نام پژوهشگر: فضل اله غفرانی پور
آرمین زارعیان فضل اله غفرانی پور
مقدمه: نوجوانی دوره ای است که در آن بسیاری از عادت های سالم و یا ناسالم شکل می گیرد و به دوره های بعدی زندگی نیز تسری می یابد. شناخت و تبیین آنچه که نوجوانان بعنوان سبک زندگی می شناسند و کشف ذهنیت هایی که در شکل گیری رفتارهای بهداشتی و غیر بهداشتی دخیل است، می تواند به کارکنان بهداشتی در تدوین رهیافت های نوین پیشگیری و اصلاح سبک زندگی غیر بهداشتی کمک نماید. استفاده از ابزارهای مناسبی که بنحو شایسته ای سبک زندگی را اندازه بگیرد، بسیار ضروری است. چنین ابزاری که فرایند اعتبارسنجی را طی نموده باشد، در مطالعات و پژوهش های مرتبط به شکلی کارآمد قابل استفاده خواهد بود. روش کار: این مطالعه یک پژوهش مختلط است که در دو فاز صورت گرفته است. در فاز اول با استفاده از روش کیومتدولوژی مفهوم سبک زندگی در نوجوانان پسر به لحاظ تئوریکی تبیین شده است و در فاز دوم بر اساس یافته های بخش پیشین مطالعه، پرسشنامه سبک زندگی نوجوانان پسر طراحی شده و معیارهای روانسنجی آن در قالب پژوهش روش شناسی مورد ارزیابی قرار گرفته است. یافته ها: در طی مطالعه اکتشافی کیومتدولوژی مفهوم سبک زندگی در قالب ذهنیت های کنشگر هفتگانه ای تبیین گردید که بر این اساس سبک زندگی نوجوانان مبتنی بر الگوهای ذهنی، نگرشی و شناختی مشخص و قابل تعریف در قالب رفتار بوده که از تأثیر متقابل تعاملات خانوادگی و بین فردی، ویژگی های شخصیتی و بافتار اجتماعی- محیطی به گونه ای سلامت پذیر یا سلامت گریز حاصل می گردد. در مرحله بعد و در طی مطالعه روش شناسی، معیار های روانسنجی در قالب ارزیابی روایی صوری، روایی محتوا به دو طریق کیفی و کمی (نسبت روایی محتوا و ایندکس روایی محتوا) و روایی سازه با روش تحلیلی مولفه های اصلی و تحلیل چند صفت-یک روش مورد بررسی قرار گرفت که نتایج حاصله موید حصول به روایی ابزار بود. همچنین در تخمین پایایی، همسانی درونی ابزار با ضریب آلفای برابر با 801/0 مطلوب ارزیابی گردید. در بررسی ثبات ابزار به روش آزمون- بازآزمون ضریب پایایی ابزار برابر با 911/0 تعیین گردید. نتیجه گیری: بر اساس یافته های حاصله، معنا و مفهوم سبک زندگی در نوجوانان ایرانی کاملاً منحصر به فرد و مبتنی بر بافتار اجتماعی- فرهنگی است. علاوه بر این پرسشنامه منتج از چنین رویکردی نیز دارای اعتبار و اعتماد کامل جهت بکارگیری در پژوهش های مرتبط با سلامتی در این گروه سنی است.
مریم عمیدی مظاهری علیرضا حیدرنیا
مقدمه: مرگ و میر و حوادث مرتبط با کار به عنوان یک معضل بهداشت عمومی در سراسر دنیا در نظر گرفته می شود. تحقیقات نشان می دهد که موثرترین برنامه ها؛ مداخلات تئوری محور هستند. الگوی رفتار سالم الگوی نسبتا جامعی است که هم به عوامل ایجادکننده قصد رفتار و هم به عوامل تسهیل کننده رفتار می پردازد. پژوهش حاضر به بررسی تاثیر مداخله بر اساس الگوی رفتارسالم بر کاهش حوادث و ارتقاء رفتارهای ایمن کارگران پرداخته است. مواد و روش : این مطالعه به صورت نیمه تجربی با حضور 270 نفر از کارگران شرکت ذوب آهن اصفهان در دو گروه (آزمون 135 نفر و شاهد135 نفر) انجام شد. اطلاعات با پرسشنامه محقق ساخته بر اساس الگوی رفتار سالم و چک لیست مشاهده رفتار در دو مرحله قبل و سه ماه بعد از مداخله جمع آوری گردید. مداخله بر اساس نتایج حاصل از پیش آزمون مطابق با الگوی رفتار سالم در گروه آزمون انجام گرفت. درگروه شاهد مداخله ای صورت نگرفت و کارگران در آموزش های ایمنی معمول کارخانه شرکت کردند. اطلاعات با نرم افزار spss16 و lisrel8.8 و آزمون های آماری مناسب مورد بررسی قرار گرفت. هجده ماه بعد میزان حوادث شغلی دو گروه با یکدیگر و مدت مشابه قبل مقایسه گردید. یافته ها: پس از مداخله میانگین نمرات آگاهی، سیستم اعتقادی، سیستم هنجاری، خود کارآمدی عمومی و قصد رفتاری و رفتارهای مشاهده شده کارگران گروه آزمون نسبت به قبل و گروه کنترل افزایش معنی داری یافته بود (05/0 p<) همچنین هجده ماه پس از مداخله تعداد حوادث در کارگاه گروه آزمون نسبت به مدت مشابه قبل و گروه کنترل کاهش معنی داری یافته بود (05/0 p<). نتیجه گیری: مداخله بر اساس الگوی رفتار سالم تاثیر مثبتی بر ارتقاء رفتارهای ایمن و مشارکت کارگران و کاهش حوادث آسیب ها و حوادث ناشی از کار داشته است. بنابراین پیشنهاد می شود برای انجام مداخلات ایمنی در صنایع مشابه از این الگو استفاده گردد.
