نام پژوهشگر: سهیل دمیرچی

ریشه ها و دلالت های گذار از پارادایم نتیجه گرا به پارادایم وظیفه گرا در نظریه های سیاسی معاصر (با تاکید بر اندیشه های جان استوارت میل و امانوئل کانت)
پایان نامه دانشگاه تربیت معلم - تهران - دانشکده ادبیات و علوم انسانی 1393
  سهیل دمیرچی   قدیر نصری

پژوهش حاضر ، با این فرض آغاز می شود که در قرن بیستم میلادی، بخصوص در نیمه دوم این سده ، شاهد برآمدن نوکانتیسم و احیای آموزه های کانتی در فلسفه سیاسی بوده ایم و دستگاه نظری رقیب کانت ، به طور محسوسی تحت الشعاع آموزه های کانتی قرار گرفته است. قرائنی که این فرض را قوت می بخشند عبارتند از دامنه و عمق کاربست مفاهیمی چون حق ( و تقدم آن بر سود) ، انصاف ( و ارجحیت آن بر عدالت برابر نگر و رقابت نگر) و مفاهیم متعددی چون اراده جمهور ، دموکراتیزه کردن دموکراسی ، دفاع بشردوستانه و جنگ عادلانه. اکنون و در فضای چنین تحولی ، این پرسش جدی می نماید که دلایل برآمدن و احیای پارادایم وظیفه گرا ، به جای ( به تسامح ) پارادایم نتیجه گرا کدامند؟ به دیگر سخن ، نگاه وظیفه گرایانه ، حاوی چه یافته و رهآورد نوینی است که آن را مقبول ساخته است ، به گونه ای که از کتاب نظریه عدالت (1971) اثر مشهور جان رالز، به عنوان احیای فلسفه سیاسی از پی دهها سال رکود ، یاد می شود! در تحقیق پیش رو ، به روش تفسیری به تامل در خواص پارادایم وظیفه گرا و نقدهای آن بر مکتب یا پارادایم رقیب یعنی نتیجه گرایی پرداخته ایم. فرضیه ای که به عنوان پاسخ احتمالی به آزمون نهاده ایم بدین قرار است که در پی ادغام و هضم فردیت در ایدئولوژی های جمع گرا و نیز تلقی دو جنگ جهانی به عنوان حاصل اخلاق نتیجه گرا ، سخن کانت در زمینه غایت بودن انسان و مسئولیت اخلاقی او در برابر دیگران ، متفکرانی چون رالز( در بحث عدالت به مثابه انصاف ) ، لویناس ( در بحث مشروعیت دیگری ) و هابرماس ( در بحث دموکراسی مبتنی بر تامل ) را به ترمیم و احیای آموزه های وظیفه بنیاد کانتی سوق داد. بر این اساس ، اخلاق وظیفه گرای کانتی ، به عنوان راهی برای رهایی از دو بحران اساسی قرن بیستم یعنی توده ای شدن فردیت و گسترش خشونت مطرح و مقبول گردید.