نام پژوهشگر: نورالدین کریمی
محمد رضا گلپور لاسکی نورالدین کریمی
امروزه کمردرد بیماری بسیار شایعی است که سالیانه هزینه های درمانی هنگفتی را برای جوامع به بار می آورد و یکی از مهم ترین علل کمردرد، بی ثباتی ستون مهره ها می باشد. اخیراً در توانبخشی بیماران مبتلا به مزمن به تمرین های ویژه عضلات اطراف ستون مهره ها توجه می شود که نقش آنها ثبات داینامیک و کنترل سگمنتال مهره هاست. هدف تمرینات فعال ثبات دهنده ستون فقرات ایجاد ظرفیت فیزیکی برای حفظ وضعیت خنثی در ستون مهره ها در طول فعالیتهای روزمزه زندگی می باشد که این کار را با افزایش تحمل و هماهنگی عضلات ثبات دهنده ستون مهره ها انجام می دهد. این کارآزمایی بالینی تصادفی جهت تعیین تاثیر تمرینات فعال ثیات دهنده تحت نظر ستون فقرات بر عملکرد عضلات کمر وتنه و تستهای تحمل بالینی و شاخصهای تعادلی در 2 گروه انجام شد. 32 مرد جوان شرکت کنده در این تحقیق به صورت تصادفی در 2 گروه کنترل و مداخله قرار گرفتند. گروه مداخله دوره 4 هفته ای تمرینات ثبات دهنده ستون مهره ها را انجام دادند . گروه مداخله هیچ تمرین درمانی انجام ندادند و اندازه گیری قبل و بعد از این دوره در هر 2 گروه صورت گرفت. پس از انجام مداخله در گروه آزمایش ، نتایج نشان داد که میانگین متغیرهای تحمل فلکسوری تنه (داینامومتری) (00/0p=)، تحمل اکستنسوری تنه (داینامومتری) (005/0p=)،تحمل اکستنسوری تنه (بالینی) (01/0p=) و درصد عملکرد آزمون محدوده ثباتی پویا (00/0p=) در جهت بهبود، افزایش معنی دار و متغیرهای شاخص تعادلی کلی (01/0p=)، قدامی– خلفی(03/0p=) و طرفی (01/0p=) در وضعیت ایستاده روی دو پا با چشمان باز و زمان انجام آزمون محدوده ثباتی پویا (00/0p=)، نمره پرسشنامه های ناتوانی عملکردی(05/0p<) و میزان درد بیماران (01/0p=) در جهت بهبود، کاهش معنی داری داشته اند. بهبود تحمل عضلات تنه و تعادل فرد و کاهش درد و میزان ناتوانی عملکردی بیماران پس از به کارگیری تمرینات فعال ثبات دهنده تحت نظر حاکی از آن است که این تمرینات می توانند یکی از انتخاب های مناسب برای درمان کمردردمزمن غیراختصاصی باشند.
مهناز امامی امیر مسعود عرب
هدف: بررسی الگوی فعالیت عضلات اکستانسور ناحیه کمری-لگنی در حین اکستانسیون هیپ در وضعیت دمر در افراد با و بدون سابقه استرین همسترینگ روش بررسی: در این مطالعه 10 ورزشکار با سابقه استرین همسترینگ و 10 ورزشکار بدون سابقه استرین همسترینگ بعد از بررسی کلیه معیارهای ورود و خروج شرکت کردند. میزان فعالیت عضلات در هر دو گروه با استفاده از دستگاه الکترومیوگرافی در اکستانسیون هیپ در وضعیت دمر مورد ارزیابی قرار گرفت. سیگنالهای الکترومیوگرافی از عضلات ارکتوراسپاین راست و چپ، گلوتئوس ماگزیموس، بای سپس فموریس و سمی تندینوسوس ثبت شد. میانگین نرمال شده سه بار اندازه گیری میزان فعالیت عضلات به حداکثر انقباض ارادی هر عضله در هر مانور از طریق anova دو طرفه مختلط جهت تجزیه و تحلیل آماری مورد استفاده قرار گرفت. یافته ها: تفاوت معنی داری در سیگنالهای emg عضلات بین دو گروه به جز عضله سمی تندینوسوس در ورزشکاران مبتلا به سابقه استرین همسترینگ مشاهده نشد. زمان وارد عمل شدن عضلات در حین اکستانسیون هیپ در وضعیت دمر نیز بین دو گروه یکسان می باشد. نتایج این مطالعه نشان می دهد که الگوی حرکتی در دو گروه بجز عضله سمی تندینوسوس یکسان است. نتیجه گیری: الگوی حرکتی عضلات ناحیه کمی-لگنی در حین الگوی اکستانسیون ران در وضعیت دمر در ورزشکاران با و بدون سابقه استرین همسترینگ یکسان می باشد. کلید واژگان: الگوی حرکتی، اکستانسیون هیپ در وضعیت دمر، الکترومیوگرافی، ورزشکار، استرین همسترینگ
ناهید طحان امیر مسعود عربلو
