نام پژوهشگر: [email protected] مسعودی
حمیده ملک سعیدی قصرالدشتی غلامحسین زمانی
در سالهای اخیر، مسأله استرسهای زیستمحیطی ناشی از تغییرات اقلیمی و فعالیتهای انسانی و پیامدهای اجتماعی و اکولوژیک ناشی از آن به یکی از بحثهای مهم در جوامع علمی و سیاسی جهان تبدیل شده است. این در حالی است که پیشبینیها نشان میدهد دامنه بحرانهای زیستمحیطی احتمالاً گستردهتر شده و گروههای فقیر و حاشیهنشین در برابر این بحرانها آسیبپذیرتر خواهند شد. برای مثال، شواهد حاکی از آن است که وقوع بحرانهای زیستمحیطی، چالشهای عمدهای را برای خانوارهای کشاورز ساکن در کشورهای در حال توسعه و به ویژه گروههای آسیبپذیری که معیشت آنها به میزان زیادی به منابع طبیعی وابسته است، به وجود آورده و زمینه گسترش هر چه بیشتر فقر و تشدید روند مهاجرت را در بین این گروهها فراهم نموده است. بدون تردید، وقوع استرسها و بحرانهای زیستمحیطی مختلف و به دنبال آن، افزایش چالشهای پیشروی توسعه، نیاز به پاسخها و فعالیتهای خاصی را خاطرنشان میکند که به افزایش انعطافپذیری سیستمهای اجتماعی و اکولوژیک کمک نماید. در حال حاضر، یکی از مهمترین بحرانهای پیشروی بسیاری از جوامع روستایی، بحران کاهش آب با یک نرخ نگرانکننده در جهان است. آب از یک سو از مهمترین منابع حمایتکننده از معیشت مردم روستایی و به ویژه خانوارهای کشاورز ساکن در حاشیه تالابها و حوزههای آبریز، و از سوی دیگر یکی از حساسترین منابع در برابر تغییرات اقلیمی و فعالیتهای انسانی است. شواهد فزایندهای وجود دارد که حاکی از نقش بالقوه و بالفعل تالابهای حاوی آب شیرین در حفظ کشاورزی، ایجاد اشتغال و درآمد و در نهایت رفع فقر و بیکاری و کاهش مهاجرت حاشیهنشینان میباشد. در واقع، این حوزهها از مولدترین مناطق جهان محسوب میشوند. علیرغم اهمیت تالابها در حفظ معیشت مردم، مطالعات مختلف حاکی از کاهش سطح آب در این حوزهها به دلیل تغییرات اقلیمی و مداخلات انسانی همچون بهرهوری بیرویه از آب برای فعالیتهای کشاورزی است. با توجه به وابستگی خانوارهای کشاورز حاشیه تالابها به آب این حوزههای آبریز و نظر به این که بحرانهای زیستمحیطی با شروعی سریع و تقریباً غیرقابل پیشبینی همچنان در حال رخ دادن بوده و در آینده نیز ادامه خواهند داشت، این سوال مطرح میشود که خانوارهای کشاورز و به ویژه خانوارهای ساکن در حاشیه تالابها چگونه با بحران کاهش آب کنار آمده و اثرات ناشی از آن را تعدیل نمایند. بسیاری از محققان در تلاش برای درک اثرات بحرانهای زیستمحیطی ناشی از تغییرات اقلیمی و مداخلات انسانی، پارادایمهای جدیدی را در مطالعات مربوط به پایداری تلفیق نمودهاند که در آنها قدرت برگشتپذیری اجتماعی-اکولوژیک به عنوان یک ویژگی که تعیین میکند چگونه سیستم در زمان رویارویی با فاجعه قادر به حفظ ساختار و عملکرد خود در سطح مطلوبی است مورد تأکید قرار میگیرد. برگشتپذیری ظرفیت یک سیستم برای حفظ بقاء، سازگاری و رشد در رویارویی با تغییرات را نشان میدهد. در این راستا، برگشتپذیری خانوارهای کشاورز در برابر بحران کاهش آب، به ظرفیت این خانوارها برای مقابله با این بحران، تعدیل زیانهای ناشی از آن، حفظ و حتی بهبود در ساختار، عملکرد و ماهیت خود به عنوان یک خانوار کشاورز، از طریق یادگیری، خلاقیت، سازگاری و کنار آمدن اشاره دارد. با توجه به این موضوع، هدف کلی این مطالعه، درک برگشتپذیری خانوارهای کشاورز ساکن در حاشیه تالاب پریشان در برابر بحران کاهش آب بوده است. این پژوهش در چهار مرحله انجام گردید. هدف مرحله اول، بررسی رابطه برگشتپذیری اجتماعی-اکولوژیک و کشاورزی پایدار در شرایط بحران کاهش آب بوده است. بدین منظور، ضمن برررسی مفهوم کشاورزی پایدار و ابعاد آن، مفهوم برگشتپذیری مورد بررسی قرار گرفته و در نهایت رابطه برگشتپذیری اجتماعی-اکولوژیک