آزیتا نوروزی فضل اله غفرانی پور
مقدمه و هدف: دیابت یکی از مشکلات جدی است که امروزه اپیدمی جهانی یافته و موجب عوارض متعدد می گردد. یکی از موثرترین استراتژیها غیر دارویی جهت کنترل این بیماری، فعالیت بدنی است. با وجود اهمیت فعالیت بدنی در کنترل قند خون، افراد به ویژه زنان در فعالیت های بدنی مشارکت چندانی ندارند. برای توقف روند زندگی بی تحرک در بیماران دیابتی، مداخلات مبتنی بر تئوریها و مدلها مورد نیاز می باشد. هدف از این مطالعه تعیین میزان تاثیر برنامه آموزشی براساس تلفیق مدل ارتقاء سلامت و سازه مراحل تغییر در ارتقاء فعالیت بدنی زنان دیابتیک است. روش بررسی: این مطالعه در دو مرحله انجام شد در مرحله نخست که مطالعه ای مقطعی بود 348 زن دیابتیک نوع دو جهت برازش مدل بر اساس مرحله تغییر مورد بررسی قرار گرفتند. سپس در مرحله دوم، مداخله آموزشی برای دو گروه از افراد که در مرحله پیش تفکر/ تفکر قرار دارند انجام شد. در این مرحله که مطالعه ای از نوع کارآزمایی بالینی بود، در هر گروه 40 نفر از نظر مرحله تغییر، میزان فعالیت بدنی، میزان هموگلوبین گلیکوزیله، شاخص توده بدنی نسبت دور کمر به دور باسن در ابتدای مطالعه، سه و شش ماه بعد از مداخله مورد ارزیابی قرار گرفتند. در برنامه مداخله ای افراد گروه مورد یک جلسه آموزش گروهی و سه جلسه مشاوره فردی با روش 5a’sبر اساس سازه های موثر جهت ارتقاء فعالیت بدنی دریافت کردند. اطلاعات مرحله اول با نرم افزار lisrel 8.8 و اطلاعات مرحله دوم با استفاده از نرم افزارspss 13 و آزمونهای آماری توصیفی و استنباطی از جمله آنالیز واریانس داده های تکراری و آزمون فریدمن مورد بررسی قرار گرفت. یافته ها: در مرحله نخست مطالعه، مشخص گردید که افراد با مراحل تغییر متفاوت به سازه های مختلفی جهت ارتقاء فعالیت بدنی نیاز دارند. در افراد مرحله پیش آمادگی، سازه های تاثیر گذار مربوط به شناخت و عواطف خاص رفتار شامل: فواید و موانع درک شده با بیشترین تاثیر، حمایت اجتماعی درک شده و خودکارآمدی درک شده بود. از نظر مفهوم تجربیات و خصوصیات فردی نیز مشخص گردید که افراد با سابقه طولانی تر ابتلا به دیابت و نیز بیماران با درک نامناسب از سلامت خود مستعد ترین افراد برای زندگی بیتحرک می باشند. نتایج مرحله دوم مطالعه نیز نشان داد که بعد از مداخله اثر متقابل گروه- زمان در مورد شاخص هموگلوبین گلیکوزیله (003/0= p) و میزان فعالیت بدنی (000/0= p) معنی دار شده است درحالیکه در مورد شاخص توده بدنی (192/0= p) و نسبت دور کمر به دور باسن (486/0= p) اثر متقابل گروه- زمان معنی دار نشد. بر اساس آزمون فریدمن نیز هر دو گروه مورد (000/0= p) و شاهد (001/0p =) پیشرفتی در مراحل تغییر داشتند. نتیجه گیری: در این مطالعه مشخص گردید که برای انجام مداخلات موثر باید برنامه آموزشی متناسب با نیازهای اختصاصی افراد در مراحل مختلف برنامه ریزی گردد. همچنین مشخص گردید که برنامه تئوری محور بر اساس مدل ارتقاء سلامت و با در نظر گرفتن سازه مراحل تغییر موجب کاهش چشمگیری در هموگلوبین گلیکوزیله و افزایش فعالیت بدنی بیماران دیابتیک و پیشبرد افراد به مراحل تغییر بالاتر (مرحله عمل و نگهداری) خواهد شد.
