نام پژوهشگر: مرتضی خاکزار بفروئی
تک ناز السادات بنی هاشمی محمد جعفر تارخ
در گذشته، بخش عمده فعالیت¬های مدیریت زنجیره تامین به عملیات تولید و توزیع و به عبارت دیگر، جریان مستقیم زنجیره، متشکل از تامین¬کنندگان، تولید¬کنندگان، توزیع¬کنندگان، خرده¬فروشان و مشتریان، معطوف بوده است. در دهه¬های اخیر، توجه به مسائل زیست محیطی، الزامات قانونی و نیز منافع اقتصادی ناشی از فعالیت¬های بازیابی و بازسازی محصول، سبب شده است، که بسیاری از شرکت¬های مهم بر اجرای فعالیت¬هایی چون جمع¬آوری، بازیابی، ساخت مجدد و یا بازیافت محصولاتی که در انتهای زنجیره تامین سنتی و در پایان عمر مفید خود قرار دارند، تمرکز نموده و در این زمینه موفقیت¬های قابل توجهی به دست آوردند. ساخت مجدد، یکی از گزینه¬های مختلف بازیابی محصول می¬باشد. با تعمیر یا تعویض قطعات قدیمی، ساخت مجدد، محصولات استفاده شده را به شرایطی همانند نو می¬رساند. در مقایسه با تولید، ساخت مجدد، ضایعات تولید و مواد مورد نیاز را کاهش می¬دهد. یکی از مشخصه¬های منحصر به فرد در ساخت مجدد، عدم قطعیت جریان¬های برگشتی می¬باشد. این مسئله هماهنگی بین عرضه و تقاضا را برای شرکت دشوار می¬کند. در نتیجه، شرکت¬های تولیدی معمولا از ابزار¬های قیمت¬گذاری برای کنترل جریان برگشتی محصولات استفاده شده، استفاده می¬کنند. بدین منظور ما با مطالعه تحقیقات پیشین در زمینه لجستیک معکوس دریافتیم که، تدوین سیاست-های قیمت¬گذاری برای جذب محصولات استفاد شده، در حال توسعه می¬باشد. این موضوع ما را بر آن داشت، تا به دنبال ارائه مدلی جدید در این زمینه باشیم، تا بتوانیم نقاط ضعف مدل¬های پیشین را پوشش داده و از دیدگاه جامع¬تری به این موضوع بپردازیم. سپس عوامل موثر بر قیمت¬گذاری محصولات استفاده شده را شناسایی کرده و به ارائه مدلی جدید در زمینه مقدار و قیمت خرید بهینه محصولات استفاده شده بر مبنای سطوح کیفیت آن¬ها، پرداختیم. این مدل از دیدگاه شرکت تولیدی و مرکز همسان¬سازی توسعه یافته است. در ضمن، تابع سود شرکت تولیدی همراه با مرکز همسان-سازی در نظر گرفته شده است و هدف به حداکثر رساندن سود مشترک آن¬ها می¬باشد. لازم به ذکر است، مدل ارائه شده در این مطالعه از نوع برنامه ریزی عدد صحیح غیر خطی (inlp) می¬باشد. در نتیجه، به دلیل پیچیده بودن مسئله از روش¬های فرا¬ابتکاری sa و ga برای حل مدل استفاده شده است.
زهرا سلطانی مرتضی خاکزار بفروئی
چکیده امروزه سازمانها در مدیریت منابع برای پیشگیری از ریسک عدم دسترسی به منابع مورد نیاز پیادهسازی همزمان پروژهها، کاری دشوار و پیچیده پیش رو دارند. در این پایاننامه الگوریتمی با هدف حداقل کردن زمان تکمیل پروژههای با محدودیت منابع و دارای ریسک، ارائه گردیده که در آن ابتدا به شناسایی فعالیتهایی با منبع مشترک در پروژههای مختلف پرداخته شده است، سپس اولویتبندی پروژهها با استفاده از روشهای dea وtopsis، جهت تخصیص منبع مشترک به فعالیتها انجام گرفته است و بدین ترتیب با نوبتدهی به فعالیتها، یک پروژه ترکیبی حاصل گردیده است. پس از آن با بکارگیری رویکرد زنجیره بحرانی به رفع تضاد منبع در داخل پروژه ترکیبی و کنترل ریسک عدم تطابق زمان تکمیل پروژهها با زمان برآورد شده، اقدام و در انتها نیز برای ایمن کردن پروژه در برابر اختلالات و تنشها، اندازه بافرها تعیین و افزوده شده است. در این پایاننامه، کارایی الگوریتم ارائه شده برای زمانبندی پروژهها با الگوریتم ارائه شده توسط تیان بر روی سه پروژه مقایسه شده که نتایج زمان تکمیل پروژه در مقایسه با الگوریتم تیان از نظر زمانی بهبود یافته است. همچنین با توجه به مفروضاتی از قبیل وجود پروژههای مستقل و مقدار ثابت مدت زمان فعالیتها و اندازه هر منبع، پیشنهاداتی چون استفاده از فعالیت مشترک بین پروژهها و بررسی کارایی الگوریتم در وضعیت غیر قطعی، جهت تحقیقات آینده ارائه میگردد.