چکیده: سابقه و هدف : مطالعات جدید نشان می دهد که یک الگوی انقباض همزمان میان عضلات شکمی و کف لگن در فعالیت های ارادی و غیر ارادی وجود دارد .هدف ار تحقیق حاضر بررسی سونومیوگرافی اثر افزودن انقباضات عضلات کف لگن به انقباض عضلات شکم در افراد سالم و مبتلا به کمردرد مزمن غیر اختصاصی می باشد. مواد و روشها: 15 فرد مبتلا به کمردرد مزمن غیر اختصاصی و 15 فرد سالم در این مطالعه شرکت داشتند. در مرحله اول یک تحقیق متدلوژیک برای ارزیابی تکرار پذیری متغیر ها در 12 فرد سالم و9 بیمار انجام شد.از افراد خواسته می شد که مانورهای گود کردن و سفت کردن شکم را یکبار به تنهایی و یکبار همراه با انقباض عضلات کف لگن در وضعیت خوابیده به پشت با زانوی خم انجام دهند. ترتیب انقباضات به صورت تصادفی انتخاب می شد. ضخامت عضلات عرضی شکم، مورب داخلی و مورب خارجی توسط سونوگرافی و حداکثر آمپلیتود این عضلات توسط الکترومیوگرافی در وضعیت استراحت و طی انجام مانورهای انقباضی اندازه گیری شد. از آزمون آماری اندازه گیری مکرر anova وآزمون ضریب همبستگی پیرسون برای آنالیز داده ها استفاده شد. یافته ها : تمام متغیر ها از سطح تکرار پذیری نسبی و مطلق خوبی برخوردار بودند.اختلاف معنی داری در میزان تغییرات ضخامت سونوگرافی و آمپلیتود حاصل از الکترومیوگرافی عضلات شکم، در دو حالت انقباض عضلات شکم به تنهایی و به همراه انقباض عضلات کف لگن در دو گروه سالم و بیمار وجود ندارد. تفاوت معنی داری بین دو گروه مشاهده نگردید. تفاوت معنی دار آماری میان شاخص های سونوگرافی و الکترومیوگرافی عضلات شکم مشاهده نگردید بحث: تفاوت معنی داری درعملکرد عضلات شکم در دو حالت با و بدون انقباض عضلات کف لگن در دو گروه سالم و بیمار وجود ندارد. واژه های کلیدی: عضلات شکمی، عرضی شکم، انقباض همزمان/سینرژی، عضلات کف لگن
آیلین طلیم خانی نورالدین کریمی
مقدمه و هدف : با توجه به اهمیت حس عمقی و کنترل پاسچرال و همین طور سطح ناتوانی عملکردی در افراد کمردرد مزمن، طراحی برنامه های درمانی در این زمینه بسیار مهم می باشد. اگرچه برنامه های درمانی زیادی بر افراد کمردردی انجام شده است، اما با این حال تحقیقات کمتری به بررسی تمرینات ثباتی ایزوله و فشرده پرداخته اند. از این رو هدف از انجام این تحقیق بررسی تاثیر تمرینات ثباتی فشرده، تحت نظر و عملکردی بر کنترل پاسچرال و سطح ناتوانی عملکردی در زنان کمردرد مزمن می باشد. روش بررسی : در این تحقیق 38 زن کمردرد مزمن به طور تصادفی در دو گروه کنترل و مداخله قرار گرفتند. افراد در گروه مداخله به مدت 10روز متوالی تحت تمرینات ثباتی با نظارت فیزیوتراپ قرار گرفتند. سپس تعادل، سطح ناتوانی عملکردی و شدت درد افراد، قبل و بعد از مداخله، در دو گروه اندازه گیری شد . برای اندازه گیری تعادل از بایودکس استفاده شد. در ضمن سطح ناتوانی عملکردی و شدت درد افراد با پرسشنامه های اوسوستری و کبک و مقیاس دیداری درد اندازه گیری شد. جهت تجزیه و تحلیل های آماری از آزمونهای آماری ،تی مستقل و آنکوا استفاده شد. یافته ها: در دو گروه افراد درمان و شاهد، قبل از درمان هیچ یک از متغیر های کمی و کیفی به جز سن اختلاف معناداری نداشتند و نتایج به دست آمده از آزمون آماری ancova بین دو گروه شاهد و تمرینات ثباتی نشان داد که تنها 6 متغیر درد، نمره های ناتوانی عملکردی، سه شاخص ثباتی کلی،قدامی –خلفی و طرفی در وضعیت دو پای ایستاده با چشم های بسته تغییرات معناداری را داشته است (0001/0 p?) هر چند اثر تمرینات ثبات دهنده در وضعیت دو پا و یک پای ایستاده با چشم های باز بین دو گروه تغییرات معناداری را به دنبال نداشت(p> 0/05)، اما با این حال، شاخص های ثباتی پاسچرال در گروه تمرینات ثباتی بهبودی بیشتری را داشت. نتایج : تمرینات ثباتی فشرده، تحت نظر و عملکردی می تواند باعث کاهش درد، سطح ناتوانی عملکردی و بهبود کنترل پاسچرال در وضعیت چشم های بسته در زنان مبتلا به کمردرد مزمن غیر اختصاصی گردد.