با کشاورزی پایدار مورد بحث قرار گرفت. یافتههای این بخش از مطالعه حاکی از ضرورت توجه به برگشتپذیری به عنوان یک پیشنیاز برای دستیابی به کشاورزی پایدار در شرایط وقوع تغییرات و بحرانها بود. با توجه به نابسنده بودن مقیاسهای موجود برای ارزیابی برگشتپذیری خانوارهای کشاورز، هدف مرحله دوم پژوهش، توسعه شاخصی برای اندازهگیری برگشتپذیری این خانوارها در برابر بحران کاهش آب بود. برای این منظور، ضمن استفاده از از ابزارهای مصاحبه گروه متمرکز و پرسشنامه، از تحلیل عاملی اکتشافی (exploratory factor analysis) برای درک فاکتورهای تشکیلدهنده شاخص برگشتپذیری خانوارهای کشاورز، و از تحلیل عاملی تأییدی (confirmatory factor analysis) برای تأیید ساختار فاکتوری به دست آمده استفاده شد. نتیجه این بخش از مطالعه، توسعه شاخص برگشتپذیری خانوارهای کشاورز ((fhrs)farm households resilience scale ) بود که روایی و پایایی آن برررسی و مورد تأیید قرار گرفت. اگرچه شاخص برگشتپذیری خانوارهای کشاورز، بر اساس مطالعه خانوارهای کشاورز ساکن در حاشیه تالاب پریشان توسعه یافت، اما این شاخص کاربردی فراتر از محدوده جغرافیایی منطقه مورد مطالعه داشته و پژوهشگران قادر خواهند بود از این شاخص برای اندازهگیری کمَی برگشتپذیری در برابر بحران کاهش آب استفاده نمایند. هدف مرحله سوم، ارزیابی برگشتپذیری خانوارهای کشاورز حاشیه تالاب پریشان با استفاده از شاخص برگشتپذیری خانوارهای کشاورز (fhrs)، طبقهبندی خانوارها بر اساس متغیرهای برگشتپذیری، مدیریت دانش، مدیریت ریسک، ویژگیهای روانشناختی، امنیت آب، میزان مشارکت در فعالیتهای ترویجی و فاصله مزرعه تا تالاب، و در نهایت مقایسه گروههای مختلف خانوارهای کشاورز با درجه برگشتپذیری متفاوت بود. نتایج حاصل از تحلیل خوشهای (cluster analysis) در این مرحله از مطالعه، طبقهبندی خانوارهای کشاورز به سه گروه خانوارهای با برگشتپذیری بالا، متوسط و پایین بود. همچنین، نتایج حاصل از واکاوی دادهها حاکی از تفاوت سه گروه خانوارهای کشاورز با توجه به متغیرهای مدیریت دانش، مدیریت ریسک، امنیت آب، دسترسی به منابع، ویژگیهای روانشناختی و اقتصادی بود. همچنین، در این بخش از پژوهش، با استفاده از نرم افزار جی آی اس (gis)، ضمن تهیه نقشه برگشتپذیری خانوارهای کشاورز در منطقه مورد مطالعه، تأثیر فاصله از تالاب بر برگشتپذیری خانوارهای کشاورز مورد بررسی قرار گرفت. نتایج این بخش حاکی از آن بود که با کاهش فاصله، میزان برگشتپذیری به دلیل افزایش وابستگی به منابع موجود در تالاب و به ویژه آب کاهش مییابد. هدف مرحله چهارم پژوهش، درک نقش ترویج کشاورزی در ایجاد و بهبود برگشتپذیری خانوارهای کشاورز در برابر بحران کاهش آب بود. نتیجه این بخش از مطالعه، پاسخ به این سوالات بود که یک سازمان ترویج باید چه اهداف، فرضیات و ویژگیهایی داشته باشد تا قادر به ایجاد برگشتپذیری در خانوارهای کشاورزی در زمان و به شیوهای مناسب باشد. در کل، نتایج این مطالعه حاکی از برگشتپذیری ضعیف اغلب خانوارهای کشاورز بود که دستیابی به کشاورزی پایدار را با توجه به وقوع تغییرات اقلیمی و زیستمحیطی با مشکل مواجه نموده است. این در حالی است که با توجه به رشد بحران کاهش آب در بسیاری از مناطق جهان، بهبود برگشتپذیری خانوارهای کشاورز باید یک هدف هر گونه برنامه توسعه پایدار در مناطق خشک و نیمهخشک جهان باشد. بر این اساس، یافتههای این مطالعه نشان داد، بهبود مدیریت دانش یکی از مهمترین ابزارهای سیاسی اثربخش در ایجاد برگشتپذیری خواهد بود. در این میان، توصیههایی نیز در رابطه با این که چگونه ترویج و آموزش کشاورزی قادر خواهد بود با ایجاد تغییراتی در اهداف، فرضیهها و ساختار خود نقش بسزایی در ایجاد ظرفیت برای برگشتپذیری در خانوارهای کشاورز ایفا نماید، ارائه گردید.