی، شناسایی و بهبود این دسته از عوامل زمینه ساز، گامی مهم در کاهش مشکلات بین فردی است. مفهوم الکسیتیمیا به عنوان سازه¬ای که شناسایی، ابراز و خودگردانی هیجانی را در بر می گیرد، در این پژوهش به عنوان متغیر زیربنایی در تبیین مشکلات بین فردی محسوب می شود. از این¬رو انتظار داریم مداخله¬ای که بتواند الکسیتیمیا و ویژگی های مرتبط با آن را به عنوان یکی از عوامل اساسی زمینه ساز مشکلات بین فردی کاهش دهد، منجر به کاهش مشکلات بین فردی نیز شود. پژوهش حاضر بر آن است که با بهره¬گیری از یک روش درمانگری کوتاه مدت (روان درمانگری بین فردی) که به لحاظ ساختار و نظریه با الکسیتیمیا قرابت دارد، از طریق هدف قرار دادن الکسیتیمیا، به وارسی تغییرات در مشکلات بین فردی بپردازد. در این پژوهش، پس از غربال گری اولیه یک گروه 384 نفری از جامعه دانشجویان دختر دانشگاه شیراز و بر اساس توزیع نمرات آزمودنی ها در پرسشنامه مشکلات بین فردی-32 سوالی (iip)، 30 نفر از افرادی که حداقل یک انحراف استاندارد از میانگین بالاتر بودند، انتخاب و به طور تصادفی، 15 نفر در گروه آزمایش و 15 نفر در گروه کنترل قرار گرفتند. هر دو گروه در مرحله پیش آزمون، مقیاس الکسیتیمیا تورنتو-20 سوالی (tas) را نیز تکمیل کردند. گروه آزمایش، طی 12 جلسه یک ساعته، برنامه روان درمانگری بین فردی را تجربه کرده و گروه کنترل، مداخله¬ای دریافت نکردند. سپس در مرحله پس آزمون، طی دو مرحله بلافاصله بعد از اتمام مداخله و در مرحله پیگیری 3 ماهه، دو گروه از طریق مقیاس tas و همچنینiip با یکدیگر مقایسه شدند. براساس نتایج به دست آمده، روان درمانگری بین فردی (ipt) توانست منجر به کاهش نمره کلی الکسیتیما بلافاصله پس از مداخله و سه ماه بعد از آن شود. بر این اساس، فرضیه اول پژوهش تأیید شد. همچنین، ipt حاکی از کاهش نمرات افراد در مولفه های الکسیتیمیا در مراحل پس آزمون (در هر سه مولفه) و پیگیری (غیر از مولفه تفکر معطوف به بیرون) می باشد. نتایج حاکی از کاهش نمره کلی مشکلات بین فردی توسط ipt پس از مداخله و سه ماه بعد از آن و در نتیجه تأیید فرضیه دوم پژوهش می باشد. همچنین، نتایج نشان دهنده کاهش نمره افراد در کلیه مولفه های iip (غیر از عامل گشودگی) پس از مداخله و سه ماه بعد از آن است. در کل، نتایج حاکی از کاهش مشکلات ارتباطی از طریق کاهش نمره الکسیتیمیا توسط ipt می باشد. بنابراین، روان درمانگری توانست با ایجاد تغییراتی در جهت تنظیم هیجان ها همراه با شناسایی، تمایز و توصیف هر چه بیشتر احساسات تجربه شده توسط افراد در موقعیت های بین فردی، منجر به بهبود ویژگی های الکسیتیمیک و در نهایت کاهش مشکلات بین فردی شود.