مطهره هاشم بروجردی امیر مسعود عربلو
زمینه و هدف: کمردرد یکی از شایعترین اختلالات اسکلتی عضلانی است که جوامع مختلف باآن روبرو هستند. عوامل مختلفی در بروز کمردرد دخیل هستند. یکی از نظریه های مطرح شده برای علت بروز کمردرد، اختلال در ثبات ستون فقرات می باشد. براین اساس افراد کمردرد اغلب تغییر الگوی فعالیت عضلات ثبات دهنده را نشان می دهند. در کنار عضلات ستون فقرات، عضلات شکم و عضلات کف لگن نقش مهمی در ایجاد ثبات داینامیک ستون فقرات بازی میکنند. در این مطالعه به بررسی تغییرات الگوی سینرژی بین عضلات کف لگن و عضلات شکم در افراد مبتلا به کمردرد مزمن در قیاس با افراد سالم پرداخته شده است. مواد و روش ها: تعداد 15 فرد سالم و 15 فرد مبتلا به کمردرد در این مطالعه شرکت داشتند. هر فرد حداکثر انقباض عضلات کف لگن را سه بار انجام میداد و همزمان ثبت فعالیت الکترومیوگرافی و تغییر ضخامت عضلات عرضی ، مایل داخلی و مایل خارجی شکم از سمت راست افراد صورت میگرفت. نتایج: انقباض عضلات کف لگن باعث افزایش فعالیت الکترومیوگرافی و تغییر ضخامت عضلات شکم در افراد مبتلا به کمردرد مزمن و افراد سالم می شود. اختلاف معنی دارآماری بین فعالیت عضلات شکم در افراد سالم و مبتلا به کمردرد مزمن در پاسخ به انقباض عضلات کف لگن دیده نشده است. بحث: بر اساس نتایج به دست آمده،در افراد کمردرد نسبت به افراد سالم فعالیت عضله عرضی شکم کاهش و در عضله مایل خارجی افزایش یافته است. اگرچه این تفاوت بین دو گروه سالم و کمردرد از نظر آماری معنادار نبوده است اما هم در فعالیت الکترومیوگرافی این عضلات و هم در فعالیت مکانیکی ثبت شده توسط سونوگرافی عضلات گزارش شده است. همچنین بین شاخص حداکثر آمپلیتود و تغییر ضخامت، در عضلات عرضی و مایل خارجی شکم رابطه آماری معناداری وجود نداشته. نتیجه گیری : اینطور به نظر میرسد که سینرژی موجود بین عضلات شکم و عضلات کف لگن در افراد کمردرد از نظر آماری تفاوت معناداری با افراد سالم ندارد.
مریم ضیایی فر امیر مسعود عربلو
یکی از مهمترین علت های ایجاد کننده درد، اختلالات اسکلتی-عضلانی می باشد، که حدود یک سوم آنها دارای سندرم میوفاشیال همراه با نقاط ماشه ای می باشند. وجود نقطه ماشه ای در عضله تراپز فوقانی یکی از یافته های شایع در افراد مبتلا به اختلالات ناحیه گردن و پشت است. اخیرا استفاده از dry needling به عنوان یکی از روشهای جدید درمانی جهت درمان نقاط ماشه ای مطرح شده است. هدف از این مطالعه بررسی اثرات دو روش در مانی dry needling و فشار ایسکمیک در درمان نقطه ماشه ای فعال در عضله تراپز فوقانی و مقا یسه ی آنها با یکدیگر می باشد. روش بررسی: در مطالعه اصلی 33 نفر با تشخیص نقاط ماشه ای فعال در عضله تراپز فوقانی پس از مطابقت دادن معیارهای ورود و خروج شرکت کردند. پارامترهای مورد ارزیابی شامل: شدت درد در حین فعالیت، شدت درد درحین فشار الگومتر، آستانه فشاری درد، دامنه حرکتی خم شدن طرفی گردن و میزان ناتوانی عملکردی اندام فوقانی بودند که با ابزارهای مقیاس دیداری درد، الگومتر، گونیامتر و پرسشنامه فارسی dash قبل و بعد از درمان مورد بررسی قرار گرفتند. افراد به طور تصادفی در دو گروه درمانی قرار گرفتند. 1.گروه تحت درمان فشار ایسکمیک (17 نفر) و 2.گروه تحت درمان dry needling (16نفر). درمان 3 بار در هفته انجام شد و در جلسه چهارم فقط ارزیابی انجام گرفت. به منظور بررسی تغییرات متغیرها در هریک از روشهای درمانی پس از درمان از آزمونpaired t-test و برای مقایسه اثر دو روش درمانی از آزمون ancova استفاده شد. یافته ها: نتایج مطالعه، نشان می دهدکه تاثیر روش dry needling در کاهش شدت درد با روش فشار ایسکمیک اختلاف معنی دار داردp=0/018)). اما تغییرات بقیه متغیرها در بین دو گروه درمانی تفاوت معنی داری را نشان نداد. درحالیکه هردو گروه درمانی تغییرات معنی دار رو به بهبودی با کاهش شدت درد ، افزایش آستانه فشاری درد، افزایش دامنه حرکتی خم شدن طرفی گردن به سمت مقابل و بهبودی ناتوانی عملکردی اندام فوقانی، مشاهده شد(p<0/05). اما فقط درگروه dry needling افزایش معنی دار دامنه حرکتی خم شدن طرفی گردن به همان سمت مشاهده شد(p<0/05). نتیجه گیری: هر دو روش درمانی در بهبود علائم بیماری موثر می باشند ولی روش dry needling در کاهش شدت درد در حین فعالیت نسبت به روش فشار ایسکمیک موثرتر می باشد و می تواند توسط درمانگران و فیزیوتراپیستها در کلینیکهای درمانی استفاده شود.
