نام پژوهشگر: غزال روفرشی باف طوسی
غزال روفرشی باف طوسی ابوالفضل رمضانی
ویلیام فاکنر و تونی موریسون از نویسندگان پر آوازه قرن بیستم هستند که موفق به دریافت جایزه نوبل ادبی شدند. تونی موریسون اولین زن سیاه پوستی است که این موفقیت بزرگ را کسب کرده است. اغلب نظریه پردازان و منتقدین ادبی، معتقدند موریسن درسایه ی فاکنر قرار دارد و تحت تأثیر او است. علت این مقایسه شباهتهای محتوایی و ساختاری آثار آنان باهم است؛ اما برخی این ادعا را نفی می کنند. به نظر می رسد برای رسیدن به نتیجه ای منطقی ومستدل دراین زمینه، حوزه ی مطالعات بینامتنی، رویکرد مناسبی برای پرداختن به آثار این دو نویسنده باشد. ظرفیت های تئوریک این حوزه امکان بررسی ارتباط های بینامتنی متقابل محتمل و یا موجود در بین آثار آنان را فراهم می سازد. در این راستا عده ی معدودی به طور دقیق به موضوع بینامتنیت در معنای واقعی آن توجه داشته اند. در میان مطالعات انجام شده اغلب مطالعه ی منسجمی که نتیجه ی مشخص و کاربردی در برداشته باشد، مشاهده نمی شود. هدف از نگارش این پایان نامه دستیابی به چنین نتیجه ای (هرچند مختصر و البته در حد مقدور) است. اما به دلیل تنوع و تعدد نظریه های بینامتنیت، پرداختن به آراء همه ی محققان و نظریه پردازان در این تحقیق میسر نیست. این مبحث به دیدگاه میکائیل ریفاتر، یکی از چهره های برجسته در حوزه ی بینامتنیت، محدود شده و با اتکا به نظریه های او رمان خشم و هیاهو اثر ویلیام فاکنر و یک بخشش اثر تونی موریسون مورد بررسی قرار گرفته است. ریفاتر بینامتنیت را به دوگونه "بینامتنیت حتمی" و"بینامتنیت احتمالی" تفکیک می کند. این تحقیق ازاین تمایز دوگانه برای بررسی رابطه های بینامتنی آثار مذکور بهره می برد و جایگاه متن و نقش خواننده را درخوانش و تأویل آثار فوق بیان می نماید. نتایج حاصل ازاین تحقیق نشان می دهد، ازآنجا که خواننده بینامتن ها را دریافت می کند و بینامتنیت را برقرارمی سازد؛ ممکن است بینامتنیت در نزد خواننده های مختلف متغیر باشد، زیرا با اتکاء به فرهنگ و بر مبنای خوانش های پیشین خود، به خوانش می پردازند. مهمترین نتیجه این پایان نامه آن است که به همان اندازه که بینامتن ها و رابطه های بینامتنی در فرایند خوانش و تأویل خواننده موثر است، پیشینه ی شناختی خواننده هم در دریافت و تأویل متن اهمیت دارد. مطالعه خشم و هیاهو و یک بخشش در کنار هم ظرفیت و دانش ادبی خواننده را وسعت و غنا می بخشد و از این طریق هر یک از این دو اثر می تواند برای خواننده به عنوان بینامتن مناسبی برای اثر دیگر محسوب شود. مطالعه سایر آثار این دو نویسنده موجب تقویت نتایج می گردد. برای تعمیق و تعمیم این مبحث پیشهاد می شود جنبه های دیگر نظریه ریفاتر و دیدگاه سایر محققان بینامتنیت مطالعه شود.