نام پژوهشگر: سلیمان پاکسرشت
عبدالله مفاخری اسداله نقدی
حاشیه نشینی تجلی نابرابری اجتماعی- اقتصادی در زمینه عدم تعادل در توزیع متناسب امکانات و منابع جامعه است و یکی از مهم ترین مسائل شهری محسوب می شود.در حال حاضر شهر سنندج دارای مناطق حاشیه ای فراوانی است که جمعیت زیادی از شهر را نیز در خود جای داده است و میزان حاشیه نشینی در این شهر سه برابر میانگین کشوری است و 53 درصد جمعیت حاشیه نشین این شهر تنها در 15 درصد از مساحت (نقاط حاشیه) اسکان یافته اند. با توجه به این میزان از حجم جمعیت ساکن در این مناطق و عنایت به این مهم که مناطق حاشیه همواره دارای مسائل، مشکلات و معضلات عدیده ای می باشند، از سوی دیگر در بلند مدت مشکلات حاشیه ها بر کل شهر و زندگی مردم محلّات متن شهر را نیز تحت تأثیرخود قرار می دهد و مردم ریشه بسیاری از معضلات شهر را به این نواحی نسبت می دهند. از سوی دیگر شناخت عواملی که به بازتولید فرهنگی حاشیه نشینی کمک می کنند خود یکی از مسائل مهمی است که جهت شناخت باید مد نظر قرار گیرد؛ چرا که یکی از این عوامل شناخت نگرش هایی است که بین مردم متن و حاشیه نسبت به همدیگر وجود دارد و می تواند مقدمه ی هرگونه مداخله در حاشیه نشینی و توسعه پایدار شهری باشد. بر این اساس در این پژوهش در چارچوب نظری از نظریات صاحبنظران چون پارک، هاروی، کاستلز، لوئیس ورث، شکویی و .... به مطالعه سرمایه فرهنگی، پایگاه اقتصادی اجتماعی؛ مشارکت، تعلق شهروندی، بستگان و دوستان، رضایت از شهر وزندگی، و دیگر متغیرهای اجتماعی تاثیر گذار بر نگرش پرداخته شد. روش تحقیق این پژوهش از نوع پیمایشی و تکنیک جمع آوری داده ها از طریق پرسشنامه محقق ساخته بوده است که با استفاده از فرمول کوکران و روش نمونه گیری خوشه ای تعداد 425 پرسشنامه بین محلات انتخابی متن شهر و حاشیه شهر توزیع شد. یافته های این پژوهش در دو بخش توصیفی و استنباطی ارائه شده است که در بخش استنباطی یافته ها نشان داد که سرمایه فرهنگی، تعلق شهروندی و پایگاه اقتصادی اجتماعی باعث افزایش مشارکت فرد می شود و بالا رفتن مشارکت نیز نوع نگرش افراد نسبت به هم مثبت می باشد. همچنین یافته نشان داد بیشترین نگرش منفی مربوط به زنان می باشد.
راهله جعفری اسماعیل بلالی
رفتارهای اقتصادی کودکان، همانند سایر رفتارهای آن ها تحت تأثیر عوامل خاصی هستند. از مهمترین عوامل مهم و اثرگذار بر رفتار اقتصادی کودکان می توان به نحوه و نوع یادگیری آن ها، میزان خودکنترلی، سبک زندگی والدین و فرهنگ اجتماعی حاکم بر خانواده آن ها نام برد. لذا این پژوهش با استفاده از نظریات روانشناختی، روانشناسی اجتماعی، جامعه-شناختی و اقتصاد به مطالعه ی درک، استدلال و نگرش کودکان و توانایی آن ها به انجام فعّالیّت ها و رفتارهای اقتصادی می پردازد و در پی آن است تا دریابد مسائل اقتصادی چگونه و طی چه روندی به کودکان آموزش داده شده و آن ها جامعه پذیر می شوند. از این رو پژوهش حاضر به مطالعه ی زمینه ی رشد کودکان در خانواده و تأثیر آن بر رفتارهای اقتصادی کودکان می پردازد. زیرا در همه ی فرهنگ ها خانواده به عنوان یک نهاد، نخستین منبع یادگیری اجتماعی و عامل اصلی اجتماعی شدن کودک در دوران طفولیّت است. امّا از طرفی نظام های خانواده بسیار متفاوتند و دامنه ی تماس هایی که کودک تجربه می کند، در فرهنگ های مختلف به هیچ وجه یکسان نیست؛ از جمله طبقه والدین، درآمد آن ها، سطح تحصیلات و سبک زندگی آن ها متفاوت است و همه این موارد بر درک فرزندان از اطّلاعات اقتصادی به طور عام و پول به طور خاص تأثیرگذار است. پژوهش حاضر بدنبال آن است که با استفاده از روش کیفی، فرایند جامعه پذیری اقتصادی را در بین کودکان شهر همدان تحلیل نماید. بنابر این از مهمترین اهداف این تحقیق بررسی شکل گیری الگوهای خاصی از جامعه پذیری اقتصادی در متن، سبک و مقطع خاصی از سیکل زندگی یک خانواده، موقعیّت طبقاتی آن، ساختار تصمیم گیری در خانواده و آثار و نتایج این نوع جامعه پذیری در کودکان ابتدایی شهر همدان است. نتایج حاصل از این بررسی پس از چندین مرحله مصاحبه ی عمیق و گسترده با افراد مصاحبه شونده و رفت و برگشت های متعدّد میان مشاهدات و تحلیل های نظری و حصول اطمینان از رسیدن به حد اشباع بدست آمد. تفکیک الگوهای رفتار اقتصادی بر اساس معانی و چگونگی شکل گیری این رفتارها است. در ابتدا از مصاحبه ها، سه مقوله اصلی تحت عنوان «ارزش های اقتصادی»، «نگرش های اقتصادی» و «رفتارهای اقتصادی» بدست آمد و با توجه به آن ها دو الگو تحت عنوان «جامعه پذیری پنهان» و «جامعه پذیری آگاهانه» کشف گردید. تفکیک الگوهای رفتار اقتصادی بر اساس معانی و چگونگی شکل گیری این رفتارها است. نتایج حاکی از آن است که آگاهی و شناخت کودکان از پول و به طور کلی از مسائل اقتصادی، طی فرایند جامعه پذیری شکل گرفته، تکوین، تغییر و تثبیت می شود و آنان بیشترین تأثیر را در جامعه پذیری از والدین شان می پذیرند و انگیزه اصلی برای انجام فعّالیّت های اقتصادی توسط والدین شان القاء می گردد.