طیبه فصیحی هرندی فضل اله غفرانی پور
پیشرفت های اخیر در تشخیص و درمان سرطان پستان میزان بقای مبتلایان به این بیماری را افزایش داده است. امروزه بررسی کیفیت زندگی به دلیل افزایش میزان بقای مبتلایان به این بیماری به عنوان یک موضوع مهم سلامت مورد توجه بسیاری از محققان قرار گرفته است. این مطالعه با تلفیقی از تحقیق کیفی و کمی با هدف طراحی و ارزشیابی مدل آموزشی به منظور ارتقاء کیفیت زندگی زنان مبتلا به سرطان پستان انجام شد. درمرحله اول، تحقیق به روش کیفی و با رویکرد گراندد تئوری با مشارکت 39 نفر از زنان مبتلا به سرطان پستان که حداقل یک سال از تشخیص بیماری آنان گذشته بود، به روش مبتنی بر هدف انتخاب شدند، انجام گردید. جهت تکمیل داده ها ، نمونه گیری به صورت نظری با انجام مصاحبه با اعضای خانواده بیماران و نیز تیم درمانی که به طور غیرمستقیم پدیده مورد مطالعه را درک نموده بودند، ادامه یافت. بدین ترتیب که در مجموع 4 نفر همسر، 5 نفر دختر، یک خواهر، یک نفر همسایه و 2 تن از اعضای تیم بهداشتی–درمانی نیز مورد مصاحبه قرار گرفتند .از تحلیل داده های مطالعه کیفی 267 کد سطح اول، 16کد سطح دوم و 5 کد سطح سوم حاصل گردید. نتیجه ادامه تجزیه و تحلیل در مرحله مفهوم سازی 5 مفهوم اصلی مشتمل بر درک ناتوانی جسمی و عملکردی، نارسایی/تضاد نقش، آگاهی و نگرش های فردی و اجتماعی، درک حمایت معنوی و درک حمایت اجتماعی ناکافی بود. درک حمایت معنوی عامل تسهیل کننده و کمبود آگاهی و نگرش های منفی فردی و اجتماعی در زمره عوامل بازدارنده درک حمایت بودند. درک ناتوانی های جسمی و عملکردی در این بیماران باعث نارسایی/ تضاد در نقش شده و آنان برای رفع این تضاد به جستجوی حمایت می پردازند. "درک حمایت" در این تئوری عنصر اساسی است و رابطه مستقیم با کیفیت زندگی زنان مبتلا به سرطان پستان دارد. بر اساس این نظریه، مدل حمایتی به منظور ارتقاء کیفیت زندگی زنان مبتلا به سرطان پستان طراحی شد. مرحله دوم پژوهش یک مطالعه نیمه تجربی بود. تعداد 63 نفر از بیماران واجد شرایط در شهر کاشان به روش تخصیص تصادفی در دو گروه مورد و شاهد قرار گرفتند. برای گروه آزمون مداخله در قالب مدل حمایتی ارتقاء کیفیت زندگی بیماران مبتلا به سرطان پستان انجام شد. کیفیت زندگی هر دو گروه یک ماه پس از مداخله و با بکارگیری پرسشنامه های استاندارد eortc qlq-c30 وqlq-br23 ، حمایت اجتماعی و خودکارآمدی مورد ارزیابی قرار گرفته و با قبل مقایسه گردید. نتایج این مطالعه نشان داد که دستیابی به اهداف مورد انتظار حاکی از کارآیی این مدل در ارتقاء کیفیت زندگی زنان مبتلا به سرطان پستان بود.