هاشم سلمان دریس محسن امیری
چکیده هدف: بررسی مقایسه ای پاسخ عضلات گلوبال و لوکال شکم در افراد سالم و کمردرد غیراختصاصی مزمن و بین دوگروه در وضعیت های باثبات و بی ثبات هوک لایینگ با یک پا که منجر به چرخش محوری در ستون فقرات کمری می گردند. روش بررسی: در این مطالعه غیرتجربی و از نوع موردی شاهدی از 20 مرد سالم غیر ورزشکار و مبتلا به کمردرد مزمن غیر اختصاصی با سابقه بیش از 3 ماه به روش نمونه گیری غیر احتمالی و از نوع نمونه گیری در دسترس و نیز به شکل جور کردن یا مشابه سازی بر اساس سن و جنس استفاده شد. ضخامت چهار عضله شکمی تمامی شرکت کنندگان در انتهای دم و بازدم در سه وضعیت: 1- بلند کردن پا با زانوی صاف در حالت هوک لایینگ روی زمین، 2- روی رل استوانه ای در زیر ستون فقرات و 3- روی رل استوانه ای در زیر ستون فقرات و پای چپ، بوسیله سونوگرافی نوع b با اپلیکاتور خطی 6/6 مگاهرتز اندازه گیری شد؛ با آزمون آماری t مستقل در بین و تحلیل واریانس چندمتغیره در درون دو گروه مقایسه انجام گردید. یافته ها: تنها تفاوت معنی دار مربوط به عضله عرضی شکم در وضعیت 1 می باشد. که در دم 016/0p= و برای بازدم 001/0 p< می باشد. تفاوت معناداری در عضلات گلوبال در سه وضعیت ونیز عضلات لوکال در وضعیت 2 و 3 بین دو گروه یافت نشد. مقایسه ضخامت عضله عرضی و مایل داخلی بیماران و عرضی شکم افراد سالم در بین سه وضعیت با 001/0 p< و مایل داخلی افراد سالم با 021/0 p= معنی دار بدست آمد. نتیجه گیری: عضله عرضی شکم در بی ثباتی ناشی از چرخش محوری ستون فقرات در بلند کردن یکطرفه پا با زانوی صاف در بیماران نسبت به افراد سالم فعالیت کمتری دارد. و با بی ثباتی منجر به چرخش محوری در ستون فقرات کمری از طریق رل استوانه ای عضله پاسچرال عرضی شکم در افراد کمردردی مزمن شبیه به افراد سالم بکار گرفته می شود. در بی ثبات کردن ستون فقرات کمری عضلات شکم با فعالیت بیشتری بکار گرفته می شوند و این افزایش فعالیت برای عضلات مایل داخلی و عرضی شکم معنی دار است.
تبسم قنواتی نورالدین کریمی
هدف ما از این مطالعه بررسی تاثیر بار شناختی و سرعت راه رفتن بر تغییرپذیری و دینامیک فاز هم آهنگی درون اندامی در جوانان و سالمندان با و بدون سابقه زمین خوردن بود. 30 جوان و 32 سالمند (20 سالمند با سابقه زمین خوردن و 12 سالمند بدون سابقه زمین خوردن) در این مطالعه شرکت کردند. از ایشان خواسته شد که 9 تکلیف راه رفتن بر روی تردمیل شامل راه رفتن با سرعت های کند، دلخواه و کند را به صورت منفرد یا همراه با یکی از تکالیف شناختی شمارش معکوس یا تفریق های سه تایی از یک عدد تصادفی سه رقمی انجام دهند. مقادیر فاز انحراف و میانگین مطلق فاز نسبی که به ترتیب بیانگر تغییرپذیری و دینامیک فاز هم آهنگی درون اندامی بودند برای هر یک از این شرایط محاسبه گردید. برای بررسی تاثیر عوامل مذکور بر پارامترهای راه رفتن از آزمون تحلیل واریانس سه طرفه استفاده شد. نتایج نشان دادند که اثر اصلی گروه و سرعت راه رفتن بر فاز انحراف هم آهنگی بین سگمان های لگن-ران، ران-ساق و ساق-پا معنی دار بود(0/01 p<)در حالیکه اثر بار شناختی تنها بر فاز انحراف هم آهنگی بین سگمان های ساق-پا معنی دار بود. همچنین اثر اصلی گروه بر میانگین مطلق فاز نسبی بر روابط بین سگمانهای لگن-ران، ران-ساق و ساق-پا معنی دار بود (0/01 p<) حال آنکه سرعت راه رفتن بر میانگین مطلق فاز نسبی در روابط بین سگمانهای لگن-ران و ران-ساق تاثیر معنی داری داشت (0/01 p<). نتایج ما نشان دادند که سالمندی می تواند باعث افزایش تغییرپذیری هم آهنگی درون اندامی شود درصورتیکه زمین خوردن، افزودن بار شناختی و افزایش سرعت راه رفتن این تغییرپذیری را کم میکنند. بعلاوه زمین خوردن و شرایط دشوار راه رفتن، دینامیک هم آهنگی را به سمت هم فازتر شدن سوق میدهند که گمان می شود ساز و کاری برای کاهش تلاش کنترلی توسط سیستم کنترل گر باشد.