مریم مهرگان فر حاتم حسینی
باروری به عنوان یکی از سه عنصر اصلی تغییرات جمعیت به یکی از مسائل اصلیامروز کشور ما تبدل شده است، به صورتی که تحقیقات گسترده ای در زمینه شناخت عوامل موثّر بر آن در ایران و خارج از کشور صورت گرفته، زیرا که اساس و زیربنای برنامه ریزی های اقتصادی، اجتماعی و جمعیّتی برای توسعه بر این شناخت ها استوار است. فهم عمیق پدیده ی باروری مستلزم مطالعه ی بُعد معنایی این پدیده است؛ بُعدی که بیانگر فهم و تفسیر مردم از جهان اجتماعی خود، وقایع و شرایط و نیروهای موجود در آن و پیوندشان با فرزندآوری است. این همان بُعدی است که تحقیق حاضر به آن پرداخته است. بر خلاف مطالعات پیشین که کمّی بوده و با اتّخاذ موضع بیرونی به باروری پرداخته اند، این بررسی با روش کیفی و با هدف تمرکز بر کنش های باروری و معنای آن نزد کنشگران درصدد است تا به آن بخش مغفول از این نوع کنش ها پاسخ بدهد. نتایج این بررسی که با استفاده از مصاحبه ی عمیق با 20 زوج از اعراب شهر اهواز و با بهره گیری از رویکرد نظریه ی زمینه ای انجام شده حاکی از آن است که سه نوع کنش باروری بر اساس نحوه ی تأثیر زمینه ی کنش، معانی اطلاق شده به باروری و بروز عملی این کنش قابل تشخیص است که عباتند از: باروری به عنوان یک کنش التیامبخش (ترمیمی)،باروری به عنوان یک کنش آیندهنگرانه ـ اندیشمندانه،باروری به عنوان یک کنشمحدودکننده (امنیّتی).
سلیمان پاک سرشت علی محمد حاضری
پژوهش حاضر پیرامون این سوال اساسی سامان یافته است که چه عواملی بروز پدیده تضادهای قومی را در جوامع چندقومی به عنوان یک پدیده دارای الگوهای عام و تکرارشونده تبیین می کنند. مطابق چارچوب نظری این بررسی که مبتنی بر تلفیق رویکردهای نظری نابرابری قومی، تفاوت قومی، نهادی و بسیج منابع است، تضادهای قومی یا به تعبیر دقیق تر کنش جمعی اعتراضی قومی، نوع خاصی از تضادهای اجتماعی و سیاسی است که وقوع آن مستلزم حضور دو مولفه کنش جمعی یعنی نارضایتی قومی و فرصت بسیج قومی است. عواملی مانند نابرابری اقتصادی، اعمال سیاست های ترجیحی قومی، تبعیض قومی و ساختار قومی سلطه ای در یک جامعه چندقومی زمینه نارضایتی قومی و عواملی چون نظام سیاسی در حال گذار دمکراتیک، نرخ پایین سرکوب، تنوع قومی متوسط، میزان تمرکز گروهی قومی بالا، تجربه پیشین تضاد قومی و تضاد گروه همقوم در کشور مجاور زمینه پیدایش فرصت بسیج قومی را فراهم می کنند. بدین ترتیب مفروض آن است که با تکیه بر عوامل فوق می توان بروز یا عدم بروز تضاد قومی را در جوامع چندقومی توضیح داد. بررسی بر روی 107 کشور چندقومی در فاصله سالهای 1980 تا 1999 صورت گرفته و نتایج حاکی از آن است که به جز میزان سرکوب و نرخ نابرابری اقتصادی، سایر متغیرها تاثیر معنی داری بر افزایش ریسک بروز تضاد قومی در جوامع چندقومی دارند.