شهره شاهمحمدی بنی فضل اله غفرانی پور
تغذیه یکی از ارکان شیوه زندگی سالم به شمار می رود و بهبود آن نیازمند کاربرد روش های مناسب آموزشی برای ارتقای سطح آگاهی، نگرش و رفتارتغذیه ای افراد بالاخص کودکان است. هدف این پژوهش، مقایسه تأثیردو روش آموزشی چندرسانه ای و لحظه ای چهره به چهره درارتقای متغیرهای مذکور در دانش آموزان ابتدایی است. این پژوهش یک مطالعه نیمه تجربی است، که روی دو گروه 84 نفری از دانش آموزان بخش جاجرود که به صورت تصادفی از دو دبستان انتخاب شدند، انجام شد. گروه اوّل به شیوه آموزش لحظه ای توسط معلّم و گروه دوّم توسط بسته چندرسانه ای درمورد راهنمای هرم غذایی تحت آموزش قرار گرفتند. میزان آگاهی، نگرش و رفتار تغذیه ای دانش آموزان درسه مرحله: (قبل، بلافاصله و سه ماه بعد از مداخله توسط پرسشنامه محقِّق ساخته) اندازه گیری و داده ها با استفاده ازآزمون های آماری متناسب از جمله repeated measures, t-test, chi-square مورد تجزیه وتحلیل قرار گرفتند. براساس یافته های پژوهش، میانگین (درصد) امتیاز آگاهی قبل از مداخله در هر دو گروه 3/77 و سه ماه بعد درگروه آموزش لحظه ای وچندرسانه ای به ترتیب 6/94 و3/89 ؛ میانگین(درصد) امتیاز نگرش قبل ازمداخله درگروه آموزش لحظه ای وچندرسانه ای به ترتیب2/81 و 80 ، و سه ماه بعد90 و 83 ؛ و میانگین(درصد) امتیاز رفتار قبل از مداخله درگروه آموزش لحظه ای وچندرسانه ای به ترتیب4/50 و51 و سه ماه بعد 79و7/65 بودکه درهرسه متغیر دارای تفاوت معنادار بود (001/0>p). یافته های پژوهش حاکی ازتأثیر بیشتر و پایدارتر روش آموزش لحظه ای بر بهبودآگاهی، نگرش ورفتار تغذیه ای وارتقاء الگوی مصرف مواد غذایی افرادمی باشد. علیرغم کارآیی و جذابیت شیوه آموزش چندرسانه ای که در مطالعات بسیار به اثبات رسیده، به نظر می رسد که در بعضی زمینه ها و شرایط آموزشی، شیوه آموزش لحظه ای در دسترس-تر، کم هزینه تر و درعین حال اثربخش تر از شیوه منظم و هزینه بر آموزش چندرسانه ای باشد. فرصتهای بی شماری درطول سال تحصیلی دراختیار معلمّان قراردارد که با حداقل بودجه، تدارکات، یا برنامه ریزی گسترده می توان ازآنها استفاده بهینه نموده وبا بکارگیری روش آموزش لحظه ای درراستای تحقق اهداف آموزشی گامهای موثری برداشت. کلید واژه ها: آموزش لحظه ای، آموزش چندرسانه ای، آگاهی تغذیه ای، نگرش تغذیه ای، رفتار تغذیه ای، دانش آموزان.
خاطره صوفی زاده فضل اله غفرانی پور
مقدمه : خود مراقبتی اقدامات و فعالیت های آگاهانه ،آموخته شده و هدفداری است که توسط فرد به منظور حفظ حیات و تأمین حفظ و ارتقای سلامت خود و خانواده انجام می شود. این پژوهش باهدف تعیین تاثیر مدل shep درآموزش پیشگیری و کنترل بیماری دیابت در دانشکده فنی خرم آباد انجام شده است. مواد و روش کار: پژوهش حاضر یک مطالعه نیمه تجربی است که با دو گروه مربیان و مخاطبین نهایی که در گروه دوم به صورت آزمون – شاهدی به منظور بررسی تاثیر مدل shep درآموزش پیشگیری و کنترل دیابت انجام شده است. نمونه های پژوهش شامل 235 نفراز دانشجویان دختر در محدوه سنی 32 – 17 سال و میانگین سنی 49/19 سال بودند که نمونه گیری شامل دانشجویان ترم دوم و سوم بود،دانشجویان ترم سوم با روش سرشماری و به طور تصادفی به دو گروه آزمون و شاهد تقسیم شدند. روش گردآوری اطلاعات در این پژوهش درهر دو گروه مربیان ومخاطبین نهائی با بهره گیری از پرسشنامه های کتبی بود. این پرسشنامه ها شامل 3 بخش اطلاعات دموگرافیک، پرسشنامه دانش و آگاهی، پرسشنامه سنجش نگرش بود. پرسشنامه مذکور در هر دو گروه قبل از مداخله تکمیل گردید، پس از جمع آوری آزمون اولیه در گروه مربیان(28 نفر از دانشجویان ترم سوم که دارای ویژگیهایی از قبیل: انگیزه، علاقه مند به امر آموزش و دارای مهارت برقراری ارتباط موثر خوب بودند) برنامه آموزشی بااستفاده از مدل آموزشی shep در قالب دو جلسه آموزشی 4 ساعته و به فاصله یک هفته جهت تمرین اجرا گردید و تعدادی (8 نفر) از آنان به عنوان مربی انتخاب گردیدند.