سعید بحیرایی حسن دانشمندی
هدف از این پژوهش مقایسه نیمرخ ساختاری و ارتباط آن با تعادل وقدرت عضلانی در افراد مبتلا به سندرم داون (ds) بود. در این مطالعه 30 نفر مبتلا به سندرم داون (میانگین سن 07/2±15.02 سال، قد 65/10 ±155 سانتیمتر، وزن 80±63/61کیلوگرم و شاخص توده بدنی21/4±85/25 کیلوگرم برمترمربع) و 25 نفر همتایان سالم (میانگین سن 13/2±04/15 قد42/11± 36/164 وزن01/12±24/56 و شاخص توده بدنی58/3±72/20) شرکت کردند. جهت ارزیابی ناهنجاری های سر به جلو و شانه گرد از نمای جانبی و در کج گردنی از نمای قدامی توسط دوربین عکس برداری مدل (canon power shot a1200hd) استفاده شد. جهت بررسی کایفوز و لوردوز از خط کش منعطف مدل(kering) استفاده گردید. جهت ارزیابی تعادل نیمه پویا افراد از دستگاه تعادل سنجش بایودکس مدل (shirleyny biodex,inc.) استفاده گردید. همچنین برای اندازه گیری متغیرهای ایزومتریک قدرت عضلانی از قدرت سنج دستی (mmt,north coast,usa) استفاده شد. تجزیه و تحلیل داده¬ها با استفاده از آزمون آماریt مستقل و ضریب همبستگی با استفاده از نرم افزار (21) spss انجام شد (05/p< ). نتایج آماری بررسی نیمرخ ساختاری نیز حاکی از وجود تفاوت معناداری میان زاویه سر به جلو(001 /0p=)، زاویه شانه گرد(001 /0p=)، کایفوز(001 /0p=) درافرادسندرم داون نسبت به گروه سالم بود، اما تفاوت معناداری بین لوردوز(406/0p=) وکج گردنی(860/0p=)، گروه ها با یکدیگر مشاهده نشد. نتایج آماری بررسی تعادل نیمه پویا و قدرت ایزومتریک عضلانی حاکی از وجود تفاوت معناداری (001 /0p=) بین دو گروه بود. همچنین رابطه معنی¬داری بین عوامل تعادل با هر یک از ناهنجاری های سر به جلو و کایفوز آزمودنی های سندرم داون با تعادل قدامی-خلفی و بین کایفوز و شانه گرد با تعادل کلی وجود داشت (009/0, p=02/0, p= 006/0 p=). بنابراین با توجه به یافته های طرح حاضر ضعف تعادل و قدرت عضلانی و مشاهده ناهنجاری های سربه جلو، شانه گرد و کایفوز در مبتلایان به سندرم داون به نظر می رسد بهبود تعادل و قدرت عضلانی و کاهش عوارض مذکور از طریق توصیه هایی برای اصلاح وضعیت بدنی این افراد ضروری به نظر می رسد.
