نام پژوهشگر: رزیتا نصرتی
رزیتا نصرتی محمدرضا دادگر
نقاشی سنتی ایران همواره با تصاویری شناخته می شود که برای متون ادبی ساخته شده است، بدین معنی که نقاشی کهن ایرانی در دوره ای طولانی هم در شکل و هم در محتوا، تحت تأثیر ادبیات است اگرچه در این دوران آثاری نیز وجود دارد که از این تأثیر مبرّاست اما جریان اصلی در واقع، جریانی است که نقاشی را هنری وابسته به ادبیات می کند و معدود آثاری که مستقل اند نیز از همان قوانین حاکم بر آثاری که جریان اصلی را می سازند، تبعیت می کنند. نقاشی ایران به مرور از ادبیات مستقل می شود و نگاره هایی پدید می آیند که به هیچ وجه تحت تأثیر ادبیات نیستند. بارقه هایی از این تحولات را در دوره تیموری و آثار کما ل الدین بهزاد، می بینیم که میل به تصویر کردن زندگی و فضای اجتماعی آن دوران داشت اما این اتفاق به شکلی ملموس تر در دوره ی شاه عباس صفوی و در مکتب اصفهان است که به وقوع می پیوندد. بدین معنی که از اوسط دوره ی صفویه جریان اصلی نقاشی ایران را نه در نسخ مصور که در آثار مستقل و دیوارنگاره ها می توان پی گرفت. در این دوره بسیاری از قوانین صوری حاکم بر سنت نقاشی ایرانی دگرگون می شوند و نیز موضوع هایی به آثار راه می یابند که گویای تحولی در سنت نقاشی ایران اند. این پژوهش در پی بررسی دگرگونی های اجتماعی و فرهنگی ای است که در این دوره از تاریخ ایران اتفاق افتاده و زمینه ی گسست نقاشی ایرانی از ادبیات را فراهم کرده اند؛ که به روش توصیفی- تحلیلی و با اتکا به دیدگاه تاریخ از منظر کالینگوود و تاریخ نگاری نوین که بنیادی تحلیلی دارد صورت گرفته است. مطالعات به صورت کتابخانه ای و اسنادی و نیز مشاهده صورت پذیرفته و در نهایت علل این گسست در عواملی چون: تغییر در مذهب، تشکیل دولت مستقل، گسترش روابط با اروپا و هند، تشکیل طبقات متوسط و مرفه، به وجود آمدن حکومتی ایرانی که حاکمانش نیازی به اثبات ایرانی بودن خود نداشتند و رقابت با عثمانی صورت بندی می شود.