آزاده طاولی عباسعلی اللهیاری
هدف: در این پژوهش اثربخشی دو روش درمانی شناختی – رفتاری (cbt) و درمان بین فردی (ipt) در کاهش نشانه های اضطراب اجتماعی مورد مطالعه قرار گرفت. روش: این مطالعه از نوع طرح های آزمایشی واقعی دو گروهی با پیش آزمون و پس آزمون می باشد که در آن از بین دانشجویان دختر مبتلا به اختلال اضطراب اجتماعی، نمونه ای40 نفره، انتخاب شدند و به صورت تصادفی به دو گروه cbt و ipt اختصاص داده شدند. جلسات درمانی در طول 12 هفته برگزار گردید. ابزارهای مورد استفاده در این مطالعه شامل مصاحبه بالینی مبتنی بر tr-dsm-iv، پرسشنامه هراس اجتماعی (spin)، مقیاس اضطراب در تعاملات اجتماعی (sias)، فرم تجدیدنظر شده مقیاس مختصر ترس از ارزیابی منفی (bfne-ii)، پرسشنامه افسردگی بک 2 (bdi-ii) و پرسشنامه کانون توجه (faq) بود. به جز مصاحبه بالینی، کلیه ابزارهای مذکور، پیش از مداخله و در پایان درمان بر روی افراد مورد مطالعه اجرا شدند. داده های به دست آمده با روش های آماری تحلیل کوواریانس چند متغیره و تحلیل کوواریانس تک متغیره مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند. نتایج: تحلیل داده ها مشخص کرد که اثربخشی درمان بین فردی در کاهش نشانه های اضطراب اجتماعی، افسردگی و اضطراب در تعاملات اجتماعی بیشتر از درمان شناختی – رفتاری می باشد. همچنین نتایج نشان داد که درمان بین فردی از لحاظ اثربخشی بر کاهش ترس از ارزیابی منفی و توجه متمرکز بر خود در افراد تفاوت معناداری با درمان شناختی – رفتاری ندارد. نتیجه گیری: با توجه به اینکه درمان بین فردی در کاهش علائم اضطراب اجتماعی موثرتر از درمان شناختی-رفتاری است، لذا مجموع یافته های پژوهش حاضر حاکی از آن است که درمان بین فردی را می توان به عنوان درمان روانشناختی ترجیحی برای اختلال اضطراب اجتماعی در جمعیت غیر بالینی در نظر گرفت.
مهدیه ملیانی عباس علی الهیاری
هدف: پژوهش حاضر با هدف بررسی اثربخشی درمان ذهن آگاهی مبتنی بر شناخت و درمان شناختی – رفتاری گروهی بر نشانه های باقی مانده و پیش بین های عود در مبتلایان به افسردگی اساسی عود کننده انجام شده است. روش: این پژوهش از نوع آزمایشی و از طرح های پیش آزمون- پس آزمون با گروه مقایسه و گمارش تصادفی آزمودنی است. بدین منظور 40 فرد مبتلا به افسردگی عود کننده انتخاب و به تصادف در دو گروه درمان شناختی - رفتاری گروهی و درمان ذهن آگاهی مبتنی بر شناخت اختصاص داده شدند. کلیه آزمودنی ها بوسیله سیاهه افسردگی بک– ii، مقیاس نگرش های ناکارآمد، مقیاس پاسخ های نشخواری، مقیاس واکنش پذیری شناختی و مقیاس رضایتمندی از خود در پیش و پس از مداخله و متعاقب یک ماه پس از اختتام آن مورد ارزیابی قرار گرفتند. نتایج: تحلیل نتایج بواسطه آزمون تحلیل آماری کوواریانس تک متغیره و چند متغیره نشان داد که "درمان شناختی رفتاری، در کاهش نشانه های باقی مانده، نشانه های شناختی افسردگی و نگرش های ناکارآمد پس از اختتام درمان و با گذشت یک ماه و در کاهش نشانه های هیجانی و نشخوار ذهنی متعاقب یک ماه از اختتام درمان کارآمدتر از درمان ذهن آگاهی مبتنی بر شناخت است."، " درمان ذهن آگاهی مبتنی بر شناخت در کاهش واکنش پذیری هیجانی پس از اختتام درمان و با گذشت یک ماه، نشخوار ذهنی و نشانه های جسمانی افسردگی یک ماه پس از اختتام درمان و ارتقاءرضایتمندی از خود و مولفه های مهربانی نسبت به خود، پذیرش رنج بشری و کاهش قضاوت در مورد خود وکناره گیری پس از اختتام درمان و متعاقب یک ماه از اختتام آن و ارتقاء ذهن آگاهی پس از اختتام درمان کارآمدتر از درمان شناختی رفتاری است." و در نهایت " اثربخشی دو رویکرد درمانی، درمان شناختی رفتاری و درمان ذهن آگاهی مبتنی بر شناخت، در سطح نشانه های هیجانی و جسمانی افسردگی و مولفه بیش اشتغالی در رضایتمندی از خود پس از اختتام درمان و رضایتمندی از خود و مولفه سطح ذهن آگاهی آن با گذشت یک ماه از اختتام درمان برابر است. " نتیجه گیری: پیشنهاد می گردد با تلفیق دو رویکرد درمان شناختی - رفتاری و درمان ذهن آگاهی مبتنی بر شناخت، برای مبتلایان به افسردگی اساسی می توان نشانه های باقی مانده و پیش بین های عود را بطور قابل ملاحظه ای کاهش داد.
