نام پژوهشگر: زهرا نوری زنوز
زهرا نوری زنوز ایرج اسکندری
نقد روانکاوانه از دیرباز مورد توجه هنرمندان و نظریه پردازان هنر قرار گرفته است.گرچه این رویکرد در ساحت تجسمی کمی مهجور مانده و بیشتر ارجاعات تاریخ هنر در زمینه ادبیات و سینما صورت پذیرفته اند. مسئله اصلی این تحقیق یافتن جایگاه نقد روانکاوانه هنر و دیدگاه های روانشناختی در بررسی آثار تجسمی بویژه نقاشی معاصر است. اینکه منتقدان تجسمی چگونه مابین نظریات روانکاوانه و عالم بصری هنرمندان ارتباط برقرار می کنند و این نظریات از کجا سرچشمه یافته و اعتبار حاصل کرده اند، محور اصلی تحقیق است. در روند پژوهش پس از مطرح کردن کلیات وتعاریفی از اصول و مبانی این نقد و شرحی بر تاریخ پیدایش و تکوین آن، به اندیشه های دو تن از مهمترین نظریه پردازان این وادی یعنی زیگموند فروید و ژاک لکان پرداخته شده است. مفاهیم آراء این بزرگان، چون نگاه خیره، عقده ادیپ و یا فالوس محوری در نقد آثار تجسمی تاریخ هنر، از جمله در مکاتب گوناگون هنری ـ فلسفی چون سوررئالیسم، فمینیسم و پساساختارگرایی تا دوران معاصر جای خود را یافته و مصادیق زیادی دارند و حتی با گذشت زمان زیادی از پیدایش آنها هنوز هم در نقد آثار معاصر هنری کاربرد داشته و مورد ارجاع قرار می گیرند. با بررسی چند نمونه نقد از آثار نقاشی مدرن و معاصر، از جمله آثار نقاشانی چون پابلو پیکاسو، لوسین فروید و گرهارد ریشتر، با رویکرد روانکاوانه مشاهده شد که آثار هنری از دوره های مختلف و با خصوصیات متفاوت، قابلیت مورد نقد قرار گرفتن به شیوه روانکاوانه را دارند. حتی مفهومی چون «نگاه خیره» که در دوره کلاسیک تاریخ هنر نیز با مبحث نگاه خیره مسلط مردانه مطرح گشته بود، در آثار پیکاسو در قالب نگاه خیره مدل های آثارش به بیننده، و در آثار نقاش معاصر زمان ما گرهارد ریشتر با اجتناب مدل هایش از روبرو شدن با تماشاگر، مصداق پیدا می کند. نقد روانکاوانه هنر از آنجا که بیشتر از هر چیز با ویژگی های روان انسان سر و کار دارد، پدیده ای زنده و انسانی بوده که همواره در حال تغییر و تحول است و شاید بتوان گفت که در بررسی آثار هنری رویکردی جهان شمول و بی مرز وبدون تاریخ مصرف به حساب می آید.