نام پژوهشگر: علی اصغر مصلع
مهدی پارسا خانقاه علی اصغر مصلع
جریان های فلسفیِ معاصر به دلیل سهولت انتشار خیلی زود بدل به مکتب و حوزه می شوند و پیروانی پیدا می کنند. امری که در گذشته دست کم قرنی زمان می برد. اگزیستانسیالیسم و پدیدارشناسی در زمان حیات فلاسفه ی بزرگ این مکاتب بر سر زبان ها افتادند. در مورد واسازی جریان باز هم سریع تر اتفاق افتاد به طوری که فلاسفه ی مکتب واسازی، از جمله پل دومان، دوست نزدیک مبدعِ این جریان، ژاک دریدا، بودند. واسازی خیلی سریع فراگیر شد و نه تنها بر آکادمی های فلسفه، بلکه بر رشته های دیگر، و حتی بر هنر و سیاست تأثیر گذاشت. این گسترش سریع باعث شد گاهی از عمق فلسفیِ آثار دریدا چشم پوشی شود. هدف از این رساله نشان دادن در هم پیچیدگیِ عمیق آثار دریدا با سنت فلسفی است. این کار به دو طریق انجام خواهد شد. نخست با رجوع به خوانش دریدا از آثار کلاسیک فلسفی، و دوم با جستجوی خاستگاه های تفکر دریدا در سنتِ فلسفه ی مدرن. این گره زدن مسائل فلسفیِ دریدا با مسائلِ تاریخیِ فلسفه خطر سطحی نگری نسبت به تفکر وی را کاهش خواهد داد و همچنین باعث خواهد شد معنای فلسفه را با توجه به نقش دریدا در آن بازتعریف کنیم. آنچه در این «تبارشناسیِ» واسازی باید مورد نظر قرار دهیم این است که نسبت خاستگاه و نتیجه را همچون نسبتِ کلاسیکِ علت و معلول ندانیم، و در واقع خاستگاه را منشأیی پُر و حاضر قلمداد نکنیم. خواهیم دید که یکی از کارهای مهم دریدا در فلسفه نقد مفهوم خاستگاه است. پس کلمه ی خاستگاه را به معنایی که در متن رساله خواهیم دید باید به طور خط خورده به کار برد.