سمیرا قوی مهدی سهرابی
مقدمه و اهداف: تغییر در سیستم های بدنی که در تعادل و جابه جایی دخیل می باشد، از تبعات گریزناپذیر افزایش سن می باشند. کاهش تعادل و کنترل وضعیت بدن از جمله عوامل خطر زای افتادن، آسیب دیدگی و حتی مرگ به شمار می رود. هدف از انجام این پژوهش تعیین تأثیر تمرینات ذهنی و تمرینات ویبریشن کل بدن بر تعادل ایستا و پویای مردان سالمند بود. مواد و روش ها: پژوهش از نوع کاربردی و نیمه تجربی است. سالمندان تحت بررسی شامل 42 مرد سالمند 80-60 ساله بودند و بر اساس معیارهای ورود (سن 78/5±68, وزن 2/9±3/76، قد 85/5±3/168، شاخص توده بدن 95/2±94/26) به این مطالعه وارد گردیدند. پس از ارزیابی اولیه کلیه سالمندان به صورت تصادفی به چهار گروه تمرین ویبریشن(wbv)12 نفر، ذهنی (ment)10 نفر، ترکیبی (mix)10 نفر و کنترل (c)10 نفر تقسیم شدند. گروه ویبریشن، ذهنی و ترکیبی به مدت 8 هفته و در هر هفته به مدت 3 جلسه تمرینات مربوط به گروه خود را انجام دادند و طی این دوره سالمندان گروه کنترل هیچ گونه تمرینی انجام ندادند. تعادل ایستا و پویا به ترتیب با آزمون های ثبات وضعیتی دستگاه بایودکس و زمان برخاستن و رفتن ارزیابی شدند. نتایج: نتایج تحلیل درون گروهی در هر 3 گروه اختلاف معنی دار بین پیش آزمون و پس آزمون تعادل ایستا و پویا نشان داد. (05/0>p) نتایج آنالیز بین گروهی نیز نشان داد هر 3 گروه عملکرد بهتری نسبت به گروه کنترل در تعادل ایستا و پویا داشتند(05/0>p) علاوه بر این، اختلاف معنی داری بین سه گروه تمرین در تعادل ایستا و پویا وجود نداشت. نتیجه گیری: بر اساس نتایج پژوهش حاضر به نظر می رسد یک دوره هشت هفته¬ای تمرین ویبریشن، ذهنی و ترکیبی می تواند سبب بهبود تعادل ایستا و پویا در مردان سالمند شود.
شبنم شاه علی امیر مسعود عرب
پیشینه و هدف: کاهش ظرفیت عملکردی و تحمل عضلات تنه ، در افرادی که سابقه کمردرد داشته اند، همواره به عنوان یکی از عوامل مهمی که منجر به تکرار دوره های کمردرد مجدد و مزمن شدن آن می شود مطرح است. یکی ازروش های بالینی قابل اجرا در مراکز درمانی، برای تست تحمل عضلات تنه، تست های تحملی ایزومتریک هستند. هدف این تحقیق بررسی ارتباط تست های بالینی تحملی عضلات تنه با میزان خستگی و سطح مقطع/ضخامت این عضلات، در افراد سالم و مبتلا به کمردردمزمن غیر اختصاصی بوده است. روش انجام کار: 20زن مبتلا به کمردرد مزمن غیر اختصاصی و 20 زن سالم در این مطالعه شرکت داشتند. از افراد خواسته می شد که پنج تست های بالینی تحملی prone isometric chest raise ، prone double straight-leg raise ، sorensen ، supine isometric chest raise ، supine double straight-leg raise را انجام دهند. ترتیب انجام تست ها به صورت تصادفی بود. ضخامت/سطح مقطع عضلات مولتی فیدوس، اینترنال و اکسترنال ابلیک، ترنسورس ابدومینوس و رکتوس ابدومینوس، توسط سونوگرافی و شیب منحنی فرکانس میانه این عضلات توسط الکترومیوگرافی به دنبال انجام تست ها اندازه گیری شد. یافته ها :. یافته های سونوگرافی نشان داد که بین ضخامت نرمال شده عضله رکتوس ابدومینوس، حین شروع تستsdslr و زمان نگه داشتن این تست، همبستگی ضعیفی وجود دارد. به دنبال انجام تست بالینی تحملی scr در گروه سالم، بین مقادیر الکترومیوگرافی خستگی عضلات ترنسورس ابدومینوس/ اینترنال ابلیک با زمان نگه داشتن این تست ارتباط معناداری دیده شد. همچنین به دنبال انجام تستito و sorensen ، ارتباط معناداری بین مقادیر الکترومیوگرافی خستگی عضلات مولتی فیدوس با زمان نگه داشتن این تست ها مشاهده گردید. از میان دو تستی که تحمل عضلات شکمی را بررسی می کنند، حساسیت تغییر ضخامت وخستگی عضلات شکمی به کمردرد، به دنبال انجام تست sdslr ، بیشتر بود. همچنین نتایج حساسیت تست های بالینی تحملی به کمردرد و حساسیت خستگی عضلات خلف تنه به دنبال انجام تست های بالینی تحملی، نشان داد از بین سه تستی که تحمل عضلات خلف کمر را بررسی می کنند، تست ito حساسیت بالاتری برای تشخیص کمردرد دارد. نتیجه: با توجه به نتایج تحقیق، برای ارزیابی تحمل هر یک از عضلات ذکر شده می توان از تست مربوطه استفاده کرد.