در طی مرحله دوم دانشجویان ترم دوم به روش سرشماری و به طور تصادفی به دو گروه آزمون (103 نفر) و شاهد (104 نفر) تقسیم گردیدندو مربیان همسان پس از جمع آوری آزمون اولیه مخاطبین 8 جلسه آموزشی 2 ساعته را در طی یکماه جهت گروه آزمون مخاطبین نهائی برنامه از رشته های مختلف تحصیلی اجرا نمودند.اطلاعات پس آزمون از دانشجویان مربی یکماه پس از اجرای برنامه آموزشی و از دانشجویان مخاطب یک هفته پس از اجرای برنامه آموزشی از نمونه های پژوهش جمع آوری گردید . نتایج : تجزیه وتحلیل اطلاعات بیانگرعدم تفاوت معنی دار آماری قبل از مداخله و تفاوت معنی دار آماری بعد از مداخله بین دو گروه از نظر متغیرهای دانش و نگرش می باشد.برنامه آموزشی ارائه شده با مدلshep به گروه مربیان و گروه آزمون مخاطبین موجب افزایش معنی دار آگاهی (p<0.001) و نگرش (p<0.001) نمونه های پژوهش پس از مداخله شده است. بحث و نتیجه گیری: این پژوهش نشان می دهد که مدل آموزشی shep با استفاده از مربیان همسان موثر می باشد. بیانگر کارائی برنامه آموزشی و روشهای بکار رفته در تغییر آگاهی و اصلاح نگرش گروههای دانشجویان مربی و مخاطبین مربیان است و کارایی مدل آموزشی بومی را در هر دو گروه و بالاخص گروه مخاطبین مربیان تاٌیید می پیشنهادمی گردد مطالعات دیگری با استفاده از این مدل بومی در زمینه سایر بیماریهادر جهت افزایش آگاهی عمومی مردم انجام گیرد. کلمات کلیدی : دیابت – مدل آموزشی shep – پیشگیری
نجیبه شریفی فضل اله غفرانی پور
مطالعه حاضر یک تحقیق کاربردی نیمه تجربی، از نوع پیش آزمون- پس آزمون، دارای گروه کنترل است، که در دو مرحله با هدف بررسی اثر رفتارهای تغذیه ای برکاهش علائم سندرم پیش از قاعدگی انجام شد. جامعه مورد پژوهش دانش آموزان دختر مشغول به تحصیل در دبیرستانهای شهرستان چابهار بودند. درانجام پژوهش ابتدا، با روش نمونه گیری تصادفی ساده دو مدرسه(طبقه) انتخاب گردید. در مدارس انتخاب شده، از بین افرادی که تمایل به شرکت در مطالعه را داشتند، افراد دارای سندرم(با استفاده از پرسشنامه pas) شناسایی شدند. در مرحله ی دوم نمونه گیری، از میان دانش آموزان مبتلا به سندرم، بر حسب تعداد نمونه مورد نیاز(180نفر) به صورت تصادفی ساده اقدام به نمونه گیری شد. در نهایت افراد انتخاب شده به دو گروه 90 نفری(آزمون و شاهد) تخصیص و وارد مطالعه شدند. برنامه ی مداخله اجرا و دو ماه بعد از اجرای مداخله ، آزمون ثانویه با استفاده از پرسشنامه pas انجام شد. بر اساس نتایج، فراوانی pmsدر گروه مورد مطالعه 98%، شایعترین علائم جسمی به ترتیب: درد زیر شکم و کمر(85/1%)، تحلیل انرژی(83/9%)، درد عضلات و مفاصل(71/1%) و شایعترین علائم رفتاری به ترتیب: احساس خستگی(86/6%)، اضطراب، دلهره(82/5%)، کاهش علاقه به فعالیتهای روزمره(82/9%)، بدست آمد. بعد از مداخله ی آموزشی، فراوانی علائم جسمی(0/001=p)، فراوانی علائم رفتاری(000/0=p) و شدت این علائم، در گروه آزمون نسبت به قبل از مداخله کاهش معنی داری یافت. همچنین اختلاف میانگین امتیاز علائم جسمی و رفتاری در گروه آزمون و شاهد قبل از مداخله از نظر آماری معنی دار نبود(0/05<p) اما بعد از مداخله معنی دار شد(0/05>p). نتایج حاکی از فراوانی سندرم پیش از قاعدگی در بین دانش آموزان و موثر بودن برنامه آموزشی مبتنی بر رفتارهای تغذیه ای در کاهش فراوانی و شدت علائم سندرم پیش از قاعدگی است.
