نام پژوهشگر: میلاد جعفری مقدم
میلاد جعفری مقدم احمد محقر
سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا به گونه¬ای شکل گرفته که همواره شاهد تحول در استراتژی¬های این کشور هستیم. به گونه ای که در قرن نوزدهم شاهد اتخاذ استراتژی انزواگرایی با توجه به شرایط حاکم توسط سیاستمداران این کشور هستیم البته بعد از فروپاشی نظام دو قطبی عامل معنابخش سیاست خارجی آمریکا(مقابله با شوروی) به یکباره رنگ بربست و در دهه 1990 سیاست خارجی آمریکا با نوعی سردرگمی مواجه بود که با حادثه 11 سپتامبر تروریسم مطرح شد و در قرن بیست¬و¬یکم شاهد استراتژی مبارزه با تروریسم هستیم. گرچه قبل از یازده سپتامبر نیز مبارزه با تروریسم در نزد رهبران ایالات متحده آمریکا به چشم می¬خورد اما در واقع در پی حادثه تروریستی یازده سپتامبر بود که اهمیت مبارزه با تروریسم در ایالات متحده امریکا دوچندان شد. به گونه ای که این روند را در استراتژی جورج بوش و باراک اوباما در مبارزه با تروریسم مشاهده می¬نمائیم اما ابزارهای به کار برده شده توسط آن¬ها تا حدودی باهم متفاوت است اما هدف هردو در مبارزه با تروریسم ارتقای دموکراسی و حاکم شدن ارزش¬های آمریکایی به طور خاص در منطقه خاورمیانه است. از این رو در این پژوهش تفاوت در سیاست خارجی امریکا در مبارزه با تروریسم در دوره بوش و اوباما را مورد بررسی قرار می¬دهیم که بعد از بررسی های به عمل آمده دو دوره، به نظر می¬رسد سیاست خارجی آمریکا در مقابله با تروریسم مبتنی بر یکجانبه گرایی و در دوره اوباما مبتنی بر چندجانبه گرایی بوده است.