نام پژوهشگر: مرضیه فتوت
مرضیه فتوت عذرا صبورا
مریم گلی (.salvia l)، یکی از بزرگ ترین جنس های تیره ی نعناعیان (lamiaceae) با 58 گونه در ایران است. روغن های اسانسی، ترپنوئیدها، مشتقات اسیدهای فنلی و فلاوونوئیدها، متابولیت های ثانوی اصلی گونه های مریم گلی را تشکیل می دهند و خواص دارویی این گیاهان به طور عمده مربوط به فعالیت های پاد اکسایشی این ترکیبات می باشد. در این پژوهش، محتوای فنل و فلاوونوئید کل در عصاره های متانولی گیاهان مریم گلی به روش طیف سنجی نوری تعیین شد. همچنین برخی اسیدهای فنلی (رزمارینیک اسید، کارنوزیک اسید، سالویانولیک اسیدهای a و b)، فلاوونوئیدها و تانشینون i و تانشینون iia در برگ و ریشه 41 جمعیت از 27 گونه مریم گلی خودروی ایران که از رویشگاه های طبیعی در مناطق مختلف جمع آوری شدند، برای اولین بار با روش های tlc، hplc و lc-ms شناسایی و محتوای آن ها سنجش شد. با کمک داده های حاصل از مطالعات کمی و کیفی ترکیبات فنلی و فلاوونوئیدی، تنوع فیتوشیمیایی نمونه های مورد مطالعه از طریق رسم دندروگرام بررسی شد. همچنین با استفاده از نشانگر issr، تنوع ژنتیکی گیاهان مریم گلی در سطح درون و بین گونه ای مورد مطالعه قرار گرفت. نتایج نشان داد که برگ ها نسبت به ریشه ها از اسید های فنلی غنی تر بودند و در بین آن ها سالویانولیک اسیدb بیشترین مقدار را تشکیل می داد؛ رزمارینیک اسید، کارنوزیک اسید و سالویانولیک اسیدa در مراتب بعدی قرار داشتند. بر طبق نتایج حاصل، s. verticillata (q) و s. verticillata (t1) با بیشترین مقدار رزمارینیک اسید در برگ و ریشه (به ترتیب 88/0±53/41 و 35/0±56/11 میلی گرم بر گرم وزن خشک)، به عنوان غنی ترین منبع این اسید فنلی شناسایی شدند. مقدار سالویانولیک اسید b از 64/7±24/208 میلی گرم بر گرم وزن خشک در برگ s syriacaتا 06/0±10/3 میلی گرم برگرم وزن خشک در برگ s. verticillata (t1) متغیر بود. همچنین بیش ترین محتوای سالویانولیک اسیدb (83/0±90/19 میلی گرم برگرم وزن خشک) در ریشه ی s. aristata برآورد شد. برگ (z) s. verticilata و ریشه ی s. aristata به ترتیب با دارا بودن 35/0±10/8 و 14/0±45/2 میلی گرم برگرم وزن خشک سالویانولیک اسید a، بیش ترین محتوای این ترکیب را به خود اختصاص دادند. بیش ترین مقدار دی-ترپن فنلی کارنوزیک اسید در برگ s. sharifii (18/1±05/34 میلی گرم برگرم وزن خشک) و ریشه-ی s. xanthocheila (29/0±51/18 میلی گرم برگرم وزن خشک) بدست آمد. نتایج این مطالعه نشان داد که گونه های خودرویی چون s. verticillata، s. hypoleuca، s. leriifolia و s. virgata ، با توان بالای تولید و ذخیره سازی اسیدهای فنلی می توانند به عنوان گونه های شاخص برای مصارف دارویی معرفی شوند. دوگونه ی بومی s. aristata ازنظر محتوای تانشینون i (24/2±00/36 میلی گرم برگرم وزن خشک ریشه) و گونه ی s. chorassanica از لحاظ مقدار تانشینون iia (16/0±02/2 میلی گرم برگرم وزن خشک ریشه)، به عنوان منابع غنی این ترکیبات آبی اتانی شناسایی شدند. همچنین با استفاده از الگوی توزیع ترکیبات فنلی و آنالیز خوشه ای به روش upgma، بر اساس دندروگرام حاصل، گونه های مریم گلی از جنبه کموتاکسونومی مورد مطالعه قرار گرفتند. رزمارینیک اسید، سالویانولیک اسیدهای a و b، آپی ژنین، روتین، اسکوتلارین و بایکالین به عنوان ترکیبات شاخص در گونه های مورد مطالعه مریم گلی شناسایی شدند. نتایج نشان داد که طرح و الگوی توزیع ترکیبات فنلی در جمعیت های یک گونه مشابه و تفاوت ها به طور عمده بین گونه ها بارز بود. همچنین به نظر می رسد الگوی متفاوت در توزیع ترکیبات فنلی گل و برگ گونه های مختلف مریم گلی ناشی از تفاوت های ژنتیکی گونه های مورد مطالعه باشد. نتایج حاصل از گروه بندی گونه های مورد مطالعه بر اساس آنالیز خوشه ای توزیع ترکیبات فنلی هم خوانی نزدیکی با رده بندی آن ها به روش کلاسیک نشان داد که این امر حاکی از اهمیت این ترکیبات به عنوان نشانگرهای شیمیایی با ارزش برای رده بندی گیاهان مریم-گلی در سطوح درون گونه و زیر جنس بود. در این تحقیق تنوع ژنتیکی 33 جمعیت از 12 گونه مریم-گلی با کمک نشانگرهای issr مورد بررسی قرار گرفتند. 18 نشانگر، از مجموع 240 نوار تولید شده، 238 نوار چندشکل (99%) و 2 نوار یک شکل نشان دادند. آغازگرهای ubc845 وissr8 به ترتیب کمترین (8) و بیش ترین (18) تعداد نوار چندشکل را تولید کردند. دندروگرام به دست آمده با استفاده از روش upgma، 33جمعیت مورد مطالعه مریم گلی را به 2 گروه اصلی تقسیم بندی کرد، خوشه ی 1 خود شامل دو خوشه ی a: s. santolinifoliaو s. tebesanaو b: (t2) s. hypoleuca بود.خوشه ی 2 که خود به چندین بخش تقسیم می شد شامل گونه های s. hypoleuca، s. sclarea، s. staminea، s. nemorosa ،s. aethiopis، s. choloroleuca، s. virgata، s. officinalis وs. aegyptiaca بود. این تقسیم بندی در سطح زیر جنس با طبقه بندی کلاسیک مطابقت می کند به طوری که نمونه های خوشه ی a و خوشه ی 2 دندروگرام به ترتیب در گروه ii و iii از این طبقه بندی جای می گیرند. اگرچه در سطح درون گونه ای نیز تقسیم بندی مناسب و با ضریب تشابه بالایی صورت گرفت اما ناهمگنی هایی نیز مشاهده شد. در پایان به نظر می رسد که علاوه بر تنوع ژنتیکی، عوامل محیطی نیز در بروز تنوع فیتوشیمیایی دخالت دارند. نتایج حاصل بیان می کند که اولا ترکیبات فنلی و فلاوونوئیدی نشانگرهای مناسبی برای رده بندی گونه های مورد مطالعه در سطوح درون گونه و زیر جنس بوده و از طرفی نشانگرهای issr با توان تولید چندشکلی بالا و کم هزینه بودن، می توانند گروه بندی مناسبی را در سطح درون گونه و زیر جنس ارائه دهند. البته قطعیت در این زمینه، نیازمند روش های تکمیلی دقیق و بیش تری می باشد.