آرزو فلاحی فضل اله احمدی
مقدمه: شیوع بالای پوسیدگی دندان در کودکان و نوجوانان ایرانی، لزوم شناخت فرآیند ابتلاء به این بیماری را به ویژه از نگاه آنان طلبیده و این بنیان محکمی را برای طراحی مداخلات موثر و پیشگیری کننده فراهم می آورد. هدف اول این بررسی که با مطالعه کیفی انجام گرفت طراحی الگوی آموزشی پیشگیری ازپوسیدگی دندان در نوجوانان و هدف دوم ارزیابی الگوی طراحی شده در پیشگیری از پوسیدگی دندان بود که از طریق مطالعه کمی نیمه تجربی سنجیده شد. مواد و روش کار: این مطالعه به روش mixed method (ترکیب دو شیوه کمی وکیفی) در نوجوانان مقطع راهنمایی شهر تهران و در سه مرحله در سال 1390تا 1392 انجام گرفت. در مرحله اول (تحقیق کیفی) از رویکرد گراندد تئوری، الگوی اشتراوس و کوربین به عنوان چهار چوب مطالعه استفاده و گردآوری داده ها با استفاده از روش مصاحبه عمیق انفرادی، ژورنال نویسی و بحث گروهی انجام شد. شرکت کنندگان این مطالعه از میان افرادی انتخاب شدند که دارای تجربه و آگاهی لازم در مورد پدیده موردنظر بوده، به مشارکت و ارائه تجارب خود در تحقیق تمایل داشتند. در مرحله دوم نظریه اخذ و تدوین شده وسپس الگویی به روش واکر و اوانت به منظور پیشگیری از پوسیدگی دندان در نوجوانان تدوین گردید. پس از آنالیز اطلاعات مطالعه کیفی و تدوین الگوی آموزشی، پرسشنامه ی عوامل پیش بینی کنندگی پوسیدگی دندان بر اساس مطالعه کیفی تدوین، پایایی و روایی آن مورد سنجش قرار گرفت و بهینه ترین الگوی آموزشی جهت پیشگیری از پوسیدگی دندان بدست آمد. در مرحله سوم مداخله آموزشی بر اساس تشخیص نیازها انجام و پس از دو ماه، اطلاعات مجدداً جمع آوری گردید. در پایان، با بهره گیری از روشهای مناسب آماری داده ها مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. نتایج: از تجزیه و تحلیل داده ها در مرحله اول 5 تم "تهدید سلامت دندان"، "اطمینان و قاطعیت حفظ دندان"، "برزخ تصمیم گیری"، "عوامل پشتیبان" و "ناتوانی درک شده" استخراج شدند. دغدغه اصلی نوجوانان برای حفظ سلامت دندان، اطمینان یابی و پیگیری مستمر بود. گامهای الگوی اطمینان محور پیشگیری از پوسیدگی دندان در مرحله دوم شامل"درونی سازی کنترل"، "درک اهمیت دهان و دندان"، "عوامل موثر بر تصمیم"، "حمایتهای محیطی و اجتماعی"، "اطمینان سازی" و "اصلاح رفتار" می باشند. تحلیل عامل اکتشافی پرسشنامه، به استخراج هشت عامل (عوامل رفتاری، هراس، حمایت اجتماعی، باورهای انگیزشی، نقش مدرسه، عناصر یاد دهنده، وضعیت اجتماعی-اقتصادی و ارزش دندان) انجامید. نتایج تحلیل عامل تأییدی نشان داد که مدل 8 عاملی پرسشنامه ی عوامل پیش بینی کننده پوسیدگی دندان در نوجوانان در جامعه ایران برازش مناسب دارد و مدل 4 عاملی آن با توجه به شاخصهای برازش به عنوان قویترین مدل در این زمینه 76 درصد از رفتارهای مرتبط به سلامت دهان و دندان را پیش بینی می کند. در مرحله سوم پلاک دندانی نوجوانان قبل و بعد از مداخله نیز کاهش معناداری داشت (001/0=p). بحث: نتایج مطالعه نشان داد الگوی آموزشی طراحی شده بر پایه تجارب نوجوانان در کاهش پلاک دندانی و ارتقاء سلامت دهان و دندان آنان موثر است. این مطالعه بر نقش خود فرد، خانواده، دندانپزشک و جامعه در پیشگیری از این بیماری تأکید دارد. مطالعه های بیشتری در گروه های مختلف جمعیتی نیاز است که یافته های این مطالعه را تأیید کند.