هومن محمدعلی زاده زهرا مصلی نژاد
کینزیوتیپ نوعی روش درمانی است که در اختلالات مختلف اسکلتی عضلانی بویژه کمردرد موثر است. مطالعه حاضر با هدف بررسی اثرات افزودن کینزیوتیپ به مداخلات معمول فیزیوتراپی در تعدادی از مبتلایان به کمر درد مزمن غیراختصاصی در سال 93-1392 اجرا گردید. در یک مطالعه نیمه تجربی، 30بیمار با سن 20 تا 55 سال و مبتلا به کمردرد مزمن غیر اختصاصی به روش نمونه گیری هدفمند از بین مراجعین یک کلینیک فیزیوتراپی انتخاب شدند. در دو گروه مساوی 15 نفره کنترل و مداخله قرار گرفتند. سپس گروه کنترل در طی 10 روز تحت فیزیوتراپی معمول قرار گرفت که شامل تمرینات ثباتی، امواج ماوراء صوت، کیسه گرم و تحریکات الکتریکی از طریق پوست بود. گروه مداخله علاوه بر دریافت فیزیوتراپی مشابه با گروه کنترل در طی این مدت، تحت مداخله با نوار کینزیوتیپ قرار گرفت. سپس در کلیه نمونه ها، شدت درد میزان ناتوانی حاصل از بیماری و میزان دامنه حرکتی در حالت خمیده به جلو محاسبه گردید. در نهایت کلیه داده ها در دو گروه از طریق آزمون تحلیل واریانس اندازه های مکرر مورد تحلیل و مقایسه قرار گرفت. یافته ها: قبل از مداخله، تفاوت آماری معناداری بین دو گروه مداخله و کنترل از نظر فراوانی متغیر های زمینه ای وجود نداشت. میانگین نمرات درد در هردو گروه از حدود 50/7 در ابتدای درمان به 80/2 در گروه کنترل و 80/1 در گروه مداخله رسید که این کاهش در گروه مداخله از کنترل بیشتر بود(001/0>p). میانگین نمرات ناتوانی اسوستری از حدود 50/0 در ابتدای درمان به 20/0 در گروه کنترل و 11/0 در گروه مداخله رسید که کاهش ناتوانی اسوستری بین دو گروه تفاوت معناداری نداشت (30/0=p)میانگین نمرات بهبودی رولندموریس از حدود 40/0 در ابتدای درمان به 82/0 در گروه کنترل و 89/0 در گروه مداخله رسید که افزایش نمره بهبودی رولندموریس بین دو گروه تفاوت معناداری نداشت (15/0=p). میانگین نمره آزمون خم شدن کمر درگروه مداخله از 36 به 19 و در گروه کنترل از40 به 23 کاهش داشته است(به مفهوم بهبود خم شدن) که این کاهش بین دو گروه تفاوت نداشت (61/0 = p) در این مطالعه، اضافه کردن تکنیک کینزیوتیپ به مداخلات معمول فیزیوتراپی در مبتلایان به کمر درد مزمن غیراختصاصی موجب کاهش قابل توجه درد کمر شد، اما بر کاهش ناتوانی و افزایش میزان خم شدن کمر تأثیر نداشت. مطالعات بیشتر در این زمینه توصیه می شود.
کیمیا اسماعیلی نورالدین کریمی
مقدمه: در بیماران مبتلا به دیسک کمر، علاوه بر روش های تصویر برداری ام آر آی، ابزارهای سنجش از قبیل پرسشنامه های درد، ناتوانی و نیز کیفیت زندگی برای ارزیابی پیامد مورد استفاده قرار می گیرند. اهداف: بررسی ارتباط بین یافته های تصویربرداری ام آر آی با نشانه ها و آزمون های بالینی، سطح ناتوانی و کیفیت زندگی بیماران مبتلا به بیرون زدگی دیسک کمر. بیماران و روش ها: 76 بیمار مبتلا به بیرون زدگی دیسک کمر ( سن: 45/72±9/41 ، وزن: 11/37±77/3، قد: 8/22±169/42، مدت ابتلا: 66/63±70/04) مورد ارزیابی قرار گرفتند. ابتدا یک مطالعه متدولوژیک برای سنجش تکرار پذیری در دفعات آزمون و نیز بین آزمونگران متغیر های مورد مطالعه انجام شد.سپس در تمامی بیماران موارد مربوط به تصاویر ام آر آی شامل میزان و سطح بیرون زدگی دیسک، درد با مقیاس دیداری آنالوگ، آزمون slr ، توانائی عملکردی با پرسشنامه های اوسوستری و کبک و نیز کیفیت زندگی با پرسشنامه sf36 مورد ارزیابی قرار گرفتند. نتایج: براساس نتایج به دست آمده از آزمون kappa ، میزان توافق در دفعات آزمون و نیز بین آزمونگران به ترتیب برای متغیر سطح دیسک بیرون زده 87/0 و 80/0 ، متغیر میزان بیرون زدگی دیسک 81/0 و 76/0 ، متغیر تنگی کانال جانبی 81/0 و 75/0 ، متغیر دهیدریشن 81/0 و 72/0 ، متغیر سر خوردگی 88/0 و 81/0 ، متغیر درگیری لیگامان زرد 79/0 و 75/0 ، بود. میزان همبستگی بیرون زدگی دیسک کمر با درد(r=0/67)، آزمون slr (r=0/52) ، ناتوانی اوسوستری(r=0/75) ، ناتوانی کبک(r=0/77) و کیفیت زندگی (r=-0/87) بود. میزان همبستگی سطح بیرون زدگی دیسک کمر با درد(r=0/13)، آزمون slr (r=0/11) ، ناتوانی اوسوستری(r=-0/009) ، ناتوانی کبک(r=-0/003) و کیفیت زندگی (r=-0/05) بود. ضریب ? برای متغیر درد(? =0/21)، آزمون slr (? =0/04) ، ناتوانی اوسوستری(? =0/26) ، ناتوانی کبک(? =0/25) و کیفیت زندگی (? =-0/36) بود. نتیجه گیری: میزان بیرون زدگی دیسک کمر با درد، آزمون slr ، ناتوانی و کیفیت زندگی همبستگی معنی داری دارد در حالیکه سطح بیرون زدگی همبستگی معنی داری ندارد. کیفیت زندگی بیشترین عامل مرتبط با میزان بیرون زدگی دیسک کمر می باشد.
