نام پژوهشگر: حمید حیدریان

انتخاب مدل بر اساس آزمون وونگ تحت تابع درستنمایی نیمرخی
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه رازی - دانشکده علوم 1392
  حمید حیدریان   عبدالرضا سیاره

مسئله آزمون فرضیه در مدل های آشیانی شامل فرضیه هایی در مورد پارامتر مجهول جامعه است که با روش هایی نظیر لم نیمن-پیرسن و آزمون نسبت درستنمایی قابل انجام هستند. اما در مدل های غیر آشیانی روش های کلاسیک نمی توانند مورد استفاده قرار بگیرند. روش آزمون چنین فرضیه هایی ابتدا توسط کاکس (1962-1961) مورد بررسی قرار گرفت. وونگ (1989) با استفاده از معیار اطلاع کولبک-لیب لر و استفاده از برآورد شبه درستنمایی به یک آزمون نسبت درستنمایی برای آزمون این فرضیه که "مدل های پیشنهادی از نظر نزدیکی به مدل درست معادل هستند" در مقابل این فرضیه که "یکی از مدل های پیشنهادی به مدل درست نزدیک تر است" دست یافت. وونگ برای به دست آوردن آماره آزمون، به عنوان یک پیشنیاز، توزیع مجانبی آماره نسبت درستنمایی را تحت شرایط کلی توصیف کرد. این شرایط کلی عبارتند از این که دو مدل پیشنهادی می توانند آشیانی یا غیر- آشیانی و یا دارای همپوشانی باشند و هردو مدل ویا فقط یکی از آنها و یا هیچکدام می توانند خوب- توصیف شده باشند. در مباحث مربوط به نمونه کوچک مشکلاتی در استفاده از برآوردکننده های درستنمایی وجود دارد. حضور پارامترهای مزاحم در تجزیه و تحلیل، این مشکلات را دو چندان خواهد کرد. برای بررسی بیشتر به بایازی (1987) مراجعه شود. در این پایان نامه آماره وونگ، هنگامی که پارامتر مزاحم در خانواده مدل های پیشنهادی وجود دارد با استفاده از تابع درستنمایی نیمرخی مورد مطالعه قرارخواهد گرفت. به نظر می رسد استفاده از تابع درستنمایی نیمرخی موجب کاهش واریانس در برآورد می شود. در ابتدا سعی در به دست آوردن برآوردی برای معیار اطلاع کولبک-لیب لرتحت درستنمایی نیمرخی است. آنگاه می توان تفاضل اطلاع کولبک-لیب لر بین دو مدل، و بر اساس آن آماره وونگ تعمیم یافته را به دست آورد. این آماره می تواند برای بررسی مدل های نیم پارامتری نیز به کار گرفته شود. در ضمن حالات متفاوتی از نظر وجود پارامتر مزاحم در مدل های پیشنهادی ممکن است وجود داشته باشد، به عنوان مثال ممکن است یکی از مدل ها و یا هر دو مدل دارای پارامتر مزاحم باشند، که هر کدام از این حالات می توانند مورد بررسی قرار گیرند.

بررسی اثر افزایش تقاضای نهایی حامل های انرژی بر ارزش افزوده زیربخش های خدمات حمل و نقل در اقتصاد ایران با استفاده از جدول داده – ستانده
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه تربیت مدرس - دانشکده مدیریت و اقتصاد 1393
  حمید حیدریان   فیروزه عزیزی

این مطالعه در پی بررسی اثر افزایش تقاضای نهایی حامل های انرژی بر ارزش افزوده ایجاد شده در زیر بخش های حمل و نقل و بالعکس می باشد. به طوری که تاثیر رشد تقاضای نهایی بخش انرژی بر رشد ارزش افزوده زیر بخش های حمل و نقل و تاثیر رشد تقاضای نهایی زیر بخش های حمل و نقل بر رشد ارزش افزوده بخش انرژی مورد بررسی قرار می گیرد. برای تعیین میزان تاثیر گذاری تقاضای نهایی در ارزش افزوده بخش های اقتصادی، از الگوی داده ستانده بر اساس مطالعات زایتسف (2000) استفاده شده است و منابع آماری تحقیق نیز از جدول داده ستانده سال 1384 بانک مرکزی تامین گردیده است. نتایج نشان می دهد از بین حامل های انرژی بخش بنزین و نفت سفید برای تامین نیاز های مستقیم و غیر مستقیم حمل و نقل به ترتیب بیشترین و کمترین عرضه را به این بخش انجام می دهند که از بین زیربخش های حمل و نقل ، بخش هوایی بیش از دیگر بخش های حمل و نقل برای تولید خدمات خود از بنزین مصرف می کند. نتایج مربوط به روابط بین تقاضای نهایی و ارزش افزوده نیز حاکی از آن است که با افزایش تقاضای نهایی هر یک از حامل های انرژی، بخش برق بیشترین تاثیر را بر ارزش افزوده ایجاد شده در حمل و نقل خواهد گذاشت و با افزایش تقاضای نهایی زیر بخش های حمل و نقل نیز ارزش افزوده بنزین بیش از دیگر حامل های انرژی افزایش پیدا خواهد کرد.