زینب غلام نیا شیروانی فضل اله غفرانی پور
زمینه و هدف: با وجود اینکه فعال بودن یک تعیین کننده اساسی سبک زندگی سالم است، اما میزان فعالیت جسمانی در زنان کمتر از حد لازم است. مداخلات آموزش سلامت مبتنی بر نظریه رفتار برنامه ریزی شده توسعه یافته با سازه های برنامه ریزی عملکردی و مقابله ای، تاثیر بسزایی در ارتقا و تداوم فعالیت بدنی در افراد دارند. هدف مطالعه حاضر، طراحی و ارزشیابی مداخله آموزشی تئوری محور به منظور تغییر فعالیت جسمانی در همسران کارکنان آجا (ارتش جمهوری اسلامی ایران) بود. روش بررسی: ابتدا یک مطالعه مقطعی به منظور بررسی پیش بینی کننده های رفتار فعالیت بدنی بر اساس نظریه توسعه یافته با سازه های برنامه ریزی، روی 150 نفر از همسران کارکنان آجا ساکن در منازل سازمانی شهر تهران صورت گرفت. در مرحله دوم، یک مطالعه کارآزمایی تصادفی شاهددار روی 130 نفر از زنان برای تعیین تاثیر چندرسانه ای آموزشی انجام شد. شرکت کنندگان بطور تصادفی و به روش نمونه گیری خوشه ای چند مرحله ای انتخاب گردیدند. سازه های نظریه توسعه یافته، فعالیت بدنی و شاخص های آمادگی جسمانی، قبل، سه و شش ماه بعد از مداخله با استفاده از نرم افزارهای spss16 و lisrel8.8 تجزیه و تحلیل شدند. یافته ها: نتایج تحلیل مسیر نشان داد که الگوی توسعه یافته 48% از واریانس قصد و 35% از واریانس رفتار را تبیین می کند و نسبت به نظریه اصلی، برازش بهتری دارد. بکارگیری چندرسانه ای آموزشی موجب ارتقا و تداوم سازه های نظریه توسعه یافته و فعالیت بدنی و بهبود و پایداری شاخص های آمادگی جسمانی در گروه آزمون در 3 و 6 ماه پس از مداخله گردید (001/0p<)، اما در گروه کنترل هیچ تغییر معناداری حاصل نشد (05/0<p). نتیجه گیری: نتایج این تحقیق نشان داد که بهره گیری از چندرسانه ای آموزشی مبتنی بر نظریه توسعه یافته رفتار برنامه ریزی شده، موجب بهبود و پایداری رفتار فعالیت بدنی و شاخص های آمادگی جسمانی در بانوان می گردد.
فاطمه اسماعیلی ملک آبادی انوشیروان کاظم نژاد لیلی
خانواده، پایه و اساس جامعه بوده و سلامت فیزیکی ، عاطفی و بهداشت روانی افراد جامعه در گرو سلامت خانواده وتداوم ازدواج است. مهمترین عامل در حفظ ثبات و پایایی خانواده، رضایت مندی زناشویی در بین زوجین بوده و از جمله عواملی که بر میزان رضایت مندی زناشویی در زوجین موثر می باشد، اختلاف سنی زوجین است. این اختلاف سنی در حالت عادی به گونه ای است که سن آقا از خانم بیشتر است ولی در جامعه کنونی در بین ازدواج ها، زوجینی دیده می شوند که سن خانم از آقا بیشتر می باشد و به اصطلاح دارای سن معکوس می باشند. در پژوهش حاضر میزان رضایت مندی زناشویی در زوجینی که دارای سن معکوس می باشند، بررسی گردیده است. این پژوهش یک مطالعه توصیفی پیمایشی است که روی دوگروه 52 نفری از زوجین شهرستان نجف آباد اصفهان که ازمراکز بهداشتی درمانی انتخاب شدند، انجام شد. در هر مرکز، زوجین با سن معکوس به طور تصادفی ازپرونده های خانوار انتخاب شده و سپس از بین زوجین عادی همان مرکز، زوجینی که با گروه معکوس از نظر: سن، میزان اختلاف سنی، تحصیلات، شغل، محل تولد، نسبت فامیلی و آشکاریا مخفی بودن اختلاف سنی (secret) همسان بودند، انتخاب گردیدند. سپس پرسشنامه رضایت مندی زناشویی انریچ (enrich) توسط خانم های هردوگروه تکمیل گردید و میزان رضایت مندی زناشویی اندازه گیری و داده ها با استفاده از آزمون های آماری متناسب از جمله chi-square، t-test، fisher exacttest مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند. براساس یافته های پژوهش، در میزان رضایتمندی زناشویی دو گروه مورد مطالعه (زوجین با سن معکوس و زوجین عادی) از نظر موضوعات شخصیتی (528/0=p)، ارتباط زناشویی (448/0 = p)، حل تعارض (351/0= p)، مدیریت مالی (639/0= p)، فعالیت های اوقات فراغت (279/0= p)، روابط جنسی (746/0= p)، ازدواج و فرزندان (000/1= p)، اقوام و دوستان (149/0 = p)، جهت گیری مذهبی (817/0= p) و میزان کلی رضایت (981/0= p) اختلاف معنادار مشاهده نگردید. یافته های پژوهش حاکی ازآن است که در دو گروه همسان شده مورد مطالعه که فقط از نظر متغیر تفاوت سنی با هم متفاوتند، در میزان رضایت مندی زناشویی اختلاف معنی داری مشاهده نگردید، بدین معنا که اختلاف سنی معکوس تاثیری در میزان رضایت مندی زناشویی این زوجین نداشته است. البته اختلاف سنی معکوس و یا عادی فقط یکی از عوامل موثر بر میزان رضایت مندی زناشویی زوجین است .با وجود این که تعداد این نوع ازدواج ها (با سن معکوس) نسبت به ازدواج های عادی در جامعه بسیار کمتر می باشد ولی در سال های اخیر روند صعودی داشته است . بنابرین می توان با فرهنگ سازی و آگاهی دادن به زوجین با سن معکوس حساسیت احتمالی جامعه و یا زوجین را نسبت به این سن معکوس کاهش داده و حتی کیفیت زندگی آنان را ارتقا بخشید. ارائه توصیه های کاربردی و مطالب آموزشی درخصوص ازدواج با سن معکوس دردوره های آموزشی قبل از ازدواج و نیز مراکز مشاوره می تواند در دوام زندگی زوجین و ارتقا کیفیت آن بسیار موثر باشد.
