نام پژوهشگر: علیرضا قائمینیا
محسن آزادی علی رضا قائمی نیا
ترسیم الگوی مناسبات میان علم تجربی و دین از مهم ترین مسائل فلسفه ی دین است. دستاوردهای چشمگیر غرب در علوم تجربی که در چند قرن اخیر رخ داد با تفاسیر ارسطویی از کتاب مقدس در تعارض قرار گرفت و آن را سخت به چالش کشید. از آن پس الگوهای گوناگونی در دنیای غرب برای حل این مسئله مطرح شد. از آن جا که اسلام و کتاب مقدس آن قرآن نیز دربردارنده فرازهایی تجربی در کیهان شناسی، زمین شناسی و انسان شناسی بودند از رویارویی با این مسئله در امان نماندند. ازاین رو مفسرین قرآن کریم و دانشمندان اسلامی با این پرسش مواجه شدند که چه نسبتی میان علم تجربی و آموزه های دینی وجود دارد و چه الگویی می توان برای ترسیم مناسبات میان این دو ارائه داد؟ المنار و المیزان، به عنوان دو تفسیر تأثیرگذار در دوره معاصر، با وجود اتفاق نظر نسبی در روش مواجه با این مسئله، رویکردهای متفاوتی در پاسخ به این پرسش در پیش می گیرند. در این میان محمد رشید رضا به دلیل اعتماد بیشتری که به یافته های علوم تجربی دارد نرمش بیشتری نیز از خود نشان داده و از رویارویی جدی با این علوم می پرهیزد. این امر تلاش بسیار ایشان برای سازگار جلوه دادن علم و دین و تفسیر آیات قرآن کریم بر این اساس را در پی دارد. در مقابل علامه طباطبایی1 اگرچه در بسیاری موارد درصدد همراهی با علوم تجربی و سازگار جلوه دادن یافته های علوم و آموزه های دین برآمده است، اما گاهی علوم تجربی را به چالش کشیده و با استناد به معارف دینی فرضیات این علوم را انکار می کند. با این همه از آن جا که هیچ یک از ایشان به صورت جامع به تبیین مبانی هستی شناختی و معرفت شناختی در دو طرف مسئله نپرداخته و صرفا به تطبیقاتی جزئی بسنده کرده اند، دست یابی به الگوی جامع مناسبات میان علم و دین از منظر المنار و المیزان بسیار مشکل است.