نام پژوهشگر: حسین پوست فروشان دوم
حسین پوست فروشان دوم فاضل اسدی امجد
تاثیر عقاید فردریش نیچه بر هنر، ادبیات، فلسفه و نظریات ادبی مدرن و پست مدرن چه بطور مستقیم و چه غیر مستقیم انکار ناپذیر است. در میان مباحث گوناگون فلسفی او، نظریات اخلاقیات اربابان-بردگان، اراده معطوف به قدرت، ابر انسان، و بازگشت جاودانه بر دو نمایشنامه رقص مرگ (1900) آگوست استریندبرگ و چه کسی از ویرجینیا وولف می ترسد؟ (1962) ادوارد آلبی اعمال شدند. اخلاقیات اربابان-بردگان و اراده معطوف به قدرت دو نظریه مهم و اساسی در این پایان نامه هستند؛ در هر دوی این نمایشنامه ها شخصیت های مرد دارای قدرت بیشتری هستند، قدرت کاپیتان بیشتر از نوع فیزیکی است نسبت به قدرت ذهنی جورج. مشخص شد که هر دو این شخصیت ها قادر به انجام اعمال حیوانی و کینه توزانه اند. عطش آنها برای به دست آوردن هرچه بیشتر قدرت باعث این شده که در امور شخصی و خصوصی زندگی دیگران دخالت کنند. هیچ مرجع پذیرفته شده ارزشی وجود ندارد که آنها بتوانند به آن رجوع کنند و از آن تبعیت کنند، آنها خالقان (ضد)ارزش هایی هستند که در لحظه تولید می کنند؛ آنها نسخه ای افراطی از ابر انسان نیچه اند. آلیس و مارتا، اولین اشخاصی که در معرض این بیرحمی قرار می گیرند، در بازی هایی که همسرانشان برای به دام انداختن آنها و سرگرم کردن خودشان می سازند گیر می افتاده اند. آنچه این زنان برای گرفتن انتقام می کنند این است که بیشتر از آنان پرخاشگر، حیوانی، و بدخواه می شوند؛ به هیولاها و شیطان هایی تبدیل شدند که مرجع ارزشی آنها با منابع ارزشی خود ساخته و شیطانی همسرانشان یکی شد. هر دو زوج مهمان هایی دارند که در طی داستان به ما در فهم روابط موجود میان آنها بسیار کمک می کنند؛ کِرت که مهمان کاپیتان و آلیس بود، نشان داد که شخصیت بسیار ضعیفی دارد بطوریکه آمادگی او برای بکارگیری شیطان به مقدار زیادی میراث نسل قبل از اوست. از سوی دیگر، نیک که مهمان جورج و مارتا بود، تجربه یک تخلیه هیجانی در طی داستان داشت. جورج و مارتا از شیطانی درونشان تخلیه شدند، تخلیه ای که بازگشت آن در نسل جدیدی است که نیک و هانی نمادی از آن هستند.