سمیرا محمدی فضل اله غفرانی پور
زمینه و هدف: آسان ترین و ارزان ترین راه مقابله با پوکی استخوان پیشگیری اولیه و تصحیح سبک زندگی است، بنابراین پژوهش حاضر با هدف پیشگیری از پوکی استخوان انجام گرفت. مواد و روش ها: پژوهش حاضر مداخله ای نیمه تجربی است که در دو گروه آزمون و کنترل انجام گرفت. ابزار گردآوری اطلاعات پرسشنامه ای چهار بخشی بود. داده ها قبل و یک ماه بعد از مداخله ی آموزشی مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. یافته ها: میانگین نمره ی آگاهی، نگرش و عملکرد در گروه آزمون در مقایسه با گروه کنترل قبل از مداخله ی آموزش در دو گروه اختلاف آماری معنادار نداشتند. بعد از مداخله ی آموزشی میانگین نمره آگاهی و نگرش گروه آزمون نسبت به گروه کنترل از لحاظ آماری معنادار است اما میانگین نمره ی عملکرد تفاوت معنادار نداشت. نتیجه گیری: آموزش ارائه شده در افزایش میزان آگاهی و نگرش دانش آموزان دختر نوجوان موثر بوده ولی در زمینه ی عملکرد نیاز به انجام بررسی های بیشتری است.
معصومه ابراهیمی توانی فضل اله غفرانی پور
در این پایان نامه با به کارگیری مدل چند وجهی اطلاعات- انگیزش- مهارت های رفتاری، بسته آموزشی در زمینه رفتار های خود مراقبتی ارتقاء دهنده سلامت در زنان سنین باروری مبتلا به عفونت های شایع دستگاه تناسلی (واژینیت) طراحی، اجرا و ارزشیابی شده است. پژوهش در سه فاز مصاحبه به شیوه نیمه ساختار مند کیفی، مطالعه مقطعی و مطالعه مداخله ای طی سال 93-1392 انجام شده است. بسته آموزشی تهیه شده در این پژوهش شامل یک کتابچه، فایل های صوتی قابل انتقال از طریق موبایل، پیامک های اطلاعاتی- انگیزشی بوده است. اطلاعات با استفاده از یک پرسشنامه شامل سازه های مدل و عملکرد رفتارهای خودمراقبتی و نیز برگه مشاهده و معاینه بالینی جمع آوری شد. سازه های مدل، پیروی رفتارهای خودمراقبتی، علائم، شکایات و وضعیت بهبودی بیماری واژینیت در این مطالعه مورد ارزیابی قرارگرفت. نتایج این پژوهش حاکی از آن بود که زنان به آموزش مباحث خودمراقبتی بویژه حیطه سلامت روابط جنسی برای بهبودی واژینیت نیاز زیادی داشتند. ارزشیابی برنامه مداخله، دال بر اثرات مثبت مداخله آموزشی بر سازه های مورد بررسی و نیز پیامدهای مورد انتظار مانند پیروی از رفتارهای خودمراقبتی و بهبودی بیماری بودند. همچنین اکثر بیماران پیروی از رفتارهای خودمراقبتی را در احساس بهبودی خود موثر می دانسته اند و از شرکت در برنامه آموزشی رضایت داشته اند. در نهایت یافته های این مطالعه نشان داد برنامه آموزشی مبتنی بر مدل اطلاعات- انگیزش- مهارت های رفتاری بر رفتارهای خود مراقبتی ارتقا دهنده سلامت در زنان سنین باروری مبتلا به واژینیت موثر است.