حمیده اوژند پرویز آزادفلاح
اعتیاد یک بیماری زیستی-روانی-اجتماعی است و امروزه از عمده ترین مسائل نگران کننده ی عرصه بهداشت و درمان می باشد. مطالعات نشان می دهد نقیصه های شخصیتی خاص با مبنای زیستی به همراه نارساکنش وری برخی مناطق مغز قادرند علاوه بر ایجاد یک زمینه ی آسیب پذیر برای بروز اعتیاد، وقوع عود را نیز پیش بینی کنند. پژوهش حاضر به منظور مقایسه و بررسی سیستم های مغزی-رفتاری و راهبردهای مقابله ای در افراد معتاد با عود و بدون عود انجام شد. این مطالعه از انواع تحقیقات کمی است. طرح آن از نوع پس رویدادی و با توجه به ماهیت مقایسه گروهی، از نوع علی-مقایسه ای می باشد. جامعه ی آماری این پژوهش را کلیه ی افراد معتاد شهرستان منوجان تشکیل دادند. نمونه ی مورد پژوهش شامل دو گروه 31 نفری از افراد معتاد با عود و بدون عود بودند. به منظور جمع آوری داده ها از مقیاس شخصیتی گری-ویلسن و سبک های مقابله ای لازاروس و فالکمن استفاده شد. برای مقایسه ی مضامین سیستم های مغزی-رفتاری و راهبردهای مقابله ای در دو گروه از آزمون تی مستقل و یومن ویتنی استفاده شد. به منظور بررسی فرضیه همبسته بودن سیستم های مغزی-رفتاری و راهبردهای مقابله از تحلیل رگرسیون چندگانه بهره گرفتیم. نتایج به دست آمده بیانگر آن است که در افراد معتاد با سابقه ی عود، فعالیت سیستم فعال ساز رفتاری نسبت به افراد بدون عود بیشتر است. به عبارت دیگر افراد با عود هنگامی که با محرک های پاداش مواجهه می شوند حساسیت به تقویت بیشتری از خود نشان می دهند. در مورد فعالیت سیستم بازداری رفتاری تفاوت معناداری در دو گروه مشاهده نشد. علاوه بر این مشخص شد در افراد معتاد با عود استفاده از سبک مقابله ای گریز-اجتناب بیشتر از افراد بدون عود است و افراد معتادی که پرهیز از مصرف را به مدت طولانی (بیش از 5 سال) حفظ می کنند، سبک های مقابله مسئله مدار را بیشتر به کار می گیرند. نتایج تحلیل رگرسیون نشان داد که غلبه ی سیستم بازداری رفتاری می تواند سبک های مقابله ای مسئله مدار را پیش بینی کند. با توجه به نتایج پژوهش می توان عنوان کرد که اولاً؛ ویژگی های شخصیتی خاصی به عنوان پیش آیندهای اعتیاد قابل طرح هستند. ثانیاً؛ در بحث پیش گیری و درمان، توجه به این ویژگی و حساسیت ها بسیار سودمند خواهد بود.
مهناز یزدانی محمدرضا حسنایی
این پژوهش در سه تحقیق مجزا به تعیین چگونگی و چرایی حضور طنز در بازیهای ویدئویی خشن، برداشت مخاطب ایرانی از آن، و تاثیر آن بر رفتار پرخاشگرانه نوجوانان پرداخته است. درتحقیق بر روی طنز در بازیهای ویدئویی خشن، هفت بازی ویدئویی خشن که پرفروشترین بازیهای ویدئویی خشن سالهای اخیر بوده اند با استفاده از چهارچوبی که محقق برای شناسایی اشکال طنز در متن و بیرون از متن بازیهای ویدئویی خشن لحاظ نموده به روش توصیفی تحلیلی مورد بررسی قرارگرفته اند. در تحقیق دوم از طریق پرسشنامه ای آنلاین ارزیابی هزار گیمر ایرانی درباره وجود طنز در هفت بازی پژوهش سنجیده شده است. تحقیق سوم در قالب آزمونی تجربی بر روی چهل نوجوان 14 تا 17سال و با استفاده از ابزار سنجشگر پرخاشگری که توسط محقق در راستای اهداف تحقیق طراحی و ساخته شده تاثیر وجود طنز در بازیهای ویدئویی خشن را بر رفتار پرخاشگرانه نوجوانان سنجیده و تحلیل شده است. spss و در نرم افزار t داده های آزمایش بر اساس آزمون نتایج تحقیقات حاضر نشان میدهد بیش از نیمی از طنز موجود در متن بازیهای ویدئویی خشن از نوع دوستانه و به شکل طنز غافلگیری است که بیشتر درعناصر شخصیت و محیط بازی وجود دارد. این درحالیستکه از دید مخاطب ایرانی عنصر کلام حاوی بیشترین طنز درمتن بازیهای ویدئویی خشن است. از سوی دیگر، طنز برآمده از متن در حین انجام بازی بیشتر از جنس کلام ، به شکل اشارات جنسی و از نوع طنز پرخاشگرانه است. بیش از نیمی از مخاطبان ایرانی نیز تجربه وقوع طنز بین خود و همبازیشان را در حین انجام بازی دارند. طنزهای بر آمده از متن بازی بعد از اتمام ،طنزهای تصویری و کلامی ای هستند که در بیشتر مواقع منتقد بازی و زبان مشترکی برای ارتباط بازیکنان می سازند، اما نظرسنجی به عمل آمده از مخاطبان ایرانی نشان داد که اکثریت آنها از وجود چنین طنزهایی نا آگاهند . نتایج آزمون تجربی نشان میدهد که وجود طنز در بازیهای ویدئویی خشن با کاهش پرخاشگری وخشونت صرف و افزایش طنز پرخاشگرانه و پرخاشگری طنزآلود، در مجموع از تاثیر بازیهای ویدئویی خشن بر رفتار پرخاشگرانه نوجوانان میکاهد و موجب تلطیف آن میشود.