علی اصغر کلانتری تفت نورالدین کریمی
کمر درد یکی از شایع ترین مسائل مربوط به حوزه سلامت در سرتاسر جهان می باشد و دارای علل چند گانه است که یکی از آن علل ،نقص در الگوی های حرکتی است که نقش مهمی در ایجاد و رشد دیسفانکشن عضلانی اسکلتی دارد. بنابر وجود الگو های حرکتی مناسب، بطوریکه عضلات سینرژیست درآن الگوها بطور مطلوب فعال شوند، جهت عملکرد مناسب ستون مهره ای ، اهمیت خاصی دارد. این مطالعه با هدف مقایسه تاثیر تمرینات ثباتی،معمولی و ترکیبی در ایجاد ثبات استاتیک در ناحیه کمری و اصلاح الگوی فعالیت الکتریکی عضلات گلوتئال ماگزیموس،همسترینگ داخلی ، ارکتور اسپاین همسو و غیر همسو متعاقب ایجاد ثبات در بیماران با کمردرد مزمن غیر اختصاصی انجام گرفت . این تحقیق بصورت شبه تجربی مداخله ای بود.بیماران قبل از مداخله از لحاظ میزان و زمان شروع فعالیت الکتریکی عضلات عرضی شکم، مالتی فیدوس کمری وعضلات ناحیه کمری لگنی توسط الکترومیوگرافی سطحی تست شدند. سپس بطور تصادفی به سه گروه تقسیم گردیدند.گروه اول تحت تمرینات ثباتی،گروه دوم معمولی و گروه سوم ترکیبی قرار گرفتند.تمرینات به مدت 10 جلسه و 3 بار در هفته انجام شد.بعد از جلسات دوباره از آنها الکترومیوگرافی بعمل آمد. آنالیز آماری مطالعه مشخص کرد ،که تمرینات ترکیبی باعث افزایش میزان فعالیت در عضله عرضی شکم (024/=p) ، مالتی فیدوس کمری (018/=p) ، گلوتئال ماگزیموس(036p=/) و کاهش درعضله ارکتور اسپاین همسو(024p=/) بطور معنی داری گردید.همچنین مشخص گردید ،که تمرینات ترکیبی باعث کاهش زمان فعالیت عضله عرضی شکم(009/=p)، مالتی فیدوس کمری(015/=p)،گلوتئال ماگزیموس(026p=/)و همسترینگ داخلی(027p=/) بطور معنی داری شد. یافته های این مطالعه نشان دادکه تمرینات ترکیبی نسبت به تمرینات ثباتی و معمولی در ایجاد ثبات در ناحیه کمری و تغییر در الگوی فعالیت الکتریکی عضلات ناحیه کمری لگنی در افراد دارای کمر درد مزمن غیر اختصاصی موثر تر هستند.
پروین اکبراف نورالدین کریمی
در تحقیق حاضر تاثیر پانزده جلسه کشش سگمنتال بر روی فتق دیسک ستون فقرات کمری در افراد مبتلا به فتق دیسک کمری مراجعه کننده کیلینیک طوسی شهر باکو مطالعه شد و نتیجه نشان داد که: میزان بیرون زدگی دیسک کاهش پیدا کرده است. دامنه ی حرکتی خم شدن به جلو افزایش پیدا کرده است و شکایت بیماران از درد نیز کاهش پیدا کرده است.
نورالدین کریمی حسن عشایری
این مجموعه شامل شش بخش است : بخش اول، باعنوان طرح تحقیق شامل انتخاب موضوع ، طرح فرضیات و سوال ، تعریف مفاهیم، طرح روند عملی اجرای تحقیق بررسی می شود.بخش دوم، تحت عنوان اصول عملکرد عضلانی بررسی می گردد.بخش سوم، تحت عنوان اینترفرنشیال تراپی به تفصیل بحث می شود.بخش چهارم، تحت عنوان تحریک الکتریکی عضلات سالم و مرور مطالعات گذشته را شامل می شود.بخش پنجم، تحت عنوان داده پردازی و گزارش نتایج بررسی می گردد.بخش ششم، با عنوان بحث و بررسی و جمع بندی نهایی بررسی می شود.