نام پژوهشگر: علیمحمد اقبالدار
علیمحمد اقبالدار احمد جانسیز
با توجه به قرار گرفتن در عصری مملوء از ارتباطات غیرحضوری که در بیشتر اوقات بصورت مونولوگ به مخاطبین خود عرضه می¬شود و همچنین دور شدن بیش از بیش انسان از روابط نزدیک عاطفی به دلیل مشکلات اجتماعی-اقتصادی، نقش «رسانه¬ها» برای پر کردن این خلاء ، بسیار پر رنگ شده است. یکی از این رسانه¬های جذاب و پرمخاطب، «سینما» است، که به دلیل قابلیت تاثیرگذاری انتزاعی-ذهنی خود، می¬تواند کاربردهای سیاسی نیز پیدا کند. بر این اساس؛ سوال اساسی که قرار است محور قرار گیرد، چگونگی پیوند، فی¬مابین سینما و سیاست، و تبیین مدلی منطقی، برای هجوم ارزشی در قالب این پدیده است. از این رهگذر، اگر فعالیت¬های پیرامون خود را در دو دسته¬ی عوامل «ارشادکنند» و عوامل «اغواکننده» قرار دهیم، سینما در هیچ¬کدام جای نخواهد گرفت. چرا که در این میان، عواملی وجود دارند که خود را در دسته «عوامل ارشادکننده» جای می¬دهند، در صورتی که «اغواکننده» محسوب می¬شوند (و بالعکس) و یا با به وجود آوردن تغییراتی در آنها، نقش خود را از ارشادکنندگی به اغواکنندگی و یا از اغواکنندگی به ارشادکنندگی تغییر می¬دهند. از جمله¬ی این موارد، پدیده «سینما» است. بر این اساس، سینما با دارا بودن شگردهای تصویری قابلیت فریبندگیِ بی¬نظیری دارد که آن را از دیگر رسانه¬ها به شدت متمایز می¬کند. این ویژگی سینماست که آن را به عنوان ابزاری برای تصاحب قلب¬ها قرار می¬دهد. در نگاهی دیگر، سینما با قدرت ابزاری نرم مانند القاءگری و اهداف نرم مانند قلب¬ها و ذهن¬ها، در جرگه تهدید نرم دسته¬بندی می¬شود. با این تفاسیر؛ محقق در این رساله سعی خواهد داشت تا با بررسی «روان¬شناسانه» و «جامعه¬شناسانه»، در این ارتباط که چه رابطه¬ای می¬تواند بین فیلم¬های سینمایی به مثابه ابزاری سیاسی و اثرات آن بر جوامع هدفِ درگیر با آن، وجود داشته باشد، کنکاش کند. و در نهایت، پس از بررسی مبانی سینما، رسانه و سیاست، و بهره بردن از مدل مهندسی اجتماعی معکوس، سینما را پدیده¬ای معرفی کند که قابلیت سوءاستفاده سیاسی از آن، قابل بررسی است.