محمدحسن افضلی علی فتحی آشتیانی
چکیده ندارد.
سید محسن علوی پور عباس منوچهری
"دوستی" از جمله مقولاتی است که در تاریخ اندیشه ی سیاسی، همواره جایگاه ویژه ای را خود اختصاص داده است. این مقوله از دیرباز با مقولات دیگری چون عدالت، برابری و برادری پیوند داشته است و در ساخت جامعه ی آرمانی مورد نظر اندیشمند سیاسی مورد توجه بوده است. البته این مانع از آن نیست که اندشمندان سیاسی نظرات متفاوت و حتی متعارضی در این زمینه داشته باشند. "دوستی" در یونان باستان و روم و در سنت اندیشه ای آن، امری ممدوح و مورد ستایش بوده است. در این سنت، ارسطو جایگاه ویژه ای دارد و چنان که آثار او نشان می دهد، دوستی برای وی فضیلتی فراتر از فضایل دیگر نظیر عدالت بوده است. دوستی رکن اصلی تشکیل جامعه در نظر ارسطو است و در صورت فقدان آن، اجتماع افراد در کنار یکدیگر را نباید "جامعه" خواند، چرا ک.....
طاهره الهی پرویز آزادفلاح
پژوهش حاضر با هدف بررسی نقش مولفه های حافظه کاری در عملکرد حساب کودکان و نیز ارتباط بازنمایی اطلاعات با مولفه های حافظه کاری و انواع مسائل حساب انجام شد. در کنار اهداف اصلی تحقیق تحول حافظه کاری نیز مورد بررسی قرار گرفت. برای این منظور از میان مدارس ابتدایی دخترانه ناحیه 2 شهر زنجان 5 مدرسه به تصادف انتخاب و از میان دانش آموزان این سه پایه در هر مدرسه، آزمون هوشی وکسلر گرفته شد و کودکان دارای بهره هوشی 115-100 که مشکل گفتاری، شنیداری و دیداری خاصی نداشتند به عنوان نمونه تحقیق انتخاب و با استفاده از آزمون های حافظه کاری (فراخنای ارقام مستقیم، فراخنای corsi، فراخنای ارقام وارونه، فراخنای شمارش و آزمون استروپ ماه-خورشید) و مسائل حساب (جمع و تفریق؛ کلامی و غیرکلامی؛ استاندارد و غیراستاندارد) مورد آزمون قرار گرفتند. تحلیل داده ها نشان داد که عملکرد کودکان پیش دبستانی و پایه اول در مسائل غیر کلامی بهتر از مسائل کلامی می باشد و در کودکان پایه دوم تفاوتی در عملکرد بین دو نوع مسأله وجود نداشت و این نتیجه با بازنمایی مورد انتظار هر گروه سنی( تصویری برای کودکان پیش دبستانی و پایه اول و کلامی برای پایه دوم) منطبق می باشد. تفاوتی در عملکرد کودکان در مسائل استاندارد و غیراستاندارد وجود نداشت. از میان مولفه های حافظه کاری نقش مجری مرکزی در هر دو نوع مسائل کلامی و غیرکلامی و استاندارد و غیراستاندارد نشان داده شد ودر برخی از مسائل کلامی نیز مدار آوایی نقش داشت. در هیچ کدام از انواع مسائل، نقش بخش دیداری-فضایی نشان داده نشد. تحلیل نمرات آزمودنی های سه گروه سنی در مقیاس های حافظه کاری رشد و افزایش تحولی ظرفیت هر سه مولفه حافظه کاری را تصریح نمود. در مجموع داده ها ارتباط معنادار ظرفیت حافظه کاری را با عملکرد حساب کودکان و نیز تحول ظرفیت و افزایش کارآمدی حافظه کاری را همراه با رشد کودکان نشان داد و نیز مشخص شد که مجری مرکزی نقشی مهمتراز دو مولفه دیگر در اعمال شناختی مثل حساب ایفا می کند و مدار آوایی هم به حفظ طرفین مسأله کمک می کند.