نام پژوهشگر: ایمان همتی
ایمان همتی علی اکبر احمدی افرمجانی
الف: موضوع و طرح مساله . هدف ما در این رساله بررسی نسبت میان امپریسیسم و تفسیر ریشه ای در دیویدسون است. اهمیت بررسی این موضوع آن است که دیویدسون پروژه ی تفسیر ریشه ای خود را متاثر از بحث ترجمه ی ریشه ای کواین مطرح می کند، و دلیل آنکه کواین مساله ی ترجمه ی ریشه ای را مطرح می کند آن است که نشان دهد مفهوم تحلیلیت در فرآیند فهم یک زبان نقشی ندارد، در نتیجه مفهومی است که باید آن را کنار گذاشت، و بر این اساس از تجربه باوری تمام عیار خود دفاع می کند، زیرا از نظر او تمایزی که اثبات باوران منطقی میان گزاره های تحلیلی و ترکیبی قرار می دادند خود یک جزم غیر تجربه باورانه است که اگر کسی بخواهد به درستی تجربه باور باشد، باید آن را کنار بگذارد. دیویدسون نیز این ادعای کواین را که جایگاه مترجم ریشه ای، جایگاه درستِ بحث درباره ی معناست را می پذیرد. اما او در پروژه ی تفسیر ریشه ایِ خود، عناصر دیگری نیز وارد می کند، که متاثر از نظریه ی پیشینی کنشگری اوست، از جمله قیدی که می توان آن را کل نگری درباره ی محتوای گزاره ای نامید. ب . فرضیه ی ما در این رساله آن است که پیامد چنین قیدی که دیویدسون آن را همچون شرط امکان هر تفسیری مطرح می کند، بازگشت مفهوم تحلیلیت است. بنابراین می توان ادعا کرد که حتی اگر این ادعای کواین را که جایگاه درست بحث درباره ی معنا، جایگاه مترجم ریشه ای یا همان رویکرد سوم شخص است را بپذیریم، چنین امری نه تنها ما را ملزم به پذیرش این امر نمی کند که تحلیلیت در فرآیند فهم یک زبان نقشی ندارد، بلکه یافتن رابطه ای میان جمله هایی که یک سخنگو بیان می کند (بر اساس همان قید کل نگری درباره ی محتوای گزاره ای) امری است که در اساس امکان فهم او را فراهم می کند، و در صورتی که نتوان چنین ارتباطی میان جمله های بیان شده از سوی او یافت، نمی توان فهمی از گفته های او به دست آورد. از سوی دیگر می توان نشان داد که چنین رابطه ای میان جمله های بیان شده از سوی یک سخنگو همان امری است که ویتگنشتاین در رساله ی منطقی-فلسفی از آن تحت عنوان تحلیلیت یاد می کند. بنابراین تغییرات و تعدیلاتی که دیویدسون در پروژه ی تفسیر ریشه ای نسبت به ترجمه ی ریشه ای کواین ایجاد می کند، منتهی به بازگشت دوباره ی مفهوم تحلیلیت می شود. پ . روش تحقیق: روش ما در این رساله روش کتابخانه ای بوده است. ت . یافته های تحقیق: بنابراین می توان این امر را که دیویدسون از سویی به پیروی از کواین می پذیرد که مرزی میان گزاره های تحلیلی و ترکیبی وجود ندارد و از سوی دیگر یافتن رابطه ای میان گزاره های گفته شده از سوی یک سخنگو را شرط امکان فهم او می داند را می توان تعارضی در دستگاه فکری او دانست. ث . نتیجه گیری: بنابراین حتی با پذیرش این اده ی کواین که جایگاه در ست بحث درباره ی معنا جایگاه سوم شخص است نمی توان نتیجه گرفت که مفهوم تحلیلت در بحث درباره ی معنا مفهومی نابجا است.